طلاق , طلاق توافقی و جشن طلاق
زمانی نه چندان دور واژه طلاق یکی از منفورترین و زشت ترین کلمه ها بود وحتی بر زبان آوردن کلمه طلاق هم بد بود و سبب اخم وتخم های بسیاری میگشت و حالت چندش و انزجار در چهره زنان و مردان بوجود می آورد وایجاد میکرد .
و بردن نام طلاق و گفتن آن در خیلی از مکانها جایز نبود همانند فحش دادن و کفرگوئی محسوب میشد.
حال حساب کنید زمانیکه کلمه آن چنین حساسیتی را ایجاد میکرد , اقدام و انجام آن دارای چه مشکلاتی بود و چقدر برای هر دوطرف سخت بود.
و گاهی طلاق گرفتن با مرگ شخصیتی و اجتماعی هر دو طرف همراه میشد!
اما امروزه شاهد آن هستیم که نه تنها طلاق گرفتن مد شده و دیگر دارای هیچ با ر منفی و هیچ قباحت و زشتی هم ندارد , بلکه هستند کسانی که برای آن مهمانی میدهند و جشنی همپای جشن عروسی بمناسبت آن برگزار میکنند و برای مدعوین کارت جشن طلاق میفرستند !!
برای طلاق میتوانم بگویم که حرکت و عملی هست که , سبب نجات و رهائی و سعادت برخی و انزوا و بدبختی و نابودی جمعی دگر میشود .
و برای طلاق توافقی فقط میتوانم این جمله که از فیلم درباره الی اصغر فرهادی در یادم مانده را بگویم :
یک پایان تلخ , بهتر از یک تلخی بی پایان است .
ولی در مورد جشن طلاق اجازه بدهید خاطره اولین برخوردم که مربوط به پانزده سال قبل میباشد را با چنین جشن و رفتاری که هنوز هم برای من قابل درک و قابل هضم نیست برای شما تعریف کنم :
دوستی و صمیمیت بچه ها , سبب دوستی و رفت و آمد خانوادگی ما با معروفترین و خوشبخت ترین پدر و مادر جوان مهد کودک بچه ها شد .
این زوج جوان در صمیمیت و عشق و احترام زبانزد بسیاری از دیگر پدر و مادرهای جوان مهد کودک بودند و رفتار و حرکتهای عاشقانه شان در جشن ها و مراسم مهدکودک سبب حسرت برخی دیگر از آقایان و خانم ها میشد.
مرد خانواده یکسال از من کوچکتر بود و در شرکت خوبی کارمند رسمی بود و زندگی خوبی داشتند و خانم خانه که مانند همسر من فقط خانه داری میکرد ( و من دلیل احترام بیش از حد او به شوهرش را جواب همین امتیاز کار نکردن او میدانستم) و همین باعث نزدیکی آنها و گذراندن اکثر اوقاتشان با هم و با بچه ها شده بود.
و پدران و مادران آنها هم که بیشتر شنبه و یکشنبه ها به منزل این زوج و برای دیدن تنها نوه خود می آمدند که آنها هم با هم رفتاری بسیار محترمانه و صمیمانه ای داشتند و اکثرا در جشن ها و مراسم های مهد کودک نیز این پدر و مادر بزرگ ها هم حضور داشتند که این هم نشانگر گرمی روابط آنها بود.
مرد در دوران شکوفائی اقتصادی ژاپن تصمیم به خرید خانه کرده بود و واحدی را در یک برجی نوساز با قیمتی گزاف و در اقساط ٣٥ ساله خرید .
در طی رکود اقتصادی قیمت خانه بسیار ارزان شد ولی مرد مانند دیگر خریداران بنابر قولنامه مجبور بود که همچنان همان قسط سنگین را پرداخت کند و میکرد .
تا روزی همسرم به من گفت :
که بعلت پایین آمدن حقوق ها و کم شدن مبلغ پاداش سالیانه مرد به همسرش میگوید که حقوق جدیدش برای پرداخت اقساط خانه کافی نیست و باید او هم کار کند و چون اوهم از هفته دیگر بسر کار میرود بنابر این کودک آنها بیشتر در خانه همبازی بچه ما خواهد بود و آیا من راضی هستم و صلاح میدانم یا خیر ؟
که موافقت کردم ولی برایم جالب شد که ببینم رفتار آنها در صورت کار کردن هر دونفرشان آیا تغییری میکند ؟
و آیا روابطشان همچنان گرم و عاشقانه خواهد ماند ؟
همسرم میگفت قطعا همینطور خواهد ماند , ولی من زیاد خوشبین نبودم ...
دیگر زوج جوان همانند قبل در مراسم ها حضور پیدا نمیکردند و گاهی فقط مادر و گاه فقط پدر در مراسم ها شرکت داشت و دیگر از آن حرکتهای دلپذیر هم خبری نبود...
و در اواخر فقط این پدر بزرگ و مادر بزرگ های کودک بودند در مراسم حضورپیدا میکردند .
حدود هشت , نه ماه بعد روزی همسرم به من گفت که شب یکشنبه خانه آنها مهمانی دعوت داریم.
و وقتی مناسبت این مهمانی را پرسیدم شوکه شدم !
جشن و مهمانی طلاق آنها بود!!
همسرم گفت که زن جوان پس از پیدا کردن کار وچندی کار کردن (( و به عقیده من بخاطر بدست آوردن استقلال مادی )) , زندگی برای کار کردن بخاطر پرداخت قسط خانه را بر نمی تابد و پس از اختلاف و کش و قوس های متعددی با دعوت از پدران و مادرانشان و مشورت با آنها به نتیجه طلاق توافقی میرسند .
توافق آنها هم بدین صورت بود که :
مرد با قبول پرداخت همه اقساط خانه به تنهائی و با حضانت دخترشان همانجا بمانند و زن با قبول نگرفتن هیچ چیز بغیر از لباسهای خودش بدنبال زندگی دلخواه خودش از آنجا برای همیشه برود......
آنها تصمیم به این جدائی و طلاق گرفتند.
و به همین مناسبت جشنی هم تدارک دیدند که من تا غروب شنبه در حال نشخوار و هضم این مطلب بودم ...
گاه این سطح فکر و کلاس را در مقابل زد و خوردها و دعواهای حاصله از طلاق میستودم و آنرا انسانی میپنداشتم!
وگاه از خونسردی و شاد بودن در مقابل دانستن جدائی پس از آن , آنرا سقوط انسانیت میدیدم ...!
و گاه لذت بردن از زندگی در برابر تعهدات دست و پاگیر زجر آور را حق آنها میدانستم ...
و گاهی کمبود و زجرهای فرزند بی تقصیر و بیگناهشان آن پدر و مادر را مستحق بدترین مجازات ها میدیدم...
و گاه شکنجه ندادن خودشان و و جهنم نکردن خانه را و سرایت حماقتشان را به افراد خانواده و فامیل را حسن خوبی میدانستم ...
و گاه از نتیجه و نشان دادن رفتار یکسان دو چیز متضاد مانند گرفتن جشن هم برای پیوند و هم برای جدائی حالم را بهم میزد ...
خلاصه نتوانستم با این ادابازی احمقانه شدیدا متضاد با نفس عمل کنار بیایم و از رفتن به آن جشن سرباز زدم و نرفتم.
چون جشن گرفتن برای یک شکست و از هم پاشیده شدن یک خانواده برایم اصلا قابل هضم و قابل درک نبود و هنوز هم نیست !
از همسرم شنیدم که پدر ومادرهای آنها هم بودند به سلامتی یکدیگر هم مینوشیدند...
ا ینکارشان را با برخی از جنون های حاصله از شکم سیری و کیرمستی ثروت باد آورده ژاپنی ها از خوشی زیادی میدانستم و مالیدن پی زیادی بر در کون الاغ میپنداشتم ....
ولی فکرش را هم نمیکردم که روزی هموطنان خودم در بدبختی و گرسنگی و در اوج فقر و از بیچارگی زیاد چنین کاری بکنند و برای از هم پاشیده شدن مفهوم خانواده و تلف شدن جوانی و برباد رفتن خرج هایی که کردند و نابود کردن باورها ی زیربنائی اجتماع دست به چنین بلاهتی بزنند و دیگران را به جشن حماقت خودشان دعوت کنند و شاد باشند و برقصند و بخندند ...
پسر حرف گوش کن !
این پسره به حرف پدرش که گفته بود :
یک حرف میزنم حلقه گوشت کن , نوشابه نخور.... , خیلی زیاد گوش کرده !
قیافه و تیپ خلخالی هنگامی که تعطیل بود و آدم نمیکشت !
برداشت ارزشی ها در سیمای ضرغامی ...
به گزارش واحد مرکزی خبر , مادر یکی از شهدای غزه که در جنوب لبنان
ساکن است با شلیک چند گلوله از اسلحه خود هشت فروند جنگنده رژیم
صهیونیستی را ساقط و شمار زیادی از نیروهائی صهیونیستی را به هلاکت
رسانده است .
حاضران در صحنه میگفتند که وی هنگام شلیک گلوله ها فریاد مرگ بر ضد
ولایت فقیه سر میداده است .
منابع آگاه اعلام نمودند انعکاس این عمل قهرمانانه مادر لبنانی , رژیم صهیونیستی را بلرزه در آورده و دولت نتانیاهو شدیدا به بن بست خورده و احتمال فروپاشی دولت وی همراه با فروپاشی امریکا تا چند ساعت دیگر قابل پیشبینی هست و چندان غیر ممکن نیست .
همچنین ابوعلاف ویلا ن بیروتی اظهار داشت :
سربازان رژیم اشغالگر قدس پس از این واقعه دسته دسته و فوج فوج به
خانه این مادر شهید رفته و اسلحه های خودشان را تقدیم به او میکنند .
رهبر معظم انقلاب نیز طی سخنانی این پیروزی بزرگ را به مردم لبنان بالاخص
شیعیان جنوب لبنان تبریک گفتند و خاطر نشان کرد که این مادر دارای بصیرت
سه بعدی بوده که از برکا ت اسلام و انقلاب میباشد .
برداشت سوم :
بچه بپر از تو صندوق عقب اون استینگر منو بردار بیار...
برداشت دوم : نزن خواهر , نزن , مسافربری یه ه ه ه ...
برداشت اول : صد دفعه بهت گفتم که به رانندگی من گیر نده ....
شوهر این خانم خلبان هلیکوپتر بود و داشت ازهلیکوپتر با بلند گو طرز جا زدن دنده چهار را به خانمش یاد آوری میکرده که خانم از کوره در رفتند و ...
پریشب مراسم شب هفت آن مرحوم بود .
چتر را درست بالا سرت بگیر که لباست خیس نشه ...
77,777,777
شب گذشته در ساعت 21:42 ابزارک جمعیت شمار سایت مرکز آمار ایران عدد 77,777,777
را نشان داد؛
هشت , هفت پشت سرهم تعداد جمعیت ایران بود .
و از حسن اتفاق امروز هم ٧/٧ هفتمین روز از هفتمین ماه سال جاری میباشد !!
در میان اعداد، عدد هفت از دیرباز مورد توجه اقوام مختلف جهان بودهاست و بسیاری از ملل عدد ٧ را عدد خوشبختی و شانس میدانند .
جادوی هفت - ٧
بسیاری از فرهنگها و تمدنهای قدیم و جدید، برای عدد هفت احترامی بیش از سایر اعداد قائلند.
ایام هفتگانه هفته در نظر بنی اسرائیل،
هفت طبقه طبقات آسمان و زمین در نظر مردم قدیم بابل،
هفت بار زنده شدن انسان در مذهب برهما،
هفت قدم همراهی عروس و داماد در هند،
هفت فرشته مقرب زرتشتیان،
هفت نر و ماده در تورات،
هفت روح پلید و هفت گناه کبیره مسیحیت،
طبقات هفتگانه آسمان در اسلام،
هفت گاو لاغر و هفت گاو فربه در روایت حضرت یوسف در قرآن، قراء سبع (هفتگانه)،
قرارگرفتن هفت قسمت بدن در سجده نماز مسلمانان بر زمین،
هفت وادی سلوک در تصوف،
هفت انسان نقش شده در بالای درب آرامگاه داریوش هخامنشی،
هفت خوان رستم در شاهنامه،
پلههای هفتگانه آرامگاه کورش کبیر در پاسارگاد همگی از همین نمونهاند.
در ادبیات فارسی نيز عدد هفت نقش مهمی دارد.
هفت پیکر نظامی و هفت اورنگ جامی از کتب معتبر شعر فارسی هستند.
در فرهنگ امروزه نیز عدد هفت نشانگر زیادی و بیشی است:
هفت قلم آرایش، مجلس هفتمین روز درگذشت، هفت پشت دورتر نیز مثالهایی از این دستند.
رقم اسرارآمیز و مقدسگونه هفت، از ترکیب دو عدد سه و چهار ایجاد شدهاست که بنابر حکمت فیثاغورثی و زمانی بسیار دورتر از آن، اعدادی خوشیمن شناخته میشدند.
به عقیده بابلیان، مصریان و تمدنهای باستانی دیگر، به وجود هفت سیاره مقدس اعتقاد داشتند.
در زبان عبری واژه قسمخوردن، به طور تحتاللفظی به معنای قرارگرفتن تحت نیروی هفت چیز است که برگرفته از هفت میشی است که در پیمان میان ابراهیم نبی و ابی ملک در بیرشیبا بدان اشاره شدهاست.
هرودوت نیز به یک قسم عربی اشاره کرده که در آن هفت سنگ به خون آغشته میشوند.
آفرینش جهان در هفت روز انجام شد،
هفت بار چرخیدن به دور کعبه برای طواف کعبه،
هفته هفت روز دارد،
هفت حسن خداداد، هفت گناه کبیره در مسیحیت،
هفت مرحله در زندگی انسان،
هفت طبقه بهشت و جهنم و مثالهای بیشمار دیگری در میان ادیان، ملل و اعصار مختلف از جمله مصادیق حضور جادویی عدد هفت در زندگی و مرگ انسانها هستند.
(( ویکی پدیا ))
و همچنین هفت رنگ رنگین کمان و بازی هفت سنگ در میان بچه ها و هفت سامورائی آکیرا کوروساوا....
بالاخره احمدی نژاد واکنش نشان داد
این یک حقیقت است که میگویند : یک آدم بزرگ , بزرگوارانه فکر میکند و یک آدم کوچک , حقیرانه ...
احمدی نژاد را میتوان از گذاشتن این عکس که در واکنش به دیدار اخیر روحانی با نخست وزیر انگلستان در ایسناگرام خودش گذاشت , شناخت .
(( اخطار: توجه کنید,لطفا بچه ها را از جلوی مانیتور و صفحه نمایشگر دور کنید ))
عکس صفحه اینستاگرام محمود احمدینژاد , و در باره آن نوشته اند :
دیدار احمدی نژاد با آقای سایمون گس نماینده وقت انگلستان در5+1
البته من هر چی گشتم چنین شخصی یعنی آقای سا یمون گس را در گروه ١+٥ پیدا نکردم و فکر میکنم این آقای سایمون گس یا آبدارچی نشست بوده و یا مثل ماموران فرودگاه برزیل باید از ماموران نظافت و حراست از دستشوئی ها محل نشست باشد ؟؟!
مستند انقلاب ٥٧ از تلویزیون من و تو - ٢
با اینکه در قسمت دوم مستند ٥٧ هم نکات جالب و قابل تعمقی برای گفتن و نوشتن
بود ولی یک نکته تمام نکات دیگر را تحت الشعاع خودش قرارداد وهمه نکات دیگر
را بی رنگ و رو کرد و آنها را در نظرم بی جلوه نشان داد و تمام یکساعت و چهل و چهار دقیقه فیلم برای من در همین یک پرسش و در همان یک پاسخ خلاصه شد .
خبرنگار فرانسوی درآخر گفتگوی خودش دست بر روی حساس ترین و دردآورترین
مطلب میگذارد و به شاه میگوید :
بنظر می آید که شما سرخورده و مایوس و تنها هستید ,
زیرا کوشیده اید که کاری برای کشورتان بکنید ,
بی آنکه شما را درک کنند ...
و شاه که در تمام طول مصاحبه غم در چشمانش موج میزند وحالت بهت بر
چهره اش سایه افکنده بود, اول کمی از طرح این سوال کاملا شخصی جا میخورد
ولی بلافاصله برخودش مسلط میشود وبرای دادن پاسخی که شاید خیلی ها منتظر
شنیدنش بودند کمی فکر میکند و با حفظ غرور خودش و در کمال خونسردی در حالیکه نگاهش به سمتی خیره میماند و پاسخ میدهد :
نه , مایوس نیستم . من همواره انسان عرفانی بوده ام ومعتقدم
وظیفه ای بر عهده ام هست.
و هیچ چیز دیگری
به اندازه آنچه در ارتباط با سرنوشت و وظیفه ام انجام داده ام
برایم اهمیت ندارد .
سپس با چهره ای سرد و بی روح به خبرنگار خیره میشود...
و گوئی با نگاهش فریاد میزند :
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
هیچ چیز دیگری
به اندازه آنچه در ارتباط با سرنوشت و وظیفه ام انجام داده ام
برایم اهمیتی ندارد!
بدجوری دلم بحال خودمون سوخت !
داشتم اخبار را میخوندم چشمم افتاد به این خبر :
[[ تماس مدیر اجرایی «توییتر» با ظریف , شرق: روز گذشته «دیک کاستلو»، مدیر ارشد اجرایی توییتر از تماسش با محمدجواد ظریف، خبر داد. او در توییتر نوشت: تماس تلفنی خوبی با وزیر خارجه ایران داشتم و در مورد دسترسی آزاد به توییتر در ایران بحث کردیم. او همچنین هفته پیش در توییتی برای رییسجمهوری ایران، نوشته بود: آقای رییسجمهوری؛ از توییتهای شما از سازمانملل لذت میبریم. دوست داریم مردم ایران هم از آنها لذت ببرند. چه زمانی اینچنین خواهد شد؟ ]]
اول دلم بحال محمد جواد بدبخت سوخت !
خیلی حرفه که مدیر یک شبکه اجتماعی به وزیر امور خارجه یک کشور بگه که مردم شما از دسترسی به یک شبکه اجتماعی که در تمام دنیا (( چون ما همیشه آدم حسابی هستیم منظورم از دنیا همون آدم حسابی های دنیا هستند )) از آن بدون هیچ محدودیتی استفاده میکنند و خیلی از مردم آنجا باور نمیکنند که در کشوری بخاطر آنکه یک عده فکر میکنند این چیزها مسبب فساد هست , این شبکه را فیلتر کنند و ببندند و از دسترس خارج بکنند!
(( شاید هم این مطلب را بعنوان یک جوک برای هم تعریف کنند و بخندند...))
و جناب محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه یک چنین کشوری هست و فکر نمیکنم که هنوز پوستش آنقدر کلفت شده باشه که به این حرف بخنده و شاید کمی عرق شرم هم رو پیشانیش بشینه !
و لابد محمد جواد خان هم برای خالی نبودن عریضه درجواب دیک کاستلو مینویسه :
من هم دوست دارم و امیدوارم چنین روزی بیاد , و برای اینکه خودشو با اینها متفاوت نشون بده آخرش مینویسه : راستی آن مرد رفت ها ......
ولی محمد جواد خودش هم میدونه که کاستلو به چی فکر میکنه و چه تصوری داره !
(( خیلی دوست دارم یه روزی از محمد جواد بپرسم : جوادی , دوست داشتی وزیر امور خارجه سوئد یا فنلاند یا نروژ بودی؟ ))
بگذریم محمد جواد هم تو حال خودشه...
اینو میگفتم , این مطلب را خوندم و بدجوری حالم گرفته شد ودلم بحال خودمون سوخت .
سوخت , چون داریم میبینیم که در قرن بیست و یکم که آدمها از عاقبت زمین به فضا رو آوردند و دنبال راه فراری برای زندگی کردن در یک جای دیگه میگردند و فقط نظرشون رو بجلو هست و آینده را رصد میکنند و به آینده فکر میکنند ,
ولی ما باید هزار و شونصد سال برگردیم عقب که ببینیم یکی اونوقتها چیکار میکرده که ما ادای اونو دربیاریم تا رستگار بشیم و یک عده که فکر میکنند ولی و قیم ما هستند مارو ببرند بهشت !
اونهم توسط کسانیکه خودشون هیچ اعتقادی به این حرفها ندارند و فقط برای رسیدن به قدرت و ثروت این مهملات را به خورد ما میدهند ...
دلم سوخت , که در دنیا , زنان به حق خودشون که رسیدند هیچ , بلکه دارند قدرت را هم از دست مرد ها میگیرند , اونوقت یک زنی که اگر تکون نخوره با کیسه زباله مشکی اشتباهش میگیرند , میاد تو تلویزیون ما و میگه از نگاه مردها اشعه ای بیرون میزنه که زنها را پیر میکنه !!
و زنها و دخترانش حق ندارند برن ورزشگاه و ورزش و ورزشکار دلخواه و مورد علاقه خودشون را ببینند!
دلم سوخت , که حق نداریم برای خودمون فکر کنیم و برداشت خودمون را از زندگی داشته باشیم و از زاویه دید خودمون به دنیا و مردمانش و اتفاقاتش نگاه کنیم و بلکه کسانی هستند که بجای ما فکر میکنند و بجای ما نگاه میکنند و همونها را به ما حقنه میکنند که اینجوری ببینید و اینجوری فکر کنید و اینجوری بپوشید و اینجوری جفتگیری کنید و الان بخندید , خوب حالا گریه کنید و یکماه هیچی نخورید و تازه میخوان یک مشت آدم ( آدم !؟) آره همونی که فکر میکنه از من آدمتره را بفرستند تو خیابون که اون بهت بگه چیکار بکن و چیکار نکن !؟ تامن به معروف و از منکر بشم و برم بهشت !!؟؟
دلم سوخت , که فردا جوونها و همسن و سالهای من تو ده بیست تا کشور جهان میخوان تظاهرات بکنند که آب را درست مصرف بکنند و آنرا بهدر ندهند , ولی من نگران این هستم که دو هفته دیگه آب دارم یا ندارم ؟
و دولت و حکومت مان هم اصلا به فکر همین هم نیست و فکر و ذکرش شده جمع کردن دیشهای ماهواره و فیلتر کردن واتس آپ و وایر و تویتر و فیسبوک ...
دلم بحال خودمون سوخت , که زندگیمون در دور زدن و پیچوندن و سرکار رفتن و سرکار گذاشتن و دودره کردن خلاصه شده و داره میگذره ....
دلم بحال خودمون سوخت که بجای دیدن دنیای حقیقی و لذت بردن از آن , مجبوریم با فیلتر شکن بریم تو دنیای مجازی تا اعصاب همدیگه رو خرد کنیم ....
دلم بحال خودمون سوخت که همه چیزمون به چیزی آلوده هست و تازه پول نداریم که همون آلوده ها رو بخریم و بخوریم ...
دلم بحال خودمون سوخت که حتی یک روز را بدون ترس و نگرانی و کمبود و حسرت و افسوس شب نکردیم و شبی را نبوده که با خیال و آرزو به خواب نرفته باشیم ...
دلم بحال خودمون سوخت که کسانی را به بزرگتری و رهبری و مدیریت انتخاب کردیم که بجز خودشون به هیچ چیز دیگه ای فکر نمیکنند ...
و دلم جزغاله و خاکستر شد وقتی فهمیدم و دیدم که فرزندان اونها هم دارند پا جای پای همونها و پدرانشون میگذارند و همون شیوه و روش را با استفاده از تکنولوژی روز در پیش گرفتند و همون راه را میروند و همون راه را ادامه میدهند...
و حالم گرفته شد از اینکه میدونم و میبینم که خدا آنقدر به ما داده که همه مون بتونیم مثل آدم بخوریم و همه مون هم بتونیم مثل آدم کنار هم زندگی بکنیم .//
وقتی رهبر عظماء شاهد یک امداد غیبی در جبهه جنگ بود !
سخنان ایشان مربوط به ١٠ فروردین ١٣٦١ است یعنی ٦ ماه پس از رئیس جمهور شدن و ٩ ماه پس از ترور شدنش میباشد و در این بیانات نگفتند که این امداد غیبی را در چه زمانی به چشم خود دیدند !!
ولی حدس میزنم مربوط به نبرد کرخه کور در خرداد سال ١٣٦٠ باشد که بنی صدر در مورد آن گفت :
[[ بنی صدر در بخش دیگری از سخنانش مدعی می شود: "در جبهه کرخه کور، فرار این آقا (( رهبر عظماء )) مصیبت به بار آورد. موجب شد تا سربازان فرار کنند و ما تا آنها را به جبهه برگرداندیم، جانمان به لب رسید."]]
که البته ایشان ( رهبری ) درصدد دفاع از خودشان گفتند :
[[ در آن ماجرا من هیچکس را مقصر نشناختم. فردای آن روز یعنی شانزدهم هم تا حدود ساعت سه، و سه و نیم بعدازظهر بنده بودم و آقای بنیصدر هم در آنجا بود. بعد نیروهای ما بتدریج بنا کردند ضربت خوردن یعنی به نیروهای عراقی، نیروی بزرگی به کمکشان آمد و نیروهای ما را از پهلو هدف قرار دادند. و این قبلا برای نیروهای ما و دستگاه اطلاعاتی ما محاسبه نشده بود. این بود که نیروهای ما شروع کردند به عقبنشینی کردن. من ساعت حدود سه و نیم بود با عجله به شهر آمدم که در قرارگاه آن لشکر دیگری که در آنجا هست، حاضر بشوم و به آن فرماندهان و افسران تاکید کنم و سفارش کنم که آنها از یکطرف دیگر وارد بشوند .]]
م. خ. : ttp://www.mashreghnews.ir/fa/news/68892/%
یعنی ایشان معتقدند که با عجله ( و شاید با کمی دستپاچگی ) عقب نشینی تاکتیکی کردند ولی بنی صدر گفته که این آقا در رفته اند ...الله العالم !
حالا ماجرای امداد غیبی :
[[ من حالا عیب ندارد این را بگویم: یک وقتی در مقابل دو لشگر و نیم عراقی در غرب اهواز ما فقط یک تیپ داشتیم، آن هم یک تیپی که استعدادش به قدر یک گردان هم نبود! عراقیها از ترس این تیپ جلو نمیآمدند، عراقیها تا بیست کیلومتری اهواز تقریباً آمدند، چرا جلوتر نیامدند؟
از چی میترسیدند؟
از یک تیپی که آنجا توی زمین فرو رفته بود و سنگر کنده بود و مستقر شده بود. این تیپ را وقتی ما میرفتیم میدیدیم، واقعاً دلمان میسوخت که نیروهای ما چهقدر کماند.
یک تیپ ضعیفی بود که اولش استعداد آن در حد یک گردان بود. و حالا اگر بگویم که این تیپ چند تا تانک داشت؛ واقعاً هر شنوندهای تعجب خواهد کرد. یک تیپ بیاستعداد ضعیف از لحاظ تجهیزات و از لحاظ نفرات، عمدتاً از لحاظ تجهیزات زرهی، این تیپ، دو تا لشگر را جلوی خودش معطل کرده بود.
به فاصلهی دو، سه کیلومتری همین تیپ، دُبّ حردان معروف که مدتها اسمش سرِزبانها بود و لابد شنیدید، که بعد هم ما آن را گرفتیم، یعنی نیروهای اسلام گرفتند دبّ حردان را. آن دبّ حردان معروف مرکز نیروهای عراقی بود، دو لشگر و نیم نیروی عراقی آنجا گسترش یافته بود و نیروهای ما اینقدر بود.
اینها از ترس همان یک تیپ، جلو نمیآمدند. ببینید در چشم آنها ما زیاد میشویم. در عوض بچههای ما، یک تیمهای کوچکِ مثلاً پنجاه نفری، شصت نفری تشکیل میدادند از نیروهای داوطلب یا سپاه یا مخلوطی از داوطلب، سپاه، گاهی هم ارتشیها، و اینها میرفتند، نفوذ میکردند در داخل دشمن، در دل دریای دشمن، واقعاً دریایی از دشمن بود، نفوذ میکردند، ضربه میزدند، چند تا تانک میزدند و برمیگشتند.]]
م خ . : http://www.tabnak.ir/fa/news/437189/هفت-خاطره-رهبر-انقلاب-از-دوران-دفاع-مقدس
>>>>تکثیر >>>
البته یک مطلبی که تمام شده و گذشته هیچوقت عیب ندارد که بگویند , فقط من نفهمیدم دولشگر و نیم یعنی چه ؟
لشگر که کله قند نیست نیم داشته باشد !
دو لشگر و یک تیپ , دو لشگر و یک گردان , دو لشگر و دو گروهان , دو لشگر و نیم ؟!!
تیپ بی استعداد ؟
استعداد چی نداشتند ؟ استعداد پرواز کردن یا استعداد چاق شدن ؟ دو لشگر و نیم ...
آهان ...استعداد گردان را نداشتند !
توی زمین فرو رفته بودند ؟
پس یک تیپ میخ طویله ای بوده که در زمین فرو کرده بودند ....
خوب فرمودید که حالا اگر بگویم که این تیپ چند تا تانک داشت؛ واقعاً هر شنوندهای تعجب خواهد کرد...
خوب بگوئید ... بگوئید دیگه ....تورو خدا بگو ...
به جون مادرم تعجب نمیکنیم بگو دیگه ...آخرش هم نگفت !!
زیاد میشویم یعنی تکثیر میکردید ؟
چطوری زیاد میشدید ؟
یعنی چند نفر بودید و بعد از تکثیر چند نفر میشدید ؟
آیا این را عراقی ها به شما گفتند ؟
آیا آنها که گفتند عینکی نبودند یا چشمهایشان چپ نبود که همه چیز را دوتا ببینند ؟
آخه زیاد شدن که امداد غیبی نمیشه , میشه ؟
حالا گیریم قبول و امداد غیبی , شما تکثیر میشدید و دشمن شما را خیلی میدید , پس چرا اینهمه بچه فرستادید و به کشتن دادید ؟
نه دیگه , قبول نیست ,اینها که با گروه ٥٠ یا ٦٠ نفره به دریا میرفتند ..با قایق میرفتند یا شنا میکردند ؟
و یا مهمتر از همه اینکه ٥٠ یا ٦٠ نفره میرفتند , اما چند نفر بر میگشتند ؟
خوب این هم یکی از امدادهای غیبی ,
تا برنامه بعدی خدا یار و نگهدار و امداد غیبی شما باشد ...
یک امداد غیبی دیگر ؛
خشاب این کلت در چشم عراقی ها بیشتر و گنده تر و خشاب مسلسل میشد ...
آوردن دو لولو خور خوره به تلویزیون جمهوری اسلامی
باور کنید من اول فکر کردم که آن آخونده در حین گذاشتن کیسه زباله ها بر سر کوچه بوده که او را همانطور برای برنامه تلویزیونی بردند و او هم آن دو کیسه زباله را با خود به تلویزیون برده و ....
ولی بعد متوجه شدم که آن دو گونی سیاه زن و دختر او میباشند !!
نمای نزدیک یکی از آن دو گونی سیاه ...
فوائد هشت سال جنگیدن یا بقول ارزشی ها دفاع مقدس !
آیا براستی جنگیدن و ویران کردن و کشتن و کشته شدن هیچ فایده و استفاده ای هم برای کشوری دارد ؟
یکی از حامیان ولایت و پاسداران ارزش های دفاع مقدس معتقد است که جنگ هشت ساله دارای فوائدی هست و آنرا نوشته و تقدیم نسل سوم و چهارم انقلاب نموده :
http://ehavadar.com/index.php/%D8
که باهم نگاهی به این فواید و استفاده های مورد نظراین حامی ولایت میکنیم :
[[ اما جنگ هر چه بود آثار و برکاتی نیز در پی داشت. ملتی چون ایران با رهبری فرزانه چون حضرت امام خمینی(ره) در سایه اسلام و انقلاب اسلامی توانست حتی از جنگ نیز دستاوردهایی کسب کند که برخی از آنها به شرح زیر است:
١- ایجاد گفتمان جدید در ایران
٢- فرهنگ سازی
٣- صدور انقلاب
٤- خوداتکایی
٥- انسان سازی
...فرهنگ دفاع مقدس و پایداری و مقاومت این دوران دشمن را از هر گونه دست زدن به ماجراجویی های دیگر یا جنگ علیه ایران بازداشته است.]]
( دوستانی که مایل هستند پی به عمق جهالت و نفهمی یک آدم ببرند و یا دوستانی که حال خندیدن دارند و یا کسانیکه در زمینه انسان و روان انسانها و رفتار آنها تحقیق میکنند و یا دوستانی که از نزدیک با یک ارزشی برخورد نداشته اند و مایل به شناخت بیشتر از آنان و جهانبینی و دنیای آنها میباشند , میتوانند با مراجعه به آدرس فوق توضیحات و تراوشات مغزی ایشان را برای هر مورد ببینند و بخوانند.)
ایشان ٥ فایده از فوائد جنگ را عنوان کرده اند که برای هرکدام توضیحاتی ( خزعبلاتی ) را هم سرهم کرده و نوشته اند که من توضیح بسیار مختصری در مورد این موارد خدمتتان ( و خدمت جناب نویسنده ) عرض میکنم.
جنگ هشت ساله سبب بوجود آمدن و ایجاد گفتمان جدیدی در ایران نشد , بلکه سبب ایجاد و تحکیم پایه های یک حکومت دزد و غارتگر و جنایتکار مدعی اسلام شد که با خواندن اخبار و دیدن وضعیت فعلی ایران به درستی این حرف پی خواهید برد .
و پس از جنگ ما شاهد پخش شدن و فراگیر شدن فرهنگ خشونت حاصله از رفتار خشن جنگ در اجتماع بودیم که دعوا ها و قتل ها و خفت گیری ها و ادبیات فحاشی و نگاه حریصانه به زن و بچه مردم و بیخیالی و قانونشکنی و نترسی ( نه شجاعت ) و کله خری و مصرف مواد مخدر و شیوع آن در جامعه بودیم و هم اکنون شاهد تبعات آن میباشیم .
و نتیجه صدور انقلابی که چندین مرتبه شاهد انکار آن از دهان رهبران ( حتی خود خمینی) بودیم , چیزی جز تحریک همسایگان و دشمنی و بوجود آمدن گروه هائی همچون طلبان و داعش و مخالفت با شیعه و تهدید شدید از جانب آنها و عامل اتحاد کشورهای همسایه با دول غربی به بهانه سیطره جوئی و کشورگشائی ایران نبوده و نیست .
خود اتکائی ! ( من نفهمیدم منظور نویسنده چیست ؟) که اگر منظور ایشان بریدن از کشورهای پیشرفته و دارای فناوری و تکنولوژی و استقلال اقتصادی و علمی میباشد که باید ایشان را به نرمش قهرمانانه ای که بخاطر تحریم های جهانی و شکستن کمر اقتصاد و بدبختی مردم ایران شد جلب کنم که خفت بستن نیروگاه ها و عدم غنی سازی از تبعات همین خوداتکائی خیالی و مفروض نگارنده میباشد !!
انسان سازی مورد نظر ایشان بیشتر به جوک میماند و باید به صحت عقلی نویسنده سالم بودن مخیله ایشان شک نه , بلکه یقین پیدا کنیم , چرا که با مقایسه رفتاری مردم ایران با همین کشورهای همسایه و با توجه به آمار درگیری و قتل و جنایت و دزدی و طلاق و کودک آزاری و رفتن به تماشای اعدام با پاکت تخمه و مهمتر از همه با توجه به آمار سازمان بهداشت در مورد ٣٠ درصدی بیماران روانی از کل جمعیت کشور میتوانیم نتیجه بگیریم که نویسنده مطلب نیز یکی از همین افراد است و فقط از حال خودش خبر ندارد و با پارتی بازی در یکی از همین ارگانها مشغول فعالیت و نوشتن اراجیف میباشد ...
حالا اگر شما در این موارد نکته مثبت و فایده ای برای کشور و مردم و برای ارتقای سطح علم و فرهنگ و دانش و بینش این خاک و بوم و بر دیدید , خواهش میکنم به من هم نشان بدهید .
اعتیاد اسلامی وحاجیان معتادی که نئشه به دیدار خدا میروند
مشکل اعتیاد در جمهوری اسلامی از مسائل اجتماعی گذشته و به واجبات شرعی در احکام اسلام رسیده و هستند مسلمانانی که یا مایل و یا مجبورهستند که نئشه به مکه مکرمه و به دیدار خداوند مشرف شوند تا تکالیف شرعی خود را توپ توپ بجا بیاورند.
[[ فارس , ناصر خدرنژاد معاون سازمان حج و زیارت با بیان اینکه متاسفانه مشکل موادمخدر یکی از معضلات جدی ما در موسم حج است، گفت: تاکنون بیش از ۵۰نفر از سراسر کشور بهدلیل مشکل موادمخدر از رفتن به خانه خدا بازماندهاند.]]
حال اینجا سوالی پیش می آید که آیا کسیکه مواد مخدر به خانه خدا میبرد و در طی دیدار از خانه خدا و انجام مناسک و مراسم حج از مواد مخدر استفاده میکنند یک مسلمان محسوب میشود؟
و اگر مسلمان نیست که چرا به حج میرود ؟
و اگر مسلمان هست چرا با مواد مخدر بدیدار خدا میرود و به ضرب و زور تریاک و مواد تکالیف شرعی خود را انجام میدهد ؟
روحانیت و روحانیون شیعه که خودشان درگیری شدیدی (( هم از نظر مصرف و هم از نظر درآمدزائی )) با مواد مخدر بالاخص با تریاک دارند نمیتوانند و تاکنون نتوانسته اند این مشکل را حل کنند و با یک فتوای شفاف و روشن تریاک و مصرف آنرا حرام اعلام کنند تا شیعیان نیز تکلیف خودشان را بدانند و مشخص کنند .
بیچاره امام زمان که مجبور است قبل از ظهورش یک مرکز بازپروری و ترک اعتیاد بزند تا سربازان مخلص و یاران با وفای عملی خودش را اول بخواباند و ترک بدهد و بعد قیام کند و عدل را در سراسر جهان بگستراند...