دوشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۹۱

آب حوض میکشیم ، برف پارو میکنیم ، سینما آتیش میزنیم

آب حوض میکشیم ، برف پارو میکنیم ، سینما آتیش میزنیم


فرج الله سلحشور :من جزء کسانی بودم که قبل از انقلاب سینما آتش زدم و متاسفانه بعد از انقلاب برای همان سینماها موزه درست شد و هنوز هم از آنها حمایت می‌شود .// اینم مدرک .....



فرج الله تنها پانزده سال داشت که قزوین را به مقصد تهران ترک کرد، کله سحری آروم بلند شد و از تو کماجدون نون و گوشت کوبیده را دزدید و گذاشت لای بقچه و گیوه هاشو ور کشید و پای پیاده بی الاغ و قاطر و بی یار و یاور و یکه و یالغوز ،راه تهران رو در پیش گرفت تا سر از توپخونه و مسافرخانه شب نواز درآورد، غضنفر و یارقلی خیلی وقت بود که از اونجا رفته بودند و شاگرد مسافر خانه هم از آنها و جای آنها اطلاعی نداشت .// 

طویله خانه غضنفر ، دیوار به دیوار خانه فرج الله اینا بود و دوماه پیش که غضنفر از تهران کاغذ فرستاده بود و مادر غضنفر ، فرج الله رو که سوم اکابر رو با تکماده قبول شده بود صدا کرد که نامه رو بخونه و فرج الله اسم مسافر خانه شب نواز تو توپخونه رو ، از تو همون نامه خوانده بود .//

 فرج الله که به عشق مشهور شدن و آرتیست شدن از ولایت فرار کرده بود ، ناامید تو یه پارک بقچه اش را گذاشت زیر سرش و خوابید .......

فرج الله از بچگی عقل درست و حسابی نداشت ،میگفتند که وقتی شش هفت ساله که بوده و با عموش رفته بودن تاپاله خشکه بدزدند که صاحبش میفهمه و داد و بیداد و فرار......

و عمو در میره و فرج الله که پپه و پخمه بوده از بالا دیوار با مخ میخوره زمین و میره تو کما و این قیافه درب و داغونش هم از همونجاست ....



وقتی شیاف های سنبل الطیب میرزا حکیمباشی هم افاقه نکرد ، جوابش میکنه ، ناچاری میپیچنش لای پتو و میبرنش شازده حسین و میبندنش به ضریح ....

که یکی از زوارها که چشمش چپ و کم سو بوده ، پتوی فرج الله رو با متکا اشتباه میگیره و بیهوا میشینه روش ....که از شوک سنگینی وزن یارو فرج به هوش میاد .....

پدرش خدابیامرز تا آخرعمر فکر میکرد فرج چل ، نظرکرده شازده حسین هست و برای همین فرج رو هر سال محرمی وقف تکیه شازده حسین میکرد که کفش هارو جفت کنه و چائی بده و قند بشکنه و فرج الله مداحی و روضه خونی رو از همونجا یاد گرفت .//

خل بازی های فرج که حیوونکی دست خودشم نبود اونو انگشت نمای خاص و عام کرده بود اونهم تو قزوین !!!!! و فرج روزبروز بزرگتر میشد و و سال بسال بیشتر خل میشد و حرفهای بیربط و نامربوط میزد و بچه ها هم که هروقت بیکار بودند دستش مینداختند و کلی در فضای سبز فرج الله میخندیدند و حال میکردند .//

و یکبار همون عموش که رفته بود تهران سینما و یه فیلم رو تا آخر شب با یه بلیت نگاه کرده بود وتو تبار سلحشورها تنها فرد سینما دیده و سینما رفته محسوب شد و وقتی برگشت ولایت تا یکماه فیلم برای بچه ها تعریف میکرد ......

و فرج هم که همیشه پای ثابت معرکه عموش بود ، ندیده و نرفته ، عا شق فیلم و سینما و هنر و آرتیست بازی میشه و تصمیم میگیره که هرطور شده بره تهران و پا به عالم هنر و فیلم و سینما بگذاره ............//

فرج الله با لگد یه پاسبان که بالا سرش دست به کمر وایستاده بود از خواب پرید و بقچه اش رو زد زیر بغلش واز پارک فرار کرد واز همونجا فرج الله از رژیم شاه و هرچی پاسبان و ساواکی و درباری بود بدش آمد و کینه بدل گرفت و تصمیم گرفت که با طاغوت و ظلم و ستمشاهی مبارزه کنه !!!

خلاصه فرج الله که به عشق شهرت و آرتیست شدن آمد تهران مجبور شد که هرروز صبح بره تو میدون که کسانی که میومدن دنبال عمله و کارگر
با اونها بره و پولی در بیاره ...

و بعضی وقتها که کار کم بود با رجبعلی میرفتن آب حوض کشی ، که رجبعلی اولین نفری بود که استعداد فرج الله رو کشف میکنه..... ،

فرج الله که مداحی و روضه خونی بلد بود ، وقتی که نوبتش برای داد زدن : آب حوض میکشیم .....بود ، با سبک مداحی و سوزناک میخوند ،که تاثیر بیشتری دا شت و مردم صداشون میکردند که کار بکنند و این نکته از نظر رجبعلی دور نماند وبه فرج الله و همه عمله های دیگه گفت.//

 و از فردا کار فرج الله شد اینکه با این و اون بره و فرج الله براشون داد بزنه و دستخوش بگیره ....
آی لبو دارم لبو ،داغ لبو .....
برف پا رو میکنیم آی برف پا رو میکنیم ،
نمکیه ....نمک ...،
آب حوض میکشیم ، آب حوضیه ، و ................

و اما ماجرای سینما آتش زدن ، در یکی از همون روزها متولی مسجد یه محلی صدای فرج الله رو میشنوه و برای خالی کردن آب حوض مسجد اونهارو بکار میگیره و وقتی از فرج میخواد که از صدای خودش در راه ابا عبدالله استفاده کنه ، فرج الله هنرش رو میریزه وسط و یه دهن مداحی میکنه که ........


فرج ساکن همون مسجد و خدام و کمک متولی همون مسجد میشه ، و در همون مسجد با انقلابیون و شبکه آخوندی آشنا ،میشه که بعلت خل و چل بودنش ، آتش زدن سینما هارو میسپرند به فرج الله....... ،

و خود فرج الله سلحشور هم میدونه که مواد آتش زای لازم رو,  یه آخوندی که پیپ میکشید همیشه می آورد ،
 آخوندی که اون زمان پیپ میکشید ....
لابد الان با وا فور میکشه دیگه .........

بله فرج چل که حرف زدنش دست خودش نیست در سینما آتش زدن و کشتن مردم از قبل انقلاب سابقه داره و خودش هم داد میزنه و حاشا میکنه !!!

البته یادم رفت میگن همون آخونده که پیپ میکشید ، بعد انقلاب فرج دیوونه رو زورکی به محسن مخملباف معرفی میکنه که فرج در اولین فیلم زندگیش [ توبه نصوح ] بازی کنه و ورودش به عا لم سینماو سریال و هنر را هم مدیون همون آخوندی هستش که پیپ میکشید ........!

۱۲ نظر:

ناشناس گفت...

من خودم فکر میکنم خیلی با حال مینویسم ولی این خیلی باحال و با مزه بود
این شعر هم از من روش
این فرج چگونه فرج الله شد ؟ در قزوین چه میکرد ؟ چگونه دشمن شاه شد ؟ نام فرج به خود نهاد که محبوب شود ؟ تخم آقا را مالید تا .... شود ؟
هرچه ملا هست به عشق فرج زنده هست ، محمد نوشته که فقط فرج پاینده هست ، ٤٠٠ زن و صیغه گرفت به عشق فرج ، ای فدای فرج از اینجا تا کرج
سینما آتش زدی جا ... شدی وزیر ، تخم یک دست شیره ای مالیدی که بشی وکیل ؟ ای فرج،،،،،،،،،،،،،،،،،، سانسور شدید

Unknown گفت...

ناشناس عزیز شما لطف دارید ، متاسفانه نوشته های شما رو نمیدونم دیدم و خوندم یا نه ، ولی از شعری که گفتی باید خوندنی و جالب باشه ، بازم از شما ممنونم ./

ناشناس گفت...

agha kashki be Ghazvin too in neveshte tohin nemikardi. Ghazvin ghable enghelab 4 ta cinema dasht. mage in faraj chand saleshe ke oon zaman too ghazvin tavileo tapale boode? ghazvin yeki az ghadimi tarin shahr haye Irane. kashki hanooz ham nemidoonestam ke in goosfand (faraj) ahle Ghazvin boode

ناشناس گفت...

آقا باحال یود.
دمت گرم. کلی خندیدم.

ناشناس گفت...

كيره فرج سلحشور و خانواده اش تو كوس و كون ننه همتون مادر جنده ها ي اجنبي غرب زده ديوس خر پدر

Unknown گفت...

دوست عزیز ،ایکاش اینطور نگاه نمیکردید ، آیا فقط اسم بردن از شهری میتونه توهین کردن باشه ؟

چرا این اینک ریز بینی و بدبینی را از چشمتون بر نمیدارید ؟

این همه کلمه بکار رفته و شما فقط طویله و تاپاله را دیدید ؟

و گفتن و استفاده از این دو کلمه را توهین به خاک کشورم و هم میهنان من میدانید ؟

آن هم در یک نوشته طنز ؟؟؟؟؟؟؟؟

Unknown گفت...

دم خود شما گرم که آنقدر لطف و محبت دا ری که زحمت کشیدی و محبت خودتو در چند کلمه نثار من کردی ،از شما ممنونم و لطف شما مستدام باد ،بازهم متشکرم و امیدوارم همیشه خندان باشید ....

Unknown گفت...

تو که اسم همه کس و کارت و فک و فامیلت رو که نوشتی ، خب خودت رو هم معرفی میکردی ......!

ناشناس گفت...

حالا مملکت آتش میزنه

ناشناس گفت...

درست ميگه اينکارها را ميکرد... ولی از فاحشه خاطره بسيار تلخی داره چون در رژيم سابق، مادر ايشون يکی از برجسته ترين فاحشه های شهرنو بود و من هم ارادت خاصی بهش داشتم.اين آقا هم آنزمان بچه بود و تو دست و پا مشتريهای مامانش میپلکيد و با کاپوتهای دسته دوم بادکنک بازی ميکرد. متاسفم...
از اون مادر، چنين بچه ائی بعيد نيست!!!

محمد یوسفی گفت...

جالب اینجاست که اون قدیم قدیما که من یکی دو تا فیلم این فرج رو دیده بودم همیشه یه نگاهی به قیافه کج و کوله خودم تو آینه میکردم و میگفتم خدایا این فرج با این قیفش تو فیلما آرتیست شده لابد من هم میتونم اما با این اعتراف فرج آدم کش تازه فهمیدم که عمرا اگر تیپم در حد زیبایی صوفیا لورن هم بود نمیتونستم آرتیست بشم چون ملاک افرادی مانند سلحشور برای آرتیست شدنشون رو تازه فهمیدم که همانا همون سینما آتیش زدن قبل از انقلابشون بوده که عمرا من بتونم دست به چنین جنایتی بزنم

Unknown گفت...

http://pendar-nik-mostafa.blogspot.jp/2012/07/blog-post_10.html
برو به این آدرس میفهمی چرا اینکارو کرده ....