دوشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۹۳

بدجوری دلم بحال خودمون سوخت !

                                   بدجوری دلم بحال خودمون سوخت !

 

داشتم اخبار را میخوندم چشمم افتاد به این خبر :

[[
  تماس مدیر اجرایی «توییتر» با ظریف , شرق: روز گذشته «دیک کاستلو»، مدیر ارشد اجرایی توییتر از تماسش با محمدجواد ظریف، خبر داد. او در توییتر نوشت: تماس تلفنی خوبی با وزیر خارجه ایران داشتم و در مورد دسترسی آزاد به توییتر در ایران بحث کردیم. او همچنین هفته پیش در توییتی برای رییس‌جمهوری ایران، نوشته بود: آقای رییس‌جمهوری؛ از توییت‌های شما از سازمان‌ملل لذت می‌بریم. دوست داریم مردم ایران هم از آنها لذت ببرند. چه زمانی اینچنین خواهد شد؟ ]]


اول دلم بحال محمد جواد بدبخت سوخت !

خیلی حرفه که مدیر یک شبکه اجتماعی به وزیر امور خارجه یک کشور بگه که مردم شما از دسترسی به یک شبکه اجتماعی که در تمام دنیا (( چون ما همیشه آدم حسابی هستیم منظورم از دنیا همون آدم حسابی های دنیا هستند )) از آن بدون هیچ محدودیتی استفاده میکنند و خیلی از مردم آنجا باور نمیکنند که در کشوری بخاطر آنکه یک عده فکر میکنند این چیزها مسبب فساد هست , این شبکه را  فیلتر کنند و ببندند و از دسترس خارج بکنند!

(( شاید هم این مطلب را بعنوان یک جوک برای هم تعریف کنند و بخندند...))

 و جناب محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه یک چنین کشوری هست و فکر نمیکنم که هنوز پوستش آنقدر کلفت شده باشه که به این حرف بخنده و شاید کمی عرق شرم هم  رو پیشانیش بشینه !
و لابد محمد جواد خان هم برای خالی نبودن عریضه درجواب دیک کاستلو مینویسه :

من هم دوست دارم و امیدوارم چنین روزی بیاد , و برای اینکه خودشو با اینها متفاوت نشون بده آخرش مینویسه :  راستی آن مرد رفت ها ......

ولی محمد جواد خودش هم میدونه که کاستلو به چی فکر میکنه و چه تصوری داره !

(( خیلی دوست دارم یه روزی از محمد جواد بپرسم : جوادی , دوست داشتی وزیر امور خارجه سوئد یا فنلاند یا نروژ بودی؟ ))

بگذریم محمد جواد هم تو حال خودشه...

اینو میگفتم , این مطلب را خوندم و بدجوری حالم گرفته شد  ودلم بحال خودمون سوخت .

سوخت , چون داریم میبینیم که در قرن بیست و یکم که آدمها  از عاقبت زمین به فضا رو آوردند و دنبال راه فراری برای زندگی کردن در یک جای دیگه  میگردند و فقط نظرشون رو بجلو هست و آینده را رصد میکنند و به آینده فکر میکنند ,

ولی ما باید هزار و شونصد سال برگردیم عقب که ببینیم یکی اونوقتها چیکار میکرده که ما ادای اونو دربیاریم تا رستگار بشیم و یک عده که فکر میکنند ولی و قیم ما هستند مارو ببرند بهشت !

اونهم توسط کسانیکه خودشون هیچ اعتقادی به این حرفها ندارند و فقط برای رسیدن به قدرت و ثروت این مهملات را به خورد ما میدهند ...

دلم سوخت , که در دنیا  , زنان به حق خودشون که رسیدند هیچ , بلکه دارند قدرت را هم از دست مرد ها میگیرند , اونوقت یک زنی که اگر تکون نخوره با کیسه زباله مشکی اشتباهش میگیرند , میاد تو تلویزیون ما و میگه از نگاه مردها اشعه ای بیرون میزنه که  زنها را پیر میکنه !!

و زنها و دخترانش حق ندارند برن ورزشگاه و ورزش و ورزشکار دلخواه و مورد علاقه خودشون را ببینند!

دلم سوخت , که حق نداریم برای خودمون فکر کنیم و برداشت خودمون را از زندگی داشته باشیم و از زاویه دید خودمون به دنیا و مردمانش و اتفاقاتش نگاه کنیم و بلکه کسانی هستند که بجای ما فکر میکنند و بجای ما نگاه میکنند و همونها را به ما حقنه میکنند که اینجوری ببینید و اینجوری فکر کنید و اینجوری بپوشید و اینجوری جفتگیری کنید و الان بخندید , خوب حالا گریه کنید و یکماه هیچی نخورید و تازه میخوان یک مشت آدم ( آدم !؟)  آره همونی که فکر میکنه از من آدمتره را بفرستند تو خیابون که اون بهت بگه چیکار بکن و چیکار نکن  !؟ تامن به معروف و از منکر بشم و برم بهشت  !!؟؟

دلم سوخت , که فردا جوونها و همسن و سالهای من تو ده بیست تا کشور جهان میخوان تظاهرات بکنند که آب را درست مصرف بکنند و آنرا بهدر ندهند  , ولی من نگران این هستم که دو هفته دیگه آب دارم یا ندارم ؟

و دولت و حکومت مان هم اصلا  به فکر همین هم نیست و فکر و ذکرش شده جمع کردن دیشهای ماهواره و فیلتر کردن واتس آپ و وایر و تویتر و فیسبوک ...

دلم بحال خودمون سوخت , که زندگیمون  در دور زدن و پیچوندن و سرکار رفتن و سرکار گذاشتن و دودره کردن خلاصه شده و داره میگذره ....

دلم بحال خودمون سوخت که بجای دیدن دنیای حقیقی و لذت بردن از آن ,  مجبوریم با فیلتر شکن بریم تو دنیای مجازی تا اعصاب همدیگه رو خرد کنیم ....

دلم بحال خودمون سوخت که همه چیزمون به چیزی آلوده هست و تازه پول نداریم که همون آلوده ها رو بخریم و بخوریم ...

دلم بحال خودمون سوخت که حتی یک روز را بدون ترس و نگرانی و کمبود و حسرت و افسوس شب نکردیم و شبی را نبوده که با خیال و آرزو به خواب نرفته باشیم ...

دلم بحال خودمون سوخت که کسانی را به  بزرگتری و رهبری و مدیریت انتخاب کردیم که بجز خودشون به هیچ چیز دیگه ای فکر نمیکنند ...

و دلم جزغاله و خاکستر شد وقتی فهمیدم و دیدم که فرزندان اونها هم دارند پا جای پای همونها  و پدرانشون میگذارند و همون شیوه و روش را با استفاده از تکنولوژی روز در پیش گرفتند و همون راه را میروند و همون راه را ادامه میدهند...

و حالم گرفته شد از اینکه میدونم و میبینم که خدا آنقدر به ما  داده که همه مون بتونیم مثل آدم بخوریم و  همه مون هم بتونیم مثل آدم کنار هم زندگی بکنیم .//

        

هیچ نظری موجود نیست: