براستی دوستان محمد نوری زاد کجا هستند ؟
این روزها میتوان محمد نوری زاد همکار سابق مرتضی آوینی و حسین شریعتمداری را در حالیکه پارچه کفن ما نندی پوشیده و در جلوی آن عکس یکی از زندانیان و دربندان بیگناه در جمهوری اسلامی و در پشت آن عکس بقول خودش یکی از داعشی های رژیم را چسبانده در جلویدرب ورودی زندان اوین پیدا کنیم واو را در آن هیئت و هیبت ببینیم .
محمد نوری زاد , همان نوری زادی که عده ای او را بریده و برخی منحرف وجماعتی بازی جدید وزارت اطلاعات و گروهی سالک و پوینده راه حق خطاب میکنند و میدانند !
محمد نوري زاد متولد 1331 در شهريار، فارغ التحصيل رشته مهندسي برق از دانشگاه علم و صنعت و داراي مدرك درجه يك هنري معادل دكترا در رشته كارگرداني مي باشد. وي فعاليت هنري خود را در سال 1359 به عنوان مجري برنامه هاي جهاد سازندگي و روايت فتح آغاز كرد و در سال 1364 فارغ از تمام فعاليت هايش به مستندسازي روي آورد كه مجموعه هاي «ما اهل مسجديم» و «شب هاي رمضان» از آن جمله اند. از ديگر فعاليت هاي نوري زاد مي توان به تأليف كتاب، نقد آثار ادبي، نگارش فيلمنامه و توليد آثار داستاني اشاره كرد.
محمد نوری زاد در سال های قبل از 88 در مجموعه نوشته هایی تحت عنوان «جهان پس از آمریکا» می نویسد:
«همانگونه که آمریکا در طوفان های آخرالزمانی و در سیلاب عظیمی که به راه افتاده غرق خواهد شد، ما نیز اگر از اسلام و ولایت فقیه و حقیقت فاصله بگیریم و از کشتی نجات ولایت خارج شویم، غرق خواهیم شد و کسی وجود و بقاء ما را تضمین نکرده است.»
و همچنین :
اوخطاب به چهار کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری سال 1376، میگوید:
«از همه بالاتر زبانمان لال (اگر) سایهی ولایت فقیه را از سراین مملکت بردارید، دو روزه آمریکاییها تهران را فتح میکنند. شما از این راز نورانی غافلید. با چشم زاغ غربیها به ایران نگاه نکنید ... این را هم بدانید که جوان تازه داماد هرگز خودش را برای شعارهای شما فنا نمیکند اما به هر اشارهی ولی فقیهاش به یک طوفان زیر و رو کننده بدل میشود.»
اما پس از اعتراضات مردمی سال ٨٨ به یکباره منقلب و متحول میشود و از کرده های گذشته خویش اظهار ندامت و شرمندگی مینماید و خطاب به مردم مینویسد :
«ای همه ايرانيان، از اين که امروزه در جهان، آوازه نيکی با شما نيست، شرمنده ام. شرمنده ايم. مرا و ما را ببخشاييد. از اين که من، ما، زندگی شما را با ريا و تزوير و دروغ و بی عدالتی آلوده ام، آلوده ايم، شرمگينم، شرمگينيم. مرا، و ما را عفو کنيد. العفو. العفو. العفو. ای همه ايرانيان، از اين که به اسم دين، از ديوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتيم، و به اسم دين، ذخاير شما را به باد دادم، به باد داديم، و به اسم دين، موجبات نفرت شما را از دين فراهم کردم، فراهم کرديم، از شما پوزش میطلبم. من اين نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما مینويسم. مرگی که فراتر از تمايل من، مرا تعقيب میکند. از اينکه من، ما، جلوی چشم جهان عقل، با شما بی عقلی کرديم، پشيمانيم. مرگ برای ما، و زندگی برای شما. رقص مرگ برای من، برای ما، و رقص زندگی برای شما. دنيا و آينده به کامتان. »
و در سی و سه نامه خطاب به رهبر از او درخواستهائی دوستانه برای تغییر و رسیدگی به دردهای مردم میکند که بابک داد در مطلبی خطاب به او مینویسد :
پاسخ خداوند به محمد نوري زاد: بي خيال "سيدعلي" شو فرزندم!
و پس از چند بار دستگیری و ضرب و شتم و ربودن وی توسط سربازان گمنام و گمراه امام زمان حبس و انفرادی در اوین و احضار خانواده اش به دادگاه و غیره ,
دوستان و همکاران سابقش در اعلام برائت از او و تخریب وی با هم مسابقه میدهند و کیهان در برابر پرسش یکی از خوانندگانش در مورد وی مینویسد :
[[ کیهان سپس در پاسخ مخاطب خود نوشته است: شخص مورد اشاره (( محمد نوری زاد )) 8 سال قبل به علت همراهی با مفسدان اقتصادی از کیهان اخراج شده بود ولی با وجود این سابقه سوء، اطرافیان آقای احمدی نژاد او را به کار گرفتند.]]
که نه فساد اقتصادی منسوب به ایشان را مشخص نمودند و نه نام اطرافیان احمدی نژاد را که اورا بکار گرفتند اعلام کردند !!
این تخریب ادامه دشت و دارد تا جائی که ابله ای همانند سلحشور برای عقب نماندن از بازی این قافله در نامه ای خطاب به نوری زاد مینویسد :
[[ فرج الله سلحشور :آقای نوری زاد من احساس می کنم در زندان تو را چیز خور کرده و هم بندی هایت همه چیز را به تو وارونه گفته اند. الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء – شکر خداوند متعال را که دشمنان ما را از احمق ها قرار داد.]]
که میزان فهم و شعورنگارنده یعنی آقای سلحشور را میتوان از همان (( چیز خور کردن)) نوریزاد تشخیص داد و به آن پی برد !!
اما این تغییر ناگهانی که مورد قبول برخی و مایه شک و تردید گروهی دیگر است را خود نوری زاد چنین تعبیر میکند :
[[ محمد نوری زاد خود به این سؤال به خوبی و با دقت جواب میدهد، این که چرا انسان ها تا این اندازه تغییر میکنند: «آدمها ممکن است امروز در قله باشند و فردا در کف دره. این به خودشان مربوط است. اما آن چه که تغییر نمیکند، حقیقت است».]]
و در وبسایت خودش به نکات و مسائلی که دغدغه سی ساله مردم است اشاره دارد و مینویسد :
[[ سایت شخصی محمد نوری زاد: «اداره ی کشوری در اندازه ی ایران، با سواد و تجربه ای که روحانیان و حامیانشان نداشتند ممکن نبود. بی سوادیِ مفرطِ انقلابیون در حوزه های مختلف، خلأ تخصصیِ ژرفی در اداره ی کشور پدید آورد. چه در حوزه های سیاسی و بین المللی، و چه امنیتی و اطلاعاتی، و چه نظامی و اقتصادی.]]
نوری زاد در حرفها و نوشته های خود دروغ نمیگوید و دروغ نمینویسد , او حرف دل مردم را میزند و از دردهای آنها مینویسد و میگوید ,
اما چرا او تنهاست ؟
چرا کسانیکه همین حرفها را از مجرا و کانال دیگری میزنند با او هم آوا و همراه نیستند و نمیشوند ؟
دوستان او کجا هستند و چرا او را یاری نمیکنند ؟
آیا ترس, آنها را ذلیل و خوار و کور و زبان بسته کرده ؟
آیا لذت قدرت و نئشه ثروت آنها را بنده و اسیر خود ساخته ؟
چرا هیچکدام از دوستانش به این فریاد درد آلود و برحق و این پرسش وی پاسخی نمیدهند ؟
خدایا آن دوستان من اكنون كجایند كه ببینند بر سرمیراثشان چه آورده اند.
آهای دوستان جهادگرم،یادتان هست چگونه برای نداری مردمان زابل زار می زدیم؟
و برای جوانی كه بخاطر ده هزار تومان به قاچاق روی برده و به ضرب تیری از پای درآمده بود چگونه می سوختیم؟
یادتان هست چه احترامی برای روستایی قائل بودیم؟
با شادمانی او درپوست نمی گنجیدیم و با غم او می گداختیم؟
دوستان شهید من،برادر جانبازم،همسنگران اعتقادی من،
آیا آن جامعه آرمانی كه جوانی خود را به پای او ریختیم،باید از یك چنین مسیری می گذشت؟
این روزها میتوان محمد نوری زاد همکار سابق مرتضی آوینی و حسین شریعتمداری را در حالیکه پارچه کفن ما نندی پوشیده و در جلوی آن عکس یکی از زندانیان و دربندان بیگناه در جمهوری اسلامی و در پشت آن عکس بقول خودش یکی از داعشی های رژیم را چسبانده در جلویدرب ورودی زندان اوین پیدا کنیم واو را در آن هیئت و هیبت ببینیم .
محمد نوری زاد , همان نوری زادی که عده ای او را بریده و برخی منحرف وجماعتی بازی جدید وزارت اطلاعات و گروهی سالک و پوینده راه حق خطاب میکنند و میدانند !
محمد نوري زاد متولد 1331 در شهريار، فارغ التحصيل رشته مهندسي برق از دانشگاه علم و صنعت و داراي مدرك درجه يك هنري معادل دكترا در رشته كارگرداني مي باشد. وي فعاليت هنري خود را در سال 1359 به عنوان مجري برنامه هاي جهاد سازندگي و روايت فتح آغاز كرد و در سال 1364 فارغ از تمام فعاليت هايش به مستندسازي روي آورد كه مجموعه هاي «ما اهل مسجديم» و «شب هاي رمضان» از آن جمله اند. از ديگر فعاليت هاي نوري زاد مي توان به تأليف كتاب، نقد آثار ادبي، نگارش فيلمنامه و توليد آثار داستاني اشاره كرد.
محمد نوری زاد در سال های قبل از 88 در مجموعه نوشته هایی تحت عنوان «جهان پس از آمریکا» می نویسد:
«همانگونه که آمریکا در طوفان های آخرالزمانی و در سیلاب عظیمی که به راه افتاده غرق خواهد شد، ما نیز اگر از اسلام و ولایت فقیه و حقیقت فاصله بگیریم و از کشتی نجات ولایت خارج شویم، غرق خواهیم شد و کسی وجود و بقاء ما را تضمین نکرده است.»
و همچنین :
اوخطاب به چهار کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری سال 1376، میگوید:
«از همه بالاتر زبانمان لال (اگر) سایهی ولایت فقیه را از سراین مملکت بردارید، دو روزه آمریکاییها تهران را فتح میکنند. شما از این راز نورانی غافلید. با چشم زاغ غربیها به ایران نگاه نکنید ... این را هم بدانید که جوان تازه داماد هرگز خودش را برای شعارهای شما فنا نمیکند اما به هر اشارهی ولی فقیهاش به یک طوفان زیر و رو کننده بدل میشود.»
اما پس از اعتراضات مردمی سال ٨٨ به یکباره منقلب و متحول میشود و از کرده های گذشته خویش اظهار ندامت و شرمندگی مینماید و خطاب به مردم مینویسد :
«ای همه ايرانيان، از اين که امروزه در جهان، آوازه نيکی با شما نيست، شرمنده ام. شرمنده ايم. مرا و ما را ببخشاييد. از اين که من، ما، زندگی شما را با ريا و تزوير و دروغ و بی عدالتی آلوده ام، آلوده ايم، شرمگينم، شرمگينيم. مرا، و ما را عفو کنيد. العفو. العفو. العفو. ای همه ايرانيان، از اين که به اسم دين، از ديوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتيم، و به اسم دين، ذخاير شما را به باد دادم، به باد داديم، و به اسم دين، موجبات نفرت شما را از دين فراهم کردم، فراهم کرديم، از شما پوزش میطلبم. من اين نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما مینويسم. مرگی که فراتر از تمايل من، مرا تعقيب میکند. از اينکه من، ما، جلوی چشم جهان عقل، با شما بی عقلی کرديم، پشيمانيم. مرگ برای ما، و زندگی برای شما. رقص مرگ برای من، برای ما، و رقص زندگی برای شما. دنيا و آينده به کامتان. »
و در سی و سه نامه خطاب به رهبر از او درخواستهائی دوستانه برای تغییر و رسیدگی به دردهای مردم میکند که بابک داد در مطلبی خطاب به او مینویسد :
پاسخ خداوند به محمد نوري زاد: بي خيال "سيدعلي" شو فرزندم!
و پس از چند بار دستگیری و ضرب و شتم و ربودن وی توسط سربازان گمنام و گمراه امام زمان حبس و انفرادی در اوین و احضار خانواده اش به دادگاه و غیره ,
دوستان و همکاران سابقش در اعلام برائت از او و تخریب وی با هم مسابقه میدهند و کیهان در برابر پرسش یکی از خوانندگانش در مورد وی مینویسد :
[[ کیهان سپس در پاسخ مخاطب خود نوشته است: شخص مورد اشاره (( محمد نوری زاد )) 8 سال قبل به علت همراهی با مفسدان اقتصادی از کیهان اخراج شده بود ولی با وجود این سابقه سوء، اطرافیان آقای احمدی نژاد او را به کار گرفتند.]]
که نه فساد اقتصادی منسوب به ایشان را مشخص نمودند و نه نام اطرافیان احمدی نژاد را که اورا بکار گرفتند اعلام کردند !!
این تخریب ادامه دشت و دارد تا جائی که ابله ای همانند سلحشور برای عقب نماندن از بازی این قافله در نامه ای خطاب به نوری زاد مینویسد :
[[ فرج الله سلحشور :آقای نوری زاد من احساس می کنم در زندان تو را چیز خور کرده و هم بندی هایت همه چیز را به تو وارونه گفته اند. الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء – شکر خداوند متعال را که دشمنان ما را از احمق ها قرار داد.]]
که میزان فهم و شعورنگارنده یعنی آقای سلحشور را میتوان از همان (( چیز خور کردن)) نوریزاد تشخیص داد و به آن پی برد !!
اما این تغییر ناگهانی که مورد قبول برخی و مایه شک و تردید گروهی دیگر است را خود نوری زاد چنین تعبیر میکند :
[[ محمد نوری زاد خود به این سؤال به خوبی و با دقت جواب میدهد، این که چرا انسان ها تا این اندازه تغییر میکنند: «آدمها ممکن است امروز در قله باشند و فردا در کف دره. این به خودشان مربوط است. اما آن چه که تغییر نمیکند، حقیقت است».]]
و در وبسایت خودش به نکات و مسائلی که دغدغه سی ساله مردم است اشاره دارد و مینویسد :
[[ سایت شخصی محمد نوری زاد: «اداره ی کشوری در اندازه ی ایران، با سواد و تجربه ای که روحانیان و حامیانشان نداشتند ممکن نبود. بی سوادیِ مفرطِ انقلابیون در حوزه های مختلف، خلأ تخصصیِ ژرفی در اداره ی کشور پدید آورد. چه در حوزه های سیاسی و بین المللی، و چه امنیتی و اطلاعاتی، و چه نظامی و اقتصادی.]]
نوری زاد در حرفها و نوشته های خود دروغ نمیگوید و دروغ نمینویسد , او حرف دل مردم را میزند و از دردهای آنها مینویسد و میگوید ,
اما چرا او تنهاست ؟
چرا کسانیکه همین حرفها را از مجرا و کانال دیگری میزنند با او هم آوا و همراه نیستند و نمیشوند ؟
دوستان او کجا هستند و چرا او را یاری نمیکنند ؟
آیا ترس, آنها را ذلیل و خوار و کور و زبان بسته کرده ؟
آیا لذت قدرت و نئشه ثروت آنها را بنده و اسیر خود ساخته ؟
چرا هیچکدام از دوستانش به این فریاد درد آلود و برحق و این پرسش وی پاسخی نمیدهند ؟
خدایا آن دوستان من اكنون كجایند كه ببینند بر سرمیراثشان چه آورده اند.
آهای دوستان جهادگرم،یادتان هست چگونه برای نداری مردمان زابل زار می زدیم؟
و برای جوانی كه بخاطر ده هزار تومان به قاچاق روی برده و به ضرب تیری از پای درآمده بود چگونه می سوختیم؟
یادتان هست چه احترامی برای روستایی قائل بودیم؟
با شادمانی او درپوست نمی گنجیدیم و با غم او می گداختیم؟
دوستان شهید من،برادر جانبازم،همسنگران اعتقادی من،
آیا آن جامعه آرمانی كه جوانی خود را به پای او ریختیم،باید از یك چنین مسیری می گذشت؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر