سه‌شنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۳

یکی از مزایا اخلاقی و محاسن رفتاری جناب آقای محمد نوری زاد

یکی از مزایا  اخلاقی و محاسن رفتاری جناب آقای محمد نوری زاد




چند وقتی بود که برخی نوشته ها  و عکس های وب آقای نوری زاد منو اذیت میکرد  و در یکی از کامنت هائی که برای ایشان فرستادم اشاره سر بسته ای هم به آن کردم که متاسفانه بعلت بدخطی و بیسوادی من خوانده نشد !

دیروز آخرین پست ایشان را که مربوط به آثار هنری و تابلوهای نقاشی شده زیبای ایشان بود , را که میخواندم , ناگهان به مطلبی پی بردم !

برای یک هنرمند , هنرمندانه نظرت را بیان کن و بنویس و کامنت  بگذار .....

که متن زیر حاصل این این الهام الهی و امدادهای غیبی ! میباشد .

[[ البته چون خود آقای نوری زاد صلاح دیدند و فقط این کامنت مرا نشر و پخش کردند (( یک کامنت دیگرم نوشتم و فرستادم ولی هنوز دارد گرد و خاک بازبینی را میخورد !!))) بنده هم نه از برای خودنمائی و یا سواستفاده از نام آقای نوریزاد برای گنده کردن خودم و یا به به و چه چه  ها و امتیازهای دوستان  نه ,باور بفرمائید که نه ...فقط بخاطر آنکه فرق آقای نوری زاد را با فرق دیگرانی که نام نمیآورم ولی انگار یا از دماغ فیل افتادند و یا از سایه خودشان شک دارند و هر پیام و یا کامنتی را ولو پاچه خواری از او  هم باشد را با تاخیر و تفرعن و ناز و غمزه نشر میکنند و یا در یکی دو کلمه زورکی پاسخ میدهند  به شما نشان بدهم , تا شما هم مانند من به یکی از مزایای اخلاقی و محاسن رفتاری آقای محمد نوری زاد پی ببرید ...]]

این کامنت که من احتمال میدادم دیده نشود را ایشان پس از رویت در قسمت نظرات قرار دادند :

[[  Mostafa nik kerdar


بعد از مدت زیادی که نمیدونم چند ساعت یا شاید چند روز بنظرم رسید , باز در سلولم باز شد و یکیشون چشم بندم را زد و دوباره من شروع کردم به شمردن سه …نوزده …پیچیدن به سمت راست… یازده…صدای در …و چهار قدم آخر که با فشار دستشون میفهمیدم باید بشینم رو صندلی … برداشتن چشم بند و نور شدید و بازهم صدای برادر بازجو …

سه روز میشد که منو گرفتن و نمیدونم کجا هستم ؟

روز اول فقط مشت و لگد و سیلی بود و فحش …

ولی خوشحال بودم که هیچ مدرکی دستشون نداده بودم و قبل از ریختن تو خونه همه چیزها رو پاک کرده بودم و یک لپ تاپ خالی خالی و پاک پاک …

ادعا های بازجوم هم ته دلمو خالی نکرد.

کم مونده بود یازده سپتامبر رو هم ببنده به من !!

با کی ها کار میکنی ؟

چقدر میگیری ؟

پولهارو , پول مزدوریت را کی و کجا بهت میرسونه ؟

میخواهی براندازی کنی ؟

با منافقین هم در تماسی , اره ؟

با کدوم فتنه گر ها در رابطه ای ؟

من هم فقط میگفتم : شما اشتباه میکنید و من هیچ کاری نکردم , لااقل یه مدرک نشونم بدین…

جوابی بهم نمیداد و خیالم را راحت میکرد .

ولی اطمینان تو نگاهش اذیتم میکرد و پوزخند کمرنگ گوشه لبهاش یه دلشوره توی دلم مینداخت …

امروز قیافش مطمئن تر و لبخندش پررنگ تر و منهم تصمیم گرفتم سفت تر از گذشته انکار کنم .

گفت : ببین بچه گنده تر از تورو اینجا سوسک کردیم و به زبون آوردیم.

یه نصیحت بهت میکنم آدم باش و همه چیز رو بگو ,منهم قول میدم گزارش تو سبکتر بنویسم و رد کنم …

ولی به خداوندی خدا اگر بخوای باز بامبول در آری من میدونم و تو …

نگاهی بهش کردم و گفتم : آقا من اصلا نمیفهمم شما چی میگی و درباره چی صحبت میکنید , اشتباه گرفتین …

من اصلا اهل این حرفها نیستم …

که سیلی که بهم زد برق از چشمهام پروند…

دوباره سگ شد و شروع کرد زدن و داد میکشد:

 تو اهل این حرفها نیستی هان …

تو کسی رو نمیشناسی و کاری نمیکنی هان… و میزد.

یهو دست کرد تو کشوی میزو یه پوشه انداخت رو میز و داد زد :

تو اهل این حرفها نیستی , آره…

پوشه رو باز کرد و چند برگ کاغذ قطع آ -٤ که مشخص بود از پرینت کامپیوتر برداشتند و چاپ کردند , انداخت جلوی من …

: پس اینا چیه , هان ؟

عکسهائی بود که با آقای نوری زاد جلوی سفارت انداخته بودیم , با نوشته هاش و قسمتهائی که آقای نوری زاد در مورد من نوشته بود را با ماژیک رنگی کرده بودند, مشخصاتی رو که ازمن آقای نوری زاد نوشته و داده بود هم کاملا با من تطبیق میکرد …

: تبلیغ بر علیه نظام , ایجاد اغتشاش , همکاری با سایت های دشمن …

بدبخت با همین ها میفرستمت بالای دار ….

برادر بازجو داد میزد ولی من دیگه صداشو نمیشنیدم , قیافه نوری زاد با اون لبخند همیشگیش جلوی روم بود و صدای نرم و آرومش تو گوشم میپیچید…

یاد یه پیامی که یکی بنام نیک کردار در قسمت کامنتهای یکی از پستهای آقای نوری زاد نوشته بود افتادم :

و شاید که از شما و این رفتار شما ناخواسته استفاده هایی بکنند …

[[ دوست عزیز , فکر کردم به یک هنرمند اگر بشه بصورت هنری پیام داد و انتقاد
کرد تاثیر بیشتری داشته باشه , امیدوارم کاملا متوجه منظورم شده باشید...نیک کردار ]]
  • رتبه دهی (۲ رای)
 
 
 

هیچ نظری موجود نیست: