مستند انقلاب ٥٧ از تلویزیون من و تو - ٢
با اینکه در قسمت دوم مستند ٥٧ هم نکات جالب و قابل تعمقی برای گفتن و نوشتن
بود ولی یک نکته تمام نکات دیگر را تحت الشعاع خودش قرارداد وهمه نکات دیگر
را بی رنگ و رو کرد و آنها را در نظرم بی جلوه نشان داد و تمام یکساعت و چهل و چهار دقیقه فیلم برای من در همین یک پرسش و در همان یک پاسخ خلاصه شد .
خبرنگار فرانسوی درآخر گفتگوی خودش دست بر روی حساس ترین و دردآورترین
مطلب میگذارد و به شاه میگوید :
بنظر می آید که شما سرخورده و مایوس و تنها هستید ,
زیرا کوشیده اید که کاری برای کشورتان بکنید ,
بی آنکه شما را درک کنند ...
و شاه که در تمام طول مصاحبه غم در چشمانش موج میزند وحالت بهت بر
چهره اش سایه افکنده بود, اول کمی از طرح این سوال کاملا شخصی جا میخورد
ولی بلافاصله برخودش مسلط میشود وبرای دادن پاسخی که شاید خیلی ها منتظر
شنیدنش بودند کمی فکر میکند و با حفظ غرور خودش و در کمال خونسردی در حالیکه نگاهش به سمتی خیره میماند و پاسخ میدهد :
نه , مایوس نیستم . من همواره انسان عرفانی بوده ام ومعتقدم
وظیفه ای بر عهده ام هست.
و هیچ چیز دیگری
به اندازه آنچه در ارتباط با سرنوشت و وظیفه ام انجام داده ام
برایم اهمیت ندارد .
سپس با چهره ای سرد و بی روح به خبرنگار خیره میشود...
و گوئی با نگاهش فریاد میزند :
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
هیچ چیز دیگری
به اندازه آنچه در ارتباط با سرنوشت و وظیفه ام انجام داده ام
برایم اهمیتی ندارد!
با اینکه در قسمت دوم مستند ٥٧ هم نکات جالب و قابل تعمقی برای گفتن و نوشتن
بود ولی یک نکته تمام نکات دیگر را تحت الشعاع خودش قرارداد وهمه نکات دیگر
را بی رنگ و رو کرد و آنها را در نظرم بی جلوه نشان داد و تمام یکساعت و چهل و چهار دقیقه فیلم برای من در همین یک پرسش و در همان یک پاسخ خلاصه شد .
خبرنگار فرانسوی درآخر گفتگوی خودش دست بر روی حساس ترین و دردآورترین
مطلب میگذارد و به شاه میگوید :
بنظر می آید که شما سرخورده و مایوس و تنها هستید ,
زیرا کوشیده اید که کاری برای کشورتان بکنید ,
بی آنکه شما را درک کنند ...
و شاه که در تمام طول مصاحبه غم در چشمانش موج میزند وحالت بهت بر
چهره اش سایه افکنده بود, اول کمی از طرح این سوال کاملا شخصی جا میخورد
ولی بلافاصله برخودش مسلط میشود وبرای دادن پاسخی که شاید خیلی ها منتظر
شنیدنش بودند کمی فکر میکند و با حفظ غرور خودش و در کمال خونسردی در حالیکه نگاهش به سمتی خیره میماند و پاسخ میدهد :
نه , مایوس نیستم . من همواره انسان عرفانی بوده ام ومعتقدم
وظیفه ای بر عهده ام هست.
و هیچ چیز دیگری
به اندازه آنچه در ارتباط با سرنوشت و وظیفه ام انجام داده ام
برایم اهمیت ندارد .
سپس با چهره ای سرد و بی روح به خبرنگار خیره میشود...
و گوئی با نگاهش فریاد میزند :
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
هیچ چیز دیگری
به اندازه آنچه در ارتباط با سرنوشت و وظیفه ام انجام داده ام
برایم اهمیتی ندارد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر