tag:blogger.com,1999:blog-58463239135240345782024-03-13T21:22:42.966+03:30 وبلاگ کردار نیک [[ آزادی و آبادی برای ایران وآسایش وآرامش برای ایرانیان ]] Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.comBlogger2802125tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-82347088005438711512016-04-13T00:27:00.000+04:302016-04-13T00:33:04.015+04:30بازگشت احمدی نژاد یک شایعه تاکتیکی و موثر <div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong> <span style="color: red; font-size: x-large;">بازگشت احمدی نژاد یک شایعه تاکتیکی و موثر</span></strong><br />
<strong> </strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi5uB5yji71h1MQNNYLzpJooaOHRkd4RlSgQy8d6ye8WbB5AzqIpH6czac-b-5b0KcgD4kxAEoOa0rOgjrYZfKlQBKtADob7dOA8RNE5rOI_q5kd4YMmaEC5UFlILf4MNiOnYj9T4AkXTrF/s1600/5-10.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="437" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi5uB5yji71h1MQNNYLzpJooaOHRkd4RlSgQy8d6ye8WbB5AzqIpH6czac-b-5b0KcgD4kxAEoOa0rOgjrYZfKlQBKtADob7dOA8RNE5rOI_q5kd4YMmaEC5UFlILf4MNiOnYj9T4AkXTrF/s640/5-10.jpg" width="640" /></a><br />
<strong></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">اخیرا شایعه ای در مورد بازگشت دوباره محمود احمدی نژاد به صحنه سیاسی آشفته و بی در و پیکر جمهوری اسلامی (( که چند پست و مقام و منصب همزمان داشتن دولتمردان آن نشانه بارز قحط الرجال و حاکی از کمبود شدید آدم حسابی ! در این نظام است )) بر سر زبان ها افتاده و نقل محافل و سوژه خبری رسانه ها گردیده است .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />هر چند که در نظام جمهوری اسلامی هیچ چیز بعید و دور از انتظار نیست و ممکن است همین فردا صبح با گفتن یک " نظرم به نظرش بند است " و یا یک " حکم حکومتی " همین محمود بدون هیچ چون و چرائی جای حسن را بگیرد ((که به احتمال خیلی کم در صورت اعتراض نهایتا شاید فقط چند نفر به تعداد محصورین خانگی اضافه شود)) اما کارشناسان بنابر کارنامه سیاه دولت او و نتیجه اسفبار هشت سال ریاست جمهوری اش بر وضعیت کشور و لطمات اقتصادی و سیاسی حاصله از دوران زمامداری وی این خبر را غیر قابل قبول و این ادعا را بی پایه و اساس میدانند .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و ما خودمان هم میدانیم حتی آن کسانیکه فقط صفحه حوادث و یا آگهی های تجاری و کاریابی روزنامه ها را میخوانند هم بروشنی و بخوبی میدانند که تاریخ مصرف احمدی نژاد تمام شده و او دیگر هیچ کاربردی برای نظام ندارد .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />ولی در کمال تعجب میبینیم که هر چند وقت یکبار شایعه بازگشت دوباره و فعالیت این مهره سوخته خبرساز میشود و تیتر رسانه ها میگردد و پس از چندی نیز به محاق فراموشی سپرده میشود !!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /></span><span style="color: red; font-size: x-large;">اما چرا و به چه دلیل ؟!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />اگر اخبار روز را بطور مستمر دنبال کنید و به خبرها کمی دقت کرده باشید و سرسری از برخی اخبار نگذشته باشید میبینید و متوجه میشوید که هر وقت خبری در مورد نتایج دادگاه های مفاسد اقتصادی و اختلاس ها که همه در دوران ریاست جمهوری وی صورت گرفته و یا خبر افشای یک اختلاس جدید که توسط نزدیکان و یاران و مدیران او انجام شده , در جراید و رسانه ها نشر و پخش میگردد بلافاصله خبری از محمود احمدی نژاد , در مورد اظهار نظرش درباره مطلبی و یا سفر او به ترکیه و یا حضورش در مجلس ختمی و یا سخنرانی او در محفلی و یا خبر بازگشت دوباره او به صحنه سیاست اوج میگیرد و خبرساز میشود!!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"> و درست همزمان با فروکش کردن تب و تاب آن اخبار این شایعات نیز فروکش میکند v دیگر هیچ خبری از احمدی نژاد نمیشود و هیچ مطلبی در مورد او بیان نمیگردد و هیچ خبری از او بچشم نمیخورد و نوشته نمیشود !!</span></strong><br />
<span style="font-size: large;"><br /><strong> ولی در اصل این اخبار یکسری شایعات تاکتیکی و کاملا حساب شده ای میباشد که دقیقا برای همین مواقع و بخاطر فریب اذهان عمومی و فرار محمود احمدی نژاد از پاسخگوئی و پاک نمودن نقش او در این دزدی ها و پنهان نمودن نسبت افراد دستگیر شده با وی و کتمان مسئولیتش در قبال مدیران منتخب و منتصب او </strong><strong>طراحی شده است </strong><strong>.</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />که هر جور حساب کنیم میبینیم این روش (( همراه با جنجال بیشتر و دامن زدن به همین شایعات)) برای رئیس جمهور سابق بسیار کارآمدتر از تکذیب و دادن بیانیه است و همچنین ساختن چنین شایعاتی خیلی کم هزینه تر از حضور او در دادگاه و پاسخگو بودنش در جریان محاکمه دزدی ها و اختلاس های یاران و مدیران و دولتمردانش در دوران ریاست وی میباشد .</strong></span><br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhalHCdnibFQJukT5zYaf9fnlvrXUUHuPkte5E7M9SzxW_6DoxOn84xfp4zzoG9XJSij2DeycTHZ5yoaOYZ6cSS5Ixq4Zg-QBdjc115bLDfDtQkkWSepxK9yDcqMFcSCDEKlfPBpgf3zQ61/s1600/5-9.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="426" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhalHCdnibFQJukT5zYaf9fnlvrXUUHuPkte5E7M9SzxW_6DoxOn84xfp4zzoG9XJSij2DeycTHZ5yoaOYZ6cSS5Ixq4Zg-QBdjc115bLDfDtQkkWSepxK9yDcqMFcSCDEKlfPBpgf3zQ61/s640/5-9.jpg" width="640" /></a></div>
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<br /></div>
<strong> </strong><br />
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-56793019116243582172016-04-12T15:21:00.000+04:302016-04-12T15:21:16.142+04:30دیگه خود دانید ...!؟ ( ۱ ) <div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong> <span style="color: red; font-size: x-large;">دیگه خود دانید ...!؟ ( ۱ )</span> </strong><br />
<strong></strong><strong><br /></strong><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjioZjG1yRz12vaHsMuxln3IGm-EOj8vxw8tADpJgIzG1da5o9dCehNfczi7yNZ-WN2hQC_GySCDK0m0If_UaugiOoJpundpxGiZ2bYY1PzUpotHkrsH5AavUb21yRx_rc8rkV3uQ7tXAyM/s1600/5-6.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="355" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjioZjG1yRz12vaHsMuxln3IGm-EOj8vxw8tADpJgIzG1da5o9dCehNfczi7yNZ-WN2hQC_GySCDK0m0If_UaugiOoJpundpxGiZ2bYY1PzUpotHkrsH5AavUb21yRx_rc8rkV3uQ7tXAyM/s640/5-6.jpg" width="640" /></a><br />
<strong></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">همین اول خدمت همه شما بگم که باور کردن این قضیه مشکل شماست و قبول کردن آن هم به خودتون بستگی داره !</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /><span style="color: red; font-size: x-large;">چه آنهائی که</span> از بیخ منکر همه چیز هستند و فکر میکنند که خیلی تصادفی و در یک راستای داروینی تکاملی , درست پس از یخبندان دوم و قبل از عصر حجر ( یعنی همون اوایل دوران پارینه سنگی ) در یک صبح آفتابی جد بزرگوارشون از درخت آمد پائین و همونطور که خمیازه میکشید و داشت خودش را میخاروند یهو متوجه شد که دستش کمی درازتر شده و دیگه به فرق سرش میرسه و خواست بپره بره یه گوشه کناری تا پیشاب صبحگاهی خودشو بندازه که پاش گیر کرد به ریشه درخت و با مخ خورد زمین و از حال رفت...</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"> وقتی بهوش اومد فهمید که بجای پرش یک جهش ژنتیکی کرده و کمرش صاف شده و میتونه قائم رو پاهاش وایسته و از خوشحالی این حادثه کور و این اتفاق تصادفی چنان ذوق زده شد که زبون باز کرد و نطقش باز شد و مثل بلبل شروع کرد به خوندن تصنیف "<span style="color: red;"> دیشب لب یارم رو تو خواب ماچ مالی کردم</span> " ...</span></strong><br />
<strong><br /><span style="font-size: large;">و در همان حال بود که خیلی اتفاقی فهمید ابزارساز هست و با سنگ مشغول ابزار سازی شد و وقتی درست به اندازه یه پیکان وانت ابزار ساخت به زن و بچه اش گفت که از درخت بیان پائین و دست اونها را گرفت و راه افتادند و رفتند شهر و تو حاشیه شهر یه غار نقلی مبله با ویو عالی گرفت و با کلی التماس و خواهش و تمنا تو بازار سنگفروش ها از حاجی نئاندرتال هم یه مغازه زیرپله ای اجاره کرد و ابزارهاشو ریخت اون تو مشغول کسب و کار و معامله پایاپا شد.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"> و زنش هم که دید که شهر نشینی خرجش خیلی بالاست تو همون غار خودشون یه آرایش عروس و تاتو و مانیکور ناخن زد و خلاصه همینجوری بدون اینکه خودشون هم بفهمند شهر نشین و متمدن و انسان شدند! </span></strong><br />
<strong><br /><span style="font-size: large;"><span style="color: red; font-size: x-large;">و چه آن کسانی که</span> در قرن بیست یکم هنوز باور میکنند که یه روز خداهه که بیکار بود ویرش گرفت و عینک دسته سیمی خودشو زد به چشم هاشو و رفت وسط بهشت و به جبرئیل گفت که یه فرغون خاک بیاره و زد بالا و یک تف گنده انداخت کف دستش و شروع کرد خاک بازی و با همون خاک و گل و لجن آدم را ساخت و چون از کار خودش خیلی خوشش اومد کلی به خودش بارک الله گفت و یکی دیگه هم درست کرد و اسمشون را گذاشت آدم و حوا ...!</span></strong><br />
<strong><br /><span style="font-size: large;">بعد مثل بچه ها چند روزی باهاشون بازی کرد و مثل همیشه آخر هم دلشو زد و حوصله اش از دست اونها سر رفت و شروع کرد بهشون گیر دادن و براشون شرط و شروط گذاشتن دست آخر هم ازشون یه بهانه بنی اسرائیلی گرفت و با وعده اینکه فعلا از بهشت برید بیرون و زود برتون میگردونم , جفتشونو لخت و کون برهنه از بهشت انداخت بیرون و هابیل و دابیل و شمسی کوره ... </span></strong><br />
<strong><br /><span style="font-size: large;">ولی خدا یه وقت بخودش اومد که دید همون دوتا از سر بیکاری و نداشتن سرگرمی کلی زادوولد کردند و شدند یه عالمه ...بعد شمرد و حساب کرد و دید که اینهمه تو بهشت جا نمیگیرند!</span></strong><br />
<strong><br /><span style="font-size: large;"> اولش خواست دبه کنه و بزنه زیرش که دید راه نداره و خداست و جلوی فرشته ها خوبیت نداره فردا براش دست میگیرند , برای همین به شیطون گفت که بره اونها را گول بزنه که بازهم بهانه لازم را داشته باشه که اونها دیگه نتونن برگردند بهشت و تو همون زمین زندگی کنند و تو سرو کله هم بزنند و سفارش کرد تا از میون خودشون هر چند وقت یه بار هم یه پیغمبر انتخاب کنه و با دادن دستورات ضدونقیض بین شون تفرقه بندازه و با دستور اشدا علی الکفار کشتن یکدیگر را واجب بدونند و بزنند همدیگه رو لت و پار کنند که یه وقت باهم دست به یکی نکنند و اعتصاب کنند و شر براش درست بکنند!!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"> و خلاصه چه آنهائی که قبول کردند که نوح نجار بوده و کلکسیون حیوون جمع میکرده و ابراهیم وسط آتش نشسته بود و فالوده میخورد و موسی با عصای خودش زد و دریا را دوشقه کرد و یا محمد نصف شبی یه لا قبا با همون دشداشه و عرقچین سوار یک الاغ بالدار شد و هفت تا آسمون را بدون سفینه ای و دستگاه اکسیژن و لباس فضانوردی معراج کرد و رفت پیش خدا و برگشتن هم از ذوقش زد و ماه را شق القمر کرده و ....تا همین یاعلی گفتن مقام عظمای ولایت هنگام تولد و خروج از مادرش ...</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">را باور کردند و قبول دارند , همگی اگر دوست داشتید و دلتان خواست میتوانید که این ماجرا را هم باور کنید یا نکنید و میل خودتان هست و صاحب اختیار هستید . </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />ولی فکر نمیکنم برای شما که چنین حرفهایی را که مربوط به چند هزار سال پیش هست و هیچکدوم را هم به چشم خودتون ندیدید و فقط شنیدید را حقیقت میدونید و باور کردید, قبول نکنید و باورتون نشه که برای یه مصطفی هزار و پانصد سال قبل آن اتفاق بیفتد و برای یه مصطفی هم همین دیشب این اتفاق بیفته :</span></strong><br />
<strong><br /><span style="font-size: large;">جاتون خالی دیشب دیروقت بود که شام را زدم و همونطور که چائی بعد از شام را میخوردم , یه سیگار روشن کردم و داشتم به حرفها و دلیل اصرار رهبر معظم انقلاب در مورد توان موشکی فکر میکردم و یه چشمم هم به صفحه مانیتور بود و سرسری تیتر خبرها را نگاه میکردم که یهو دیدم ... ( ادامه دارد )</span> </strong><br />
<strong></strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiBVqtvmGsA-1vOVHPw7uD7xSIEIhsSO0QyhQ2U1xjJB1G2meT6guFS0JeBa9LcYzx1KeYlTC70A4SlfFGGatj3EskbajerK0zwNgJh0CNTS1EV1Psxq817UXF3dzYtNL-MG7Rwvsq_fNht/s1600/5-5.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="640" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiBVqtvmGsA-1vOVHPw7uD7xSIEIhsSO0QyhQ2U1xjJB1G2meT6guFS0JeBa9LcYzx1KeYlTC70A4SlfFGGatj3EskbajerK0zwNgJh0CNTS1EV1Psxq817UXF3dzYtNL-MG7Rwvsq_fNht/s640/5-5.jpg" width="640" /></a></div>
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<br /></div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-87232118808510922592016-04-11T12:17:00.000+04:302016-04-11T12:28:01.466+04:30مخالفت کردن دشمنی نیست بلکه کمترین حق من است <div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong> <span style="color: red; font-size: x-large;">مخالفت کردن دشمنی نیست بلکه کمترین حق من است</span> </strong><br />
<strong></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiDt3TlZiSU-Ss83BTOS24rGGNk2P8F3V2StYgpBtaJp_e-0tfDoIiwMukDMx-ZNVgdaT-IIHItTpbHkcNTyAYZbTV_zqk_Szx84aYw7OyslewSMMTcpmSYvS7GlBSfVapuA__4lBcRSRTV/s1600/5-3.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="458" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiDt3TlZiSU-Ss83BTOS24rGGNk2P8F3V2StYgpBtaJp_e-0tfDoIiwMukDMx-ZNVgdaT-IIHItTpbHkcNTyAYZbTV_zqk_Szx84aYw7OyslewSMMTcpmSYvS7GlBSfVapuA__4lBcRSRTV/s640/5-3.jpg" width="640" /></a><br />
<br />
<strong><span style="font-size: large;">شخصی ( که احتمال میدهم جوجه طلبه ای باشد) پس از دیدن پست " جیک جیک مستون آخوندها " از من پرسیده که :</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;">دلیل دشمنی من با اسلام و روحانیت چیست ؟</span></strong><br />
<strong><br /><span style="color: red; font-size: x-large;">و من چه کینه و عقده ای از آنها دارم و کجایم میسوزد ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />بهتر دیدم که جواب این سوال ها را کمی کاملتر و در پستی مجزا بدهم تا این آقا و آقایان پاسخ خود را بصورت کامل و جامع دریافت کنند .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />خدمت این دوستان باید بگویم که :</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />اولا , بنده تا زمانیکه کسی با من دشمنی نکند و نخواهد که عقیده و اعتقادات خودش را بر من تحمیل بکند , با هیچ شخص و هیچ قشری و هیچ اعتقادی هرگز عداوت و دشمنی ای نداشتم و ندارم .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />دوما , مگر شما واقعا فکر میکنید که این آخوندها روحانی هستند و چیزی که تبلیغ میکنند و میگویند اسلام است ؟!!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />نه برادر من , نه دوست عزیز , شما اشتباه میکنی ,</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />این آخوندها اگر روحانی باشند و خودشان را روحانی میدانند پس چرا چهارچنگولی به دنیا و مادیات چسبیده اند و برای تحصیل مال و ثروت و قدرت و مکنت با یکدیگر کورس گذاشته اند و مسابقه میدهند؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />مگر جای روحانیت در مسجد نیست ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />مگر کار روحانیت راهنمائی و هدایت مردم به سوی خدا و رسیدگی به امورات معنوی آنها نیست ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />مگر روحانیت نباید در مورد دین و روح و معنویت حرف بزند ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />پس چرا این آخوندها در هر جائی هستند و هر کاری میکنند و در مورد همه چیز , از ایزوتوپ های هسته اتم گرفته تا سبک معماری آشپزخانه اوپن و مسائل جنسی و لایه اوزون و نقش سورئالیسم در نویسندگی و هنر و تا نحوه شستن مقعد و جماع با خر و الاغ و سوخت موشک های بالستیک حرف میزنند و قاطعانه اظهار نظر میکنند ؟؟!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />کجای کاری که این آخوندها میکنند و حرفهایی که میزنند به اسلام ربط دارد و اسلامی هست ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />آیا اسلام به آخوند احمد جنتی گفته که ۲۵ شغل و سمت داشته باشد و بابت هر شغلی میلیونها تومان حقوق بگیرد و هیچ کاری هم نکند ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />آیا اسلام گفته که فرزند پدر و مادر پیری را ( سعید زینالی ) سربه نیست کنند و هشت سال آنها را آواره این زندان و آن زندان و این کمیته و آن سازمان کنند و حتی یک جواب درست و حسابی به آنها ندهند ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />آیا اسلام گفته که چند هزار جوان را که دوران محکومیت خودشان را سپری میکنند به جوخه های اعدام بسپارند و پدران و مادران آنها را داغدار کنند ؟ </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />آیا اسلام گفته که با خط فقر یک میلیونی اگر به حقوق چند صد هزار تومانی خودت اعتراض کنی ( معلمان و کارگران ) سزایت تهدید و تهدید و توهین و ضرب و شتم و زندان و بند و اعدام است ؟ </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و الی ماشالله ... </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />نه آقایان , نه ...</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />یک روحانی هرگز خودش را معصوم نمیداند و خودش را تا پایه پیامبران و امامان بالا نمیبرد و توهین به خودش را توهین به اسلام و خدا و پیامبر و ائمه اطهار نمیداند و در مسجد به امورات دینی و مذهبی مردم رسیدگی میکند و اسلام هم هرگز نگفته که برای ساختن آن دنیا باید مردم را گوسپند دید و تو سرشان زد و آنها را فقیر و معتاد و بیمار کرد تا به بهشت بروند .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />در مورد عقده و کینه باید به شما بگویم که کینه و عقده گفتنی نیست و چیزی هست که باید انشالله تبارک و تعالی به وقتش نشان داد... </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />پاسخ ( کجایم میسوزد ؟!) </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">و به شما بگویم وقتی که میبینم در دوران نوجوانی و جوانی من پینگ پنگ و یا والیبال بازی کردن روز سیزده بدر جرم بود و بابت آن کتک میخوردی و علاف میشدی و تحقیرت میکردند ولی حالا آقایان با همان لباسی که شما فکر میکنید لباس رسول الله هست می آیند و پینگ پونگ بازی میکنند و عکس میگیرند و در اینستاگرام و فیس بوک خودشان میگذارند , دلم به حال جوانی از دست رفته خودم و جگرم از این همه وقاحت اینها آتش میگیرد و میسوزد.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و اما دشمنی و مخالفت کردن !</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /><span style="font-size: x-large;">باید به شما بگویم که متاسفانه یا خوشبختانه هنوز به مرحله دشمنی نرسیدیم که اگر برسیم مطمئن باشید که نه در ایران بلکه در هر نقطه جهان تنبان به پای یکی نخواهد ماند و نمیماند و مخالفت کردن دشمنی نیست بلکه زمینه ساز دشمنی میباشد .</span></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjFE3PyuK5F845MFNwpeVzAPkHCa8POCivfcO3ApPVdQL69VhCq5H9XHFrfshTUXbNjLoKTpo3rDOsXv1QKXm8ukXF4JtuGR5TsIXID8-youspsJ2wLKILZJ2v36bguL5VIxeQAoRjzQ5LA/s1600/5-4.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="426" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjFE3PyuK5F845MFNwpeVzAPkHCa8POCivfcO3ApPVdQL69VhCq5H9XHFrfshTUXbNjLoKTpo3rDOsXv1QKXm8ukXF4JtuGR5TsIXID8-youspsJ2wLKILZJ2v36bguL5VIxeQAoRjzQ5LA/s640/5-4.jpg" width="640" /></a><br />
<br />
<strong><span style="font-size: large;">و اما مخالفت کردن هم حق من است و من میتوانم به خاطر :</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />این همه دزدی و اختلاس های میلیاردی و دادگاه های نمایشی ا-ت - گ - ج - م -ز - ب , و ...و این مسخره بازی ها ,</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />غارت منابع و سرمایه های کشورم توسط نورچشمی ها و آقازاده ها , </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />این همه فقر و کمبود و گرانی و تورم و تبعیض و نابرابری ها ,</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />این همه دشمن سازی و دشمن بازی و زدو بست های پشت پرده و حقارت ها و باج دادن ها ,</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />بیست و پنجسال سرمایه را در لجاجت و بچه بازی خرج کردن و در آخر نرمش قهرمانانه ها , </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />خرج کردن پول نفت در لبنان و فلسطین و ونزوئلا و عراق و ساختن اتوبان و بیمارستان و جاده و خانه برای آنها ,</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />بخاطر اشاعه مواد مخدر و معتاد کردن جوانان و قاچاقچی شدن آنها از بیکاری و اعدام های فله ای آنها ,</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />بخاطر رانت خواری و تملق و رشوه دادن و رشوه گرفتن نمایندگان مجلس و وکلا و وزرا و فساد روزافزون آنها ,</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /> به خاطر دادن آن همه وعده و عمل نکردن به هیچکدام یک از آنها و این همه دروغ و دغل و نابکاری ها ,</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و این حق من است که بخاطر این همه مشکلات و بدبختی و نامدیریتی و بی لیاقتی مسولان و بخاطر این همه تقاضا و خواسته و پرسش و جوابگو نبودن هیچکس و هیچ مسئولی در مقابل آنها , مخالف باشم و مخالفت کنم.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و پس از این هم با آگاهی از عواقب و تبعات آتی این مخالفت کردن , حتی اگر همه مردم از سر ترس و حقارت بی تفاوت باشند و یا بخاطر ندانستن و ناآگاهی از حق خودشان هر گونه مخالفتی را بی فایده و بیهوده بدانند اما من مخالفت میکنم و مخالفت خواهم کرد..</span></strong><strong><span style="font-size: large;">.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;">چون مخالف بودن حق من و مخالفت کردن وظیفه من است و به همه هم میگویم که مخالفت کنید چون حق شماست و بدانید که مخالفت کردن بی تاثیر نیست .</span></strong><br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiruxziS0jovJqlBZjD80yVUIsB0L79vGfPkvLQzkJo-82ISMFJGTPdfbveifYNjM9kaLl-ymn2Ie76_Lx9RMgcVbNnP1JAeHkJtDZMqE4R1QwGJsNjQVwDnVNl3fxMmQY-VgOna3nhQA01/s1600/ruhiyeh.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="416" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiruxziS0jovJqlBZjD80yVUIsB0L79vGfPkvLQzkJo-82ISMFJGTPdfbveifYNjM9kaLl-ymn2Ie76_Lx9RMgcVbNnP1JAeHkJtDZMqE4R1QwGJsNjQVwDnVNl3fxMmQY-VgOna3nhQA01/s640/ruhiyeh.jpg" width="640" /></a></div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-44115377913826806162016-04-10T19:03:00.000+04:302016-04-10T19:08:19.260+04:30جیک جیک مستون آخوندها !<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong> <span style="color: red; font-size: x-large;">جیک جیک مستون آخوندها !</span></strong><br />
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;"></span></strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjpJNmmiP3ol33u53Q2DYzd4ZhTqUsnYdcO-7Nq-pNfZMH77b2ndrdUFWxhE-VOxNVQYJDx7kQR2woFk1eZXawWjq3s9t6xHamnpwxjb-4oM7_gp3hM5e49DgiAvWkgglPlpi9JwtHScgLW/s1600/5-1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="426" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjpJNmmiP3ol33u53Q2DYzd4ZhTqUsnYdcO-7Nq-pNfZMH77b2ndrdUFWxhE-VOxNVQYJDx7kQR2woFk1eZXawWjq3s9t6xHamnpwxjb-4oM7_gp3hM5e49DgiAvWkgglPlpi9JwtHScgLW/s640/5-1.jpg" width="640" /></a></div>
<br />
<strong><span style="font-size: large;">آیا تا به حال عکس دوتا آخوند را دیدید که در حال بیل زدن و آباد کردن تکه زمینی باشند ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />آیا تا به حال عکس آخوندی را دیده اید که مشغول بنائی و ساختن مدرسه ای در مناطق محروم باشند ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />آیا تا به حال عکس آخوندی را دیده اید که در حال کاشتن درختی باشد تا بنده خدائی زیر آن کمی استراحت کند ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />(( ما که ندیدیم ولی اگر شما دیدید لطفا به ما هم نشان بدهید که کمی مستفیض شویم ...!))</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />نمیدانم چند وقت پیش عکس آن هفت راس از احمق ترین جوجه آخوندهای فیضیه که رفته بودند خلیج پارس و زیر آب درخت بکارند را دیدید یا نه ؟!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />یا آن دو گله طلابی که چنان از کون کیف بودند و از بیکاری زورشان زیادی کرده بود و وسط حیاط حوزه مشغول طناب کشی بودند؟! </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و حالا این دو بچه آخوند که در شهرک ساخته شده برای آنها مشغول ورجه وورجه کردن با لباس آخوندی میباشند و به اصطلاح و ارواح شکمشان دارند پینگ پونگ بازی میکنند...</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />خوش باشید برادران , خوش باشید دوستان که فعلا دور دورشماست .</span></strong><br />
<span style="font-size: large;"><br /><strong>و تا میتوانید عشق و حال خودتان را بکنید که , حالا جیک جیک مستون و </strong><strong><span style="color: red;">شب مستی</span> </strong><strong>شماست.</strong></span><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">اما نمیدانم شما میدانید که خواهی نخواهی زمستون و بامداد خماری هم در راه و در کار است؟!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و آن وقت است که باید بجای این ادا بازی ها , بنشینید یه قل و دو قل بازی کنید!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"> </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><span style="color: red; font-size: x-large;">(( تاکید میکنم , یه قل دوقل !))</span> </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />فعلا که روزگارتان بر وفق مراد است , پس تا میتوانید خوش باشید...!!</span> </strong></div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-46426090120504988102016-04-09T17:20:00.000+04:302016-04-09T17:57:14.117+04:30قیصر قیصر که میگفتند , این بود ؟! <div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong> <span style="color: red; font-size: x-large;">قیصر قیصر که میگفتند , این بود ؟!</span> </strong><br />
<br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj78cyoPfFmCvHEOFH39VzGVnzj_5abo0h3ZATYHRlbJEflXt5ZScRmbw4JMbZUDuHxypeqGZnpa7AxQKPlt95R_lD8_AtZl_POJwgyV0Yjv9Wlag4CNz3Tul_eNKgVo2GMK-iNpSmQaDqT/s1600/4-3.png" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="367" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj78cyoPfFmCvHEOFH39VzGVnzj_5abo0h3ZATYHRlbJEflXt5ZScRmbw4JMbZUDuHxypeqGZnpa7AxQKPlt95R_lD8_AtZl_POJwgyV0Yjv9Wlag4CNz3Tul_eNKgVo2GMK-iNpSmQaDqT/s640/4-3.png" width="640" /></a><br />
<strong><br />یکی از معروف ترین دابسمش های ایرانی مربوط به تک گوئی و دیالوگ " بهمن مفید " در فیلم " قیصر " به نویسندگی و کارگردانی " مسعود کیمیائی " هست که حتی توسط هنرمندان بزرگی همچون آقای جعفر پناهی و خانم معتمد آریا و آقای حمید فرخ نژاد و پسرش نیز تکرار و لب خوانی و اجرا شده است .</strong><br />
<br />
<strong>(( البته دیالوگهای دیگری همچون " قیصر کجائی که داداشتو کشتن ..." و یا " فرمون فرمون که میگفتن , این بود ؟ " هم به کرات لب خوانی و دابسمش شده ...))</strong><br />
<br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiM94PS4MbJ5VBqMV-xRpmHaO-MM8J8lu4vT3GWiKIggDde1rWYiy5SgCxSK-Afndb5Dbbze05AVAXb3W14PO2pAy9oWNwm5DzoJhS1xDB0HRfggtg8-soVOPJ-UvZ-buetbHN2BzJg_LFg/s1600/4-2.png" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiM94PS4MbJ5VBqMV-xRpmHaO-MM8J8lu4vT3GWiKIggDde1rWYiy5SgCxSK-Afndb5Dbbze05AVAXb3W14PO2pAy9oWNwm5DzoJhS1xDB0HRfggtg8-soVOPJ-UvZ-buetbHN2BzJg_LFg/s1600/4-2.png" /> </a> <a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjpeMT4oD7X3q0cuANgQuinUl_DcdZCXIsjADhlT_nhXsOrXuYkiDmRaG4oYx_uAbkGWjNbUcyrw_k02JWhe9rJsMhpIgxzQe_ZEyZaVjBCZpSqkhIHdsbuuXiodJkpONXSQ1Jm0BzbUSzO/s1600/4-7.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><strong><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjpeMT4oD7X3q0cuANgQuinUl_DcdZCXIsjADhlT_nhXsOrXuYkiDmRaG4oYx_uAbkGWjNbUcyrw_k02JWhe9rJsMhpIgxzQe_ZEyZaVjBCZpSqkhIHdsbuuXiodJkpONXSQ1Jm0BzbUSzO/s1600/4-7.jpg" /></strong></a> <br />
<br />
<strong>همین معروفیت سبب شد که با تحقیقی سرسری و کوتاه بفهمیم که این فیلم در زمان خودش انقلابی در صنعت فیلمفارسی بوده و شخصیت هائ معروفی در مورد آن اظهار نظر کردند و آن را در حد یکی از شاهکار های سینمای ایران بدانند و معرفی کنند , مانند :<br /><span style="color: red; font-size: large;">دکتر علی شریعتی</span> : [[ کیمیائی : یادم هست او «قیصر» و «گاو (فیلم)» را دیدهبود و میگفت: بین این دو، فیلم موردنظر ما «قیصر» است. چون معتقد بود «قیصر» فیلم «نر» و «پرحرکتی» از کار درآمدهاست. خیلی هم «قیصر» را دوست داشت و ابراز لطف میکرد، اما من هیچوقت دربارۀ این فیلم با او حرف نزدم؛ یعنی هیچوقت فرصتش پیش نیامد. شریعتی دربارۀ فیلم با عباس شباویز مفصل حرف زدهبود و برای او از خوبیهای فیلم گفته بود. ویکیپدیا ]]</strong><br />
<br />
<strong><span style="color: red; font-size: large;">ابراهیم گلستان</span> : [[ «قیصر» یک فیلم گیرا و شایستۀ توجه کامل است. اگر این فیلم در حد قریحه و استعداد سازندهاش ساخته شدهبود، یک فیلم برجسته میشد. برجستگی کنونیِ فیلم در این است که کار یک قریحۀ کمیاب است؛ قریحهای که هنوز خود را به رشدی که شایستهاش است، نکشاندهاست... «قیصر» یک فیلم گیرا و شایستۀ توجه کامل است. ویکیپدیا ]]</strong><br />
<br />
<strong><span style="color: red; font-size: large;">داریوش ارجمند</span> : [[ «فیلم قیصر را بههمراه دکتر شریعتی دیدم. او نظر بسیار مثبتی دربارۀ این فیلم داشت. پس از تماشای فیلم، او در کلاس این مسئله را مورد توجه قرار داد و عنوان "قیصر" را استعارهای از شکست شاه عنوان کرد.». و «این فیلم در آن زمان رسالت ویژهای را برعهده گرفت و نبض زمانۀ خود را بهصدا درآورد.» و نگاه واقعگرا را یکی از دلایل موفقیت فیلم «قیصر» دانسته و با عنوان اینکه این فیلم برخلاف دیگر فیلمهای آن زمان در وهم و خیال نمیگذشت، افزودهبود: «این فیلم زندگی واقعی مردم را در ابعادی تکاندهنده در مقابل سینمای خیالی به نمایش گذاشت. این فیلم، با استفاده از تکنیک و اندیشهای نو و ارائۀ بازیهای خلاقانه به قشر فرودست جامعه و دغدغههای آنها پرداخته، که سبب میشود تا مخاطب با شخصیتهای فیلم حس همذاتپنداری پیدا کند، و این گامی مؤثر درجهت توجه مردم به این فیلم است.»داریوش ارجمند از قول علی شریعتی نقل میکند: «دکتر شریعتی با اشاره به صحنهای از فیلم، که قیصر پاشنۀ کفشش را ورمیکشد، گفت من جورابی مشابه جوراب قیصر دارم که با تصور اینکه مختص بچهخوشتیپهاست، از پوشیدن آن اجتناب میکردم؛ اما حالا با دیدن اینکه طبقۀ عام اجتماع هم از این جورابها میپوشد دیگر نگران این شبهه نیستم.» ویکیپدیا ]]</strong><br />
<br />
<strong><span style="color: red; font-size: large;"> نجف دریابندی</span> : [[ میگویند که چرا قیصر به کلانتری نرفتهاست تا افسر نگهبان با کمال جدیت به کارش رسیدگی کند؟ سؤال مهملی است. این ازقضا سرگذشت آدمی است که به کلانتری نرفتهاست. آنهایی که به کلانتری رفتهاند، سرگذشت دیگری دارند. اشخاص میتوانند سرگذشت یکی از این آدمها را روی پرده بیاورند. هرکس پرسید چرا قهرمان آنها به کلانتری رفتهاست، سؤالش به همان اندازه مهمل خواهد بود.]]</strong><br />
<br />
<strong> و <span style="color: red; font-size: large;">مجید اسلامی</span> : [[ حالا که سی سال بعد به نمایش جنجالیِ «قیصر» و پیامدهایش نگاه میکنیم، راحتتر به این موضوع پی میبریم که «قیصر» حاصل برخورد شهودیِ یک کارگردان بااستعداد بود با موضوع و فضایی که با آن خیلی خوب آشنا بود، و گروه بسیار خوبی هم در کنارش بود، و همۀ اینها فیلم درخشانی پدید آورد که میتوانست هم تماشاگرانش را از سینما راضی به بیرون بفرستد و هم معانی متعددی را به ذهنشان بکشانَد.]] و الی ماشالله ... </strong><br />
<br />
<strong>اما وقتی که ما هم پس از چهل سال کمی عمیق تر و با نگاهی انتقادی دوباره این فیلم را نگاه میکنیم به نتیجه ای بسیار وحشتناک و فاجعه ای در هنر فیلم و سینما و سطح درک و فهم نازل و بسیار پایین برخی از هنربندان میرسیم !</strong><br />
<br />
<strong><span style="color: red; font-size: large;">داستان و صحنه های فیلم قیصر</span> : </strong><br />
<strong></strong><br />
<strong>دوربین پس از نشان دادن کلکسیونی از تاتو ها و خالکوبی های نقش رستم و سهراب و سیاوش و اسفندیار و خنجر کشیدن ها و سر بریدن ها و خون ریختن های پهلوانان اساطیری ( <span style="color: red;">که صد البته میدانیم همین پهلوانان چاقو بدست و خونریز و آدمکش ,از زاویه دید آقای کارگردان بجز کشتن و سر بریدن و خون ریختن دارای خصائل اخلاقی و انسانی بسیاروالا و پاکی نیز بودند که راست کار نبود و ایشان ندیدند و یا نخواستند که ببینند !</span> ) آن هم بر روی بدن افرادی که در جامعه ما به آنها لات و جاهل و اوباش و کلاه مخملی میگویند , ناگهان بر روی آژیر و چراغ گردان (که مظهر و سمبل توجه و اعلام خبر و خطر است) یک آمبولانس زوم میشود تا توجه هر چه بیشتر بیننده را به داستان سم خوردن دختری که مادر پیرش با چشمانی اشکبار در حالیکه به جای نگرانی در باره جان دخترش بیشتر مشوش و نگران جواب دادن به پسرانش و برادران دخترش میباشد و یک دائی خوشنام و پهلوان قدیمی که با باز شدن همزمان درب اورژانس و گفتن " یا باب الحوائج " تعلقات دینی و مذهبی خودش را نشان میدهد و او هم بیشتر از جان دخترک بینوا نگران واکنش " فرمون " و " قیصر " برادران دختر است که با آمدن برادر بزرگتر " فرمون " چنان میگوید : وای خدا , فرمون اومد که پنداری " فرمون " نرسیده میخواهد خشتکش را بر سرش بکشد و از وسط دو شقه اش کند , جلب سازد و معطوف بکند !!؟</strong><br />
<br />
<strong>و فرمون با کلاه مخمل شاپو و ابروانی همچون مار سنگ خورده و در هم پیچیده با پیشبند سفید و تمیزی (<span style="color: red;">که من نمیدانم چطور رویش شده که با آن کلاه مخملی شاپو و آن پیشبند از مغازه قصابی اش تا پشت در اورژانس بیمارستان بیاید و یکی هم پیدا نشود که آنرا از دور کمرش باز کند تا سوال احمقانه , قصابه ؟! زن فضول از مادرش موجه جلوه کند</span> ) که انگار تازه از دستشوئی بیرون آمده و دستانش را با آن پاک میکند با آهنگی دیلام داشلاخی می آید و پس از پرس و جو و دانستن ماجرا میبینیم که " قمر بنی هاشم " دعای این گنده لات بسیار معروف مکه رفته و توبه کرده و نمازخوان شده را به تخم چپ اسبش هم حساب نمیکند و خواهرش را برای آنها زنده نگه نمیدارد !!</strong><br />
<br />
<strong>" فرمون " و " قیصر " دو تن از نامداران و اسم و رسم دارها و دست به چاقو هایی که من نمیدانم و نفهمیدم جوانمردان و لوطی ها و خوبان و یا لاتها و ارذل و اوباش و چاقو کشان و بدهای " زیر گذر حاج مهدی" که و خواهر زاده های یک پهلوان زورخانه ای پیر و محترم که مردم مثل سگ از آنها میترسند و حساب میبرند هستند !</strong><br />
<br />
<strong>" فرمون " که یک بازارچه به اسمش قسم میخوردند انگار به مکه رفته و از این گناهان و خطاها و اشتباهات استغفار و توبه کرده و آدم شده بود و همانجا به الله قول داد که دیگر دست به چاقو نبرد و نزند و پس از بازگشت از خانه خدا مثل بچه آدم یک مغازه قصابی باز کرده و با ساطور و کارد و چاقو ! مشغول کار و کاسبی بود.</strong><br />
<br />
<strong>اما " قیصر " , که با داشتن چنان دائی و چنین برادری از آن ناتوهای هفت خط بی کله و شر و شوری هست که پایش بیفتد بزرگتر و کوچکتری نمیفهمد و چاک دهنش را میکشد و روی خان دائی در می اید و مردانگی را " اگر زدنت , بزن " میداند , میباشد که فعلا بخاطر حفظ آبرو و ساکت کردن محله و در امان ماندن مردم از لات بازی هایش او را به بندر فرستادند تا کمی سرش به سنگ بخورد و آدم بشود. </strong><br />
<br />
<strong>حالا خدا وکیلی خودتان حساب کنید که چنین خانواده محترم و نجیبی با وجود چنین خان دائی و چنین برادرانی , آیا کسی خایه دارد و جرئت میکند که حتی به مرغ ها یا گنجشکهای ماده روی درختان خانه آنها چپ نگاه کند؟ </strong><br />
<br />
<strong>ولی میبینیم که چنین افراد غیرتی و متعصبی یک خواهر ملنگ سر به هوا و نه چندان نجیبی که هر وقت دلش میخواسته با پر و پاچه لخت و انداختن یه چادر روی سرش به خانه دوستش بدری که سه تا برادر ...کلفت نره خر حشری دارد میرود تا درس خانه داری بخواند ( جلد کتاب مزبور در فیلم )...!! </strong><br />
<br />
<strong>خلاصه که فاطی ناموس این دائی پهلوانی که دو روز کشتی میگرفته و همه زورخانه ها برایش زنگ میزدند و با انگشتان دستش آجر را از توی دیوار بیرون میکشید و این دو برادر باغیرت و ناموس پرست گذر حاج مهدی , یکروز که برای خواندن درس به خانه بدری که در فیلم میبینیم در خانه نبوده و یا خانه را برای منصور برادر بزرگش خالی کرده میرود و در حین درس خواندن آقا منصور او را خفت میکند و دفعات بعد هم با وعده ازدواج این خواهر پاک و معصوم قیصر را آبستن میکند و بعد هم به دختری که به این سادگی به خانه مردم میرود براحتی زیر او خوابیده و احمقانه مطلب را از دیگران پنهان کرده جواب سربالا میدهد و فاطی فریب خورده خودش را میکشد تا هم ننگ کارش و هم داغ خودش را بر دل و دامن سروران عزیز خودش بگذارد !!</strong><br />
<br />
<strong>و پس از مراسم ختم , مادرش نامه ای را که فاطی قبل از خودکشی در پستان بندش پنهان کرده و پرستار به او داده را میدهد که خان دائی بخواند و عهد همانوقت فرمون هم از راه میرسد و نصفه نیمه جریان را میفهمد و برای شستن این ننگ و کاری که از کار گذشته بی خیال توبه و قسم و خدا و پیغمبر میشود و به سر صندوق میرود تا چاقوی خودش را بردارد و به سراغ منصور آب منگل برود که خان دائی جلوی او را میگیرد و پس از کلی رجز خواندن میگوید که برای پهلوان افت دارد دست به چاقو بشود و گرگهای ناموس پرپر کن باید از بازوی آدم بترسند و نه از چاقو... </strong><br />
<strong></strong><br />
<strong><span style="color: red; font-size: large;">و اگر چاقو به بچه هم که بدهی آخر دست خودش را میبرد ...!!</span></strong><br />
<br />
<strong>و این برادر بزرگتر فهمیده و عاقل و افتاده و جوانمرد بجای آنکه با خان دائی دنیا دیده اش بنشینند و فکری بکنند که نه آبرویشان برود و هم آن نابکار منصور آب منگل به سزای عمل کثیف خودش برسد مانند یک شتر مست دهان کف کرده و همانند یک الاغ نفهم قبول میکند که یک احمق نفهم باشد ولی نامرد نباشد و دست خالی به خانه آنها میرود و خودش را به گا میدهد...</strong><br />
<br />
<strong>و میبینیم با آنکه او ابر روی منصور افتاده و کریم آب منگل چاقو را به پشت او فرو میکند ولی نمیدانم چرا او شکمش زخم شد و خون می آمد؟؟</strong><br />
<br />
<strong>و پس از کمی عشوه های سینمائی در حالیکه میداند قیصر در بندر مشغول کار است داد میزند : </strong><br />
<br />
<span style="color: red; font-size: large;"><strong>قیصر کجائی ؟ که داداشتو کشتند ...!</strong></span><br />
<br />
<strong>و بعد میفتد و میمیرد و آن برادر منصور آب منگل , رحیم آب منگل پس از نفله کردن فرمون , بسیار بجا و به حق و خیلی درست و با حرکت زیبای ابرو رو به جنازه فرمون میکند و میگوید : </strong><br />
<br />
<span style="color: red; font-size: large;"><strong>فرمون فرمون که میگفتن این بود ؟</strong></span><br />
<strong><span style="color: red; font-size: large;"></span></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjFyp5NBIr21q_5CE7-BqfuXZEuvriCflXhr1htdu0mku6CqfMG1mbhcdhrc4Xk4Bueo8RV10D4JrybVemumqBZYLyo2o8c5ezzvxQJcrBBWA3SvLjAe3SkfDpYxLqt4G51ER_u-va19DSA/s1600/4-4.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><strong><img border="0" height="384" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjFyp5NBIr21q_5CE7-BqfuXZEuvriCflXhr1htdu0mku6CqfMG1mbhcdhrc4Xk4Bueo8RV10D4JrybVemumqBZYLyo2o8c5ezzvxQJcrBBWA3SvLjAe3SkfDpYxLqt4G51ER_u-va19DSA/s640/4-4.jpg" width="640" /></strong></a><br />
<br />
<strong>و به لطف گنده گوزی خان دائی و حماقت باور نکردنی فرمون دومین ننگ و داغ بر دل و دامن این خانواده مینشیند .</strong><br />
<br />
<strong>و نکته جالب اینجاست که با فیلم سازی و همت کارگردان پنداری در آن زمان اصلا سگ به صاحبش نبوده و در محله آنها کلانتری و پلیسی و شعبه جنائی آگاهی وجود نداشته و هیچکسی هم کاری به این کارها نداشته و از قانون و دادگاه و پلیس هم هیچ کسی هیچی نمیفهمیده و نمیدانسته و دهانی هم برای گفتن نداشتند که سه تا لندهور روز روشن یک جنازه را از بالای پشت بام ها ببرند و سر به نیست کنند و بعد راست راست هم در خیابان بچرخند !!؟؟ </strong><br />
<br />
<strong> و با بازگشت قیصر از آبادان و پس از فهمیدن ماجرا ناگهان اعظم شیرینی خورده قیصر یکهو خواب داش فرمون را میبیند و مثل فاطی مرحوم سرخود و بدون در زدن به خانه مردم میرود تا در آنجا مادر قیصر به قیصر بگوید :</strong><br />
<br />
<strong> تو کاری نکن سرت به کار خودت باشه که خود دولت ! ( <span style="color: red;">توجه کنید نه قانون , نه پلیس , نه شهربانی , نه شعبه جنائی آگاهی , بلکه دولت , فقط خود دولت شاهنشاهی و کابینه هویدا </span> ) میگردد و آنها را پیدا میکند!</strong><br />
<br />
<strong>و کارگردان برای آنکه تاکید خودش را بر واژه و ناکارائی (( دولت )) نشان دهد و در این میان هیچ کسی فکر نکند که پیرزن بیسواد ندانسته و اشتباه کرده , این بار تکرار کلمه (( دولت )) را در دیالوگ قیصر که حرفش دررو و خریدار بیشتری دارد و برای خودش هم شری بوده و خوب میدانسته که که این مسائل به دولت و اعضای کابینه هویدا ربطی ندارد بلکه مربوط به شهربانی و کلانتری میباشد , قرار میدهد تا پس از تاکید بر این که :</strong><br />
<br />
<strong>- دولت اونها رو پیدا میکنه درست !<br />- دولت سزای آنها را میده , درست !<br />- اما میدونی چی میشه ؟<br />بعد در حالیکه خودش هم نمیفهمد چه بلغور میکند و چه میگوید و چه میخواهد به مادرش میتوپد که : اه تو چی میدونی ننه ... خان دائی : صلوات بفرست ! </strong><br />
<br />
<strong>و سپس قیصر چای نخورده بلند میشود که خودش آستین بالا بزند و برود قانون را اجرا کند و اینجا دیگر حتی افسران کلانتری هم نباید بدانند : فاطی واسه چی خودشو کشته ؟!</strong><br />
<br />
<strong>و اولین جا هم سر از قهوه خانه ای در می آورد که دیالوگ معروف توسط بهمن مفید اجرا میگردد که : </strong><br />
<br />
<span style="color: red; font-size: large;"><strong>کریم آقامون هم بود ...</strong></span><br />
<span style="color: red; font-size: large;"><br /><strong>- کریم ؟ کدوم کریم ؟</strong></span><br />
<br />
<span style="color: red; font-size: large;"><strong>- کریم آب منگل ...میشناسیس ...</strong></span><br />
<span style="color: red; font-size: large;"></span><br />
<strong>همونی که دولت میگرده پیداشون میکنه , الان تو حموم زیر بازارچه س و بجنب که غروب هم میره ... </strong><br />
<br />
<strong>و کارگردان هم برای اینکه نشون بده این قیصر که خودش قانونه و با قساوت تمام سه نفر را سلاخی میکنه و گوشت تن یکی از اونها را میبره پیش خان دائی تا بده ننه اش اونو بو کنه و دلش آروم بگیره و به خان دائی میگه که التماس دم مرگ یارو براش چه کیفی و چه حالی داشته ؟!</strong><br />
<br />
<strong>چقدر بچه خوبی هست و حرفش حرفه و به هیشکی بدی نکرده , ننه مشهدی را هم با قیصر میفرسته مشهد پابوس امام رضا تا ننه اش دق کند و بمیرد و آقا برود به ضریح امام رضا آنجور آویزان شود و برای اعظم پاک و نجیب که اسم خودش را روی او گذاشته آرزوی خوشبختی کند و اشک تمساح بریزد ولی کمی بعد با سهیلا مترس منصور آب منگل آنطور خلوت کند و بند کرست باز کند و باقی ماجرا...</strong><br />
<br />
<strong>مسعود کیمیائی نویسنده و کارگردان این فیلم بجای آنکه راه حلی منطقی و عاقلانه و کم هزینه برای این معضل پیدا کند برعکس با تعمد و یا خیلی ابلهانه و راحت نشان میدهد که مردی و مردانگی در این است که اگر برادران غیرتی و ناموس پرستی که ختم مردی و مردانگی اند ولی آنقدر شوت و مشنگ هستند که زیر دماغشان نفهمند که آبجی خودشان که سر و گوشش میجنبیده , رفته بند را آب داد و خودش را کشت و برادر بزرگتر هم آنقدر احمق بود بخاطر یک قسم که صدتا از یه غازهای آنرا در فیلم خورد و عمل نکرد , آنجور احمقانه و مفت برود و خودش را به گا و به کشتن بدهد , آنجاست که برادر کوچکتر یا هر خر دیگری باید سر خود برود آنها را سلاخی کند و بکشد و دیگر هر چه شد , شد و گور بابای قانون و دل مادر و و دختر شیرینی خورده و بدآموزی و تمجید حماقت و خریت بر روی خریت هم کردند و هر کسی هر غلطی که دلش خواست بکند ...</strong><br />
<strong></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhvwScN7DqmU_zPbC1SIM-oJaXdHYMi5q_XtWoRG5ONjb889eFmv1umyglrGV2KghCoIdGVwIgHEH8sfZ4q7JApWdmJ9teMhqVxR1sswEGqrG8EyficTO412-8FDoJcwGH44PgffoOW8Jvs/s1600/4-6.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><strong><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhvwScN7DqmU_zPbC1SIM-oJaXdHYMi5q_XtWoRG5ONjb889eFmv1umyglrGV2KghCoIdGVwIgHEH8sfZ4q7JApWdmJ9teMhqVxR1sswEGqrG8EyficTO412-8FDoJcwGH44PgffoOW8Jvs/s1600/4-6.jpg" /></strong></a> <a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgD88mma_L_PA85u-VJwNaEc1-nzZMKe0uj9bMKthByeGeUiIxvKxIJ6CQWmJht5y_Ih4V7KdzHtwj5E-i4iZmJoDCzD_XPve8W3xtplOKAk0DdWsb-R8lvJyFfct0W_8KV-wY0Hb8ro-co/s1600/4-8.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><strong><img border="0" height="155" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgD88mma_L_PA85u-VJwNaEc1-nzZMKe0uj9bMKthByeGeUiIxvKxIJ6CQWmJht5y_Ih4V7KdzHtwj5E-i4iZmJoDCzD_XPve8W3xtplOKAk0DdWsb-R8lvJyFfct0W_8KV-wY0Hb8ro-co/s200/4-8.jpg" width="200" /></strong></a><br />
<br />
<strong>و آنوقت هست که من نمیدانم چه چیز این فیلم آنهم با این مضمون و این محتوا و این بدآموزی نظر معلم شهید دکتر علی شریعتی را جلب کرده که آنرا (( نر )) و (( پر حرکت )) دیده و توانسته همان جوراب قیصر را بدون شبهه پا کند ؟</strong><br />
<br />
<strong>و کجای این فیلم بنظر آقای ابراهیم گلستان (( برجسته )) و برآمده از یک (( قریحه کمیاب )) است ؟!! </strong><br />
<br />
<strong>و یا مشاور هنری رهبر جناب آقای ( افتاددد؟) داریوش ارجمند با اطلاع از کدام درد و دغدغه جامعه و زندگی مردم کنونی و گذشته آنرا (( دغدغه مردم عادی )) بداند و این مزخرف را (( این فیلم زندگی واقعی مردم را در ابعادی تکاندهنده )) تفسیر و تحلیل هنری بنماید ؟؟! </strong><br />
<br />
<strong>و آقای نجف دریابندی با کدام فهم و شعور رفتن پیش قانون و اجرای عدالت را با نرفتن و جنایت کردن یکی و مهمل میداند؟<br />آیا واقعا سطح فکر این آقایان در این سطح حقیرانه و پست است و به هنر به این چشم نگاه میکنند؟؟</strong><br />
<br />
<strong> و چگونه حضرات از این فیلم که تمام معروفیت ظاهری خودش را فقط به فقط مدیون شهرت و محبوبیت و هنرنمائی بهروز وثوقی هست میتوانند چنین برداشت هائی غیر واقعی و سخیف داشته باشند؟!</strong><br />
<strong></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiZgPtJ8p3HQpa8FPHwUMJ36zFxKHw21G0U__B59g7ofTRaWWCSH9oH1Hh2dHYutf6tf1raLExo1edltyZecwpLTF_AY-sfqYntM9Y-8ZY8iVaLugTFFSqFcuZ8Zm8a5iv7-Pyx9Snx-CyZ/s1600/4-9.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><strong><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiZgPtJ8p3HQpa8FPHwUMJ36zFxKHw21G0U__B59g7ofTRaWWCSH9oH1Hh2dHYutf6tf1raLExo1edltyZecwpLTF_AY-sfqYntM9Y-8ZY8iVaLugTFFSqFcuZ8Zm8a5iv7-Pyx9Snx-CyZ/s1600/4-9.jpg" /></strong></a> <a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiwOozon82gfqWj63WzWI0YymJx2BR5P2pN6-QwMyVnmGXt2jOs5bar98EgXSF8cJJQBfY1lboPmqQIYvy9X92cTVJUYRomfVlWnlocRmUlPc7qn83BAThE7YHV3bL5hX5tlfNturtuFHyH/s1600/4-10.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><strong><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiwOozon82gfqWj63WzWI0YymJx2BR5P2pN6-QwMyVnmGXt2jOs5bar98EgXSF8cJJQBfY1lboPmqQIYvy9X92cTVJUYRomfVlWnlocRmUlPc7qn83BAThE7YHV3bL5hX5tlfNturtuFHyH/s1600/4-10.jpg" /></strong></a><br />
<br />
<strong>ولی بنظر من حق کاملا با آقایان :</strong><br />
<br />
<strong>[[ <span style="color: red; font-size: large;"> هوشنگ کاووسی،</span> در مقالهای به نام «از داجسیتی تا بازارچهٔ نایبگربه»، بهشدت به فیلم حمله کرد. کاووسی نوشت: «وقتی قیصر را تماشا میکنم، وصلت آن را با فیلمفارسی عیان میبینم و درمییابم که این فیلم ثمر پیوند بیگانه بیا ( اولین فیلم کیمیائی ) و غول بیابونی است که در قهوهخانهٔ قنبر اتفاق افتاده...»<br />و <br /><span style="color: red; font-size: large;">هوشنگ طاهری،</span> از منتقدان هنری، در مقالهای تند، به فیلم تاخت: «قیصر بدون شک ارتجاعیترین فیلمی است که تاکنون در سینمای ایران ساخته شدهاست. کیمیایی با این فیلم خود، درست در حساسترین لحظهای که سینمای مبتذل بومیِ ما در آخرین مراحل حیات خود دستوپا میزند و میرود که بهیکباره در ابتذال روزافزون خود خفه شود، به یاریاش میشتابد و با انتخاب موضوعی اشکانگیز و پرداختی احساساتی، بار دیگر حیاتی نو به این کالبد فاسد میدهد... ویکیپدیا ]]</strong><br />
<br />
<strong>هست که متاسفانه صدایشان به جائی نرسید یا نگذاشتند که حقیقت گفته آنها به گوش مردم و جائی برسد !</strong><br />
<strong><br /><span style="color: red; font-size: x-large;"> اما واقعا قیصر قیصر که میگفتند , این بود ؟!</span></strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjFyp5NBIr21q_5CE7-BqfuXZEuvriCflXhr1htdu0mku6CqfMG1mbhcdhrc4Xk4Bueo8RV10D4JrybVemumqBZYLyo2o8c5ezzvxQJcrBBWA3SvLjAe3SkfDpYxLqt4G51ER_u-va19DSA/s1600/4-4.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><strong></strong></a><br /></div>
<strong> </strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<strong><img border="0" height="640" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjpAmafb7yfXHlFWRPz-qOEzu0oQwsYCGaD2KTxIRoPmBi9Bo2qqNy5Ct9U1hO8uxKo6P0nI-cqkjFzQYnoD-iyg-kX5SuzrG2aLzOrDdlD1O1sLKfuER8ffMk1CDQAYnOp-SFO9JSAmLp_/s640/4-5.jpg" width="598" /></strong></div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-1655780555460716982016-04-07T22:10:00.001+04:302016-04-07T22:26:35.839+04:30 ببینید تا کجا در منجلاب جهل و مرداب خرافات فرو رفته ایم <div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;"> ببینید تا کجا در منجلاب جهل و مرداب خرافات فرو رفته ایم</span> </strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg4TCdEL7dPZ8QkVrYvz_ZuDnAY7tDbsUFUU-Gguj_gsJlcMVhtJbcOaMlpF_A_oPzUFDCkhAdRucmh8oCUJ999fSeA6yt0achzZ4NQQWtSHeBkwMrAawo2eelzPzCeKKz6DXPppXJijASc/s1600/3-8.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="508" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg4TCdEL7dPZ8QkVrYvz_ZuDnAY7tDbsUFUU-Gguj_gsJlcMVhtJbcOaMlpF_A_oPzUFDCkhAdRucmh8oCUJ999fSeA6yt0achzZ4NQQWtSHeBkwMrAawo2eelzPzCeKKz6DXPppXJijASc/s640/3-8.jpg" width="640" /></a></div>
<strong><span style="font-size: large;">واقعا شرم آور است و بسی جای خجالت و افسوس دارد که خبرگزاری دانشجویان یک کشور که باید از فهمیده ترین و آگاه ترین اقشار یک جامعه باشند و از خبرگزاری آنها به جز پخش اخباری در راستای نشر اندیشه و درمورد علم و دانش و تشویق به تحقیق و پژوهش انتظار دیگری نمیرود از میان این همه خبر , چنین مهملی را انتخاب کند و آن را قابل نشر و قابل پخش بداند و در ترویج خرافات سنگ تمام بگذارد !!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /> واقعا ما را چه شده ؟ </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">ببینید چه بر سر ما آمده که جهل و خرافات حتی تا مغز و استخوان تحصیلکردگان و درس خواندگان ما نیز نفوذ کرده که برای گشایش کار صاحب و گشاینده اصلی را فراموش کرده اند و دست به خایه علی و شیخ بهائی و مکارم شیرازی و جادو و جنبل و دنبک و دستک رمالان و شیادان شده اند !</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و چقدر بدبخت شده ایم که دانشجویان و خبرنگاران و نویسندگان یک خبرگزاری درست با همان ادبیات و مهملاتی که شارلاتان ها و شیادان و رمالان مردم را فریب میدهند با ملت و مخاطبان خودشان سخن میگویند : </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">[[ هیچ خطی دوبار کشیده نشود، سوراخهای ستاره و میم و ها و واو بسته نشود، خطوط ابتدا و انتهای ستاره یکدیگر را قطع نکنند، اندازه الفها یکسان باشد، واو آخر روی تمام نقش کشیده شود، اگر روی کاغذ نوشته میشوند با گلاب و زعفران نوشته شوند. *اگر از نگین استفاده میکنید سعی کنید هر سال در ساعت ذکر شده و با آداب کامل بوسیله یک سوزن روی نقش کنده شده را دوباره خراش دهید.*اگر روی کاغذ نوشتید آن را باز نکنید و به کسی نشان ندهید و در آخرین چهارشنبه سال به آب روان بسپارید.]] </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و حتما یادشان رفته که بگویند و بنویسند که قبل از نوشتن آن خزعبلات , نگین را با شاش دختر باکره ای که پدرش نماینده مجلس باشد ولی رشوه نگرفته و اختلاس نکرده باشد مطهر کنند و بشویند و قبل از انداختن آن به آب روان حتما دم کرده سنبل الطیب و گل گاو زبان را با شاش اول صبح روز سه شنبه یک پسر بچه نابالغ به نسبت سه به یک مخلوط کنند و بنوشند و بروند خیالشان راحت باشد که حتما حاجتشان روا میشود و کارشان به اندازه لنگ های مکارم شیرازی گشاد میگردد و گشادش پیدا میکند ...!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />( در ضمن قبل از نوشتن این مطلب کامنتی هم بشرح ذیل برایشان فرستادم که مطمئنم نشر نمیشود :</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /> واقعا زشت و شرم آوراست که یک خبرگزاری که نام دانشجو را هم یدک میکشد , اینگونه به ترویج خرافات در جامعه یاری برساند و در اشاعه عقاید پوسیده و احمقانه گام در بیراهه و جهالت و ظلمت بگذارد ...از خودتان شرم نمیکنید ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />که چنین مزخرفاتی را قابل نشر میدانید و با حماقت تمام این خزعبلات را در جامعه پخش میکنید !</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />من برای حرف خودم و شماتت و سرزنش و این لحن تحقیر آمیز با شما , دو دلیل دارم :</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />ای مفلوکان جهل زده و از خرد بدور مانده , </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />اگر به خدا اعتقاد ندارید که باید بدانید گشایش در کار در سایه تلاش و کوشش است و بس .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و اگر به خدا اعتقاد دارید (( که من بعید میدانم )) پس چرا مثل احمق ها او را که روزی دهنده است و مقدار روزی هر کسی در نزد او محفوظ و مشخص و مقدر است را ول کردید و از یاد او غافل شدید و دست به خایه علی و شیخ بهائی و مکارم شیرازی و دستمال و عقیق زرد و این مزخرفات شدید ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />این مطلب مزخرف را بردارید و به خدا توکل کنید و دل به او بسپارید و جز از او از هیچ کس و ناکسی هم هیچ درخواستی نکنید و نخواهید که عین بلاهت است . </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"> مصطفی نیک کردار )</span></strong><br />
<strong><br />[[ «شرفالشمس» در روز ۱۹فروردین؛ آری یا نه؟ </strong><br />
<strong>» سرویس: معارف و حقوق - دين و انديشه </strong><br />
<strong>کد خبر: 95011906487 </strong><br />
پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۳<br />
0092.jpg <br />
<br />
برخی اعتقاد دارند که حکاکی«شرفالشمس» در روز 19 فروردین ماه، وسعت روزی و توفیق در عبادت را به همراه دارد. <br />
<br />
جدای از این موضوع که چقدر این مطلب واقعیت دارد و یا خیر؟ باید گفت که اگر میخواهیم در کاری موفق شویم ابتدا باید نفس خود را از بدی پاک و دور نگه داریم و پس از آن با توکل بر حضرت حق و پشتکار باید به خواسته دل خود برسیم. <br />
(( بگو تو غلط میکنی وقتی از راست و دروغ چنین مهمی خبر نداری آنرا نشر میکنی !!))<br />
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، با فرا رسیدن نوزدهم فروردین بار دیگر بازار نقرهسازیها و انگشترفروشیها برای حکاکی «شرف الشمس» روی عقیقهای زرد داغ میشود. <br />
در باور عامیانه، «شرفالشمس» نگین انگشتری زردرنگ است که بعضیها به نیت گشایش در کارها به دست میکنند. اما در واقع شرفالشمس سنگ نیست. بلکه دعایی منسوب به امام علی(علیه السلام) است که در روز نوزدهم فروردین با آدابی خاص مینویسند و نقشی رمزگونه را پشت انگشتر عقیق زردرنگ حک میکنند. <br />
کارهایی که معتقدان به این مساله در چندسال اخیر انجام میدهند: <br />
در روز 19 فروردین شکل «شرفالشمس» را از ساعت ۱۱ ظهر تا ساعت ۲۳ شب روی طلا، عقیق زرد و یا پارچه زرد کشیده و یا حک کرده و یا با خط زرد روی کاغذ و یا پارچه مینویسند و دعای آورده شده را خوانده و نوشته و بعد هر حاجتی که از خدا دارند را زیر دعا مینویسند و لای قرآن میگذارند. <br />
- اما نقشهای رمز گونهای که شرف الشمس نامیده میشود در کتاب «جنةالوافیه» مشهور به «مصباح کفعمی» آمده است. کفعمی در حاشیه کتاب مینویسد: «در بعضی از کتابهای علمای شیعه دیدم که این شکل از امیرالمومنین(علیه السلام) نقل شده است که وقتی عازم جهاد بود در بین راه که استراحت میکردند این شکلها را بر روی سنگی حک کرد و فرمود: این رمز پیروزی ماست. به نظر میرسد بیان چنین نقلی محکم نیست چون سند این روایت تا امیرالمومنین(علیه السلام) ذکر نشده است.» <br />
مرحوم شیخ بهایی هم همین شکل را در کتاب «سرّ المستتر» با اندکی تغییر آورده است. البته در کتابهای یاد شده این شکل به «شرف الشمس» نامیده نشده است و احتمالاً تشخیص اساتید علم ختوم و اذکار این بوده که این شکل در شرف الشمس -که نوزدهم فروردین ماه است- نوشته شود که ساعت خوبی است و باعث تأثیر بیشتر این شکل خواهد بود. <br />
در کتابهای اسلامی هم نقش شرف الشمس را شامل پنج اسم اعظم خداوند میدانند که آنها را کلمات مبارکه: الله، جمیل، رحمان، مۆمن و نور گفتهاند و بجای نقش از پنج حرف اول آنها بصورت ا.ج.ر.م.ن میتوان استفاده کرد. <br />
از سنگ شرف الشمس برای چشم زخم، گشایش امور، برآورده شدن آرزوها، افزایش رزق و روزی استفاده میشود. <br />
دعای شرف الشمس <br />
بسم الله الرّحمن الرّحیم اَللّهُم اِنّی اَسئَلُکَ بِالهاءِ مِنْ اِسمِکَ الْاَعظَم و بالثَلآثِ العِصّیِ و بالالَفِ المُقَّّوِم و بِالمِیمِ الطَمیس الاَبتَر و بالسِّلمِ و بالاَربَعَه الَتِی هی کالکَفِ بِلا مُعصَم و بِالهاءِ المَشقُوقَه و بالواوِ المُعظَّم صوره اِسمکَ الشَّریفِ الاَعظَم اَن تُصَلِیَ علی سَیِّدِنا مُحمَّدِ وَ آلِهِ بعدد حروف ماجری بِالقلم و اَن تَقضِی حاجَتِی. <br />
باور افراد معتقد به شرفالشمس درباره نوشتن دعا به این شرح است: <br />
هیچ خطی دوبار کشیده نشود، سوراخهای ستاره و میم و ها و واو بسته نشود، خطوط ابتدا و انتهای ستاره یکدیگر را قطع نکنند، اندازه الفها یکسان باشد، واو آخر روی تمام نقش کشیده شود، اگر روی کاغذ نوشته میشوند با گلاب و زعفران نوشته شوند. <br />
*اگر از نگین استفاده میکنید سعی کنید هر سال در ساعت ذکر شده و با آداب کامل بوسیله یک سوزن روی نقش کنده شده را دوباره خراش دهید.*اگر روی کاغذ نوشتید آن را باز نکنید و به کسی نشان ندهید و در آخرین چهارشنبه سال به آب روان بسپارید. <br />
اما: آیتالله مکارمشیرازی در پاسخ به استفتایی مبنی بر اینکه "آیا حرز شرف الشمس که به صورت اشکال مبهمی است و میگویند روز نوزدهم فروردین روی کاغذ زرد رنگی نوشته شود و آثار فراوانی دارد صحیح است؟" گفته است: حرز مزبور اعتبار ندارد و در روایات معتبر نیامده است و محتوای آن هم محتوای قابل ملاحظهای نیست و سزاوار است مومنین و مومنات برای حفظ خود از آیات و روایاتی که از معصومین علیهم السلام در کتب معتبر وارد شده است استفاده نمایند. <br />
همچنین درباره درستی و یا نادرستی این باور و نوشتن شرف الشمس روی کاغذ و یا نگین انگشتری با دو نفر از کارشناسان مذهبی نیز گفتوگو کردیم. <br />
حجتالاسلام والمسلمین جعفری قائممقام بنیاد فرهنگی مهدی موعود (عج) با بیان اینکه «درباره این مساله مطلب خاصی در مفاتیحالجنان و یا کتابهای معتبر وارد نشده است» گفت: لزوماً هر چیزی که در کتب تاریخی وجود داشته باشد به معنای تأیید آن نیست. به نظر بنده اینگونه کارها در دین اسلام جایگاهی ندارد و اصل را باید در وجود خود و بندگی خداوند بیابیم. <br />
وی گفت: این کارها از روی بیکاری بشر است که در بین مردم و عوام ترویج پیدا کرده است. ما در زندگینامه ائمه (ع) دیدهایم که آنها انگشتری به دست میکنند و بر روی آن نگینها مطالبی همچون «لا اله الاالله الملک الحق المبین» و یا « لا حول و لا قوة الا بالله» و امثال اینها دیده شده است ولی ما در کتب تاریخی سند روایی مبنی بر حکاکی شرفالشمس نداریم. <br />
همچنین حجتالاسلام والمسلمین سیدهاشم بطحاییگلپایگانی با رد حکاکی شرفالشمس، گفت: این مساله از جمله مواردی است که در بین عوام ترویج دادهاند. مثل سعدی و نحسی عدد 13 که اصلاً صحت و سقم ندارد. ما در روایات اسلامی روایات محکمی برای انگشتر عقیق یمانی داریم ولی در مورد این دعا مطلب محکمی وجود ندارد. <br />
انتهای پیام کد خبرنگار: 71461 برچسب : شرفالشمس <br />
<a href="http://www.isna.ir/fa/news/95011906487/-شرف-الشمس-در-روز-۱۹فروردین-آری-یا-نه">http://www.isna.ir/fa/news/95011906487/-شرف-الشمس-در-روز-۱۹فروردین-آری-یا-نه</a> <br />
<br />
<strong><span style="font-size: large;"> بد نیست به دو کامنت مخاطبان این سایت در مورد این مطلب هم نگاهی بیندازید: </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">● تعداد نظرات (2) </span></strong><br />
<strong><br /><span style="font-size: large;">محمدمرادي | پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۴ | پاسخ </span></strong><br />
<span style="font-size: large;"></span><br />
<span style="font-size: large;">ذكر مداوم: يا كريم ويا مقيت. براي ازدياد روزي بسيار موثر است. </span><br />
<br />
<br /><span style="font-size: large;"><strong>مرضيه همتي | پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۶ | پاسخ</strong> </span><br />
<span style="font-size: large;">سپاس از اطلاع رساني خوب شما</span> </div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-73436236316082607532016-04-06T20:58:00.000+04:302016-04-06T20:58:15.294+04:30نشانه ای از قبول و درک واقعیت های اجتماعی و زندگی شهری<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;">نشانه ای از </span></strong><strong><span style="color: red; font-size: x-large;"> قبول و درک واقعیت های اجتماعی و زندگی شهری</span> </strong><br />
<strong></strong><br />
<strong>این عکس را باید بعنوان اولین مدرک تصویری و نشانه ای از قبول و درک واقعیت های اجتماعی و زندگی شهری در مردم ایران که توسط یک حرکت جمعی شهروندان تهرانی صورت گرفته در تاریخ به ثبت رساند . </strong><br />
<br />
<strong></strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjR8ZjpTHzOUAD0OXpvtSs5jgxi0gO8B3PCJuJkwX116VlmZCdPia998W_qI8sTdfsdzRQRSuWSHW25HGI52Pt57FzjLqNaQGC1J-5OZPBUoXTitW6rg0TGGrcNHu968PvDhm8Huvx-oLAd/s1600/baynehkhotoot.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjR8ZjpTHzOUAD0OXpvtSs5jgxi0gO8B3PCJuJkwX116VlmZCdPia998W_qI8sTdfsdzRQRSuWSHW25HGI52Pt57FzjLqNaQGC1J-5OZPBUoXTitW6rg0TGGrcNHu968PvDhm8Huvx-oLAd/s1600/baynehkhotoot.jpg" /></a></div>
<strong> </strong></div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-44230124700541166982016-04-06T20:22:00.000+04:302016-04-06T20:27:51.897+04:30 نباید گفت معلم فداکار بلکه باید گفت معلم مظلوم , معلم بیچاره... <div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong> <span style="color: red; font-size: x-large;">نباید گفت معلم فداکار بلکه باید گفت معلم مظلوم , معلم بیچاره...</span> </strong><br />
<strong></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiP-2QDX7wBLs_jBt5QgSSjNylQdS4hfZM_FhUG_B0QBccokFV00NbEpr8nIZzOTtJRRyBZf0QgJiKPieg1hmIH4QhwOCORe-qLXNW-8rONEidcPqxYiF6dvYD3XoCfFGrdiBZyxrQ9sylG/s1600/3-7.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="428" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiP-2QDX7wBLs_jBt5QgSSjNylQdS4hfZM_FhUG_B0QBccokFV00NbEpr8nIZzOTtJRRyBZf0QgJiKPieg1hmIH4QhwOCORe-qLXNW-8rONEidcPqxYiF6dvYD3XoCfFGrdiBZyxrQ9sylG/s640/3-7.jpg" width="640" /></a><br />
<strong> </strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">حمیدرضا گنگو زهی، «معلم فداکار» امروز و «معلم خرید خدمتی» دیروز ما هفت ماه حقوق ۴۵۰ هزار تومانی خودش را نگرفته بود .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />در اینکه همه معلمان فداکارند و از جان خودشان برای فرزندان ما مایه میگذارند هیچ شکی نیست و گل سرسبد این معلمان فداکار , حمیدرضا گنگو زهی، معلم مقطع ابتدایی روستای نوکجو بود که با فدا کردن جان خودش جان چند دانش آموز را نجات داد و بر این حقیقت صحه گذاشت .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />شرح واقعه را از زبان عبدالغفور شهنوازی دوست و همکارش بشنوید :</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />[[ «15 فروردین بود. چهاردهم شب، باران شدیدی آمد. صبح هم طوفان بود و گردباد. زنگ تفریح با حمیدرضا در حیاط مدرسه مراقب بچهها بودیم. دیوار خشت و گلی و مدرسه، نم کشیده بود و داشت میریخت. حمیدرضا متوجه شد. بچهها کنار دیوار داشتند بازی میکردند. داد زدیم. صدا به صدا نمیرسید. دویدیم به سمتشان. همین که با حمیدرضا بچهها را کشیدیم کنار، دیوار ریخت. حمیدرضا ماند زیر آوار و سرش ضربه خورد. من نجات پیدا کردم و فقط پای چپم شکست».]]</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /><span style="color: red; font-size: x-large;">اما درد اصلی اینجاست و شنیدن و خواندن این مطلب قلب انسان را بیشتر بدرد می آورد :</span></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><span style="color: red; font-size: x-large;"></span><br />[[ به گفته برادر همسرش «حدود شهریور بود که ضمن خدمت استخدام شد. در این 7 ماه هم مزه حقوقش را نچشید. ماهی 450 هزار تومان بود که نداده بودند. با یک بچه مریض، سخت بود برایش. تنها شانسی که داشت این بود که بیمه شده بود». حالا همسر 25 ساله حمیدرضا مانده و 2 یادگار؛ «یسنا» و «عسل». دایی بچهها میگوید: «یسنا 2 ساله است و عسل 4 ساله. یسنا مشکل قلبی دارد. خدابیامرز دار و ندارش را خرج این بچه میکرد.» ]]</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">: </span><a href="http://www.isna.ir/fa/news/95011806266/-معلم-فداکار-چقدر-حقوق-می-گرفت"><span style="font-size: large;">http://www.isna.ir/fa/news/95011806266/-معلم-فداکار-چقدر-حقوق-می-گرفت</span></a></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">با خط فقر میلیونی فقط ۴۵۰ هزار تومان و آنهم ۷ ماه بود که حقوقی نگرفته بود ...</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />هفت ماهی که او حقوق نگرفته بود و دیگر همکارانش و معلمان معترضی که فقط بخاطر بیان مشکلات خودشان و اعتراض صنفی و نارضایتی از این وضعیت و و عدم رسیدگی به مشکلات و اظهار کم بودن حقوق و مزایای این قشر شریف و ارزنده در زندان نظام مقدس جمهوری اسلامی بسر میبرند و ساکن زندان هستند.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />براستی به حمید رضا گنگو زهی نباید گفت معلم فداکار بلکه باید گفت معلم مظلوم , معلم بیچاره ... </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />یعنی به تمام معلمین و همه افراد این قشر زحمتکش و فداکار باید گفت : مظلوم و بیچاره.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: x-large;"><span style="color: red;">شرم کنید و معلمان دربند را آزاد سازید و به خواسته های آنها رسیدگی کنید .</span> </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /><span style="font-size: x-large;">خجالت بکشید و سازندگان آینده و آینده گان کشور را از زندان جهل و ترس و حماقت خودتان رها کنید.</span> </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhuEbJHCV8lKG2MOjhpcxcQ2HxW5Z04PqbsmQ-GUtVXoZtUO3nx-E8F4j6UNADucHztyxj03a8Wmwr-hrOtMRftpq9LX2AoIYCq_mo8ptwF0bMhDUGb6nwH8QyguTpEC26QVCUM2-KwFHoP/s1600/3-6.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="393" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhuEbJHCV8lKG2MOjhpcxcQ2HxW5Z04PqbsmQ-GUtVXoZtUO3nx-E8F4j6UNADucHztyxj03a8Wmwr-hrOtMRftpq9LX2AoIYCq_mo8ptwF0bMhDUGb6nwH8QyguTpEC26QVCUM2-KwFHoP/s640/3-6.jpg" width="640" /></a></div>
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<br /></div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-87562566730307990262016-04-06T17:20:00.004+04:302016-04-06T17:41:26.458+04:30یک خاطره از پاییز سال ۱۳۵۸ -۲ <div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong> </strong><span style="color: red; font-size: large;"><strong>یک خاطره از پاییز سال ۱۳۵۸ -۲</strong></span><br />
<strong> </strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhvFtr4FksLmAOSz63_19mmUrv_79U2gfFyphUId0jsLhUy5-uRd_ge3DU7ywjpEp5wPRHGp4Cgk1ZXhfZgPlCx07HN18qmYCDln8rFxxxq0t01X2oncn2jIJ35FM99ZXzJuuEJ4lGHHY84/s1600/2--0.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="477" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhvFtr4FksLmAOSz63_19mmUrv_79U2gfFyphUId0jsLhUy5-uRd_ge3DU7ywjpEp5wPRHGp4Cgk1ZXhfZgPlCx07HN18qmYCDln8rFxxxq0t01X2oncn2jIJ35FM99ZXzJuuEJ4lGHHY84/s640/2--0.jpg" width="640" /></a></div>
<strong></strong><br />
<strong> خلاصه که ملغمه ای بود.</strong><br />
<strong><br />البته چند ماه بعد از آن با " انقلاب فرهنگی " مشخص شد آن دیگی که آنزمان معلوم نبود در درون آن چه آش شله قلمکار و چه کله سگی بر روی آتشی که هیزمش همین جوانان شدند , مال چه کسی هست و به چه نیتی آنرا بار گذاشته اند و میجوشد؟!!</strong><br />
<strong><br />اما از حق نگذریم باید بدانید که همین دانشجویان عزیز چنان از کون کیف بودند و آنقدر به سیاست و جنگ با امپریالیسم جهانی و خوش تیپی چه گوارا و شرح مصائب جمیله بوپاشا در زندان الجزایر و روحانیت و جلوه خدائی شخصی مثل روح الله مصطفوی خمینی موسوی هندی زاده و ریش و پشم و مارکسیسم و کمونیسم و اگزستنسیالیسم و سانتیمانتالیسم , و ایسم های مختلف و و فلسفه وجودی دیالکتیک و میلیشیا و پرولتاریا و بورژوازی و آزادی و برابری و گسستن زنجیرهای ستم و خلق های دربند و رفیق استالین و توده های زحمتکش کارگر و داس و چکش و معلم شهیدشان علی شریعتی و جلال آل احمد و صمد بهرنگی و مصطفی چمران و چریک های فلسطینی و چفیه یاسر عرفات و سادگی جمال عبدالناصر و جامعه بی طبقه کارگری و توحیدی و خط سرخ علوی و صدر اسلام و بلال حبشی و کوچه های کوفه و نقش روزه در اقتصاد جهانی و تاثیر خرما در افطاری بر صندوق پول و نقش شتر در موجودی بانک جهانی پول و احیای امپراطوری اسلام و مرگ بر این و درود بر آن و میکشم میکشم و لاله های خون شهیدان و انتقام و نفرت از سرمایه داری و .... </strong><br />
<strong></strong><br />
<strong> سرشان گرم بود که پاک درس و مشق از یادشان رفته بود !</strong><br />
<strong><br />و چنان هوا برشان داشته بود که نه تنها تمام مردم و ملت و زحمتکشان و توده های کارگری و خلق های در بند و مستضعفان و پابرهنه ها و کوخ نشینان ایران و جهان و کره زمین را , بلکه میخواستند تمام موجودات همه سیارات منظومه های شمسی کهکشان راه شیری را هم از بند ستمگران و ظالمان و امپریالیست و استکبار جهانی نجات دهند و آزاد کنند !</strong><br />
<strong><br />و ایجاد این وضعیت چنان این جوانان را از یکدیگر جدا و در دسته بندی ها و گروه ها و سازمان جای داده و دشمن یکدیگر ساخته بود و درست زمانیکه این جوانان با حماقت تمام مشغول تضعیف و خرد کردن اعصاب یکدیگر و کشتن وقت با گفتگوهای بی پایان و بی نتیجه و کتک کاری و بزن بزن بودند , آخوندها مشغول تصرف مراکز نظامی و دفاتر مهم و وزارت خانه ها و غارت کاخ ها و اموال فراری ها و دستگیر شدگان و سرمایه داران بودند و با دادن پست و مقام های موقتی به هر چلمن و بی سر و پائی یارگیری و تحکیم قدرت میکردند .</strong><br />
<strong><br /><span style="font-size: large;">(( دقیقا مثل حالا که همین آخوند ها با برجام و نشست های ۵+۱ و حق مسلم ماست و کیک زرد و نیروگاه هسته ای و داعش و سوریه و لبنان و ظریف و سردار سلیمانی و احمدی نژاد و کوروش و بابک و موشک و فیس بوک و فیلتر و توئیتر و لایک و داغ کردن و امتیازهای صدتا یه غاز و فالو و انجمن و لائیک و سکولار و سلطنت و اصلاح طلبی و براندازی و سبز و بنفش و کلاش و دلار و پراید و ...ما را خر میکنند و به جون هم انداختند و خودشان دارند میلیاردی میبرند و میخورند و غارت میکنند و مملکت را میچاپند... اینو گفتم که مبادا جوانان طلبکار امروزی فکر کنند که خودشون خیلی تیز و بز هستند و بیشتر از جوانان آنوقت میفهمند و خیلی بارشون هست و یه وقتی هوا برشون نداره ...آره .))</span> </strong><br />
<strong><br /> و من و حسین دوستم داشتیم تو این جماعت وول میخوردیم و حال میکردیم و به رگهای متورم گردن و کله های طاس قرمز شده از خشم و دهن های کف کرده نگاه میکردیم و اگر جائی هنوز دونفر یا چند نفر آدم بودند و مثل آدم با هم حرف میزدند می ایستادیم و به حرفهای آنها گوش میدادیم.</strong><br />
<strong><br />نزدیک غروب شده بود و درست زمانی که من داشتم به گفتگوی دوتا مجاهد خلق با چندتا حزباللهی هم تیپ آوینی و طرفدار چمران گوش میدادم و حسین رفته بود چرخی بزند و یهو حسین را دیدم که با هیجان برای من دست تکان میداد و اشاره میکرد که زود بیا ...</strong><br />
<strong><br />هر چند مباحثه آنها جالب بود ولی قیافه و حرکت حسین جوری بود که با عجله رفتم به آن سمت و وقتی از لای دست و پا و با کنار زدن و هول دادن دیگران به وسط و مرکز جمعیت رسیدم و حسین هم با اشاره سر و کله و چشم و ابرو به من , دیدم یک دختر بسیار زیبا ی بیست دو سه ساله با یه پسر جوان بیست بیست و پنج ساله قد بلند که از یقه بازش و لحن حرف زدنش معلوم بود از همان دارودسته علاف هائی هست که براتون گفتم ...</strong><br />
<strong><br />دختره صورت گرد و پوست روشن و چشمهای درشت و مژه های برگشته و لبهای قلوه ای پر و بوسه خواه و صورتی گرد و گونه هائی که بر اثر هیجان گفتگو کمی قرمز شده بود و گل انداخته و آدم دوست داشت آنها را مثل سیب یا هلو گاز بگیرد و گاز بزند و یه بچه غبغب که خیلی ها را از خود بیخود میکرد و موهای صاف و زیبائی که میریخت بر روی پیراهن دکمه داری که پستانهای خوش فرم و بزرگش به دکمه هاش فشار میاورد و در حین تکان دادن دستها میشد از لای درز و شکاف پیرهنش رنگ و گلهای کرستش را دید و با جمعیتی که با هر حرکت دست دختر سرهاشون برمیگشت و بالا پایین میرفت و تنظیم و به یک نقطه زوم میشد , حظ و لذت برد و خدا را بخاطر آفرینش چنین لعبت و چنین مخلوق نازنینی شکر کرد . </strong><br />
<strong><br />معلوم بود دختره از اون چپ های کمونیستی هست که فقط بخاطر مهربانی و رقت قلبش از دیدن بدبختی فقیران و زحمت کارگران و تحت تاثیر شخصیت های فقیر و دوست داشتنی کتابهای صمد بهرنگی و علی اشرف درویشیان قرار گرفته و با پیوستن به چپ ها و دیگر مبارزان داس و چکش بدست رهائی بخش توده های زحمتکش , با حلقه کردن دستهایشان به یکدیگر و پا کوبیدن پا بر روی آسفالت خیابان و شعار اتحاد , مبارزه , پیروزی و با از بین بردن خرده بورژوازی های اشرافی و حذف طبقات اجتماعی و ایجاد برابری و برادری در یک جامعه بی طبقه کارگری بهشتی همچون شوروی در ایران بوجود بیاورند و بسازند ...!</strong><br />
<strong><br />اما پسره را هر کسی یه نگاه مینداخت میفهمید که از اون هفت خطهای آسمون جلمبر هست و کاملا پیدا بود که هیچی از حرفهای دختره نمیفهمه و هیچی هم بارش نیست و فقط بخاطر خوشگلی دختره بود که داشت حرف های او را گوش میداد و تحمل میکرد .</strong><br />
<strong><br />اما پسره خیلی ماهرانه وانمود میکرد که شدیدا تحت تاثیر منطق و گفته های دختره قرار گرفته و با یک هوشمندی شگرف و روانشناسی ذاتی که در وجود خودش داشت هر جا که احساس میکرد دختره خسته شده و یا میخواد گفتگو را تمام بکند با یک جمله کوتاه و یا یه سوال بیمعنی و تکراری دوباره دختره را وادار میکرد که حرف بزند و توضیح بیشتری بدهد ...</strong><br />
<strong><br />و دختره با آن که از تا ریک شدن تدریجی هوا و دیدن اونهمه مرد و پسر دور خودش وحشت کرده بود ولی با حماقتی وصف ناپذیر گول حرکا ت و گفتار پسره را میخورد و با شور و شوقی احمقانه ای دوباره به حرف زدن و قانع کردن پسره مشغول میشد!</strong><br />
<strong><br /> و من زمانی رسیدم که پسره به دختره می گفت : </strong><br />
<strong></strong><br />
<strong>ببین آبجی من حرف فقر و اینا تو قبولم ....<br />ولی میدونی , کمون یعنی خدا ! و نیست هم که همون نیست میشه , پس کمونیست یعنی همون خدا نیست دیگه ...</strong><br />
<strong><br />و دختره بیچاره برای پسره که چشمهاش برق میزد و داشت با نگاهش تن و بدن دختره را میلیسید و هی فاق و جلوی شلوارش میگرفت و میکشد جلو و پاهاشو جابجا میکرد و راه به راه آب دهنش را قورت میداد , میگفت که اینطور نیست و ابلهانه داشت برای پسره توضیح میداد که کمون خدا نمیشه ...</strong><br />
<strong><br />کم کم جمعیت که نمیدونم بخاطر تاریک شدن هوا بود یا بلاهت دختره که بد جوری میرفت روی اعصاب آدم و یا از لج و حسادت به تیزبازی پسره , ول میکردند و میرفتند و کمی دور و بر مون خلوت شده بود .</strong><br />
<strong><br />ولی برای من توی اون سن و سال و با یک تخیل قوی , دختره به یک فرشته و نماد زیبائی و خیر و روشنائی و دانش و پسره هم تبدیل به یک شیطان و نماد زشتی و شر و جهل و تاریکی شده بودند و اون صحنه درست مثل تابلوی صحنه برخورد خیر و شر در افقی خون گرفته و قرمز شده از غروب خورشید با چند پاره ابر سیاه و مسی رنگ که گاهی شیطان پشمالو با دوشاخ روی سرش در حالیکه قهقهه میزد با نیزه ای چنگال مانند از پشت آنها بطرف فرشته سفید پوش تندر و آتش و رعد و برق پرتاب میکرد و فرشته به سختی آنها را از سرش رد میکرد و با زحمت از آنها میگریخت , در ذهنم تداعی شده بود و آنرا چنین میدیدم.</strong><br />
<strong><br />و یک کنجکاوی بچه گانه و هم اینکه خیلی مایل بودم ببینم سرانجام این نبرد نابرابر و شیطانی به کجا میرسد و آن فرشته چطور از آن مهلکه جان بدر میبرد , من را همانطور آنجا میخکوب کرده بود. </strong><br />
<strong><br />حالا دیگه نور لامپ ها و نئون های کتابفروشی ها و مغازه های آنطرف خیابان بود که محوطه را روشن میکرد ولی بازار حرف و گفتگو و مباحثه و مجادله همچنان روشن و پر فروغ بود و ما هم همچنان ناظر این کشمکش ازلی ,ابدی مابین جهل و خرد و نور و ظلمت بودیم.</strong><br />
<strong><br />اما نمیدونم پسره که انگاری یا خفتشو گرفته بود یا عجله داشت و یا شاید هم شاش داشت که آنقدر بی تابی و پابه پا میکرد خیلی ناگهانی جلوی چشمهای ما و خود دختره که از تعجب گرد شده بود و همه همانجوری خشکمان زده بود , یهوئی پرید دختره را سفت بغل کرد و در حالیکه خودشو به دختره میمالید , از لای دندون هاش میگفت : </strong><br />
<strong></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">جون ... بگو , تو بگو ...</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">هر چی تو میگی درسته ... فدات شم ... تو بگو ...</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">قربون تو و همه کمونیست ها برم من ...تو بگو , بگو ...</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">شروع به بوسیدن و ماچیدن و مالیدن دختره که همینطور هاج و واج مونده بود کرد.</span></strong><br />
<strong><br />بقدری این صحنه ناگهانی و غیر منتظره بود که شاید حدود یک دقیقه نه کسی از جاش تکانی خورد و نه صدائی از گلوی دختره بلند شد و در آمد!</strong><br />
<strong><br />و پسره هم در حالیکه با دستهایش از پشت لمبرهای دختره را میمالید و میچلاند و جون جون میکرد و مشغول کار خودش بود.</strong><br />
<strong></strong><br />
<strong> و ما هم زل زده بودیم به آنها که یکدفعه دختره با تمام وجودش و قدرتی داشت جیغی کشید که یکهو سکوتی سنگین بر تمام محوطه حاکم شد.</strong><br />
<strong><br />انگار که برای چند ثانیه زمان ایستاد و حتی ماشینهای خیابان هم متوقف شده ا ند. </strong><br />
<strong><br />و بعد قبل از اینکه دختر فرصت بکند و جیغ دوم را بکشد و یا آنکه کسی واکنشی از خودش نشان بدهد و حرکتی بکند , پسره در حالیکه با هر دو دستش صورت دختره را گرفته بود آخرین ماچ خودش را کرد و یهو مثل برق به سمت میدان شروع به دویدن کرد و در رفت.</strong><br />
<strong><br />دویدن ناگهانی و تروفرز پسره و قیافه دختره که دستهاشو روی سینه هاش گذاشته و با موهای ژولیده و دهانی باز فرار پسره را نگاه میکرد , چنان صحنه مسخره و جالبی بوجود آورده بود که همه بی اختیار زدند زیر خنده ...</strong><br />
<strong><br /> دختره در حالیکه ترسیده بود و داشت موها و سر و شکل خودشو مرتب میکرد با چشمهائی پر اشک و با بغض و صدائی گرفته گفت : </strong><br />
<strong></strong><br />
<strong>احمق ها , بیشعور ها , خاک تو سر همه تون بکنند , کثافت ها , شما ها لیاقت ندارید , شما ها را باید همون تو سرتون بزنند , بدبخت ها , وحشی ها ....و در حالیکه لبهاشو جمع کرده بود و قیافه بچه گانه ای گرفته بود راهشو گرفت و رفت .</strong><br />
<strong><br />و من و حسین هم در حالیکه میخندیدیم بطرف ایستگاه اتوبوس میدویدیم تا به اتوبوس دو طبقه سبز رنگ میدان فوزیه - میدان بیست و چهار اسفند برسیم و به خانه برگردیم .</strong><br />
<strong><br />بسیاری از آن جوانان یا در اعدام های فله ای خلخالی و گروهی لاجوردی تیرباران شدند و یا در میدان جنگ جام زهر خمینی کشته شده باشند.</strong><br />
<strong><br /><span style="font-size: large;">و شاید اگر آن دختر را در نیمه شب یکی از سالهای اول دهه شصت , در سلولی تاریک در زندان اوین به عقد برادر پاسداری در نیاورده و صبحگاه فردایش او را با چشمان بسته تیرباران نکرده باشند و هنگام غروب همانروز یک پیکان سفید یخچالی بدون پلاک جلوی خانه آنها نگه نداشته باشد و یکی از برادران ریشو با شلواری سیاه و پیراهنی سفید که بر روی شلوار افتاده در حالیکه جعبه شیرینی که یک ده تومانی مدرسی نو زیر بند جعبه گذاشته شده و دردست دارد و زنگ خانه آنها را میزند و پس از باز شدن در و دادن شیرینی کشتن دختر آنها به همراه آن ده تومانی که مهریه اش بوده را به مادر و پدر و برادران و خواهرانش نداده باشد و پول تیر را از آنها طلب نکرده و نخواسته باشد , </span></strong><br />
<br />
<strong><span style="font-size: large;">آن دختر اینک باید مادر بزرگی باشد که با نوه اش در پارک بازی میکند ...</span></strong><br />
<strong><br /><span style="font-size: large;">اما مطمئن هستم که آن پسر اگر بصورت اتفاقی در جنگ و یا در تصادفی نمرده باشد در حال حاضر یکی از مدیران موفق و زحمتکش نظام مقدس جمهوری اسلامی هست و همین حالا در گوشه و کناری مشغول اختلاس و رانت خواری و دزدی و زد و بست و یا صددرصد مشغول زدن یک بامبول جدید و یا یک پدرسوخته بازی دیگر است .</span> </strong></div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-13064771686545854832016-04-06T11:23:00.001+04:302016-04-10T05:02:21.844+04:30یک نکته در مورد سریال شهرزاد <div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong> <span style="color: red; font-size: x-large;">یک نکته در مورد سریال شهرزاد</span> </strong><br />
<strong></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh9OC2i9U7CL0gD-SxjTUAz-Q7Qf99RY_fgNywVxH-3bNBwWHRwz9bk3qVaPfq0AgVYHNNJPRf7DoJTEPPHwxkhiJr2qnYk5vu_NQD1tCgSDyY5oj15sfH82cxVpY4iXBSDOxP1ZeceuwVO/s1600/3-2.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="454" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh9OC2i9U7CL0gD-SxjTUAz-Q7Qf99RY_fgNywVxH-3bNBwWHRwz9bk3qVaPfq0AgVYHNNJPRf7DoJTEPPHwxkhiJr2qnYk5vu_NQD1tCgSDyY5oj15sfH82cxVpY4iXBSDOxP1ZeceuwVO/s640/3-2.jpg" width="640" /></a><br />
<strong></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">سریال خوش ساخت " شهرزاد " , خواه روایت مظلومیت یک زن , خواه حکایت یک عشق پر سوز و گداز , خواه تصویری از خودکامگی و ظلم در حکومت پیشین , خواه بازسازی و به تصویر کشیدن ماهرانه قسمتی از تاریخ این کشور در قالب یک داستان عاشقانه و یا به هر قصد و نیت و منظور و هدف دیگری ساخته و پرداخته شده باشد در یک نگاه و به دور از مسائل سیاسی و عقیدتی حاوی یک نکته مهم و نمایانگر یک حقیقت و نشانگر یک واقعیت غیرقابل انکار است .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />حقیقت وجود عشق و بودن احترام و داشتن اخلاق و گذاشتن حرمت و رعایت ادب و دانستن ارزش نان و نمک و قدردانی و قدرشناسی ...</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و این واقعیت در گذشته ای نه چندان دور در همین شهر و دیار ؛ </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />با همه بد و خوب و کم و زیادش بود . </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />هر کس و هر چیزی سر جای خودش بود . </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />ادب و تربیت و احترام و بزرگتر و کوچکتری بود .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />بردباری و گذشت و عشق و فداکاری و دوستی و محبتی بود.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />حرمت نان و نمک و کسب و کاسبی حلال و امنیت و اطمینانی بود .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />زن پاک و فرمانبر و شوهر دلسوز و شریف و خانواده و پدر و مادر مهربان و فرزندان خلف و نجیبی بود. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />ولو به ظاهر , کلمات برگزیده تر و حرف ها سنجیده تر و جملات پربارتر و سخنان نغزتر و گفته های دل نشین تری بود . </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />جاهلی و لات بازی کنترل شده و دارای مرام و حتی فساد و زد و بست هم در آن دوران با حساب و کتاب و با اندکی شرم و حیا همراه بود.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />ارباب و نوکر , خادم و خائن , دزد و پلیس , کاسب و کلاش , هنرپیشه و شاگرد پادو مغازه , موافق و مخالف , مسجد و میخانه هم سر جای خودش و براستی در شکل شمایل واقعی و حقیقی خودشان بود.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhgh7WemFoR_O4phPbjeUUYUXO8WG6Bndx3fpNHp-7LcOyBFfiW1IAjbor6aBS1FClD6Gh2vROSdHE8ZbbEN_6Bx_TetcW1PWjks1pKVpAmgQ6K55lbkro2NkjNZay2XOgqxUxD8CuvFauN/s1600/3-3.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="359" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhgh7WemFoR_O4phPbjeUUYUXO8WG6Bndx3fpNHp-7LcOyBFfiW1IAjbor6aBS1FClD6Gh2vROSdHE8ZbbEN_6Bx_TetcW1PWjks1pKVpAmgQ6K55lbkro2NkjNZay2XOgqxUxD8CuvFauN/s640/3-3.jpg" width="640" /></a><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />اینها نه در دوران هخامنشی و یا در دوران صدر اسلام , بلکه تا همین چند سال پیش واقعیت داشت و یک حقیقت بود.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />بود ..., </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">باور کنید بسیاری از ما دیدیم و میدانیم و بیاد داریم و خاطرمان هست که چنین بود .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />بلی بود , با همین مردم و در همین خانه و محله و کوچه و خیابان و در همین شهر و در همین کشور بود . </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />فقط کافیست که بخاطر بیاوریم و باور کنیم که بود ,</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />تا شاید بدانیم که درازای چه چیزی آنها رها کردیم و از دست دادیم ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و چرا حالا نیست و آنها را نداریم ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و چرا هیچ تلاشی برای بدست آوردن دوباره آن نمیکنیم ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و مهمتر از همه بدانیم که ؛</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /></span><span style="font-size: x-large;">اگر تلاشی برای بازسازی آن دوران و بدست آوردن آنها نکنیم چه آخر و عاقبتی در انتظار ما و فرزندان ما خواهد بود ؟</span> </strong><br />
<strong></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">آیا کسی هست که <span style="color: red; font-size: x-large;">افسار</span> این همه لجام گسیختگی و آشفتگی را بکشد </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">و به ما بگوید و یادآوری کند که ؛ </span></strong><strong><span style="font-size: large;"><span style="color: red; font-size: x-large;">کجائی</span> عزیزم , <span style="color: red; font-size: x-large;">کجائی</span> ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">دقیقا کجائی و کجای حقیقت این دوران ایستاده ای و زندگی میکنی ؟!</span> </strong><br />
<br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg2onMB24Q2Ni9k_mMmAkUmbTKu569TkyeC86T7PDW5-lQEAgwUXjf3QlyuqRhor3089hwET_pXggjwApmWOMC3NF-JbsjObBDC2uR1mgQBY2UHTBqbe26d8a4I_mHkGTFfNLsMKirM8DRh/s1600/3-4.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg2onMB24Q2Ni9k_mMmAkUmbTKu569TkyeC86T7PDW5-lQEAgwUXjf3QlyuqRhor3089hwET_pXggjwApmWOMC3NF-JbsjObBDC2uR1mgQBY2UHTBqbe26d8a4I_mHkGTFfNLsMKirM8DRh/s1600/3-4.jpg" /></a> <a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhAQJjzdQTPx0pfHGU2T8lApNSlZ4D-8Y_Kl3mBJKdiOT8suAnEj8KAM7YoSeZm8Eg78E1MyCXik-S5dzNtTRnObc5nAUAxu1eW7xx9KMDl9lBQI4WpyxrejjBo3xnR3V0bfCqIUFvGXX3_/s1600/3-5.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="199" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhAQJjzdQTPx0pfHGU2T8lApNSlZ4D-8Y_Kl3mBJKdiOT8suAnEj8KAM7YoSeZm8Eg78E1MyCXik-S5dzNtTRnObc5nAUAxu1eW7xx9KMDl9lBQI4WpyxrejjBo3xnR3V0bfCqIUFvGXX3_/s320/3-5.jpg" width="320" /></a><br />
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-47740694937809650992016-04-05T06:56:00.002+04:302016-04-11T03:02:38.251+04:30خانم های ایرانی قدر خودشان و مردان ایرانی را بدانند <div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong> <span style="color: red; font-size: x-large;">خانم های ایرانی قدر خودشان و مردان ایرانی را بدانند</span> </strong><br />
<strong></strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhJxVugTx_y_cHkmo7BLFFrfZOQJXrTz4zgmn-f_19eB8CE3uqX7KKBPW4KLWDLdb0aVCbfLQLsCqyLVHeFDUju55sNS0KnfFaDpsC1lbE6b1QjzCzGdMO0gaXz9ze7tYTeVJlrpqPOIZ5F/s1600/2-1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="429" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhJxVugTx_y_cHkmo7BLFFrfZOQJXrTz4zgmn-f_19eB8CE3uqX7KKBPW4KLWDLdb0aVCbfLQLsCqyLVHeFDUju55sNS0KnfFaDpsC1lbE6b1QjzCzGdMO0gaXz9ze7tYTeVJlrpqPOIZ5F/s640/2-1.jpg" width="640" /></a></div>
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<strong><span style="font-size: large;">قدرت خدا را میبینید ؟</span></strong></div>
<strong><span style="font-size: large;"><br />در یک مملکت برای ازدواج باید خانه و ماشین و مغازه و ویلا داشت و سرویس طلا و شیربها و رفته گل بچینه و رفته گلاب بیاره باید داد و مهمتر از همه به تعداد اعداد تاریخ تولد دختر باید سکه طلا مهریه عندالمطالبه خانم کرد !</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />ولی در کشور دوست و همسایه همان مملکت , به هر کسی که با یک دختر ازدواج کند پانزده هزار دلار امریکا ( برابر با ۴۶ میلیون تومان ) پاداش خواهند داد و تابعیت آن کشور جهان اولی را بدون شنا کردن با کوسه ها و غرق شدن در دریاها و لب دوختن و تغییر جنسیت دادن و مسیحی شدن و دربدری و آوارگی و ....فی الفور و فقط با کپی گذرنامه و دو قطعه عکس ۶x ۴ همراه با خواهش و تمنا دودستی تقدیمشان خواهند کرد!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /> ویا در یکی از همین شیخک نشین های خلیج پارس , ازدواج هر پسر کاکل به سری با یکی از دخترانشان برابر با پاداشی در حد یک چاه نفت و گرفتن تا بعیت آن کشور برای خود پسر بخت بلند شده و همه فک و فامیل ها و حتی مغازه داران محله شان میباشد !!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />[[ <span style="color: red;">دریافت 15 هزار دلار و تابعیت به شرط ازدواج با دختران روسیه</span> </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />قرار است پارلمان روسیه هفته آینده قانونی جنجالی را درباره ازدواج دختران روس با مردان خارجی به بحث بگذارد.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، چندی پیش مسئولان کویتی اعلام کردند در ازای ازدواج اتباع خارجی با زنان بیوه کویتی به آنها پاداش هایی اعطا می شود. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">اما در جدید ترین اقدام روسیه هم به دنبال ایجاد مشوق هایی برای ازدواج اتباع خارجی با دختران روس است. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">اقدامی که بیش از پیش به دلیل افزایش میزان دختران مجرد در این کشور است.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />رسانه ها و منابع خبری اعلام کردند: ولادیمیر بعرطش، رئیس شورای فدرال روسیه اعلام کرده که قرار است پارلمان هفته آینده قانون جنجال برانگیزی را درباره ازدواج دختران روس با مردان خارجی به بحث و بررسی بگذارد.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />او گفت: <span style="color: red;">براساس این قانون به هر خارجی که با یک دختر روس ازدواج کند ۱۵ هزار دلار آمریکا و تابعیت روسیه داده می شود.</span></span></strong><br />
<br />
<strong><span style="font-size: large;">به گفته این مسئول روس این اقدام برای مقابله با تأخیر در ازدواج دختران صورت می گیرد.]]</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">منبع موثق این بشارت و خبر : </span><a href="http://www.asriran.com/fa/news/460037/دریافت-15-هزار-دلار-و-تابعیت-به-شرط-ازدواج-با-دختران-روسیه"><span style="font-size: large;">http://www.asriran.com/fa/news/460037/دریافت-15-هزار-دلار-و-تابعیت-به-شرط-ازدواج-با-دختران-روسیه</span></a><span style="font-size: large;"> </span></strong><br />
<strong><br /><span style="font-size: large;"> و اینجاست که دختران عزیز و بانمک و کدبانو و تو دل بروی ایرانی باید هر چه زودتر نشستی با همان مادران و پدران و بزرگتران و کلا همه کسانیکه در مرتبه سوم بله گرفتن عاقد , دختر یا همان عروس خانم با بغض و صدائی گرفته میگوید : </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">با اجازه پدر و مادر و عمو و خاله و زن دائی همسایه روبروئی و و و....بعله !! عزیزتر از جان شان و جان مان داشته باشند.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"> و خیلی زود تا هنوز گند این صحبت درنیامده و توقع پسرها بالا نرفته , در مهریه و شرایط ازدواج و فیس و افاده های بیخودی و غیر ضروری خودشان تجدید نظر کنند و آنرا با یک طرح دوفوریتی سریعا به تصویب برسانند و فورا رونوشت آنرا برای خواستگاران قدیم و جدید و رد کرده و رد نکرده و سر کار گذاشته ارسال نمایند .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"> شاید که خدا پس کله شان بزند و خر شوند و پای سفره عقد بنشینند ... !</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و بقیه کارها را هم اول بسپارید به دست آن رمال و فالگیری که برای مشورت پیش او میروید و بعدا هم به دست خدا , تا ببینیم چه میشود ؟؟!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />[[ از شوخی بگذریم , به پسرهای ایرانی برادرانه میگویم که فکر ازدواج های خارجی مخصوصا ازدواج با چنین شرایطی (( که تا عمر دارید باید تحقیر بشوید و نقش یک برده جنسی را بازی کنید )) را از سرتان بیرون کنید و بقول معروف , گوشت ... بخور و منت قصاب روسی و کویتی را نکش ... آهک میشی ها ... از من گفتن بود , خود دانید !]]</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiTj61fzrOXqL_FpFBgyOjV3XPeB_am1ujtKEyWiT0nZh1YUEmGjKXWL1GjtycR-KDQBelIB-bg29Sp3zvTc8xPpMtnQSEcYpavu1v0qw53PQvRafvvZDH2z7KG-qXTIAKfmzST4ruwW3ZI/s1600/2-2.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="503" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiTj61fzrOXqL_FpFBgyOjV3XPeB_am1ujtKEyWiT0nZh1YUEmGjKXWL1GjtycR-KDQBelIB-bg29Sp3zvTc8xPpMtnQSEcYpavu1v0qw53PQvRafvvZDH2z7KG-qXTIAKfmzST4ruwW3ZI/s640/2-2.jpg" width="640" /></a><br />
<br />
<strong><span style="font-size: x-large;"> تکذیب شد !</span></strong><br />
<br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgyG82cNtMORZn5J0loXThFl47TXAY8w8QnbQpOjLcyKkbg0oDvid6Gp23Ap-cMU_AZ_WWVnF7lfQ3BJqjgrg-XCbCFQqtGLGLXjMSbggSnpDcPbCLZ8rxLt0W2qJazQGJ2fkeOK840bf-X/s1600/5-2.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgyG82cNtMORZn5J0loXThFl47TXAY8w8QnbQpOjLcyKkbg0oDvid6Gp23Ap-cMU_AZ_WWVnF7lfQ3BJqjgrg-XCbCFQqtGLGLXjMSbggSnpDcPbCLZ8rxLt0W2qJazQGJ2fkeOK840bf-X/s1600/5-2.jpg" /></a></div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-27822179981092792312016-04-04T22:32:00.000+04:302016-04-05T15:30:46.997+04:30یک خاطره از پاییز سال ۱۳۵۸ - ۱ <div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong> <span style="color: red; font-size: x-large;">یک خاطره از پاییز سال ۱۳۵۸ - ۱</span> </strong><br />
<strong><br />این عکس را دیدم و یاد اتفاق بسیار جالبی از همین گفتگو های داغ خیابانی سال ۱۳۵۸ جلوی د انشگاه تهران که خودم شاهد آن بودم , افتادم و فکر کردم شاید بازگو کردنش برای شما هم خالی از لطف نباشد .</strong><br />
<strong></strong><br />
<strong><span style="color: blue;"> (( این عکس مباحثه ها و مجادله های سیاسی مردم در مقابل دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۸ میباشد , سایت پارسینه ))</span></strong><br />
<strong></strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiiSfdFbtQ9sAUd3tn17HRk83yEYpiwgbAw-hOXIBIBCxLd1cRr-TIm-vNfQokP-7igwCu-GtPoDP4mcud10y2-ADanUqEZ9U0UU92XfSf2U1MMOTuxejIhQbY2w_5i8G9Ao1_gtK8MlDCl/s1600/154374_424.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="427" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiiSfdFbtQ9sAUd3tn17HRk83yEYpiwgbAw-hOXIBIBCxLd1cRr-TIm-vNfQokP-7igwCu-GtPoDP4mcud10y2-ADanUqEZ9U0UU92XfSf2U1MMOTuxejIhQbY2w_5i8G9Ao1_gtK8MlDCl/s640/154374_424.jpg" width="640" /></a></div>
<br />
<strong>پائیز سال ۱۳۵۸ اوج توهم مردمی از فهم و مفهوم و فهمیدن و فهمانیدن و فهمیده شدن و فهمیزاسیون و تظاهر به فهمیدن و فهمیدنیسم و تفهمی دیالاکتیک و فهمیده بودن و مبارزه بر علیه امپریالیسم نفهمی جهانی و کل کل کردن متوهمین فهیم با نفهم های قشری و تفاهم توده های فهیم جامعه بی طبقه کارگری سیبیلو با توده های نفهم جامعه توحیدی ریش دار و کج فهمی رفیق های پیشه وران و برزگران و کارگران و مفاهیم مارکسیست مسلمان سیبیلوی بدون ریش و نافهمی فکل کراواتی های ملی تازه مذهبی شده خط ریشی و قار قار کلاغ سیاه های ترشیده سیبیلو و عقده ای و چهره های زیبا و مصمم و فریب خورده خواهران سازمانی با مانتوهای خاکستری و روسری های آبی با گرهی یکسان و متحدالشکل و نیم پوتین های کفش ملی بند دار و دختران پرشر و شوری با گیسوهای افشان و باسن های تنگ فشرده شده در شلوارهای جینز و عینک های آفتابی لنز قورباغه ای درشت و قهوه ای که بجای تل سر موهای آنها را بر روی سرشان نگه میداشت ..., </strong><br />
<strong></strong><br />
<strong>و درست در آن زمان من هم نوجوانی بودم کنجکاو با عطشی سیراب ناپذیر برای کسب آگاهی بیشتر و " فهمیدن " ! که در جلوی دانشگاه تهران در میان آنها وول میخوردم و ناظر و شنونده بحث های پر شور آنها که هیچکدام هم آخر و عاقبت خوشی نداشت و به نتیجه ای نمیرسید و اغلب هم با دعوا و کتک کاری بی جنبه ها و نفهم های هر دو طرف به پایان میرسید , بودم .</strong><br />
<strong><br />آنروز که یکی از روزهای اواخر مهر ماه سال ۱۳۵۸ بود و چون از یکی از همکلاس های خودم شنیدم که بنابر گفته برادر بزرگترش , دیروز دانشجویان در داخل دانشگاه شعار ( خمینی بت شکن , بت شده ای خودشکن ) را میدادند , از همان راه مدرسه به اتفاق یکی دیگر از دوستانم بنام حسین که اصلا اهل سیاست نبود و کله اش هر بوئی میداد بجز بوی قرمه سبزی , از همان راه مدرسه یک کله بطرف دانشگاه تهران راه افتادیم و رفتیم...</strong><br />
<strong></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhzL9_NfxKWTCtGncbbR4z0G6aFh9hIuu-JcJW1WlSBS618J8eZM457cPvFy_LK81-a-g42shQR_rF3UJg6w3pYtkLBdhIG6Fdb5Ze84b7DZdYC-qaBQgpaK3cifOeGq88oOhAjAoLWy9OU/s1600/2--0.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhzL9_NfxKWTCtGncbbR4z0G6aFh9hIuu-JcJW1WlSBS618J8eZM457cPvFy_LK81-a-g42shQR_rF3UJg6w3pYtkLBdhIG6Fdb5Ze84b7DZdYC-qaBQgpaK3cifOeGq88oOhAjAoLWy9OU/s1600/2--0.jpg" /></a> <a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiTTFz5Dlx-NJqmWsLVcqx-kH8TXd-fTMAEC1CsIr7cGuTa2CxSFQv_HRRjCfzIiNF2Ta4cnpgF4-AOmqmw-gnSDLchPmPQJ_hRE4szs_afVWj2I3M-B6Pm6cs9bMW2bf3SInZOCFOuttgn/s1600/2-4.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiTTFz5Dlx-NJqmWsLVcqx-kH8TXd-fTMAEC1CsIr7cGuTa2CxSFQv_HRRjCfzIiNF2Ta4cnpgF4-AOmqmw-gnSDLchPmPQJ_hRE4szs_afVWj2I3M-B6Pm6cs9bMW2bf3SInZOCFOuttgn/s1600/2-4.jpg" /></a><br />
<strong><br />اما اجازه بدهید اول تیپ و قیافه های گروه های مختلفی که در مقابل دانشگاه تهران و در گفتگو ها ...حضور داشتند را برایتان توضیح دهم تا بتوانید تصور درستی از آن ملغمه و آش شله قلمکار اولین سال حکومت آخوندی و برقراری جمهوری اسلامی داشته باشید .</strong><br />
<strong><br />در آنزمان در میان مردانی که یکهوئی مسلمان و انقلابی شده بودند , اوورکت های سبزرنگی مد شده بود که دو نوع آمریکائی و کره ای آن از همه معروف تر بود.</strong><br />
<strong><br /> اوورکت آمریکائی با رنگ سبز پررنگ که پوشش و معرف افرادی بود که در درگیری های انقلاب تشکیل کمیته داده بودند و به اصطلاح کمیته چی بودند و اکثرا اسلحه یوزی و کلت و ژ -۳ حمل میکردند و در آنزمان آنها هم نقش پلیس و هم نیروی امنیت و هم انتظامات مراسم و هم گروه تجسس و هم گروه ضربت و در بیشتر اوقات نقش قاضی و دادستان و وکیل و موکل و حاکم شرع و مفتی و مفتش و بازجو و شکنجه گر و جوخه اعدام را هم بعهده میگرفتند و همه آنرا یکجا بازی میکردند !</strong><br />
<strong><br />که این دسته جوانانی در رده سنی بیست و سی بودند که بالاترین مدرک تحصیلی شان سیکل بود و دست بر قضا قریب به اتفاق آنها را هم همان اراذل و اوباش محله ها و علاف های سر چهارراهی که تا دیروز چا ک یقه شان تا نافشان باز بود و دختران از دست آنها امنیت و آرامش نداشتند , تشکیل میدادند . </strong><br />
<strong><br />و ریش توپی و پری که بعلت کمبود وقت و حضور در درگیری ها و نگهبانی های شبانه و بخاطر حمام نرفتن و اصلاح نکردن به صورتشان ماند , همانطور هم ماندگار شد و هر چه جلوتر میرفتند همین ریش جزئی لازم و مهمی از تیپ و مشخصه شناسائی آنها شد.</strong><br />
<strong><br />چون مسلح بودند و اسلحه تنها قانون جنگل بوجود آمده آنزمان بود , حرف اول و آخر را آنها میزدند.</strong><br />
<strong><br /> که بعد ها بیشتر آنها جذب سپاه شدند و ته مانده و نخاله های آنها هم گروه های فشار را تشکیل دادند.</strong><br />
<strong><br /> ولی اگر گواهینامه داشتند و رانندگی بلد بودند بدون تردید جز محافظین و بادی گاردهای آخوندهای به حکومت رسیده میشدند و شدند !</strong><br />
<strong><br />ولی بد نیست بدانید که بیشتر اسرار مگوی آخوندها و واقعیت های این انقلاب در سینه آنها دفن گردیده و نهفته است و بهمین دلیل در حال حاضر برخی از آنها به مقامات بالای حکومتی رسیدند و پستهای مهمی دارند .</strong><br />
<strong></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhR4sYDmokYvyoDLTktpOEsaSvepSp5EKwhuH470Xsc3OHvPRxEZYO1m9G14R_6noAbUNfOuZJTwF2klP4rndnbJ4WPVaf2BPsJgB-R_bjUBXcm4cD0xckvKBD7bn3ZVZNaPpW7J8pjtQXv/s1600/2--3.png" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhR4sYDmokYvyoDLTktpOEsaSvepSp5EKwhuH470Xsc3OHvPRxEZYO1m9G14R_6noAbUNfOuZJTwF2klP4rndnbJ4WPVaf2BPsJgB-R_bjUBXcm4cD0xckvKBD7bn3ZVZNaPpW7J8pjtQXv/s1600/2--3.png" /></a> <a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj1OJxiy76-_GCda4zJUa7QykDzRNCE5uRY7B5qRmSgkMZoGvojfBIJWifXsDNRW6TKF2vniHt09pDqy6I5ipxeXLCY_cFlT9ki79WvJ85pOczYRiix9NVwUWrSqq2XTrNcfW37iWnJIxDs/s1600/2-6.png" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj1OJxiy76-_GCda4zJUa7QykDzRNCE5uRY7B5qRmSgkMZoGvojfBIJWifXsDNRW6TKF2vniHt09pDqy6I5ipxeXLCY_cFlT9ki79WvJ85pOczYRiix9NVwUWrSqq2XTrNcfW37iWnJIxDs/s1600/2-6.png" /></a><br />
<strong><br />گروه دوم , اوورکت کره ای ها بودند که اوورکت های سبز زیتونی کم رنگ کلاه داری میپوشیدند و اکثرا ریش های تنک و یه در میان داشتند و مدرک تحصیلی آنها از سیکل تا دیپلم ردی بود و کارشان شعار دادن و حمل پلاکاردها و تشکیل زنجیره برادرانه بدور خواهران کلاغ سیاه در هنگام تظاهرات ها بود و شبها هم بعنوان نخودی در ایست بازرسی ها نقش مترسک را بازی میکردند و الان هم همان جماعت آفتابه کش آقا و کیف کش های آقازاده ها را تشکیل میدهند. </strong><br />
<strong><br />عده بسیار کمی هم که دیپلم به بالا و یا دانشجو بودند و با یقه های بسته آخوندی و ریش های آنکارد شده و اکثرا لباس های مشکی دکمه دار و کاپشن های احمدی نژادی میپوشیدند و نقش رابط را بازی میکردند و برای حاجی ها دم تکان میدادند و حرفهای آخوندها را برای مردم ترجمه و تفسیر مینمودند و در اوقات فراغت هم دنبال کون دانشجویان انجمن اسلامی های دانشگاه های خارج که به ایران آمده بودند می افتادند و موس موس میکردند ... </strong><br />
<strong><br />در حال حاضر بیشتر مدیرانی که اختلاس کردند و دررفتند و یا آنهائی که بجای اختلاس گران محاکمه و محبوس و اعدام شدند را افراد همین تیپ تشکیل دادند و میدهند.</strong><br />
<strong></strong><br />
<strong><br />و اما ... جمع بزرگی از همین انقلابی های دیروز و حزباللهی های امروز که از نظر وضعیت ظاهری , دقیقا همان انسانهای نخستین و عصر حجر را که با ته ریش بدنیا می آیند و درست قبل از بلوغ ریش های آنها از بالا به ابرو های پیوسته آنها و از از زیر چشم و گونه به به پایین به پشمهای سینه و پشمهای پایینتر پیوند خورده را تصور کنید که بدون حمام کردن و با همان سر وشکل به آنها یک جفت پوتین و یک شلوار شش جیب خاکی و یک پیراهن چهارخانه که حتما باید بر روی شلوار بیندازند پوشانند و آنها را در مسجد سکنی داد ند و تغذیه کردنند , تشکیل میدادند.</strong><br />
<strong><br />که قدرتی خدا هیچکدام آنها زبان آدمیزاد را نمیفهمید و حرف زدن بلد نبودند و هیچ مدرک تحصیلی در مورد آنها صدق نمیکرد و آن بوی گند پای مسجدها بلااستثنا از پاهای آنها بود و هنوز هم اگر دقت کنید بسیاری از آنها و حتی نسل دومی های چفیه دار آنها هم با داد و فریاد و تکان دادن دست و جست و خیز و بالا و پایین پریدن و جیغ و داد با یکدیگر گفتگو میکنند و نیششان هم همیشه باز است .</strong><br />
<strong></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiPLSnQv4aDJZbj72bGnVbup5XzfPDUT30FeplJnapJ9_Z1gC3o4DE0cDOz-QZToQWtIvSct9tRRhZDw2RJF0-e6kXNlo4S7p_atNHEXZoVFiSLgwRYQ5LK45B1AUB0DtcJOFrfXW8in0iP/s1600/2--5.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiPLSnQv4aDJZbj72bGnVbup5XzfPDUT30FeplJnapJ9_Z1gC3o4DE0cDOz-QZToQWtIvSct9tRRhZDw2RJF0-e6kXNlo4S7p_atNHEXZoVFiSLgwRYQ5LK45B1AUB0DtcJOFrfXW8in0iP/s1600/2--5.jpg" /></a> <a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhI9W-ZDdn9xkKICEsAXbcQTCBiwn_VafqkcNEVEBogA3lp3PL08vMWyPsn8ja8NRhqpGkMKOMT7-YhOtzAzXfB-dyAYN0j0_rEUVVQ4D-ONXflpCAjgNx0zLs7RRmG1dwsrXs5j2McI41s/s1600/2-0.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhI9W-ZDdn9xkKICEsAXbcQTCBiwn_VafqkcNEVEBogA3lp3PL08vMWyPsn8ja8NRhqpGkMKOMT7-YhOtzAzXfB-dyAYN0j0_rEUVVQ4D-ONXflpCAjgNx0zLs7RRmG1dwsrXs5j2McI41s/s1600/2-0.jpg" /></a> <br />
<strong><br />اما رفیق های چپ ...؛</strong><br />
<strong><br />یک دسته فدائی ها بودند افرادی نیمه تحصیلکرده با سبیل های پر و کلفت و عینک دور قاب مشکی که راستکی های آن لنزی به قطر و کلفتی ته استکان های فرانسوی داشت و الکی های انهم که شیشه معمولی بود ولی انگار همه مرض زدن آنرا داشتند!</strong><br />
<strong><br /> همه آنها هم لباسهای ساده و کهنه ولی تمیز میپوشیدند ولی نمیدانم چرا هر وقت من شلوارهای آنها که اکثرا قهوه ای و سرمه ای رنگ بود را میدیدم احساس میکردم که آنها شلوار برادر کوچکتر خودشان را بزور پایشان کردند و هر آن ممکن است که زیپ آن در برود !</strong><br />
<strong><br /> و تیپ دختران آنها هم شلوار جینز و پیراهن دکمه دار آستین بلند و گاهی جلیقه های جینز بر روی آن میپوشیدند و موهای گیس شده بافته داشتند و عینک های طبی به چشم میزدند و اکثرا در هنگام گفتگو چنان کلاسور های خود را به سینه میچسباندند که انگار هنوز دارند کلاسور شیر میدهند . </strong><br />
<strong><br />این رفیقان نارفیق از همان دسته مارکسیست کمونیست های دو آتشه ای بودند که مولایشان علی بود و زیر کتل لنین و استالین سینه میزدند ولی در ایام محرم سینی ها و ظرفهای غذا را دست به دست میکردند و به عزاداران گشنه امام حسین میرساندند و آخر سر هم در ته آشپزخانه دیگ ها را میشستند.</strong><br />
<strong></strong><br />
<strong>آنها بنام آهن و گندم سخن را آغاز و با قسم حضرت عباس و به قمر بنی هاشم به پایان میرساندند !</strong><br />
<br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhnbDaeEdJ_CcmJ26W_0lUCq1CObpGHy7vJU-5e6143cYr4jRxn4v3xtNJKoliz37oiP0xWyz2fbN8g0h6BkPeirNhtv68oE-bB0JVnp5O9GL59cLMAsdgSEwvRjA6D00IJ4HZcvX2MHTup/s1600/2--10.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="370" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhnbDaeEdJ_CcmJ26W_0lUCq1CObpGHy7vJU-5e6143cYr4jRxn4v3xtNJKoliz37oiP0xWyz2fbN8g0h6BkPeirNhtv68oE-bB0JVnp5O9GL59cLMAsdgSEwvRjA6D00IJ4HZcvX2MHTup/s640/2--10.jpg" width="640" /></a><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhS9SdQIyf3KrhaPRPSXicLjdsS77MTBPutRvwgOfrPWNmLBN1ZAEUvPjBD6ML9-oOXUUPYAukUGJxtGDruPOYa26usqT3PBqXUDSokKQT8hsfzZYCJevNwOUZxQoBLzoKf_qztKgLLdtpe/s1600/2--7.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhS9SdQIyf3KrhaPRPSXicLjdsS77MTBPutRvwgOfrPWNmLBN1ZAEUvPjBD6ML9-oOXUUPYAukUGJxtGDruPOYa26usqT3PBqXUDSokKQT8hsfzZYCJevNwOUZxQoBLzoKf_qztKgLLdtpe/s640/2--7.jpg" width="640" /></a><br />
<strong><br />درد و غم آنها کار کردن توده های کارگری و دستهای پینه بسته کشاورزان و برزگران و وصله شلوار پسرک فقیر روزنامه فروش و چکه کردن سقف خانه کارگر از کارافتاده و خوابیده در رختخواب بود و بسیار جالب است با آنکه بیشترشان از طبقه متوسط و فرزند سرپرستان و مدیران جز کارخانجات بزرگ بودند , سنگ پدران همان بچه مسجدی که در بالا شرح شان را دادم را به سینه میزدند و خواهان یک جامعه بی طبقه کارگری و شدیدا خواستار نابودی سرمایه داران بودند .</strong><br />
<strong><br />که در آخر همان ها مسبب اصلی بیکاری و از نان خوردن افتادن پدران خودشان شدند !! </strong><br />
<strong><br /> و دقیقا حرف زدن و مباحثه کردن با آنها به اندازه تحمل و مرارت خواندن کتاب " مادر ماکسیم گورکی " برای آدم سخت و ملال آور بود .</strong><br />
<strong></strong><br />
<strong> و شما عجیب ترین " ایسم " ها و اصطلاحات را از آنها میشنیدید و خستگی از شنیدن آنهمه مهملات که پنداری خواندن تکراری همان اعلامیه های داس و چکش دار شان بود سبب کوتاهی مباحثه و گفتگو با آنها میشد و خوراک آنها همان اورکت کره ای پوش های مذهبی بودند و همیشه در دام " کشاندن گفتگو به مسائل مذهبی " آنها می افتادند و اسیر و مقهور آنها میشدند.</strong><br />
<strong><br />و اینک رهبران بی یال و کوپال آنها در حال مغازله با اصلاح طلبان راه سبز امید و ملی مذهبی های پا بر لب گور خارج از کشور هستند !</strong><br />
<strong><br />و اما مجاهدین خلق که بیشترین هوادراران و فعالین را داشتند , مارکسیست های خط سرخ علوی که اعضای آن اکثرا دارای تحصیلات عالیه و مدارک بالای دانشگاهی بودند و به کاری که میکردند ابلهانه ایمان داشتند!</strong><br />
<strong><br />ولی با آنهمه کمالات و آگاهی ناباورانه در دام آرمانخواهی و ایستادگی بر سر عقاید افتادند و گول شهادت و خون دادن برای به ثمر رسیدن درخت آزادی و ادامه دادن راه خونبار چهار شهید ( درست یادم نیست , حنیف نژاد و محسن زادگان و رضائی و ...X ؟؟) قهرمان بنیانگزار سازمان مجاهدین را خوردند و مفت مفت خودشان را به کشتن دادند و هنوز هم میدهند و خوراک خونخواری آخوندهای پلیدی چون خلخالی و گیلانی و ری شهری و مشکینی و اردبیلی و آن لاجوردی پلشت موتلفه شدند و به همان آتش خشم خلق های ستمدیده ای که میگفتند و به ستمکاران و امپریالیسم جهانی شعله های آنرا وعده و حواله میدادند مبتلا گردیدند و سوختند ...</strong><br />
<strong><br />تیپ اعضای آنها , اوورکتی سبز رنگ که انگار نسخه چینی و بدل بنجل همان اوورکت آمریکائی باشد , بود و شلوار های پارچه ای ساده و هوادارانش هم تیپ معمولی مردم همان زمان را داشتند.</strong><br />
<strong><br />ولی بر خلاف شایعات پست و شرم آور و دروغ های آخوند ها نکته عجیب در رعایت سفت و سخت و پایبندی زنان و دختران آنها ( که الگوی آنها جمیله بوپاشا ی الجزایری بود ) به حجاب بود و انگار همه آنها را از یک قالب با مانتو و روسری های سری دوزی شده و یکسان درآوردند و بر خلاف تهمتهای شرم آور , در دینداری و پاکی و معصومیت همه آنها هیچ شکی نبود .</strong><br />
<strong><br />و اینک رهبرشان در مرحله غیبت صغری هست و خودشان هم پس از پشت خنجر خوردنهای فراوان و تحمل تلفات سنگین و آوارگی در کمپ های اشرف و لیبرتی , با آنکه در آزادیخواهی و هدف آزادسازی ایران از شر آخوندها شک ندارم ولی آنها باز هم با لجاجتی کودکانه بر سر همان آرمان و اعتقاد پوچ ایستاده اند و خطاهای خود را باور نمیکنند و نمیپذیرند و نمیخواهند قبول کنند !</strong><br />
<strong></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEikzXSAlAzgNnybC_7PsfWYaAkLUAHYuX9pS9Fd7lwVwTLdFb2bDRm0mRK9TOMccc59z_Nn1qy5AnibRCc1XGaC6lszGrs-oidRmKJpYSHP3bHMQ3p81vbeA20Mmq_vChwFryojoY8q5yWs/s1600/2--8.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEikzXSAlAzgNnybC_7PsfWYaAkLUAHYuX9pS9Fd7lwVwTLdFb2bDRm0mRK9TOMccc59z_Nn1qy5AnibRCc1XGaC6lszGrs-oidRmKJpYSHP3bHMQ3p81vbeA20Mmq_vChwFryojoY8q5yWs/s1600/2--8.jpg" /></a> <a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh64ZXWb6navDTxb3m-LwOfNtTzr3YUDaH5MTK9wuJinGo8oTpEDVL-YNhM5ZrBO9O68K9z1-cUQrJsUePwCU504pGdEpAwyi0l5LuL-EDfm8LWMuPn2T8RhNXieeWzEfEzzLOI5HrFQy7F/s1600/2--9.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh64ZXWb6navDTxb3m-LwOfNtTzr3YUDaH5MTK9wuJinGo8oTpEDVL-YNhM5ZrBO9O68K9z1-cUQrJsUePwCU504pGdEpAwyi0l5LuL-EDfm8LWMuPn2T8RhNXieeWzEfEzzLOI5HrFQy7F/s1600/2--9.jpg" /></a><br />
<strong><br /> و آن توده ای های ملون , موج سوار و فرصت طلبی که همیشه در همه جا بودند اما نبودند و بچشم نمی آمدند! </strong><br />
<strong><br /> ولی گاهگاهی یکی از آنها را که طبق معمول و مثل همیشه چیزی ( کیسه خریدی , نانی , کیفی , کیسه پیازی , چیزی ) در دست داشت و در حین بازگشت به خانه بود را میتوانستی ببینی که همانطور قدم زنان از کنار گفتگو کننده ها میگذشت و بدون آنکه منتظر شنیدن پاسخی بشود خیلی تند جمله ای را میگفت و میرفت...!</strong><br />
<strong><br />و یا آنقدر میماند و مباحثه و مجادله میکرد و آنقدر بر سر حرف و گفته خودش پافشاری میکرد که آخر سر او را نیمه شب با سر و کله باد کرده و لب و دماغ خونین و ژولیده بزور به خانه اش میفرستادند!! </strong><br />
<strong></strong><br />
<strong>(( البته در حال حاظر تقریبا منقرض شده ا ند ...))</strong><br />
<strong><br />و ملی مذهبی ها و ملی گراهای کت و کراواتی متفرعن و خودخواه و پر فیس و افاده هم که با آنهمه اهن و تلپ و ادعای ملی بودنشان و داعیه مردم و ملت را داشتن و آنهمه سازمان و دسته و گروه و تشکل اسمی , در حقیقت اصلا هوادار و عضو مردمی نداشتند و همیشه داخل هم میچریدند و خودشان با خودشان میپریدند و جز در محافل و گردهم آئی خانوادگی و یا دفاتر خودشان در هیچ جای دیگری نبودند و شما موفق به دیدن آنها نمیشدید و آنها دورترین اشخاص به مردم و از مردم بودند و هستند !!</strong><br />
<strong><br />اما در جمع جلوی دانشگاه , همیشه عده ای جوان لوده و علاف و بیعار و بیکار هم بودند که گاهی پیراهن های خود را بر روی شلوار می انداختند و دکمه ها را تا خرخره میبستند و ادای انقلابی ها را در می آوردند و گاهی در رودربایستی آشنائی اعلامیه چپ ها را پخش میکردند و بعضی وقتها برای چندر غاز نشریه مجاهد و پیکار میفروختند !</strong><br />
<br />
<strong>و گاهی برای آن صلوات میفرستادند و گاهی برای آن یکی دست میزدند و گاهی از دیگری خوششان می آمد و برای او هورا میکشیدند و بیشتر برای دلقک بازی آنجا بودند و سیاهی لشگر آن نمایش بعد از انقلاب جلوی دانشگاه بحساب می آمدند . </strong><br />
<strong><br />اما , ماجرای آنروز .... </strong><br />
<br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiOjmke_vlvvPH23bUJVSHZb5PEQEzes-MpFU6aY6U_s7A9QLLXjdLS7xpOgz8ZtTlauR1_QGNoRllW7KPAFg1fFZa0JyIslTiB3aCPkmAY12K6KEpzSyiQtMrmmTYMSlIDrds7H6PjaLZ1/s1600/2-3.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiOjmke_vlvvPH23bUJVSHZb5PEQEzes-MpFU6aY6U_s7A9QLLXjdLS7xpOgz8ZtTlauR1_QGNoRllW7KPAFg1fFZa0JyIslTiB3aCPkmAY12K6KEpzSyiQtMrmmTYMSlIDrds7H6PjaLZ1/s1600/2-3.jpg" /></a> <a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgAxN4dKjIVI4T1jur1Oj6fEFYpH70jnjLc6zt4j4R8a4_wruC8q6VnMDTCjd_TOGOH6o8Hhdvu9u9KBMZErNZc4sr5stvchRwYMgcV_L-_xwZ_rFdMtPhFPaYuPG2FLWbJ-LsvxTrocOsn/s1600/2--6.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgAxN4dKjIVI4T1jur1Oj6fEFYpH70jnjLc6zt4j4R8a4_wruC8q6VnMDTCjd_TOGOH6o8Hhdvu9u9KBMZErNZc4sr5stvchRwYMgcV_L-_xwZ_rFdMtPhFPaYuPG2FLWbJ-LsvxTrocOsn/s1600/2--6.jpg" /></a><br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<br /></div>
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<br /></div>
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<br /></div>
<strong> <br /> </strong></div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-3323132547664756932016-04-04T11:30:00.002+04:302016-04-04T11:30:43.836+04:30 « اقتصاد مقاومتی و اقدام و عمل » با این ارقام و آمار ؟!<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<span style="font-size: x-large;"><span style="color: red;"><strong> « اقتصاد مقاومتی و اقدام و عمل </strong><strong>»</strong></span></span><strong><span style="color: red; font-size: x-large;"> با این ارقام و آمار ؟!</span></strong><br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhmwubr3hVBHquilY-MiF_Od6Qsdrd3er8uSNoJyRlK6OHc-Sxv7RpNoSdeCZOCx0qYVTr-Zf47Le9Zn3Me_XqKxDmcDnpSxZd_hNmwWDak-p5ZIV03KFFCHjGO2tZ8py92QrSbRpVmUgT-/s1600/1-8.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="425" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhmwubr3hVBHquilY-MiF_Od6Qsdrd3er8uSNoJyRlK6OHc-Sxv7RpNoSdeCZOCx0qYVTr-Zf47Le9Zn3Me_XqKxDmcDnpSxZd_hNmwWDak-p5ZIV03KFFCHjGO2tZ8py92QrSbRpVmUgT-/s640/1-8.jpg" width="640" /></a></div>
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<strong><span style="font-size: large;">شاید بسیاری از ما ندانند که علت اصلی این درجا زدن و گاه عقب ماندگی و پسروی کشور و نچرخیدن چرخ های اقتصادی مملکت ما در چیست و در کجاست ؟</span></strong></div>
<strong><span style="font-size: large;"><br />و چرا با وجود این همه شعارهای زیبا و فریبنده که اول هر سال که از دهان رهبر مملکت گرفته تا بقیه مسئولین و مدیران نظام میبینیم و میشنویم , نه تنها پیشرفتی حاصل نمیگردد بلکه شاخص تورم بالاتر رفته و گرانی و فقر بیشتر میشود و کارخانجات صنعتی و تولیدی بیشتری ورشکسته میشوند و دست از فعالیت میکشند و همچنان تعداد بیکاران ما افزایش می یابد ؟؟! </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />باید خدمت این دسته از هم میهنان و شهروندان عزیز عرض کنم که یافتن علت آن بسیار ساده و دلیل آن بسیار واضح و آشکار است !!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />برای مثال شما به فرموده جناب رهبر که امسال را <span style="color: red; font-size: x-large;">سال اقتصاد مقاومتی و اقدام و عمل</span> نامگذاری کردند دقت کنید و سپس به آمار و ارقام و گزارش رسمی ارائه شده « مركز آمار ايران» نیز توجه بفرمائید تا بسادگی علت این نابسامانی اقتصادی و بلبشوی سیاسی و ناهنجاری های اجتماعی را بفهمید و بدانید :</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /></span><span style="font-size: x-large;">سال اقتصاد مقاومتی و اقدام و عمل با ؛</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />[[ <span style="color: red;">آمار تکاندهنده از متوسط زمان سپری شده در یک روز مردم ایران</span> </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /> تابستان سال ١٣٩٤ فرصت خوبي براي استراحت مردم ايران بوده است. فرصتي كه همه مردم بالاي ١٥ سال بهطور متوسط روزانه ١٣ ساعت و ٣٩ دقيقه به «نگهداري و مراقبت شخصي» ميپرداختهاند و تنها ١٤ دقيقه صرف «آموزش و فراگيري» ميكردند. در تابستاني كه گذشته زنان و مردان در مجموع و بهطور متوسط روزانه تنها دو ساعت و ٤٦ دقيقه «كار» ميكردهاند. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><span style="color: blue;">اينها را نه «روزنامه اعتماد» بلكه «گزارش مركز آمار ايران» ميگويد.</span> </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">آماري در نوع خود تكاندهنده؛ نه از آن رو كه «استراحت و مراقبت شخصي» امري نكوهيده باشد، بلكه از آنرو كه «آموزش و فراگيري»، بهطور مستقيم «شاخص توسعه انساني» را نشانه ميگيرد. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">در سوي ديگر هم «كار و فعاليت شغلي»، «ميزان توليد ناخالص داخلي/ملي» را هدف ميگيرد. هرچند اين همه ماجرا نيست؛ نرخ بيكاري، رونق اقتصادي و در نهايت رشد و توسعه اقتصادي هم در گرو انجام فعاليت اقتصادي مردم يك كشور است.<br />شاخص توسعه انساني اگرچه به ظاهر ارتباطي با مسائل اقتصادي ندارد، اما بررسي مولفههايي كه در اين شاخص ارزيابي ميشوند نشان ميدهد كه نقش مسائل رفاهي و اقتصادي در آنها بسيار پررنگ است. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">اين شاخص آخرين بار در سال ٢٠١٤ ميلادي در جهان اندازهگيري و نتايج آن اعلام شده است. ١٨٧ كشور در اين سال از نظر شاخصهاي توسعه انساني بررسي شدهاند و جمهوري اسلامي ايران از رتبه ٧٣ به ٧٥ نزول كرده است.]]</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />اما وحشتناک ترین قسمت این حقیقت آماری , مربوط به امید داشتن به مقوله نیکوکاری و از خودگذشتگی و خیریه میباشد ؛</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />[[ اين آمار نگرانكننده به خوبي نشان ميدهد كه تنها دو صدم ثانيه از وقت مردم ايران در روز براي انجام «فعاليتهاي داوطلبانه و خيريه» صرف شده است. مردم ايران در اين تابستان تنها يك ساعت و شش صدم ثانيه از وقتشان را در روز به مشاركت اجتماعي اختصاص دادهاند. ]]</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />که با این دیدن این رقم و مشاهده حال و روز ملت , دیگر آب پاکی بر روی دستان ما ریخته و تکلیف ما را کاملا روشن میسازد ...!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">و با این حساب و در خوشبینانه ترین حالت , باید قبول کنیم که یا رهبران و مسولین نظام ما چیزی از آمار و ارقام سرشان نمیشود و نمیفهمند و یا خودشان و مردم مسلمان غیور و آگاه و امت همیشه در صحنه را سر کار گذاشته اند !</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /><span style="font-size: x-large;">حالا فهمیدید که چرا برای مردمی که بیش از هشتاد درصد آنها با سیلی صورت خودشان را سرخ و آبروداری میکنند و سال به سال دریغ از پارسال است و هر سال افسوس سال گذشته را میخورند و ۳۷ سال است که برای آنها هیچ سال جدیدی بهتر از سال قبل نبوده است ؟!</span> </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />دوستانی که مایل هستند در این مورد بیشتر بدانند به منبع خبر در آدرس زیر مراجعه کنند :</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /> </span></strong><a href="http://www.parsine.com/fa/news/279813/آمار-تکاندهنده-از-متوسط-زمان-سپری-شده-در-یک-روز-مردم-ایران"><strong><span style="font-size: large;">http://www.parsine.com/fa/news/279813/آمار-تکاندهنده-از-متوسط-زمان-سپری-شده-در-یک-روز-مردم-ایران</span></strong></a> <br />
<br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiKgS5paWDU_tLrFF9ex00KPhv4aGnrcB8Cr16inmgoApAR9Y8NdA8eOJZH9bxmWncHmpX_RQpnfhiEzenbCp1Z-YqmnCGxVfHYxyrgeV3EEzpHSDw6E25OlVAzWObD6iktqZV2PJiL2r-C/s1600/1-9.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="443" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiKgS5paWDU_tLrFF9ex00KPhv4aGnrcB8Cr16inmgoApAR9Y8NdA8eOJZH9bxmWncHmpX_RQpnfhiEzenbCp1Z-YqmnCGxVfHYxyrgeV3EEzpHSDw6E25OlVAzWObD6iktqZV2PJiL2r-C/s640/1-9.jpg" width="640" /></a></div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-18810187934150668002016-04-03T22:17:00.003+04:302016-04-03T22:17:56.746+04:30ویکتور هوگو مسافر زمان!<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong> <span style="color: red; font-size: x-large;">ویکتور هوگو مسافر زمان!</span></strong><br />
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;"></span></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgQmPXnvgsMSCh6DHsiq4DSwUbPfwizkRyPUG-98ibpNvydzPIpksUjo38zy_M008caiGc1K-5BYfJFE1BdN-BvguFTQ5ny6DnxP0M4oDkmqC1hY9rYy3npyiU02TmKYeXmOnKIATfsnLRU/s1600/1-7.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="640" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgQmPXnvgsMSCh6DHsiq4DSwUbPfwizkRyPUG-98ibpNvydzPIpksUjo38zy_M008caiGc1K-5BYfJFE1BdN-BvguFTQ5ny6DnxP0M4oDkmqC1hY9rYy3npyiU02TmKYeXmOnKIATfsnLRU/s640/1-7.jpg" width="497" /></a><br />
<strong></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">اگر مسافرت در زمان واقعیت داشته باشد , بدون شک باید قبول کنیم که ویکتور هوگو در دوران زندگی خودش یک مسافرت زمانی به ایران سالهای ( ۱۳۶۰ تا ۱۳۹۵ ) داشته است !</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />شما به متن این سخنرانی ویکتور هوگو در مجلس فرانسه که در تاریخ ۱۵ ژانویه ۱۸۵۰ [ در سال ۱۸۴۵ از طرف شاه به مجلس اعیان دعوت شده و یک پست سیاسی گرفته بود ] ایراد شده و یکی از تاثیرگزارترین سخنرانی های تاریخ است دقت کرده و آنرا با وضعیت موجود حاکم بر ایران بسنجید و مقایسه نمائید و سپس خودتان قضاوت کنید :</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /><span style="color: red; font-size: x-large;">[[</span> </span><span style="font-size: x-large;">ما باید برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن حکومت بیشتر از یک قاتل عادی حق قاتل شدن نداشته باشد، و وقتی که بصورت حیوانی درنده عمل کند، با خودش نیز چون حیوانی درنده عمل شود.</span></strong><br />
<strong><br /><span style="font-size: x-large;">برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن جای کشیش در کلیسای خودش باشد و جای دولت در مراکز کار خودش، نه حکومت در موعظه مذهبی کشیشان دخالت کند و نه مذهب به بودجه و سیاست دولت کاری داشته باشد.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;">برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن، همچنان که قرن گذشته ما قرن اعلام تساوی حقوق مردان بود، قرن حاضر ما قرن اعلام برابری کامل حقوقی زنان با مردان باشد.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;">برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن آموزش عمومی و رایگان، از دبستان گرفته تا کلژدوفرانس، همه جا راه را به یکسان بر استعدادها و آمادگی ها بگشاید. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;">هرجا که فکری باشد کتابی نیز باشد. نه یک روستایی بی دبستان باشد، نه یک شهر بی دبیرستان، نه یک شهرستان بی دبیرستان،و همه اینها زیر نظر و مسئولیت حکومت لائیک، حکومت کاملا لائیک ،حکومتی منحصرا لائیک باشد.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;">برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن بلای ویرانگری بنام گرسنگی جایی نداشته باشد. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;">شما قانونگزاران، از من بشنوید که فقر آفت یک طبقه نیست، بلای همه جامعه است.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;"> رنج فقر تنها رنج یک فقیر نیست، ویرانی یک اجتماع است. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;">احتضار طولانی فقیر است که مرگ حاد توانگر را به دنبال میاورد. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;">فقر بدترین دشمن نظم و قانون است. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><span style="font-size: x-large;">فقر نیز، همانند جهل، شبی تاریک است که الزاما می باید سپیده ای بامدادی در پی داشته باشد.</span> </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">ویکتور هوگو، سخنرانی در مجمع قانون گزاری فرانسه ؛ 15 ژانویه 1850 </span><span style="color: red; font-size: x-large;">]]</span></strong><br />
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;"></span></strong><br />
<strong><br />منبع خبر : <a href="http://www.parsine.com/fa/news/279755/متن-سخنرانی-ویکتور-هوگو-در-مجلس-فرانسه">http://www.parsine.com/fa/news/279755/متن-سخنرانی-ویکتور-هوگو-در-مجلس-فرانسه</a></strong></div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-41091711903970522582016-04-02T11:32:00.000+04:302016-04-02T11:32:32.113+04:30سطح پائین رویاهای ما<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong> <span style="color: red; font-size: x-large;">سطح پائین رویاهای ما</span></strong><br />
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;"></span><br /></strong><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEguOwWLAqqCjiyuqHmpfSASOXVOe1JZE3xRzGcojemNm8aa55mxtRiMt924Z_eKHsUCWWWGPT5muq6RW1NWkDlzqZbCn4ItDGzu3uyaA1pG0f4Geb3hL7KSGukxVOMPxM0oCc6ScLFll02I/s1600/1-0.png" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="426" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEguOwWLAqqCjiyuqHmpfSASOXVOe1JZE3xRzGcojemNm8aa55mxtRiMt924Z_eKHsUCWWWGPT5muq6RW1NWkDlzqZbCn4ItDGzu3uyaA1pG0f4Geb3hL7KSGukxVOMPxM0oCc6ScLFll02I/s640/1-0.png" width="640" /></a><br />
<strong></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">مقاله [ تکامل منفی «خاتمی»: از «اصلاحات» تا «اعتدال» ] , آقای نیک آهنگ کوثر را میخواندم و چند سطر پایانی آن برای من بسیار جالب بود .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /><span style="color: red; font-size: x-large;">[[</span> <span style="font-size: x-large;">به نظر میرسد ما از ترس واقعیت، خودمان را به امیدی غیرممکن معتاد کردهایم تا شاید روزی به رویایی که داریم نزدیک شویم.</span></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><span style="font-size: x-large;"><br />همه ما رویاهایی داریم. باید داشته باشیم. اما رویا آیا هدف ما است، یا هدفمان رویایی؟ </span></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><span style="font-size: x-large;"><br />افتادن در وادی رویا، ما را از واقعیتها دور میکند. اما چیزی که برای من عجیب است، سطح پایین رویاهای بسیاری از هموطنان است</span>.<span style="color: red; font-size: x-large;">]]</span></span></strong><br />
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">و این گفته یک حقیقت مسلم است و در مورد ما کاملا صدق میکند و درست میباشد.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />مردمی که ( خوب و بهتر ) را نمیخواهند و یا شاید اصلا آن را فراموش کرده اند و برای خودشان حقی جز انتخابی میان ( بد و بدتر ) قائل نیستند و برای " بدتر " نشدن میروند و " بد " را انتخاب میکنند و آرزوی آنها پیروزی بد در مقابل بدتر هست و میزان توقع و خواسته های آنها در همین حد باشد , براستی که سطح رویاهای آنها بسیار پایین و حقیرانه است. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />[[ عکس زیر هم با این سطح نازل رویاهای ما چندان بی ربط نیست ]]</span> </strong><br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh4jt-OKtQoFPAkbb8T4hAZw67lSa-evc8NDiJLYOPJagBI89C98AVhKdZRkEtuiWbfowdamK9DX2GIZh91QXB7SBkFNvtKqoA81lBrtHPRcI7nJ40u7S8Tk0exP__vy-Mij94ZgriPVQhs/s1600/1-1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="358" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh4jt-OKtQoFPAkbb8T4hAZw67lSa-evc8NDiJLYOPJagBI89C98AVhKdZRkEtuiWbfowdamK9DX2GIZh91QXB7SBkFNvtKqoA81lBrtHPRcI7nJ40u7S8Tk0exP__vy-Mij94ZgriPVQhs/s640/1-1.jpg" width="640" /></a></div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-49465093048540312932016-03-29T21:19:00.000+04:302016-03-29T21:19:46.932+04:30ورود هرگونه نژادپرست ممنوع!<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<strong> <span style="color: red; font-size: x-large;">ورود هرگونه نژادپرست ممنوع!</span></strong></div>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;"></span></strong><strong><br /> </strong><span style="font-size: large;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhY_vvpSppkI0WiE9VkESm4HBjoUNXgUj3IgtGDsKwrG7IPHQ1aNAZWCLYgbd_8hQ6B_QN-FkStnbrO093LtAbjDqvXcLzi6eYEOqn4g3fnqRMrPnsI8F9IclPwildFn8-ztYJ1Hnx4znNK/s1600/2-5.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhY_vvpSppkI0WiE9VkESm4HBjoUNXgUj3IgtGDsKwrG7IPHQ1aNAZWCLYgbd_8hQ6B_QN-FkStnbrO093LtAbjDqvXcLzi6eYEOqn4g3fnqRMrPnsI8F9IclPwildFn8-ztYJ1Hnx4znNK/s1600/2-5.jpg" /></a></span></div>
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">از قسمت انتهاى اتوبوس سر و صدایى بلند شد. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">دختر ایرانى با یک دختر افغانستانى درگیر شده بود. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />اینطور به نظر رسیده بود که دختر ایرانى در جریان ترمز گرفتن ناگهانى راننده، نزدیک بوده سرش بخورد به یکى از چوکى/صندلىهاى اتوبوس که دختر افغانستانى ملکه نجات شده و دختر ایرانى را ازین خطر نجات داده بوده. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">منتهىِ امر اینکه دختر ایرانى در عملیات نجات، عینکش شکست.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />تنها چیزى که شنیده مىشد فحش بود و تحقیر: </span></strong><br />
<strong></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><span style="color: red; font-size: x-large;">"افغانى...تو اون قیافهى نکبتت، ... زیادى .. افغانى پدرسگ!"</span></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><span style="color: red; font-size: x-large;"></span></span></strong><strong><span style="font-size: large;"><br />دختر افغانستانى دو بار سعى کرد تا بفهماند که قصد اصلىش نجات او بوده، اما از هول حلیم در دیگ افتاده بود. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />سرش پایین بود رخسارش سرخ شده بود. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">چشمهاى دختر ایرانى اما قرمز و ملتهب، عرق بر جبینش سُر مىخورد. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />انگشت نشانهاش بازوها و سر دختر افغانستانى را نشانه مىرفت. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />انگار کالبد ناسزاها و تحقیرها قبلاً در ذهن دختر ایرانى نهادینه شده باشد.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />فضا آنقدرى ملتهب شده بود که کسى جرئت حرف زدن نداشت. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />نه در دفاع طرفین و نه در نکوهششان. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">هر واکنشى از هر کسى آتش بیشتر بر خرمن مىافزود و مسبب شعلهورترشدن آتش نفاق مىشد.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />اقرار مىدارم که بسیار افسوس خورده و ناراحتم از سکوت بىجایى که آنجا کردم. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /><br />راننده اما در میانهى خط بىآرتى ایستاد و به سمت قسمت زنانه رفت؛ میلههاى اتوبوس را با دستش محکم گرفت و فریاد مهیبى کشید و گفت: </span></strong><br />
<strong></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><span style="color: red; font-size: x-large;">برو بیرون... نژادپرست!!!!</span> </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /><span style="font-size: x-large;">دختر ایرانى را بیرون کرد</span> و برگشت و با خودش غرولند کردو گفت : </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />یادم باشِد به شرکت واحد بگم رو اتوبوسا بنر بزِنَن که ورود هرگونه نژادپرست ممنوع!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و این بخش کوچکى از یک داستان بزرگست. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<span style="font-size: x-large;"><strong>مشاهدات یک شهروند افغان از توهینهای نژادی در ایران , (( پارسینه , </strong><strong>حسین احسانی ))</strong></span><br />
<strong><span style="font-size: x-large;"></span></strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgyMYZ9VUzOvj_ou-0Ny7lUrpt492I8ZWTPgA0NIaGUzImI5F7jD176hm0BFDGxHYa3-0YJsDniiqs5o3FKsx4Wn75EgW6bSd2ArzxDEObLIGJH-cfbiZWOP3nOyF0PJvYiHQ6LX-zheJty/s1600/2-6.png" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="483" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgyMYZ9VUzOvj_ou-0Ny7lUrpt492I8ZWTPgA0NIaGUzImI5F7jD176hm0BFDGxHYa3-0YJsDniiqs5o3FKsx4Wn75EgW6bSd2ArzxDEObLIGJH-cfbiZWOP3nOyF0PJvYiHQ6LX-zheJty/s640/2-6.png" width="640" /></a></div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-36535048651217231972016-03-29T16:05:00.000+04:302016-03-29T16:05:44.376+04:30برای عراقی ها هم نیروگاه میسازیم و هم سوخت آنرا تأمین میکنیم!<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong> <span style="color: red; font-size: x-large;">برای عراقی ها هم نیروگاه میسازیم و هم سوخت آنرا تأمین میکنیم!</span><br /> </strong><span style="font-size: large;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgYyuKfz0NIgroVEowHR9wzbaccdawXAt-A-zGtPNCoPhbQXTDetCRuXBv8yJbr9seplfNw7rYvdm4ODarSHwVPbmN-BM6rDahGZJU21A2vk-8GiZsaKiFzATuTrLL6dF1zWNNc0eGhM_-2/s1600/1-11.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="455" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgYyuKfz0NIgroVEowHR9wzbaccdawXAt-A-zGtPNCoPhbQXTDetCRuXBv8yJbr9seplfNw7rYvdm4ODarSHwVPbmN-BM6rDahGZJU21A2vk-8GiZsaKiFzATuTrLL6dF1zWNNc0eGhM_-2/s640/1-11.jpg" width="640" /></a></span><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">میگویم صدهزار مرتبه خدا را شکر که ما با یک میلیون کشته و معلول و شیمیائی و موجی و آواره , در مقابل برادران مظلوم عراقی هشت سال " دفاع مقدس " کردیم , اگر هشت سال حمله مقدس میکردیم لابد حالا باید برای برادران مظلوم عراقی رختخواب پهن میکردیم و بادشان میزدیم ...!</span></strong><br />
<br /><strong><span style="font-size: large;">واقعا خدا شانس بدهد , چون نظام مقدس جمهوری اسلامی هم برایشان راه و جاده میکشد و مدرسه و خانه بنا میکند و هم نیروگاه میسازد و هم سوخت نیروگاه های آنها را تامین میکند !!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<span style="font-size: large;"><strong><span style="color: red; font-size: x-large;">قطر هم گاز میفروشد و ما هم گاز میفروشیم !</span></strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><span style="color: red; font-size: x-large;"></span></strong></span><span style="font-size: large;"><br /></span><strong><span style="font-size: large;">به گزارش خبرگزاری تسنیم : </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />[[ تفاهمنامه صادرات گاز ایران به کشور عراق در سال 88 به امضا رسید. دو سال بعد، این تفاهمنامه به قرارداد تبدیل شد. بر اساس این قرارداد، ایران متعهد شد که روزانه 25 تا 35 میلیون متر مکعب گاز به عراق صادر کند که مقصد این گاز دو نیروگاه "المنصوره" و "الصدر" است.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">آبان ماه سال گذشته نیز دومین قرارداد صادرات گاز ایران به عراق به امضا رسید تا روزانه 25 تا 40 میلیون مترمکعب گاز برای تأمین سوخت نیروگاه "شط البصره" ارسال شود.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">اگر چه طبق قرارداد نخست، باید صادرات گاز ایران به عراق از سال 2013 آغاز می شد، اما به دلیل مسائل امنیتی در کشور عراق ساخت خط لوله در این کشور مطابق با برنامه پیش نرفت. در پایان سال 94 و آغاز سال 95 قرار بود شاهد آغاز صادرات گاز ایران به بغداد برای تأمین گاز دو نیروگاه "المنصوره" و "الصدر" باشیم؛ اما آماده نبودن طرف عراقی، آغاز عملیات صادرات گاز را به هفته های آتی موکول کرد.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">نکته جالب توجه در موضوع صادرات گاز به کشور عراق این است که در هر دو قرارداد به امضا رسیده، وزارت برق عراق طرف قرارداد وزارت نفت ایران بوده نه وزارت نفت عراق. به عبارتی عراق به منظور تأمین سوخت مورد نیاز نیروگاههای این کشور گاز ایران را خریداری می کند و هدف از خریداری گاز از ایران، تأمین سوخت گرمایشی در فصل سرما و یا مصرف در بخش خانگی نیست.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">از سوی دیگر، در ساخت نیروگاههای الصدر، شط البصره و المنصوره، شرکت های ایرانی حضور فعالی داشته اند و در واقع ما هم سوخت مورد نیاز نیروگاههای عراق را تأمین می کنیم و هم برای این کشور نیروگاه می سازیم تا این سوخت تبدیل به برق شود و مردم عراق از این برق بهره مند شوند و در نهایت چیزی که در درازمدت عاید ایران می شود، درآمد حاصل از فروش خام گاز طبیعی است.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;">سوالی که اینجا به ذهن می رسد این است که آیا نمی توانستیم با استفاده از توان بخش خصوصی ایرانی که در ساخت نیروگاههای عراق مورد استفاده قرار گرفته، ظرفیت های تولید برق در داخل کشور را ارتقا دهیم و با تبدیل سوخت گاز طبیعی به برق در داخل کشور و صادرات این برق به عراق، ارزش افزوده ای به قراردادهای دوجانبه ایران و عراق در این بخش می دادیم؟ </span></strong><br />
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;">و در واقع در درازمدت به جای درآمد حاصل از فروش خام گاز طبیعی به عراق، درآمد حاصل از فروش برق به این کشور را افزایش می دادیم؟</span></strong><br />
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">Gas to Wire (صادرات گاز با سیم) عنوانی است که امروزه در سطح برنامه ریزی های کلان کشورهای دارای منابع گاز طبیعی جهان دیده می شود؛ اما ایران در این بخش نتوانسته آنطور که باید برنامه ریزی کند و هر زمان که در این راستا اقدامی صورت می گیرد، با ناهماهنگی های وزارت نفت و وزارت نیرو این اقدامات به بن بست می رسد.]]</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<span style="font-size: large;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiOcOveGRzmqEBu5ytBUfrrykE45ddiHylayzPxwfBKf4tEFla6hCyP_k88jTyAJ0f8qbRsUhpj1JK9seCCBNCivs0fkJrynXR-cs8jcz-E1nSeJ9_JjuH-ROu254C5bzthkl9wflusb76g/s1600/1-10.png" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="444" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiOcOveGRzmqEBu5ytBUfrrykE45ddiHylayzPxwfBKf4tEFla6hCyP_k88jTyAJ0f8qbRsUhpj1JK9seCCBNCivs0fkJrynXR-cs8jcz-E1nSeJ9_JjuH-ROu254C5bzthkl9wflusb76g/s640/1-10.png" width="640" /></a></span><br />
<br />
<strong><span style="font-size: large;">من نمیدانم این برادران مظلوم عراقی چرا غرامت جنگ را حساب نمیکنند و از ما نمیگیرند ؟!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و چرا در این مورد با بزرگواری چیزی نمیگویند و اصلا آنرا بروی ما نمی آورند ؟!!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />قربان امام حسین بروم که برای دیدن قبرش باید اینهمه خفت تحمل کنیم و این همه باج بدهیم ...!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />به خدا اگر این پولهائی را که تابحال به عراقی ها باج دادیم و خرج کردیم را جمع میکردیم , میتوانستیم با آن حداقل ۵تا کربلا بخریم !!</span> </strong><br />
<br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjTrl3SVqmJtr7wDnrY6ljjL21SD33YBeqTrD0Htj_c99xOGrmNCUaIDsWIE8FNA066DrBjyVVEuh4cONIo-O81db5uVRsN-BEV86br1vnAajKKV7xUGPH56CyJ3T5dmxkk6wkUYUBeNyzB/s1600/1-12.png" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjTrl3SVqmJtr7wDnrY6ljjL21SD33YBeqTrD0Htj_c99xOGrmNCUaIDsWIE8FNA066DrBjyVVEuh4cONIo-O81db5uVRsN-BEV86br1vnAajKKV7xUGPH56CyJ3T5dmxkk6wkUYUBeNyzB/s1600/1-12.png" /></a> <a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgnNt1e8sgunAJjdhnKn3SR560m0pVq5Eyjlb6JQhWlEvzHN-28jxeVbKxLB5puMsqGwiEf5yx4wS6P3OtIwMVOVrFNgj_kSdEhUe7Qbu0Zh-l_A77wuB2cnWJ8fMiXhZk1Bdda8i8C3HEs/s1600/1-13.png" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgnNt1e8sgunAJjdhnKn3SR560m0pVq5Eyjlb6JQhWlEvzHN-28jxeVbKxLB5puMsqGwiEf5yx4wS6P3OtIwMVOVrFNgj_kSdEhUe7Qbu0Zh-l_A77wuB2cnWJ8fMiXhZk1Bdda8i8C3HEs/s1600/1-13.png" /></a><br />
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-8469680974605176872016-03-27T04:37:00.001+04:302016-04-10T05:12:24.181+04:30 بیچاره حسام !<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;"> بیچاره حسام !</span></strong><br />
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;"></span></strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiqG5rWAtfzAcRrJwxCjAiQNISlEY3xtmcb2tE4Y2NtgnXpNIqptq59CiO_XXrbOATEZyZ3cJGG1RKhPLfvGRviL1m8ewYOpog5abqbx8DQNmEd3xfxdfT9qHErzKlEGFMahhZ4Iv3_g8Gz/s1600/1-11.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="640" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiqG5rWAtfzAcRrJwxCjAiQNISlEY3xtmcb2tE4Y2NtgnXpNIqptq59CiO_XXrbOATEZyZ3cJGG1RKhPLfvGRviL1m8ewYOpog5abqbx8DQNmEd3xfxdfT9qHErzKlEGFMahhZ4Iv3_g8Gz/s640/1-11.jpg" width="480" /></a></div>
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">حسام نواب صفوی هنرمند پایه یک دادگستری که از جناب پوتین خواهش کرده بود که اجازه دهد ایشان با دیگر مردم گردشگر ایران بدون اخذ ویزا , دلارهای خودشان را در شبه جزیره کریمه خرج کنند تا مبادا خدائی نکرده این دلارها به جای جیب رفیقانشان به جیب دشمنان جمهوری اسلامی ایران و جمهوری ماکیاولیستی روسیه برود , در کمال حیرت و ناباوری مردمی که فکر میکردند ایشان نوروز را در کنار مردم استان های محروم کشور خودشان بسر میبرند در پی حادثه تروریستی اخیر در بلژیک سفر نوروزی خود را در اروپا نیمه کاره رها کرده و به آغوش امن نظام بازگشتند .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />ایشان که در هنگام بازگشت به آغوش امن نظام اسلامی رنگ به رخسار نداشت و در حالیکه دست و پایش بشدت میلرزید و دونفر زیر بغل های او را گرفته بودند و همراهانش راه به راه طلا داخل آب میگرداندند و با آب قند به ایشان حقنه میکردند بصورت خیلی جدی خواستار تامین امنیت اروپا توسط جمهوری اسلامی شد .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />حسام در پاسخ به سوال یکی از خبرنگاران در مورد فاصله جغرافیائی شبه جزیره کریمه و بروکسل بلژیک گفت :</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />متاسفانه بعلت بوروکراسی حاکم بر دستگاه های اداری کشور دوست و رفیق و همسایه روسیه بخشنامه عدم الزام ویزا برای گردشگران ایرانی که جناب پوتین بنابر درخواست من ابلاغ کرد هنوز به دست مسئولین و مدیران فرودگاه کریمه نرسیده بود و من مجبور شدم از کنسولگری اوکراین - روسیه در بروکسل بلژیک برای تهیه ویزا و رفتن به کریمه اقدام کنم. </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />البته خود آقای پوتین همین چند دقیقه پیش در زیر آخرین پست اینستاگرام من بعد از کلی معذرت خواهی و ببخشید , قول داد که عوامل این سهل انگاری را بشدت تنبیه و مجازات کند و از درگاه امامزاده راسپوتین خودشان برای من طلب سلامت و طول عمر نمودند .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و من همینجا از مسئولین جمهوری اسلامی تقاضا میکنم که هر چه زودتر پس از تأمین امنیت اروپا و شهروندان اروپائی در مورد ساخت فرودگاه در کنار پست اسکی دیزین برای جذب توریستهای کشور دوست و همسایه روسیه اقدامات مقتضی را مبذول کنند تا این صنار سی شاهی آبروی من پیش برادر پوتین نرود...!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />وی در پاسخ به سوال یکی دیگر از خبرنگاران مبنی بر شایعه مسافرت ایشان به اروپا برای سرکشی به حسابهای بانکی متهم نفتی بابک زنجانی , این شایعه را بشدت تکذیب کرد و همان اظهارات گذشته خودش را تکرار کرد و گفت : </span></strong><br />
<span style="font-size: large;"><br /><strong>[[</strong> آقاي بابك زنجاني داشت ليست اموال و بانكهاي خود را به رخ مردم ميكشيد .</span><br />
<span style="font-size: large;">نفت ملي نشد كه تو بتواني پول آن را مايه فخر خود كني !!</span><br />
<span style="font-size: large;">چند نفر را ميتوانستي از مرگ نجات بدهي ؟؟<br />چند خانواده را ميتوانستي از فقر نجات بدهي؟؟؟ <br />عرق شرم چند پدر را ميتوانستي بخاطر تنگدستي جلوي كودكانش پاك كني؟؟ <br />ايمان دارم كه بزودي عدالت را به چشم خواهي ديد . <strong><span style="color: red;">نقل به مضمون</span></strong> <strong>]]</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />آقای بابک زنجانی ,میدانی من از فرودگاه امام تا فرودگاه مارشال دوگل فرانسه به چند مستحق کمک کردم و آنها را از مرگ نجات دادم ؟ </strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />آقای متهم نفتی , میدانی من به چند باربر فرودگاه انعام دادم و آنها را از فقر نجات دادم و عرق شرم آنها را پاک کردم ؟</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />این حرفها گفتن نداره ... ولی گفتم تا یاد بگیری و دفعه بعد جای قر دادن با دخترهای تاجیکستانی به مردم کمک کنی !</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />او همچنین در پاسخ به سوال , وضعیت مردم اروپا در چه حالی بود ؟ جواب داد :</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />آقا اروپا نگو صحرای کربلا , صحرای محشر ...</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />مردم اروپا که در خانه های خودشان حبس بودند با شنیدن خبر بازگشت من در این دو روزی که در فرودگاه معطل شدم , دسته دسته و گروه گروه در حالیکه تصاویری از رهبر معظم انقلاب و سردار سلیمانی را در دست داشتند در فرودگاه به دیدن من می آمدند و با گریه و زاری به من التماس میکردند که سلام آنها را به رهبر برسانم و همچنین صدای مظلومیت آنها را هم به گوش جهانیان رسانده و از سردار سلیمانی خواستار نجات آنها شوم .</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />اما یک نکته جالب , من همینطور که داشتم به آنها دلداری و امضای یادگاری میدادم در گوشه چپ سالن ترانزیت فرودگاه مادری بلژیکی با پوشش و آرایش کامل اسلامی ایستاده و پسر بچه یکسال و هشت ماهه موبور خوشگلی را هم بغل کرده بود , میدانید که زبان آنها چینی اویغوری میباشد , آن پسر بچه تا مرا دید بزبان اسپانیولی داد زد , مامی , حسام , حسام , مامی کیف انگلیسی , نواب صفوی , حسام , معمای شاه ... </strong></span><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<span style="font-size: large;"><strong>که این میزان محبوبیت جمهوری اسلامی و نظام ما را در قلب تک تک مردم اروپا را میرساند و نشان میدهد . </strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />حسام نواب صفوی ادامه داد ؛ راستش را بخواهید هواپیما ها که دقیقه به دقیقه از مردم اروپا که داشتند فرار میکردند پر میشد که هیچ , خودم با همین چشمهای خودم از پنجره هواپیما دیدم که مردم اروپا در حالیکه دسته دسته بقچه های خودشان را روی سرشان گذاشته بودند از طریق مرز یونان به دل دریا زده بودند و فوج فوج با شنا کردن و عده ای سوار بر لنگه دری و تخته پاره ای و قایق های پلاستیکی میخواستند خودشان را به مرزهای سوریه برسانند و درخواست پناهندگی کنند ...</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />که خدا سایه مقام ولایت را از سر بشار اسد کم نکند و او اعلام کرد حتما به کار آنها رسیدگی خواهد کرد.</strong></span><br />
<br />
<span style="font-size: large;"><strong> برخی همسفران و هم پروازهای من روایات وحشتناکی از رفتار وحشیانه نیروهای ناتو با مهاجران اروپائی به سوریه و عراق تعریف میکردند که دل آدم از این همه بیرحمی بدرد می آمد . </strong></span><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiDO_pd5WJjJ6TKxj3Awz3qznBxnBEVzkRYuxtvBEuyHT95NRNqGtGW5DTV4oE1FM_hOMasB7u0PzzfSfVF7y8glj6F0bkhwK0OG_96PVQv9qPbwOzK3eEXinLb5WclnAsH1ayruD5t1kbI/s1600/1-6.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiDO_pd5WJjJ6TKxj3Awz3qznBxnBEVzkRYuxtvBEuyHT95NRNqGtGW5DTV4oE1FM_hOMasB7u0PzzfSfVF7y8glj6F0bkhwK0OG_96PVQv9qPbwOzK3eEXinLb5WclnAsH1ayruD5t1kbI/s1600/1-6.jpg" /></a> <a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhiJmm0WxyFiZm_X7A92aZ7SFceOOnMs-jgsVy-cdqMLyMDcZ-79a3V8dq_2stbFM4us9QzL6hdINawsion-WrBI2-AV0gXcDO6LWiPZZRI-KagHOMJztFczY7pmTdpLLOl3kB4RVmdJSdV/s1600/1-8.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="221" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhiJmm0WxyFiZm_X7A92aZ7SFceOOnMs-jgsVy-cdqMLyMDcZ-79a3V8dq_2stbFM4us9QzL6hdINawsion-WrBI2-AV0gXcDO6LWiPZZRI-KagHOMJztFczY7pmTdpLLOl3kB4RVmdJSdV/s320/1-8.jpg" width="320" /></a><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />حسام نواب صفوی در پاسخ به سرانجام پیشنهاد کمپانی فیلمسازی برادران وارنر برای ایفای نقش در فیلم زندگی الویس پریسلی گفت :</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />اتفاقا در صف توالت فرودگاه بصورت خیلی اتفاقی یکی از دو برادران وارنر را دیدم که پس از سلام و احوالپرسی گفت : ما تصمیم داشتیم که فیلم زندگی الویس پریسلی را بسازیم اما با دیدن اینهمه انسانیت و لطف من به مردم بدبخت اروپا و با توجه به این میزان از شهرت و محبوبیت من در میان قشر تحصیلکرده و جوانان و بالاخص وکلای اروپائی قرار شد که بجای فیلم زندگی الویس پریسلی فیلم زندگی مرا بسازند و در حال حاضر بدنبال بستن قراداد با شبیه ترین و شایسته ترین هنرپیشه هالیوودی که میخواهد نقش مرا بازی کند هستند.</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />البته جزئیات بیشتر در اینمورد را را در صفحه اینستاگرامم خدمت مردم هنردوست و شهید پرور ایران بزودی اعلام خواهم کرد ...</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />حسام نواب صفوی بعلت خستگی و ضعف جسمانی به سوالات دیگر خبرنگاران پاسخی نداد .</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />بگفته پزشکان درمانگاه بوعلی حال عمومی وی رضایتبخش است ولی بخاطر جلوگیری از بیرون روی ناشی از ترس و وحشتش , برای او نخودچی و سنجد تجویز کردند .//</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br /><span style="color: red; font-size: x-large;">خبرنگار وبلاگ کردار نیک , واحد مرکزی خبر , فرودگاه امام خمینی</span></strong></span><strong> </strong><br />
<strong></strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiLT8XebFC7YhWrXBJeFqTI7WOY241JEHcG5WITeh11_NUbWTApvDeg3URQ4wuElrdNJRtH9Joymw6oVJmapY-BU-VDVG4M473DzUe47Icvkcr09KGISZBAgXXutKYEbZkucpK0Zwt9Ykvw/s1600/navabsafavivgs.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiLT8XebFC7YhWrXBJeFqTI7WOY241JEHcG5WITeh11_NUbWTApvDeg3URQ4wuElrdNJRtH9Joymw6oVJmapY-BU-VDVG4M473DzUe47Icvkcr09KGISZBAgXXutKYEbZkucpK0Zwt9Ykvw/s1600/navabsafavivgs.jpg" /></a></div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-54039129578439224552016-03-24T05:52:00.001+04:302016-03-24T05:57:29.311+04:30خمینی و خلخالی از اعدام هائی که کردند اصلا پشیمان نشدند <div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong> <span style="color: red; font-size: x-large;">خمینی و خلخالی از اعدام هائی که کردند اصلا پشیمان نشدند</span></strong><strong><br /></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgeenHaCHXenmcqkEW11oNG8rpGUbAsGpvHV1kKCCd-QqvSrkfJD22E-1FSPHlChNZ7Gj9SgQ-c6EjBCUnrygcGpjsJyo-vCFXqERW7YdzyfFitOkgGVCz1FI9woYvlDIHhkZ818ZS3auvT/s1600/7-6.png" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="425" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgeenHaCHXenmcqkEW11oNG8rpGUbAsGpvHV1kKCCd-QqvSrkfJD22E-1FSPHlChNZ7Gj9SgQ-c6EjBCUnrygcGpjsJyo-vCFXqERW7YdzyfFitOkgGVCz1FI9woYvlDIHhkZ818ZS3auvT/s640/7-6.png" width="640" /></a><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">اخیرا سید مهدی طباطبائی استاد اخلاق و عضو جامعه روحانیت مبارز گفته که روحالله خمینی «موافق برخی اعدامهای اوایل انقلاب نبود» و صادق خلخالی و بسیاری از افرادی که احکام اعدام صادر کرده بودند٬ بعدها «پشیمان» شدند.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />این یک دروغ بزرگ و شرم آور است و خمینی و خلخالی از جنایاتی که کردند نه تنها پشیمان نبودند بلکه ادعا میکردند که کم کشتند و در مورد دیگران از خودشان عطوفت اسلامی نشان داده اند !</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />همین خلخالی در یکی از آخرین مصاحبه های خودش با صادق صبا، خبرنگار بخش فارسی بیبیسی نه تنها از گذشته خویش کاملا اظهار رضایت کرده بلکه گفت چنانچه هر یک از اعدام شدهها به دست وی امروز زنده بودند، دوباره آنها را اعدام میکرده است.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />اینطور که پیداست این استاد اخلاق ! آقای سید مهدی طباطبائی یا هنوز از عمق جنایات خمینی و خلخالی بیخبر هستند یا آنکه میخواهند با ماستمالی این حقایق در جنایتهای خمینی و خلخالی شریک شوند و توشه آخرت برای خودشان دست و پا کنند که اینگونه با استناد به یک خواب دیدن , تصمیم گرفتند که بر روی این جنایات ماله بکشند و جنایتکاران را تطهیر بنمایند .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />[[ طباطبایی اضافه کرده پس از «قهر» و خروج از محل اقامت خمینی در ایام انقلاب٬ «خلخالی بعدها دنبال من فرستاد که به دیدنش بروم، خوابی دیده بود و نتیجهای از خواب گرفته بود. خیلی منقلب بود از حکمهای اعدامی که داده بود پشیمان بود. اکثر تندروهایی که آن زمان حکمهای تندی دادند اکثرا پشیمان شدند.»]]</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br /><span style="color: red; font-size: x-large;">حالا گیریم که پشیمان هم شدند , اما خانواده های اعدام شدگان را از این پشیمانی چه سود ؟</span></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><span style="color: red; font-size: x-large;"></span></span></strong><strong><span style="font-size: large;"><br />همچنین ایشان مدعی شدند ( با بیشرمی دروغ میگوید ) که :</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />[[ طباطبایی افزوده که خمینی «خیلی موافق اعدامها نبودند٬ اما گاهی اوقات ناچار بودند که برخی افراد را اعدام کنند که انقلاب به بن بست نرسد. اما این حدی که انجام شد تندروی بود و امام هم راضی نبودند.»]]</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />در حالیکه وقتی ما این گفته را در مقابل گفته خود خلخالی در کتاب خاطراتش میگذاریم و مقایسه میکنیم :</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />[[ خلخالی در پاسخ مخالفان به اعدامها، آنها را به این گفته خمینی ارجاع میداد: هرکس در مقابل شما ایستاد همینطور یقهاش را میگیری و کنارش میاندازی. <br />من با اتکاء به همین حمایتهای جدی کار خودم را ادامه میدادم و به آنها میگفتم امام فهمیده حکم را به چه کسی بدهد و من یک قدم از انجام وظیفهام عقبنشینی نمیکنم. ]]</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />میتوانیم کاملا به عمق نارضایتی و دلخوری خمینی از این اعدام ها پی ببریم ! </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و در آخر اینکه , آیا این استاد مشهور اخلاق میتواند فقط یک مدرک یا سندی مبنی بر ناراضی بودن خمینی و یا پشیمان شدن خلخالی از اعدام های بی حساب و کتاب سالهای ۵۷ تا ۶۰ به مردم نشان بدهند و برای ثبت در تاریخ ارائه کنند ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />وای بر ما که وقتی استاد اخلاقشان به این راحتی دروغ میگوید و حقایق را جعل میکند , ببینید مابقی آنها دیگر چه لعبتانی هستند و چه دروغ هائی که به مردم نمیگویند ...! </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhxPMm1cJpz7cTvVRC_fpiDGXGyTdp8pHr2YVIqmcB-0Ir1MhqtbbpdSRwJb0cBf828dRjKjmsSZp4-Omb6RFA2CfoavDMIlfDwj1FMPnpcJiG6ICO_kP7_dz2tlmYQLplQxUbKxh5QwLjZ/s1600/7-5.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="444" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhxPMm1cJpz7cTvVRC_fpiDGXGyTdp8pHr2YVIqmcB-0Ir1MhqtbbpdSRwJb0cBf828dRjKjmsSZp4-Omb6RFA2CfoavDMIlfDwj1FMPnpcJiG6ICO_kP7_dz2tlmYQLplQxUbKxh5QwLjZ/s640/7-5.jpg" width="640" /></a></div>
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<br /></div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-72634807880009765212016-03-23T16:04:00.000+04:302016-03-23T16:09:23.542+04:30جوابی برای آیندگان <div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong> <span style="color: red; font-size: x-large;">جوابی برای آیندگان </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">دیگه خیالم راحت شد !</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />دیگه از اینکه یکروزی در مقابل آیندگان سرافکنده و شرمنده بشم نگران نیستم .</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />میخوام وصیت کنم که اگه افتادم و مردم , یک کپی از این عکس را با من توی قبرم بگذارند , میدونید چرا ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />برای اینکه اگر مردم و نیاکانم از من پرسیدند که چطور نتونستی برای ایران کاری بکنی؟!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />و یا آیندگان از من پرسیدند که چرا برای ایران کاری نکردی ؟ </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />به آنها این برگه را نشان بدم و بگم :</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />باور کنید ما با اینها شدیم هفتاد میلیون جمعیت آنزمان ایران !!؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"><br />ایناهاش , این هم سندش ...!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh5ftP2OehmE6L1xRSpiZsmzJr5NdRD3bjPhtSLpxtzbGwcyZqWjTW4TZI6PqDmgWde8Np7Rg7Gkd1lc5arsbf6JihBlPUaVYMz5gPv09aJgPbOmGtcSeyyYein83eIeYlr2hT0DqCp3x44/s1600/forooshmanzelbehesht.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh5ftP2OehmE6L1xRSpiZsmzJr5NdRD3bjPhtSLpxtzbGwcyZqWjTW4TZI6PqDmgWde8Np7Rg7Gkd1lc5arsbf6JihBlPUaVYMz5gPv09aJgPbOmGtcSeyyYein83eIeYlr2hT0DqCp3x44/s1600/forooshmanzelbehesht.jpg" /></a></div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-76134553388113378402016-03-23T15:41:00.001+04:302016-03-23T15:41:39.893+04:30 کاخ سفید و حسینیه و طویله !<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;"> کاخ سفید و حسینیه و طویله !</span></strong><br />
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;"></span></strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEixearuzM4j-BM_kxo70R_e2p47IyrU4bulpzb5xSBWWntJ0J58woCcSJ5hQ3Xo5BDmjqDTxwZMLkp2nkWzX-8DpBKyMhduhkOakk6pqYgKmMbzNWPFVwa-odePBRcVi5dztdiohEua_EIe/s1600/yk+v+do.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEixearuzM4j-BM_kxo70R_e2p47IyrU4bulpzb5xSBWWntJ0J58woCcSJ5hQ3Xo5BDmjqDTxwZMLkp2nkWzX-8DpBKyMhduhkOakk6pqYgKmMbzNWPFVwa-odePBRcVi5dztdiohEua_EIe/s1600/yk+v+do.jpg" /></a></div>
<br />
<strong><span style="font-size: large;">من که نفهمیدم چی شد ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">حسینیه طویله شد ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">یا کاخ سفید حسینیه شد ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">یا طویله کاخ سفید شد ؟</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">ولی اینطور که پیداست بنظر برادران طویله و حسینیه باید باهم یکی باشه ...!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">برادران ارزشی دنبالتون که نکردند ..., </span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;">اول با هم هماهنگ کنید که تکلیف حسینیه و طویله تون مشخص بشه ...بعد هر کاری خواستید با کاخ سفید بکنید , اینجوری بهتره , آره ...</span></strong><br />
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-19435059276230042902016-03-23T06:01:00.001+04:302016-03-23T11:05:51.743+04:30 طنز رذل <div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;"> طنز رذل</span> </strong><br />
<strong></strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEikyhFMY9JpTr6LA2a7IcC7WUqHuimzw5KFgrDaug5jBt2NYLhMstW_LCGpKx-sfbmp7u4MEL_Z2wk9y_NQBntPrpCnlrVeCbQA5PjurSamFmoIHhWx_HC8nuX9C_RpGbZZertssLTNFwQq/s1600/7-2.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="640" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEikyhFMY9JpTr6LA2a7IcC7WUqHuimzw5KFgrDaug5jBt2NYLhMstW_LCGpKx-sfbmp7u4MEL_Z2wk9y_NQBntPrpCnlrVeCbQA5PjurSamFmoIHhWx_HC8nuX9C_RpGbZZertssLTNFwQq/s640/7-2.jpg" width="640" /></a></div>
<br />
<strong><br /></strong><strong><span style="font-size: x-large;">وقتی مردمی در آخرین جایگاه و پله های رده بندی جهانی شادی و نشاط قرار بگیرند , </span></strong><strong><span style="font-size: x-large;">آنگاه هر کسی میتواند بر سر آنها منت بگذارد که کار طنز میکند و طناز است.</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;"></span></strong><br />
<strong><span style="font-size: x-large;"> و آن زمان است که همان مردم مجبور هستند که با دلیل و بی دلیل به هر حرف او بخندند و برای هر حرکت او با مناسبت و بی مناسبت دست بزنند و او را تشویق کنند !</span> </strong><br />
<strong></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhFclW-tWFb7uIGbWIJx0oyXzWaprw39eS8vINC72Fz4gwV4ZIddVCIUmQzBiBt7jX2j0J7rAPIsQ1f2I2FDq40pVPFUcrLVvXjg__iARGeB3vUdQhmZZEWjgYhCFm1pfx4BO5S4oHi0I4-/s1600/7-3.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhFclW-tWFb7uIGbWIJx0oyXzWaprw39eS8vINC72Fz4gwV4ZIddVCIUmQzBiBt7jX2j0J7rAPIsQ1f2I2FDq40pVPFUcrLVvXjg__iARGeB3vUdQhmZZEWjgYhCFm1pfx4BO5S4oHi0I4-/s1600/7-3.jpg" /></a> <a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEidTL2FcLIG-b_n0OjnCvNk8ASseSNirxCB0dv_mph8ATQ5nUPzMOjhu9fpwCEduhdKE7X9BLE9bDDs41f_8TtQhoLOQh45RQEA7cz3CILcfA5Wi4nA4WHNoBOFJsjh4UhwzPea9SBVjbY2/s1600/7-4.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEidTL2FcLIG-b_n0OjnCvNk8ASseSNirxCB0dv_mph8ATQ5nUPzMOjhu9fpwCEduhdKE7X9BLE9bDDs41f_8TtQhoLOQh45RQEA7cz3CILcfA5Wi4nA4WHNoBOFJsjh4UhwzPea9SBVjbY2/s1600/7-4.jpg" /></a><br />
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-53782561827594231102016-03-22T05:16:00.000+04:302016-03-22T05:16:09.091+04:30یعنی یک سفره توی اون خونه پیدا نمیشد ؟!<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<span style="font-size: large;"> <strong><span style="color: red; font-size: x-large;">یعنی یک سفره توی اون خونه پیدا نمیشد ؟!</span></strong></span><br />
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;"></span></strong><br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg1HgBbN4LE6NOK9ufxEvU2AtpHNt-F0DnpEpZ30QXZChyphenhyphen_0ct8KmjzDbdpm_rDK8Ax1GU08HSNlbHMG4rhDdoCJiRQ8Tz2c3TXPH3l7naaO0gPoQE121YOfWXU9zmEEkhkr9ye3Auux19a/s1600/1-4.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="363" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg1HgBbN4LE6NOK9ufxEvU2AtpHNt-F0DnpEpZ30QXZChyphenhyphen_0ct8KmjzDbdpm_rDK8Ax1GU08HSNlbHMG4rhDdoCJiRQ8Tz2c3TXPH3l7naaO0gPoQE121YOfWXU9zmEEkhkr9ye3Auux19a/s640/1-4.jpg" width="640" /></a><br />
<span style="font-size: large;"></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong>به احتمال خیلی قوی خانواده بهرمانی ها ( رفسنجانی ها ) یا نمیفهمند سفره چیه ؟</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />یا اینکه نمیفهمند هفت سین , یعنی هفت تا چیز که با سین شروع میشه ؟!</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />یا شاید حتی رغبت نکردن که بخاطر گول زدن طرفداران خودشون که فکر میکنند این یارو امیر کبیر ایرانه , لااقل حفظ آبروی نداشته را بکنند اونها را گاگول تصور نمیکردند و یه چیز درست مینداختند !</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br /> که شاید :</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />اولا : به جای اون روسری کهنه فائزه یه پارچه قلمکاری , سفره ای , چیزی پهن کنند!</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />دوما : ما نگیم که کاش این هفت تا بهرمانی رفسنجانی هر هفت تا عقل ها شونو میریختند رو هم تا بفهمند هفت سین , هفت تا سین داره !! </strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />سوما : و یا دیگه خیال نکنند که ملت یا طرفدارانشان هم انقدر ابله هستند که هر پز و قیافه ای که اونها گرفتند را باور میکنند !!! </strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />میگم کاشکی جای این خرجی که برای این سفره هفت سین کردند , </strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />یا پولشو میدادند رئیس زندان اوین و برای محسن طفل معصوم مرخصی میخریدند که حیوونکی شب عیدی میومد خونه !</strong></span><br />
<span style="font-size: large;"><strong><br />یا میدادند یه سفره دوطفلان مسلم یا حبیب بن مظاهر مینداختند که گره کور کارشون باز بشه !! </strong></span><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong></div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-57199189049899645242016-03-22T04:31:00.000+04:302016-03-22T04:39:14.321+04:30محمود , یا جلوی اون دهنتو بگیر ...<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"> <span style="color: red; font-size: x-large;">محمود , یا جلوی اون دهنتو بگیر ...</span></span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;"></span></strong> </div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgofEcD8z3v3VuZeTS1rJ7y3byZJIzmdqVwLrwJr6ngUG53k9hDICQAcexoJj3vVqTcIBfcdQHXHPQCAm_ZNZ2OqPy9rSPD1wAss2BJT8O9-HUHx1OtFWQW54CrjmiV2Yog_FJA6JXkPtE_/s1600/3-9.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="425" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgofEcD8z3v3VuZeTS1rJ7y3byZJIzmdqVwLrwJr6ngUG53k9hDICQAcexoJj3vVqTcIBfcdQHXHPQCAm_ZNZ2OqPy9rSPD1wAss2BJT8O9-HUHx1OtFWQW54CrjmiV2Yog_FJA6JXkPtE_/s640/3-9.jpg" width="640" /></a></span></div>
<div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;"><br /><strong>احمدی نژاد , یا جلوی اون دهنتو بگیر یا میام دوتا تو سرت میزنم آ ...!</strong></span></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />به تو چه که اوباما چه پیامی داده؟</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />تو دیگه سر پیازی ؟ ته پیازی ؟</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />آخه تورو سننه ؟</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />نوروز را اوباما نمیفهمه و لابد تو میفهمی ؟</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />مرد ناحسابی هشت سال رئیس جمهور این مملکت بودی چه قدمی برای نوروز برداشتی ؟</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />چیکار برای نوروز کردی که خودتو موظف به دفاع از اون در مقابل اوباما میدونی ؟! </span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />ببینم تاحالا سفره هفت سین انداختی ؟</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />تا حالا سبزه سبز کردی ؟</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />تا حالا سمنو پختی ؟</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />هوی ...توئی که ادعای نوروز فهمی میکنی ؟</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />اوبامائی که تو کاخ سفید سفره هفت سین انداخته , نوروز را نمیفهمه بعد تو که تو خونه تون دهه فاطمیه و مجلس روضه و زوزه راه انداختی میفهمی ؟!</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />ببینم خوشگل پسر نارمک , تو که میگی اوباما نوروز را نمیفهمه , نکنه منظورت این هست که نوروز را جنتی و مصباح یزدی و مکارم شیرازی و صافی گلپایگانی قدر میدونند و ارزش برای اون قائل هستند و میفهمند ؟</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />بینم ...نکنه خیال میکنی هنوز نظرش به نظرت نزدیکتره و تو هم رئیس جمهور هستی که از این پیام ها از خودت در میدی ؟</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />نه , توهم ... نه , خیالات ...</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong> </div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;">اون ممه رو لولو برد و داد حسن خورد ...</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />حتما باید بیان تو سرت بزنن که بفهمی ؟</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />حتما باید بیان یه خروار بارت کنند که دوزاریت بیفته ؟</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />حتما باید کلفت بهت بگن و توهین بهت بکنند که زبون به دهن بگیری ؟ </span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />خلاصه که ببین ؛</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />در مورد عید فطر هر چی دلت میخواد بگو ...</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />در باره عیدغدیر خم به تمام رئیس جمهورهای دنیا نامه بده و افاضات از خودت در کن ...</span></strong><br />
</div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;">برای عید مبعث ده ساعت سخنرانی کن و فک بزن و نظرات دشمن شکن بده ...,</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
<strong><span style="font-size: large;"><br />ولی در مورد نوروز ببند درشو که اصلا راه نداره ...همین .//</span></strong></div>
<div style="text-align: right;">
</div>
<span style="font-size: large;"></span><div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;"><strong>[[ </strong>به گزارش تیک، عبدالرضا داوری از چهره های نزدیک به محمود احمدی نژاد در کانال تلگرامی اش نوشت؛دکتر محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور سابق کشورمان در تاریخ 18 فروردین 90 به پیام نوروزی باراک اوباما واکنش نشان داد و گفت: آقا آمده است براي ما پيام نوروزي ميدهد، شما چه ميفهميد نوروز چيست؟ نوروز يعني پاكي، توحيد، محبت، نو شدن، زيبا شدن، اميد، دعوت به صلح، عدالت و آرامش.]]</span></div>
<span style="font-size: large;">
<div style="text-align: right;">
</div>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgXRmRxFt91mJ309BJsdMByokKVeV0klXXz7gLNc24R-i_YOv8peGYTHYihnnhsBUSMKR64nJcYkKiwdWnGNI_tSyNDu-XnZbuUsn6deNniZwuDg8GLImOEeW5doHBm64iF5nMqx9vAreIv/s1600/3-8.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="425" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgXRmRxFt91mJ309BJsdMByokKVeV0klXXz7gLNc24R-i_YOv8peGYTHYihnnhsBUSMKR64nJcYkKiwdWnGNI_tSyNDu-XnZbuUsn6deNniZwuDg8GLImOEeW5doHBm64iF5nMqx9vAreIv/s640/3-8.jpg" width="640" /></a></div>
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<br /></div>
<div style="text-align: right;">
</div>
</span><br />
<div style="text-align: right;">
</div>
<span style="font-size: large;"></span><div style="text-align: right;">
<span style="font-size: large;"> </span></div>
<span style="font-size: large;">
</span><br />
<div style="text-align: right;">
</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-5846323913524034578.post-2276713537606141882016-03-22T03:33:00.001+04:302016-03-22T03:33:57.472+04:30وقتی وزیر ارشاد به مخاطبانش فیلترشکن معرفی میکند !<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<strong><span style="color: red; font-size: x-large;"> وقتی وزیر ارشاد به مخاطبانش فیلترشکن معرفی میکند !</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<span style="font-size: large;"><strong>خودتان ببینید , این نظام مقدس همه کارهاش همینجوریه</strong></span> <strong><span style="font-size: large;">, فقط بعضی هاش دیده میشه مثل این یکی و خیلی هاش دیده نمیشه ...!</span></strong><br />
<strong><span style="font-size: large;"></span></strong><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgAhRIoDWn7Us_fsicEOmjZZGVnafNQK02Co7HxcSU6OjxBrVxDfd9gcngpDieOUi7O7f1bxJFOrlYM1mDh5yLtpIlxrZBGbz05MVvvV8s87dEhGdZuN2CubG2zv2PYRToi2T9-kbJAg6HV/s1600/4-9.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgAhRIoDWn7Us_fsicEOmjZZGVnafNQK02Co7HxcSU6OjxBrVxDfd9gcngpDieOUi7O7f1bxJFOrlYM1mDh5yLtpIlxrZBGbz05MVvvV8s87dEhGdZuN2CubG2zv2PYRToi2T9-kbJAg6HV/s1600/4-9.jpg" /></a></div>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
</div>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<strong><span style="font-size: x-large;">بهار پر طراوت طبیعت !!!</span></strong></div>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<strong><span style="font-size: large;">بهار پر طراوت طبیعت ؟!!</span></strong></div>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<strong>بهار پر طراوت طبیعت ؟؟!</strong></div>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<strong><span style="font-size: x-small;">بهار پر طراوت طبیعت ؟؟؟</span></strong></div>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<span style="font-size: xx-small;"><strong><><ء{<>؟_@&%$#"|~=</strong></span></div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/05886120837966894272noreply@blogger.com0