شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۹۴

ای که روتو برم , رو که رو نیست ...!؟

                             ای که روتو برم , رو که رو نیست ...!؟



من نمیدا نم عراقی ها بجای سنگ پای قزوین چه چیزی  دارند و کسی را که خیلی
" رو " دارد  و خجالت سرش نمیشود را  به چه چیزی تشبیه میکنند ؟!

(( لطفا اگر کسی میدونه بگه که ما این سردار عراقی نقدی را به آن تشبیه کنیم تا بفهمه ... ))


اما این سردار هندوانه فروش نقدی که هنوز موضع خودش را قبال حرفی که در مورد افرادی که به سفارت عربستان حمله کردند و با اطمینان آنها را سلطنت طلب نامید که بعد دیدیم کار پسر همت بوده , را مشخص نکرده و هنوز جوابی برای آن ادعای احمقانه و دروغ بی شرمانه نداده , دوباره در افاضات خودش را باز کرده و گفته :


[[  سفر حسن روحانی به ایتالیا و فرانسه و امضای قراردادهای اقتصادی‌ میان ایران و این دو کشور «خنجری به پیکر اقتصاد مقاومتی» بود٬ محمدجواد ظریف درس‌آموخته غرب است و مثل «غربی‌ها» عمل می‌کند و در دو سال دولت روحانی سن ازدواج و طلاق «افزایش» یافته است. ]]


من نمیدانم این حکومت در و پیکر ندارد و هیچکس نیست که بابت این گفته ها این سردار را بازخواست بکند ؟


که پنداری نیست و من فکر میکنم که روحانی و جهانگیری و هیات دولت عمدا چیزی به او نمیگویند تا مبادا خوراک خنده وقتهای استراحت مابین جلسات دولت و سوژه خنده و عشق و حال همیشگی خودشان را از دست بدهند !!


اما واقعا آدم میماند که اگر این سرداره راست میگوید , پس چرا روحانی و ظریف راست راست میگردند و تازه آقا هم به آنها ((  آورین , آورین )) میگوید و به افتخارشان صلوات میفرستند ؟!!


و اگر این یارو دروغ میگوید و میخواهد حیثیت بالاترین فرد قوه اجرائی و افراد نزدیک به او را لکه دار و لجن مال کند , پس چرا یکی گوش او را نمیگیرد و دو تا پس دهنی به دهن گل و گشادش نمیزنند و نطقش را کور نمیکنند ؟؟!


بعد حساب کنید ,  این یارو را که نه میفهمد چه میگوید ؟


و اصلا معلوم نیست که آیا او آدم سالمی از نظر مغزی و روانی هست یا نه ؟!


با چه عقلی او را رئیس یکی از بزرگترین و پر هزینه ترین سازمانهای حکومتی قرار داده اند و دلشان خوش است که بودجه آن سازمان هم درست و بهینه مصرف شود ؟!!


جمهوری اسلامیه دیگه ...!


به مهم‌ترین اظهارات این سردار هندوانه فروش محمدرضا نقدی دقت کنید و خودتان قضاوت کنید که این حرفها از کجای او در می اید و چه ابلهانی پای صحبت او مینشینند و به این مزخرفات گوش میکنند :


● رخدادهای سفر رم و فرانسه خنجری بر پیکر اقتصاد مقاومتی بود، زیرا این اقدامات بر ضد اقتصاد مقاومتی است و در صورت استمرار آنها باید دانشگاه‌های فنی کشور را تعطیل کنیم.


● آمریکا برای آزادی گروگان‌ها یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار پول سال ۵۹ که طی ۳۶ سال هیات‌های دیپلماسی و حقوقی نتوانستند بازگردانند را پرداخت و تحریم بانک سپه را لغو کرد٬ در صورتی که برخی تلاش می‌کنند این دستاورد را به مذاکرات نسبت دهند.

● دشمن در پروژه نفوذ با استفاده از سازمان‌های اطلاعاتی، موسسات مردم نهاد از جمله دفاع از زنان، توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات و محیط زیست را ایجاد کرده تا با حضور در عرصه‌های مختلف به دنبال القای تفکرات خود باشد.

● اکنون نفوذ در ایران رخ‌ داده است و اینکه برخی از افراد ساعاتی بعد از سخنان رهبری خلاف ایشان سخن می‌گویند، نمونه‌ای از نفوذ است.

● وزیر خارجه ایران اسلامی علوم غربی را آموخته به همین علت همانند وزرای خارجه دیگر کشورهای غربی عمل می‌کند.

● علمی که از آن تحلیل امام راحل و رهبر انقلاب اسلامی برخاسته به او {محمدجواد ظریف} آموخته نشده است به همین علت نفوذ به راحتی در کشور رخ می‌دهد.

● وقتی که از حرکت بر مبنای ایمان به وعده‌های خداوند سخن می‌گوییم به ما می‌خندند.

● افراد قدرت‌طلب به دنبال تکیه کردن به کدخدای منطقه هستند.

● تربیت دانشجویان بر اساس علوم انسانی غربی سبب شده است جامعه نفوذ را‌ پذیرا باشد.

● رئیس جمهور در کشور فرانسه حضور یافت اما وزیر خارجه این کشور از او استقبال رسمی کرد و مصاحبه مطبوعاتی این مقام مسئول نظام اسلامی در ایتالیا زیر چکمه مجسمه سردار متجاوز به ایران انجام شد که این موارد از نتایج نفوذ است.

● بر اساس گفته یکی از نمایندگان مجلس شش نفر از اعضا کابینه دولت ثروتی بیش از هزار میلیارد تومان دارند، این افراد با این حجم از ثروت وقتی برای خدمات‌رسانی به مردم ندارند.

● طی دو سال گذشته شاخص‌های علمی کاهش اما درصد طلاق، پرونده‌های قضایی و سن ازدواج افزایش داشته است.

● اگر مربی فوتبال را از خارج کشور می‌آورند برای برطرف‌سازی نزاع‌های داخلی است نه ضعف توانایی مربی‌های ایرانی، در عرصه اقتصادی هر روز با کشورهای خارجی باید رقابت کنیم، حضور مدیران خارجی در کشور سبب می‌شود او به خواسته‌های طرف خودش فکر کند.

● اگر اقتصاد داخلی کشور توانمند نباشد سرمایه‌ها از کشور خارج می‌شود، بخشی از سرمایه داخلی نظام در خرید ایرباس به کشور فرانسه فرستاده شده است.

● طبق سخنان رهبری باید به لیست تعیین شده توسط افراد مومنی که در فتنه‌ها گمراه نشدند، رای بدهیم.

منبع خبر :  http://www.digarban.com/node/23646    


جمعه، بهمن ۰۹، ۱۳۹۴

یک حقیقت دوران ستمشاهی و طاغوت از زبان محسن رضائی !

    یک حقیقت دوران ستمشاهی و طاغوت از زبان محسن رضائی !



بد نیست که در آستانه دهه زجر و سالگرد طغیان جهل ۱۳۵۷  یا  سالگرد پیروزی انقلاب , خاطره و روایتی از دوران شاه یا بگفته خودشان همان دوران طاغوت و دوران ستمشاهی و دوران ظلم و استبداد و سرکوب , که نقطه عطفی در زندگی یکی از مسئولین و مدیران و سرداران همین نظام یعنی جناب محسن رضائی که بواسطه همین انقلاب به جا و مقام و منصب و سرداری و دکتری رسیدند را از زبان خودشان بخوانیم ...

بخوانیم و سپس از خود آقای محسن رضائی بپرسیم :


در دوران طاغوت  و ستمشاهی که آنقدر بد آنرا گفتید و میگوئید ,
بودند کسانی که بخاطر یک پسر بچه فقیر و چوپان احساس مسئولیت کنند و عذاب وجدان بگیرند و خودش را مسول و موظف بداند و از ماشین پیاده شوند و آن پسر بچه چوپان را  به درس خواندن و مدرسه رفتن تشویق کنند...


اما آیا شما آقای محسن رضائی یکبار , فقط یکبار شده که سر چهار راهی و پشت چراغ قرمز , شیشه ماشین خودت را پایین بدهی و از یکی همان بچه های دستفروش و کودکان کار که همه جا هستند , اسمش را بپرسی؟


آیا شده که از یکی از آنها سوال کنی که آیا به مدرسه میرود یا نه ؟


آیا تابحال یکی از بچه های کار را به مدرسه فرستادی ؟


یا اصلا , آیا تابحال با دیدن آنها احساس مسئولیت کرده ای؟


آیا دیدن آنها هیچ تاثیری بر وجدان شما گذاشته است یا نه ؟


حالا نقطه عطف بزرگ در زندگی "آقا محسن"  در دوران طاغوتی شاه را با دقت بخوانید :


       


[[  یک روز درحالی‌که کنار جاده ایستاده و به چوب‌دستی چوپانی‌ام تکیه داده بودم، ماشینی ایستاد و یک نفر از آن بیرون آمد و گفت: پسر بیا جلو ببینم.

بعد پرسید: شما برای چه اینجا هستی؟
الآن تمام بچه‌های هم سن و سال تو در مدرسه سر کلاس درس هستند.


گفتم: دارم گوسفندها را می‌چرانم.


گفت: اشتباه می‌کنی تو باید به مدرسه بروی.


گفتم: آقا نمی‌شود، پدر و مادرم ناراحت می‌شوند.


گفت: نخیر! تو باید به سر کلاس بروی وگرنه با پدر و مادرت برخورد می‌کنم!


من خیلی از رفتار او تعجب کردم که چرا این‌قدر سمج شده و می‌خواهد مرا حتماً به مدرسه بفرستد.


گفتم: آقا نمی‌شود، من خودم قبول نمی‌کنم. من اگر چوپانی نکنم، پدر و مادرم نمی‌توانند زندگی کنند. من باید کمکشان ‌کنم.


گفت: خیلی خب! پس شما به کلاس شبانه و اکابر برو.


از او پرسیدم: کلاس اکابر چطوری است؟


گفت: روزها گوسفندهایت را به چرا ببر، شب که شد، من خودم با ماشین به مدرسه اکابر می‌روم، شما کنار جاده بایست، تو را با خودم می‌برم و وقتی کلاس تمام شد، همین‌جا پیاده‌ات می‌کنم. [با خنده]


روز بعد نزدیک غروب بعد از اینکه گوسفندها را به خانه برده و داخل آغل کردم، به آنجا برگشته و با همان چوب و کلاه چوپانی کنار جاده ایستادم تا ماشین آمد. ماشین از اتوبوس‌های شرکت نفت بود که حدود بیست صندلی داشت. ماشین که ایستاد، همان آقا آمد و به من گفت: مرد حسابی، کسی که می‌خواهد سر کلاس برود که کلاه چوپانی سرش نمی‌گذارد! کلاهت را نباید کلاس ببری.


من هم کنار جاده سنگی پیدا کرده کلاه و چوب‌دستی‌ام را زیر سنگ گذاشته و به مدرسه رفتم.
وارد کلاس که شدم دیدم ده دوازده نفر آدم مسن سر کلاس نشسته‌اند.
برایم عجیب بود. تا حالا چنین جایی ندیده بودم که در آن تعدادی صندلی باشد و ده دوازده نفر منظم روی آن صندلی‌ها نشسته و یک نفر هم به‌عنوان معلم آن جلو ایستاده باشد.


♦: نام آن فرد را به‌خاطر دارید؟


دکتر رضایی: نه، او را اصلاً نتوانستم پیدا کنم. بعدها هم هر چه در شهر مسجدسلیمان دنبال او گشتم، پیدایش نکردم. گویی آب شده و به زمین رفته بود. خیلی دلم می‌خواست از او تشکر کنم که مسیر زندگی مرا عوض کرد.


(( آقای محسن رضائی اگر لیست اعدامی های بعد از انقلاب را بگردید حتما نام او را پیدا میکنید ...!))

 
♦: نام مدرسه چطور، به یادتان مانده است؟


دکتر رضایی: بله. مدرسة ششم بهمن. وقتی وارد کلاس شدم، مرا در همان ردیف اول روی نیمکت چوبی نشاندند. در ابتدای ورود به کلاس همین‌طور به تخته‌سیاه نگاه می‌کردم، دیدم معلم دارد چیزهایی می‌نویسد. یک‌مرتبه، آقای زالی معلم کلاس مرا صدا زد و گفت: بیا پای تخته!
اولین جلسة کلاس من بود و نمی‌دانستم معلم قبلاً چه درسی داده و در کلاس چه گذشته است، ولی باید پای تخته می‌رفتم.
معلم روی تخته‌سیاه نوشت: بابا اسب دارد.
بعد مرا صدا زد و گفت کلمات را به‌صورت نقطه‌چین گذاشته‌ام و تو باید این نقطه‌چین‌ها را به هم وصل کنی.
من هم نقطه‌چین‌ها را به هم وصل کردم. از این کار خیلی خوشم آمد. ‌نوشتم بابا اسب دارد، درحالی‌که پدر من اسبی نداشت! [با خنده]
به درس علاقه‌ پیدا کردم.
حالا هرچه نداشتم، می‌توانستم آنها را بنویسم. این خود غنیمتی بود.
بعد از یک ماه که به کلاس شبانه رفتم، یک ‌شب مدیر مدرسه مرا دید که میان مردهای چهل پنجاه ساله نشسته‌ام.
پرسید: تو چرا اینجا آمدی؟
گفتم: آمده‌ام درس بخوانم. گفت: نه، تو باید کلاس روزانه بروی.
گفتم: ما گوسفند داریم، من باید روزها بروم چوپانی کنم.
گفت: نخیر باید در کلاس روزانه درس بخوانی.
گفتم: نمی‌توانم اگر کلاس روزانه بیایم، کارم چه می‌شود؟
گفت: همین است که گفتم. پدر و مادرت را بیاور.
من هم روز بعد مادرم را به مدرسه بردم.
محسن رضایی در دوران نوجوانی


♦: وقتی به پدر و مادرتان گفتید، می‌خواهم به مدرسه بروم با شما مخالفت نکردند؟


دکتر رضایی: نه. مخالفت نکردند.
به‌هرحال، مادرم را به دفتر آقای کاهکش مدیر مدرسه بردم و وی با مادرم صحبت کرد که چرا شما نمی‌گذارید بچه‌تان به کلاس روزانه بیاید؟
می‌دانید این جرم است و با شما برخورد می‌شود؟
بعد با جدیت به مادرم گفت: شما باید بچه‌‌تان را در مدرسه روزانه بگذارید.
مادرم گفت: آخر ما وضعمان خوب نیست و الآن پدرش به کمک او نیاز دارد.
مدیر هم می‌گفت: شما باید حتماً این کار را بکنید.
من از سخن مدیر مدرسه ناراحت شدم، ولی دلم هم می‌خواست که روزانه درس بخوانم.
بعد از راضی‌شدن مادرم، پدرم هم اجازه داد تا به کلاس روزانه بروم. به من کتاب دادند. کتاب‌های بسیار قشنگی بود. یکی دوتا دفتر هم خریدم. مداد، مدادپاک‌کن و مدادتراش را هم تهیه کرده و به کلاس اول رفتم. البته سه ماه از کلاس درس گذشته بود و من کلاس اول روزانه را از دی‌ماه شروع کردم. بعد الحمدلله وضع درسی من خوب شد و پس از مدت کوتاهی توانستم عقب‌ماندگی را جبران کنم و به سطح درسی بقیه افراد کلاس برسم و تقریباً تا کلاس سوم، شاگرد اول یا شاگرد دوم کلاس بودم.


♦: به شاگرد اول جایزه هم می‌دادند؟


دکتر رضایی: بله. یک بار به من شلوار جایزه دادند که خیلی از آن خوشم ‌آمد. بلافاصله آن را در مدرسه پوشیدم و آن‌قدر با خوشحالی به‌سمت خانه ‌دویدم تا به مادرم بگویم یک شلوار جایزه گرفته‌ام که زمین خوردم و شلوار پاره شد. بسیار تأسف خوردم که بعد از این ‌همه‌ وقت یک شلوار نو گرفته بودم و حالا پاره شده بود.


♦: لابد تا قبل از آن، شلوار رسمی نمی‌پوشیدید و از لباس محلی استفاده می‌کردید؟


دکتر رضایی: چرا، برای مدرسه باید شلوار رسمی می‌پوشیدیم، ولی شلوار من کهنه بود. گاهی هم لباس‌های استفاده‌شده هم‌کلاسی‌هایم را که اندازه‌ام بود، می‌گرفتم و می‌پوشیدم.


?: باز هم بعدازظهرها مشغول کار بودید و با پدرتان به صحرا می‌رفتید؟


دکتر رضایی: نه. دیگر کم‌کم از این کار جدا شدم، منتها تابستان‌ها کار می‌کردم. یکی دو سال شیرینی‌فروشی کردم، یکی دو سال هم ـ در کلاس پنجم و ششم ـ کارگری و کار بنّایی کردم
.]]

منبع خبر :
http://defamoghaddas.ir/fa/news/%D9%86%D9%82%D8%B7%D9%87-%D8%B9%D8%B7%D9%81-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A2%D9%82%D8%A7-%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86#comment-260 

واقعا  بسیار وقاحت میخواهد و آدم بایستی خیلی بی چشم و رو باشد که خودش با چنین ملاطفت و مرحمت و انساندوستی و بزرگواری از چوپانی به سر کلاس درس برود و زندگیش تغییر پیدا کند ولی با بیشرمی تمام از آن دوران بد بگوید و آن دوران را دوران ظلم و ستم بنامد , واقعا شرم آور است و خجالت دارد آقای میر قائد یا جناب محسن رضائی خجالت دارد...!!



      

 

پنجشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۹۴

مجیز عشق

                                 مجیز عشق

                                                   درد و 
                                              گرفتاری  ما
                                     درست از وقتی شروع شد

                               که عده ای بی خرد و پریشان گوی
                            آنقدر  مجیز عشق را گفتند و 
یاوه بافتند 
                         و از آن  تعریف های  زیاد و بیخودی  کردند
                      و در مورد آن افسانه ها ساختند و دروغ  ها  گفتند
                   و بقدری عشق را بزرگ و از دسترس همه دور ساختند 

                                      که مردم بیچاره دیگر
                                  آن را دست  نیافتنی پنداشتند
                               و از سر ناچاری فراموشش کردند!


 

نظام فاسد و فساد در جمهوری اسلامی

                  نظام فاسد و فساد در جمهوری اسلامی



هر چند که حاکمان و مسئولان جمهوری اسلامی آمارهائی را که به نفع خودشان  نیست از دسائس مؤسسات و بنگاه های استکبار جهانی و دشمن میدانند و مینمایند ( اما  همین جمهوری اسلامی آمارهای همان موسسه ها و بنگاه ها را در مورد فرستادن حلزون و کرم به فضا و یا قدرت موشکی و جهش علمی که به نفعش هست در بوق و کرنا میکند ! ) ولی باید قبول کنیم که این آمارها در جهان مورد تایید اکثریت کشورهاست و بنابر همین شاخص ها و آمارهاست که دول جهان روابط بین المللی و خط و مشی خودشان را تنظیم میکنند .

در تازه ترین اخبار مربوط به آمارها , سازمان شفافیت بین المللی لیست شاخص فساد در کشورهای مختلف جهان در سال 2015 را اعلام کرد.


اما اجازه بدهید قبل از اعلام سالم ترین و فاسد ترین کشورها و جایگاه جمهوری اسلامی در آمار جهانی و شاخص فساد , یکبار دیگر معنی کلمه و واژه فساد و فاسد را در فرهنگ لغت پارسی بخوانیم و مرور کنیم .


 فساد. [ ف َ ] (ع مص ) تباه شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ). ضد صلاح . (از اقرب الموارد). || به ستم گرفتن مال کسی را...


فساد فساد. [ ف ُس ْ سا ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاسد.


(فرهنگ فارسی معین ) فساد :


 1ـ عاملی‌ که‌ باعث‌ ساقط‌ شدن‌ چیزی‌ از بهره‌برداری‌ می‌شود.
 2ـ وادار کردن‌ کسی‌ به‌ رفتاری‌ بر خلاف‌ وظیفه‌ یا بینش‌ خود با‌ دادن‌ هدیه‌، و... 


 فاسد. [ س ِ ] (ع ص ) تبه . (منتهی الارب ). معیوب . تبه . خراب .


 فاسد شدن . [ س ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تباه شدن . تباه گردیدن : ظن آن شخص فاسد شد و بازار اینان کاسد. (گلستان ). || گندیدن . رجوع ...


فاسد کردن . [ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فاسدساختن . گندانیدن . رجوع به تباه و تباه ساختن شود.


حالا ؛


[[  کشور دانمارک با شاخص 91 سالم ترین کشور جهان از لحاظ وجود فساد اداری و مالی و سومالی و کره شمالی با شاخص 8 فاسد ترین کشور جهان اعلام شده اند و در جایگاه صدو شصت و هفتم جهان قرار گرفته اند.و جمهوری اسلامی در این جدول در رده صدو سی ام قرار دارد و با کسب شاخص 27 با کشورهایی چون اوکراین، کامرون،نپال، نیکاراگوئه و پاراگوئه در یک ردیف قرار گرفته است.به گزارش عصر ایران به نقل از خبرگزاری آسوشیتد پرس سازمان شفافیت بین المللی وضعیت وجود فساد اداری و مالی در کشورهای مختلف دنیا در سال 2015 را با شاخص بین صفر و صد ارزیابی و اعلام کرده است.]]

این یعنی آنکه در میان دویست و چند کشور جهان از ۱۶۷ کشوری که از لحاظ سلامت و یا فساد مالی و اداری مورد تحقیق قرار گرفتند  , جمهوری اسلامی که ادعای یک حکومت دینی با اصل مترقی ولایت فقیه را دارد و با یک رهبر و یک رئیس جمهور روحانی که در کشورهای غیر مسلمان مجسمه های لخت یک موزه را به احترام لباسش میپوشانند ...!

در  تباهی و تباه کردن سرمایه های ملی و تخریب و از بین بردن اعتبار و زیرساخت های کشور و در گندیدن و گندانیدن و آلوده کردن مردم به دزدی و رشوه  و تباه کردن و تباه ساختن آینده و آیندگان چنان موفق عمل کردند که در رده  ۱۳۰ این جدول جای گرفتند و این یعنی آنکه از هر صد نفر مسئول و مدیر و دولتمرد  ۷۳ نفر آنها افرادی دزد و بی شرف و فاسد و تبهکار میباشند .

(( البته ما میدانیم و مطمئن هستیم که با توجه به اختلاس ها و دزدی ها و رانت خوا ری ها و زمین خواری ها و سواستفاده های دولت و دولتمردان از مقام و منصبشان که در اخبار رسانه های خود جمهوری اسلامی نشر و بازتاب پیدا میکند, قانونا باید جمهوری اسلامی در همان رده ۱۶۷ باشد , چون نه در سومالی و نه در کره جنوبی هیچگاه اختلاس میلیاردی نبوده و صورت نگرفته است , منتهی چون کارمندان و محققین این سازمان آمارگیری کمی از معنای دین خبر دارند و آن پسوند اسلامی را هم میبینند , رویشان نشده و یا باور نکردند که یک کشوری که ادعای مسلمانی و اسلامی بودن را دارد در قعر این رده بندی جای دهند...!)) 


اما نکته بسیار جالب اینجاست که همین دزدهای ملبس به لباس روحانیت  در جمهوری اسلامی کشورهایی مانند :


[[  قطر در مجموعه کشورهای خاورمیانه و اسلامی بهترین شاخص را به لحاظ نبود فساد اداری و مالی کسب کرده و با کسب شاخص 71 در جایگاه بیست و دوم جدول جهانی قرار گرفته است. وضعیت قطر از این نظر حتی از وضعیت کشورهایی چون فرانسه چند پله بهتر است.پس از قطر کشور امارات متحده عربی با کسب شاخص 70 در جایگاه بیست و سوم قرار دارد. اردن با شاخص 53 در رده چهل و پنجم قرار گرفته و کشورهای عربستان سعودی و بحرین با کسب شاخص های 52 و 51 در رده 48 و 50 جهانی قرار گرفته اند.]]


را قبول ندارند و حکام و مسئولین و دولتمردان و رهبران آنها را دزد و فاسد و خائن و بی لیاقت و بی کفایت میدانند و مینامند و برای حکومت آنها اضمحلال و فروپاشی و سرنگونی و از هم پاشیدگی و زوال و سقوط پیشبینی میکنند !!

که آدم حیران میشود که بر این بلاهت بخندد یا بر این وقاحت زارزار گریه کند !

 در اینجا پیشاپیش برای بستن دهان ابلهان و بی سوادان و افراد نفهمی که میخواهند بر این نوشته ایراد بگیرند بسیار رک و شفاف میگویم که :


اگر این خبر و آمار درست باشد که بدا بحال شما که ابلهانه سنگ چنین افراد دزد و بی شرفی را به سینه میزنید و از حکومت آنها طرفداری میکنید ...


و اگر این آمار درست نیست و سیاهنمائی استکبار جهانی باشد, باز هم هم بدا به حال شما که دولتمردانی بی کفایت و دزد و ابله و خائن دارید که برای نشان دادن واقعیت و جایگاه واقعی کشور و حفظ آبروی شما هیچ حرکت و اقدامی نمیکنند بلکه همچنان مشغول زیرآب زدن و دروغ گفتن و تهمت بستن به یکدیگر برای کسب قدرت بیشتر میباشند .


و در آخر از تمام هموطنانی که میخواهند در نمایش مسخره انتخابات شرکت بکنند تا از میان بد و بدتر انتخابی داشته باشند و افرادی را به طویله مجلس بفرستند عاجزانه تقاضا دارم که لااقل افرادی را انتخاب کنند که سر سفره پدر و مادرشان نشسته باشند و محض رضای خدا به اندازه ارزنی  دارای شرف و وجدان و اخلاق باشند و از مسئولیت و وطن و غیرت بوئی برده باشند که برای حفظ ظاهر هم که شده در پایان کارشان از شما طلبکار نباشند و به ریش شما و هفت جد و آبادتان نخندند و دوقورت و نیمشان هم از شما باقی نباشد.//


  


 

پیام سرکرده سلطنت طلبهای مهاجم به سفارت عربستان

       پیام سرکرده سلطنت طلبهای مهاجم به سفارت عربستان


اگر یادتان باشد سردار هندوانه فروش عراقی الاصل محمد رضا نقدی گفت : حمله به سفارت عربستان کار سلطنت طلب ها بوده ...!

در همین راستا سرکرده سلطنت طلب های مهاجم به سفارت عربستان در پیام و یادداشتی پرده از هویت خودش برداشته و اعلام نموده که اولین کوکتل مولوتف را او به داخل سفارت عربستان انداخته است !


یادداشت فرزند شهید همت درباره حمله به سفارت عربستان:

    من دستور حمله به سفارت عربستان را صادر کردم!

محمد مهدی همت، فرزند شهید همت در یادداشتی با ادبیات متفاوت و عجیب خطاب به حسن روحانی، رئیس جمهور نوشت:


یک : آقای روحانی، همان شبی که خبر تسخیر خاک عربستان را روی تلگرام دیدم، فهمیدم این کار تندروی بوده است، اما هیچ گاه فکر نمی کردم که تندروی را با تندروی پاسخ دهید.


دارید یکی یکی بچه هایی را که خشمگین از خانه ها بیرون زدند منکوب می کنید. گیرم که آنها بچگی کردند، آیا شما دارید بزرگی می کنید؟


بازی تلخی است که دنبال "سر" نیروهای "خودسر" می گردید، یکی را بازداشت می کنید و مثل قهرمان‌ها می ایستید. به خاطر داشته باشید این نیروهای خودسر اغلب قهرمان هستند، البته نه در بین شما که در بین جهان اسلام و جبهه مقاومت.


دو : آقای روحانی، در حادثه منا دستگاه دیپلماسی کشورمان چه کرد که این بچه ها رگ گردنی نشوند؟


خاطر مبارکتان هست؟ این رگ هایی که ورم کرده اند همان رگ هایی هستند که پای سخنرانی شما در کوی دانشگاه ورم کردند.


نمی دانم چقدر تغییر کرده ایم که امروز، غیرتی جرم است که آن روز پای تریبون شما تحسین برانگیز بود.


شاید مصلحت اندیشی، امروز به شما رهنمود می دهد که برای تسلی دل حضرات خادمین حرمین در عربستان این رگ های ایرانی را ببرید، اما توصیه می کنم "رحماء علی الکفار و اشداء بینهم" نباشید و به سیره نبوی رجوع کنید. باور کنید تاریخ با این روش شما را -مانند ردایتان- نبوی روایت نمی کنند.


سه :قبول؛ این یک اشتباه بود، قبول تر اینکه شما برای بازسازی چهره بیرونی تان باید کاری کنید. ما مردم "بزن و در رو" نیستیم و پای خیر و شر اقدامات خود و هموطنانمان هستیم. اگر بازگشایی سفارت دولت عربستان و آل یهود در تهران نیاز به قربانی دارد "ما" هستیم، می توانید روی ما حساب کنید.
آقای روحانی؛ من دستور حمله به سفارت عربستان در تهران و
هرجای دیگر دنیا را صادر کردم!

 من بودم که اولین کوکتل مولوتف را از شیشه به داخل پرتاب کردم.

قبول! بنا به فرمایش مقام معظم رهبری اشتباه کردم و بدینوسیله از جنابعالی، پادشاه عربستان، رییس جمهور محترم جیبوتی و دلال های ارتباط ایران و عربستان رسما عذرخواهی می کنم.


در هر دادگاهی حاضر می شوم، اما بدون سوگند تمام اتهامات را گردن می گیرم، تنها خواسته ام از شما این است که این بازی را تمام کنید. نگذارید بعدها تاریخ شما را به بازداشت نیروهای انقلابی محکوم کند .والسلام علی من اتبع الهدی


 بجاست که هر چه زودتر برای حفظ آبرو هم که شده سردار نقدی  با چند راس بسیجی مخلص بروند و این سلطنت طلب های آشوبگر را دستگیر کنند و به کیفر برسانند...!!


  
 

ماجرای واقعی و اصلی دیدار خمینی با استالین

         ماجرای واقعی و اصلی دیدار خمینی با استالین



















به گزارش پارسینه , حجت الاسلام حمید واعظی؛معاونت فرهنگی دانشگاه آزاد تبریز و نوه مرحوم آیت الله میرزا عبدالحسین لنکرانی، در مصاحبه ای با هفته نامۀ حَریمِ إِمام، ش 179 مدعی می شود ژوزف استالین رهبر اتحاد شوروی در جریان سفر به ایران در دوران جنگ جهانی دوم با امام خمینی دیدار کرده است.

[[ متن این سخنان بدین شرح است:

... آن زمان آمریکا و شوروی و بریتانیا به شاه إعلام کردند و قرارِ کنفرانسِ تهران را گذاشته و ایران را پُلِ پیروزی قلمداد می کنند. روزولت، رئیس جمهورِ آمریکا، استالین، رهبرِ شوروی، و چرچیل، نخست وزیرِ بریتانیا در تهران جمع شدند و به این جا فقط یک لقبِ پلِ پیروزی دادند.


منتها شاه به علمایِ قُم می گویَد که : من قدرت ندارم در مقابلِ این ها حرف بزنم.
لذا امام را به عنوانِ نماینده علما تعیین می کنند که با شاه از این ها استقبال کند و إمام حرفها را بزند.
شاه مستأصل و آدمی ترسو و ضعیف بود.


تازه بعد از فرار پدرش رویِ کار آمده و این مسائل پیش آمده بود. مسلمًا معلوم است که دست نشانده هرسه طرف است و جرئت ندارد به چرچیل، روزولت و استالین حرفی بزند.
 إمام می فرمایَد : «من در کنارِ شاه به استقبال می رفتیم؛ با این که خوشم هم نمی آمد.
روزولت آمد. درِ هواپیما را باز کرد. بدونِ پلّکان پایش را رویِ زمین گذاشت.
چرچیل هم همین طور.
أمّا استالین با یک هواپیمایِ بسیار بزرگ آمد. ساعت ها منتظرش بودیم. دیدیم أوَّل کالسکه زرّینی با چندین اسب پیاده شُد.


با سیگاری در گوشه لبش پیاده شُد. شاه معرّفی کرد. من هم نماینده علما بودم.
شاه به من گوشه چشم می آمد که این خیلی آدمِ شجاعی است.
بعد به استالین دست دادم. یک خرده بی اعتنا به من نگاه کرد.
در سالن به من گفت: شما چه نظری نسبت به ما دارید؟
من گفتم: شما در کاخِ کِرِملین زندگی می کنید؟
گفت: بله.
گفتم: شما حرف از نظامِ کارگری می زنید. آیا هر نفر مردمِ روس و اتّحادِ جماهیرِ شوروی می توانند کالسکه زرّین سوار شوند؟
گفت: نه.
گفتم: آیا این است شعارِ عدالت خواهی و نظامِ کارگریِ شما؟
من به رئیس جمهورِ آمریکا و چرچیل خیلی بدبین بودم. أمّا آنها خیلی از شما مرتَّب ترند."
به هر حال إمام می گوید: "شاه نمی توانست به آنها چیزی بگوید ولی ما حالی کردیم که شما در ایران نمی توانید بمانید.
شاه به آنها گفته که بالاخره علما این طوری هستند و این هم از همه آنها تیزتر است.]]


منبع : http://www.parsine.com/fa/news/272108/دیدار-امام-خمینی-با-استالین

اولا حجت الاسلام حمید واعظی غلط کرده با جدش مرحوم آیت الله میرزا عبدالحسین لنکرانی،

چون امام خمینی در آنزمان اصلا ایران نبود و با تعدادی از بسیجیان و نیروهای حزبالله در جبهه نرماندی مشغول نبرد با سپاهیان کافر نازی بودند و در همان جنگ بود که عمامه امام تیر خورد و سوراخ شد ...

بعد امام رفت لیبی کمک عمر مختار!

 که سر پیشنماز شدن کارش به زد و خورد با عمر مختار کشید و امام داوطلبانه خودشو اعزام کرد به صحرا که کار مارشال رومل را یکسره کند و امام شاهکار جنگ تانکها  را با خواندن دعای جعفر طیار و  وان یکاد  را در آنجا خلق کرد.

و عکس امام در حالیکه گوشه های عبای خودشو گرفته و برای قضای حاجت به حالت بدورو مشغول رفتن به پشت یکی از تانکها مشتعل هست و معمر قذافی آفتابه بدست دم لوله توپ تانک خبردار ایستاده , در روزنامه TIME آنزمان خیلی سروصدا کرد.  

تازه اگر یادتون باشه امام به علت گفتن اولین هیچی در مقابل سوال : شام چی خوردید خبرنگار خارجی و پنچر شدن طیاره شان به مراسم استقبال روسا و جلسه کنفرانس تهران نرسید...!

 و وقتی رسیدند که مجلس شام هم تمام شده بود چرچیل و روزولت داشتند سفره ها را جمع میکردند و استالین هم داشت به مهمانها چائی میداد و امام اینا مجبور شدند تو همون آشپزخونه سرپا غذا بخورند و وقتی امام اینا رفتند بالا دیدند شاه و با همه مهمانها با ماشین امیر خاقان رفتند سرآسیاب دولاب که فالوده بخورند و امام ناراحتی و گله خودش را از این قال گذاشتن , هم در کتاب ولایت فقیه و هم در صحیفه نور ابراز کردند و مفصل در اینباره نوشتند ...

البته امام اینها هم کم نیاوردند و یه پیت حلبی برداشتند و با نگهبانهای کاخ سعدآباد رفتند زیر درختهای محوطه و تا صبح میزدند و قاسم آبادی میرقصیدند .

و فردا هم بعلت کم بودن صندلی ( فقط سه تا صندلی بود ) شاه هیچکس را با خودش بدیدن چرچیل و روزولت و استالین نبرد .
     
اولین دیدار امام با چرچیل هم  در دادگاه نورنبرگ و سر جریان اسلحه ای که هیتلر خودشو با آن کشت صورت گرفت و شایعه بود که امام خمینی اون اسلحه را به هیتلر فروخته ,  که البته بعد فهمیدند کار مجتبی نواب صفوی و دارودسته فدائیان اسلام بوده و امام هم به یاری امام زمان از آن اتهام تبرئه شد و چرچیل هم برای دلجوئی امام را برد کاخ باکینگهام در مراسم آش پشت پای روزولت که ملکه  انگلستان برگزار کرده بود و باهم چندتا کاسه آش رشته خوردند و همونجا با هم رفیق شدند.


در تاریخ هم آمده که استالین به علت کمونیست بودن هیچ روحانی کلمه و مسیحی و مسلمان را به تخمش هم حساب نمیکرده , چه برسه به بی اعتنائی کردن و با هیچکدام از روحانیون یهودی و مسیحی و مسلمون دیدار و گفتگو نداشته ...!؟ 

در ضمن دروغ بزرگ این مرتیکه واعظی از اینجا معلوم میشه که , همه میدونند مرحوم امام فارسی هم بلد نبود حرف بزنه , حالا چجوری و با چه زبانی با استالین حرف زده و این تیکه را انداخته , خدا میداند و خدا ؟!!

 و باز هم همه میدانند که در این نوع مراسم و مجالس بردن و همراه داشتن هر گونه وسیله تیز و برنده ممنوع میباشد , حالا خودتون حساب کنید که آدم تیزی مثل امام که از همه آخوندها تیزو بز تره , چطوری رفته یا بردنش تو اون مجلس و مراسم ؟

حالا با کالسکه زرین از هواپیما پائین آمدن هم تو فرق سر و عمامه این حجت الاسلام واعظی کودن و دروغگو بخوره ....

 

سه‌شنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۹۴

پرش قهرمانانه کودک ایرانی , پرشی کاملا اصولی و علمی و استادانه !

                    پرشی کاملا اصولی و علمی و استادانه

نمیدانم این پسر بچه چند ساله است و در کجا و چگونه پرش و پریدن را یاد گرفته ؟

ولی بی تردید این بچه  , یا زیر نظر یک مربی و متخصص ورزش دو میدانی ( دهگانه ) و یا یک قهرمان پرش طول آموزش پرش و پریدن را دیده و یا بصورت ذاتی دارای استعداد شگرفی در این رشته ورزشی میباشد !


اگر باور ندارید به تشابه بسیار عجیب پرش این کودک و حالت اوج گرفتن و مخصوصا حالت فرود آمدن او با حالت اصولی و علمی نقاشی و عکسهای این پرش دقت کرده و آنها را با یکدیگر مقایسه کنید , آنگاه پی خواهید برد که این پرش کاملا اصولی و علمی و استادانه هست.


 و این بچه بدون شک لایق کسب عنوان قهرمانی و مدال طلای این رشته در آینده ای نه چندان دور میباشد.     

          


 
 
                                           

 



                

 

 در عکس های سوم و چهارم  پرش کودک به حالت دستان و بدن و پاهای او را نگاه کرده و سپس آنرا با حالت قهرمانان این رشته ورزشی در عکس ها مقایسه کنید !!



 

پاسخی به پیام اخیر رهبر جمهوری اسلامی

                       پاسخی به پیام اخیر رهبر جمهوری اسلامی 



آخرین پیام سید علی خامنه ای در مورد بیست و چهارمین اجلاس سراسری نماز، با تأکید بر ضرورت احساس مسئولیت همگانی در خصوص «ترویج نماز»، همگان، بویژه مسئولان دستگاهها و دارندگان امکانات مادی و معنوی و مدیریتی را خواندم و بر خلاف پاچه خوا ران و مجیز گویان و کفتران  و کفتاران ولایت که فقط به به و چهچه میکنند و هیچگاه هیچ پرسشی از بیانات ولایت فقیه در ذهن کوچک و بسته آنها شکل نمیگیرد و ایرادی در آن نمیبینند , لهذا بعنوان یک شهروند ایرانی  لازم دیدم از این طریق ایرادات و ابهامات و پرسش هائی که از خواندن این پیام در ذهن من بوجود آمده را ابراز کنم .

ایشان در همان اوایل پیام خود نوشتند :


[[ با این همه، ظرفیت و میدان کار و نیز نیاز و عطش جامعه ی اسلامی برای رسیدن به نقطه مطلوب، بسیار بیش از واقعیتهای کنونی در این باره است.]]


که آدم حیران میماند که پس از گذشت نزدیک به چهار دهه از به حکومت رسیدن شما و اسلامیزه کردن کشور ایران و داشتن تمام امکانات و تجهیزات و رسانه ها و سرمایه و ظرفیت و میدان کار هنوز به نقطه مطلوب نرسیدید که هیچ !! بلکه واقعیت کنونی نشانگر یک چیز دیگر است ؟؟!


آیا فکر نمیکنید که یک یا چند جای این کار شما میلنگد و بیهوده آب در هاون میکوبید
 و توقعی غیر واقعی و بیجا و محال دارید؟

سپس در پیام خود متذکر شدید که :


[[  سخن امروز من تأکید بر احساس مسئولیت همگانی است. ]]


که فقط میگوئیم : ای کاش چنین تاکیدی را هم , برای رفع آلودگی هوا و بحران آب و خشکسالی میکردید و در این مورد نیز بر احساس مسئولیت همگانی مسئولان و مدیران نظام خود دقت داشتید و پیگیری لازم را مبذول میداشتید و از دولتمردان و اعمال این نظام انتظار و توقع داشتید که عمق خطر و عظمت فاجعه را درک کنند و بفهمند و کاری بکنند ! 


 و بسیار جالب و در خور تعمق و تفکر است که میبینیم در حالیکه تمامی رهبران ملل دنیا همه توان خودشان را در راه (( پیشگیری )) از " آسیب های اجتماعی " بکار بستند و در این راه میکوشند , شما تازه در فکر (( کاستن و کاهش))  " آسیب های اجتماعی " بوسیله نماز میباشید , در حالیکه خودتان اعتراف کردید و قبول دارید که واقعیت های کنونی یک چیز دیگر است !!


[[  همه بدانند که یکی از مؤثرترین راهها برای کاستن آسیبهای اجتماعی، ترویج نماز است. به این که حتی یک نفر از جوانان و نوجوانان کشور، در نماز سهل انگاری نکند همت گمارید. این یکی از بهترین راهها برای سلامت معنوی و روحی مردم ما و جامعه ما است.]]


حالا گیریم که بنابر تفکر و نظر و عقیده شما :


[[  به این که همگان فرا بگیرند و عادت کنند که نماز را با خشوع و حضور قلب به جا آورند، همت گمارید. اینها همه کارهای ممکنی است که با عزم راسخ و کار مداوم شما دست اندرکاران، محقّق خواهد شد، ان شاءالله.]]


چنین شد و بشود , اما ...


آیا نماز خواندن با خشوع جوانان , مشکل بیکاری را کاملا حل میکند ؟!


آیا به جا آوردن نماز با حضور قلب از آمار معتادان لیسانس و فوق لیسانس ما کم میکند و معضل اعتیاد برطرف میگردد ؟


آیا مطمئن هستید که خواندن نماز از فرار مغز ها وآن ضررهنگفت جلوگیری میکند ؟


آیا واقعا باور دارید که با خواندن نماز آمار وحشتناک کنونی طلاق پائین می آید و صفر میشود ؟


آیا حقیقتا معتقد هستید که خواندن نماز سبب آن شور و نشاط لازم جوانان برای به حرکت در آوردن چرخهای مملکت , میگردد ؟


آیا بهتر نبود اول آماری از آسیب های اجتماعی حاصله از رفتار همین نماز خوان ها و نمازگزاران در جامعه میگرفتید ؟


آیا  از اختلاف فاحش خشونت رفتاری و گفتاری که یکی از عوامل مهم در بوجود آمدن آسیب های اجتماعی میباشد در میان نماز خوان ها و نماز نخوان ها چیزی میدانید و آگاه هستید؟


ولی اگر واقعا باور میکنید و قبول دارید که نماز سبب کاستن جرائم و آسیب های اجتماعی میشود  , کافیست که فقط یک تست اعتیاد از همان دوربری های خودتان و افراد بیت و مربوط به بیت و فرزندان آنها که حتما همه آنها نمازشان را سر وقت میخوانند بگیرید و سوابق آنها را در کلانتری ها جویا شوید ...!


                   متن پیام رهبر جمهوری اسلامی و نظام مقدس !


 متن پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی که امروز(سه شنبه) در بیست و چهارمین اجلاس سراسری نماز از سوی آیت الله عابدینی نماینده ولی فقیه و امام جمعه قزوین قرائت شد به این شرح است:

                              بسم الله الرحمن الرحیم


خداوند علیم و قدیر را سپاسگزارم که تلاش شما دست اندرکاران محترم این اجلاس مهم و بیش از همه عالم بزرگوار و مجاهد جناب حجة الاسلام آقای قرائتی در بخشهای اساسی و مؤثری به بار نشسته و کارهای مفیدی در ترویج فریضه ی بزرگ و بی بدیل نماز انجام گرفته است.

با این همه، ظرفیت و میدان کار و نیز نیاز و عطش جامعه ی اسلامی برای رسیدن به نقطه مطلوب، بسیار بیش از واقعیتهای کنونی در این باره است. در پیام سال گذشته گوشه ئی از این فضای خالی و تلاش پذیر، نشان داده شده است.

سخن امروز من تأکید بر احساس مسئولیت همگانی است.

توقع و انتظار این جانب آن است که همه بویژه مسئولان دستگاهها و دارندگان امکانات مادی و معنوی و مدیریتی، عظمت این مسأله را به درستی دریابند و گام در راه عمل نهند.

همه بدانند که یکی از مؤثرترین راهها برای کاستن آسیبهای اجتماعی، ترویج نماز است. به این که حتی یک نفر از جوانان و نوجوانان کشور، در نماز سهل انگاری نکند همت گمارید. این یکی از بهترین راهها برای سلامت معنوی و روحی مردم ما و جامعه ما است.

به این که همگان فرا بگیرند و عادت کنند که نماز را با خشوع و حضور قلب به جا آورند، همت گمارید.

اینها همه کارهای ممکنی است که با عزم راسخ و کار مداوم شما دست اندرکاران، محقّق خواهد شد، ان شاءالله.

والسلام علیکم و رحمةالله
    سید علی خامنه ای
    6 بهمن ماه 1394

انتهای پیام/




یکشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۹۴

ماجرای زندگی یک بسیجی اقتصادی موفق در جمهوری اسلامی - ۱

 ماجرای زندگی یک بسیجی اقتصادی موفق در جمهوری اسلامی - ۱



این داستان , سرگذشت و چگونگی پیدایش یکی از اختلاس کننده ها ,  رانت خواران , غارتگران و بسیجیان اقتصادی یا همان هیولاهای ساخته و پرداخته نظام نه چندان مقدس جمهوری اسلامی میباشد .

همان کسانی که بسیاری از مردم نمیدانند آنها که هستند ؟


همان کسانی که بصورت گمنام و در خفا سپر بلای آقازاده ها شدند ...


همان کسانی که در دادگاه های مسخره و نمایشی مفاسد اقتصادی به ترتیب حروف الفبا از آنها نام برده میشود.


همان کسانی که حتی وزارت اطلاعات و سربازان گمراه امام زمان هم وجود نزدیک شدن به آنها را ندارند و در مورد آنها هیچ نمی گویند و هیچ اقدامی نمیکنند و در کمال بی غیرتی آنها را زیر سبیلی رد میکنند و دشمن این آب و خاک و این مردم نمیدانند ! 


همان کسانی که اگر از صد فرسخی هم آنها را در مازراتی و پورشه و یا حتی لخت و بدون لباس های مارکدار در کنار استخر خانه شان ببینی , میفهمی که از این گل منگلی های تازه بدوران رسیده و فرزندان همان پدرانی هستند که شرافت و وجدان خودشان را یکجا فروخته اند  ...  


همان کسانی که تا با آنها از مشکلات و بدبختی حرف میزنی , میگویند : اینها را ولش کن و به عزت و اقتدار بچسب !


و یا اگر کمی با آنها خودمانی شوی آرام زیر گوشت وزوز میکنند که : تو چیکار به این کارها داری ؟


تو هم زرنگ باش , همه دارند میدزدند , تو هم بدزد ...البته دزدی که نه ..., حق خودتو برمیداری ....!!


بله , این داستان زندگی یکی از آنها و چگونگی بوجود آمدن آنها و اثر نحوه تربیت خانواده و تاثیر محیط تربیتی آنها چطور زمینه را برای آشنائی با  بالاها و رشد سریع این افراد و مهارت آنها در زد و بست ها و قرار مدارها  فراهم و آماده میکند و از آنها یک هیولای اقتصادی میسازد ؟


                              *****************************

طاقتعلی ( طاقت علی ) سفت الاسلام  تنها پسر مش همینرضا  ( همین رضا ) سفت الاسلام بود .


 نامگذاری این پدر و پسر هم خیلی جالب بود  , اسم " همینرضا سفت الاسلام "   قرار بود که در اصل " حمید رضا "  باشه ولی چون او از زمانیکه زبان باز کرد و اولین کلمه ای که گفت و تکرار میکرد " همین " و " همینه " بود , اسمش را گذاشتند " همینرضا " ...!


و " طاقتعلی سفت الاسلام " که بعد از دوتا دختر و کلی نذر و نیاز خدا به مش همینرضا داد و قرار بود که اسمش همان " چراغعلی "  که اسم پدر بزرگ مش همینرضا بود باشه , ولی  آنهم بعلت زایمان سخت و پردرد مادر طاقتعلی که چیزی نمونده بود سر زا بره  , مش همینرضا , طاقتعلی را انتخاب کرد!


چون واقعا اعتقاد داشت که پسرش خیلی آن وضعیت سخت زایمان را طاقت آورده وتحمل کرده که تونسته سالم بدنیا بیاد!!


البته مادرش خیلی دوست داشت که اسمش را " طاعتعلی "  بزاره تا در تمامی مورد مطیع حضرت علی باشه و دستورات او را اطاعت بکنه ولی حرف , حرف مش همینرضا بود ؛ همینه ,  همین که گفتم !


این طاقتعلی درست ده روز بعد از ۲۲ بهمن سال ۵۷ بدنیا آمد و مش همینرضا هر کاری که تاریخ تولد او را در شناسنامه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بکنه , نشد ولی هر کس از او تاریخ تولد طاقتعلی را میپرسید میگفت : درست روز سی و دو بهمن سال ۱۳۷۵  و همزمان با انفجار نور بدنیا آمده ...! 


مش همینرضا  دو تا دخترش را یکی در  ۱۳ سالگی و یکی دیگر را در ۱۵ سالگی به دو تا طلبه شوهر داد که شاید الان در قم و مشهد ساکن باشند و زندگی میکنند و مش همینرضا هم زیاد به اونها اهمیتی نمیداد و میگفت : همینه , همینه دیگه ...!


کودکی طاقتعلی هم در مسجد و هیئت ها گذشت که به جمع کردن استکان ها و جفت کردن کفش ها و دمپائی های جلوی در مسجد گذشت و بدترین خاطره اش هم  راه رفتنش در روزهای تاسوعا و عاشورا  در وسط دسته زنجیر زنی با اون لباس و دشداشه سفید و بلند و چفیه سبز و اون زنجیرک هائی که روش اسم علی و حسن و حسین و اینا  نوشته بود و ادای طفلان تشنه لب خیمه ها را در آوردن بر خلاف میلش بود.


او هم دوست داشت همراه بقیه بچه ها زنجیر بزنه ولی  تا کلاس دوم راهنمائی این کابوس برای طاقتعلی ادامه داشت و هر چقدر به پدرش التماس میکرد که همکلاسی هم مسخره ام میکنند تو کت مش همینرضا نمیرفت و میگفت : همینه , همینه دیگه..!


تا  آنجاکه طاقتعلی با جا کردن خودش در آشپز خانه و تأکید آقای محرم نسب مسئول آشپزخونه و نذری به لازم داشتن طاقتعلی در کمک به او , توانست از شر اون نقش مسخره و چندش آور نجات پیدا بکنه و گاهگاهی هم لائی بکشه و با اجازه آقای محرم نسب در زنجیر زنی ها شرکت بکنه و به چشم غره های پدرش اهمیتی نده ...


این رفتن طاقتعلی به آشپز خانه مسجد و دیدن زد و بست های پشت پرده در پر کردن قابلمه های نذری و سفارش کردن و سفارش گرفتن و سفارش شدن و سفارش بردن دم خانه ها  و سلام رساندن ها و بزرگی میرسا نندها و آشنائی ها و  "آقا "  طاقتعلی شدن  او در ایام محرم  , در روحیه و اخلاق و آینده و سرنوشت طاقتعلی تاثیر بسیار زیادی گذاشت و به او برای پیشبرد اهدافش خیلی کمک کرد !


البته طاقتعلی باید آخوند میشد !


این خواسته مش همینرضا بود که تصمیم داشت که طاقتعلی را بعد از گرفتن دیپلم و با سفارش امام جماعت و آشناها به مدرسه فیضیه قم بفرسته و از او یک روحانی مبارز خط امامی عاشق ولایت بسازه و درست بکند.


او از تصور شنیدن اسم " حجت الاسلام والمسلمین طاقتعلی سفت الاسلام " قلبش مالامال از شعف میشد و هر وقت در خیال خودش طاقتعلی را بالای منبر و در حین وعظ میدید چشمانش پر از اشک میشد و تند تند دست به ریشهای همیشه کوتاه و زبر خودش میکشید و صلوات میفرستاد .


ولی طاقتعلی داغ روحانی شدن را بدل پدرش گذاشت !


طاقتعلی از کلاس پنجم بود که فهمید بیشتر همکلاسی های او اسم آخوندها  را بدون دادن دو سه تا فحش و لعنت به زبان نمی آورند و بعد ها در صف نانوائی و قصابی از شنیدن فحش هائی که بزرگترها به آخوندها میدادند و لعن و نفرین هائی که به خودشون و پدر و مادر شون و جد و آباد آنها میفرستادند و طاقتعلی با دهانی باز میشنید و او با تصور چهره مادرش , عرق سردی روی پیشونی و پشتش مینشست.
برای همین طاقتعلی که نمیتونست مستقیما با پدرش رودررو بشه و مخالفت بکنه تصمیم گرفت که هیچوقت دیپلم نگیره که بعد از آن مجبور به رفتن به قم و فیضیه نشود .


پس شد تنبل ترین شاگرد کلاس و به ضرب و زور , هر دو سه سال یک کلاس بالاتر میرفت و حتی کتک های پدرش هم نتونست او را از این تصمیم منصرف بکنه و در زیر چک و لگدهای پدرش در دلش شاد بود که اونها را از لعن و نفرین مردم نجات داده و حتما خدا اجر این کار را به پاش مینویسه !


اما حسرت بازیهای دوره بچگی مثل گل کوچیک و هفت سنگ و اینا همیشه بدل طاقتعلی ماند , چون هیچوقت پدرش به او اجازه نداد تا در کوچه با همسن و سالهای خودش بازی کنه و هر وقت به پدرش گفته بود چرا ؟


باز هم همان ؛ همین , همین که میگم و همینی که هست را از دهنش شنیده بود !
 و این طاقتعلی بود که تمام این کارها را طاقت میاورد و دم هم نمیزد .


ولی بعدها بهترین سرگرمی طاقتعلی همان ایست بازرسی های پایگاه بسیج مسجد محل و گیر دادنهای مختلف به مردم شده بود.


در زمان جنگ هم مش همینرضا را کرده بودند مسئول پاسخگوئی به مردم و تا جائی کسی صداش در میومد , مش همین رضا میرفت و شروع میکرد :


- همینه دیگه ...
- انقلاب یعنی همین ...
- انقلاب یعنی همینی که هست ...
- نداریم , همینه , جنگه دیگه ...
- جنگ همینه دیگه ...
- همینه دیگه , تحریم همینه , تحریم یعنی همین ...
- سازندگی همینه , سربلندی اسلام همینه , مبارزه همینه , فناوری هسته ای همینه , اقتصاد مقاومتی همینه , نرمش قهرمانانه هم همینه ...!!


و یکروز که طاقتعلی از پدرش پرسید  : اگر همینه , پس چرا برای آقا و حاج آقاهای محل خودمون همین نیست ؟؟


پدرش در حالیکه با تحقیر و نفرت به طاقتعلی نگاه میکرد گفت :


کره خر , یعنی میگی , آقا  که جدش سیده و به آل عبا  و ائمه اطهار میرسه , نبره و نخوره ؟


یا این برادران و حاج آقا ها که صبح تا شب دارند برای این مردم جون میکنند , نبرند و نخورند ؟


طاقتعلی دیگه روش نشد که بپرسه , پس ما چرا نباید ببریم و بخوریم ؟!


و همانجا بود که طاقتعلی عهد کرد دیگه از پدرش هیچی نپرسه ...          


این پدر و پسر از فعال ترین نماز خوانهای مسجد محل بودند و بی تردید در تمامی مراسم های مسجد شرکت میکردند و اصلا نمیشد دهه محرم و مراسم سینه زنی را بدون آنها تصور کرد و حتی غیبت های چند ساعته یکی از آنها در هر مراسمی سبب شک و نگرانی اهالی مسجد و مردم میشد.


تقریبا تمام وقت های خالی این پدر و پسر در مسجد و یا در رابطه با کارهای مسجد محل میگذشت و همیشه خدا در صف اول نماز جماعت ها حضور داشتند و هر جمعه در نماز دشمن شکن جمعه شرکت میکردند و راهپیمائی و تظاهراتی نبود که این پدر و پسر در آن پلاکاردی دستشون نباشه و مرگ بر امریکا نگفته باشند ...


ولی همه اهل محل از این در تعجب بودند که چرا اینها که سر و تهشون را میزدی در مسجد بودند و با امام جماعت مسجد و حاج آقا ها بهترین روابط حسنه را دارند , باز هم در همان خانه کلنگی ته کوچه مینشستند و پیاده از خانه تا مسجد میروند و برای رفتن به نماز جمعه همچنان از اتوبوس شرکت واحد استفاده میکنند ؟؟!


آخه خیلی ها بعد از آنها ریش گذاشتند و اوورکت پوشیدند و مسجدی شدند ولی حالا هر کدام چند دهنه مغازه دارند و خونه های کلنگی خودشان را کوبیدند و با تیر آهن و سیمان سهمیه برج و آپارتمان ساختند و به جایی رسیدند و یا بساز و بنداز شدند و یا سر از تجارت و کسب و کار درآوردند و بعد از چند سال هم بالای شهر اسباب کشی کردند و رفتند ... 


البته بیشتر آنها جذب سپاه شدند و اگر سابقه چند روز منطقه و جبهه را داشتند و یا حتی عکس چفیه بگردن و ژ -۳  بدستی از خودشون داشتند که حالا سردار شدند و مشغول چاپیدن هستند ولی آنهائی که بنابر دلائلی سابقه جبهه و رزمندگی نداشتند با زدن دفترهائی کارچاق کن های طرح های عمرانی سپاه شدند , همان طرح هائی که چند صد هزارتا از آنها نیمه کاره در گوشه و کنار مملکت بچشم میخوره و لنگ در هوا مونده ...


اما این پدر و پسر اصلا تو نخ این حرف ها نبودند و زندگی خودشون را با همون حقوق بازنشستگی مش همینرضا  و قیمه و آبگوشتهای مسجد و تکیه میگذراندند تا با روی کار اومدن پدیده هزاره سوم , مردی از جنس شیشه خرده های مردم احمدی نژاد و تشدید تحریم ها و بالا رفتن تورم و گران شدن همه چیز , مش همینرضا دیگه طاقت نیاورد و یک شب در حالیکه یکوری ولو شده بود و داشت به تلویزیون که سخنرانی احمدی نژاد در سازمان ملل را پخش میکرد گوش میداد رو به طاقتعلی که داشت شلوار خاکی و چفیه و پیرهن خودشو به دقت تا  میزد , کرد و گفت :


با حاج آقا اسلام پناه در مورد کار برای تو صحبت کردم ,  قرار شد که فردا شب پسرش را بیاره که بعد از نماز جماعت با تو حرف بزنه و هماهنگ کنه که تو رو ببره همون شرکتی که خودش اون تو کار میکنه معرفیت کنه و دست و بالت بند بشه ...


طاقتعلی گفت : ولی من با قبولعلی اینا قرار گذاشتم که فردا بریم دور نیروگاه اراک یا اصفهان زنجیره انسانی انرژی هسته ای حق مسلم ماست تشکیل بدیم و درست کنیم و شاید به نماز جماعت نرسیم ...


مش همینرضا اخمی کرد و گفت : همین , همین که گفتم .


طاقتعلی هم هیچی نگفت و بلند شد و از اتاق رفت بیرون ...   




          

پنجشنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۹۴

جماعت خواب , اجتماع خواب زده , جامعه چرتی !

        جماعت خواب , اجتماع خواب زده , جامعه چرتی !

این گفته از دیالوگ مفتش تامینات در یکی از زیباترین سکانس های سریال زیبا و بیادماندنی " هزاردستان " کار زنده یاد " علی حاتمی "  هست و تا جائی که یادم هست روایت کردند و میکنند که مرحوم حاتمی خیلی از دیالوگ ها را در سر جلسه فیلمبرداری مینوشت .

نکته بسیار جالب در این سکانس انتخاب افراد و کاراکترها و دیالوگهای و صدای انتخاب شده برای آنهاست و چنان این اشخاص و مشتریان قهوه خانه با مشاغل و شمایل و لحن صحبت کردن شان هماهنگ و جور هستند که آدم عمق درد را در این گفته مفتش تامینات


جماعت خواب , اجتماع خواب زده , جامعه چرتی ! )

با تمام وجود احساس و درک میکند و میپذیرد ...

نقش مفتش تامینات را شادروان جهانگیر فروهر ایفا میکرد و دوبلور او عزت الله مقبلی بود و بجای او حرف میزد .


کلیپ فوق را که در آخر نوشته های سکانس این استنطاق مشاهده میکنید یکی از بهترین و با کیفیت ترین قطعات و کلیپ های موجود از این سریال خاطره برانگیز میباشد .
   
مفتش تامینات :


مأمورین مراقب باشند , از این دقیقه هیچکس حق نداره نه داخل بشه  , نه خارج .
کار استنطاق که تمام شد شهود مرخصند .
مضطرب نباشید , من روش بسیار محبانه ای در امر استنطاق دارم , رویه ای نو و مطلقا ابتکاری . لازم نیست همه شهود را برای سوال و جواب به شعبه تامینات ببرم , فقط شخص مظنون .
بدانید من نه خویشاوند اسماعیل خانم و نه با ضارب پدرکشتگی دارم , نه دوستدار آن بودم  و نه کینه توز این , حتی به خونخواهی هم نیامده ام که این بعهده مدعی العموم است . البته اگر لازم باشه دست به داغ و درفش هم خواهم زد .
اسماعیل خان چه خائن باشد و چه خادم , برای من فقط یک مقتوله .
و ضارب به هر نیتی که دست به این جنایت زده باشه , یک قاتله و عمل او یک جنایت. 
 خوب , حال این تخت را خالی کنید برای اشخاصی که حاضر میشوند به جهت استنطاق ...
 *
اسم ؟
: علیچی !

اسم پدر ؟
: ابراهیم
اهل ؟
: مال اصفهونم
شغل ؟
:  قهوه چی
فاصله قهوه خانه تا محل حادثه بسیار اندکه , تیر از سقاخانه شلیک شد . پس ضارب داخل سقاخانه بوده و بعد از شلیک از داخل سقاخانه گریخته , شخص متوحشی پا به فرار ندیدی؟
:  والله من داشت چشام گرم میشد که صدای گوله یهو چرتمو پاره کرد...


*
اسم ؟
:  محمد کاظم
اسم پدر؟
:  محمد علی
اهل , مال کدوم ولایتی ؟
:  طهران
شغل ؟
: بقال
لحظه ترور کجا بودی ؟ 
: خوابیده بودم  , تو خواب خوش بودم , یه مرتبه به صدای گوله از خواب پریدم , مثل مرغ سرکنده دویدم طرف کالسکه که دیدم کالسکه غرق خونه ...


*
اسم ؟
: اوس هاشم
اسم پدر ؟
: عباس
اهل ؟
: اهل دل
شغل , کسب و کارت چیه , هوم ؟
: پدر عاشقی بسوزه , خاکستر نشینم
موقع سوقصد به چه کار بودی ؟
:  یاد یار , خواب خوش ...


*
اسم؟
: محمود رضا
اسم پدر ؟
:  عباس
اهل ؟
:  تهرون
کسب و کار ؟
: از کار افتاده ام , شمایل گردونم
وقتی به جانب اسماعیل خان تیراندازی شد چه میکردی ؟
: چرت میزدم که یهو سرم سنگین شد ...


*
اسم ؟
: نعمت الله
اسم پدر ؟
: عباسعلی
اهل ؟
اهل طالقونم ,
شغل ؟
: تعزیه خون بودم دوره علی اکبر خونیم سرمه بخوردم دادن صدام گرفت خونه نشین شدم
ضارب رو حین فرار دیدی ؟ قبل یا بعد از سوقصد ؟
: من تو باغچه , جات خالی پای بساط  بودم , دود ...


*
اسم؟
: غلامحسین
اسم پدر , باباتو چی صدا میزدند ؟
: میرز ابوالحسن خان
اهل ...اهل کجائی از کجا اومدی ؟
:  تهرون
شغل  , چه کاره ای ؟
: خونه شاگرد بودم , اندرونی حضرت والا , بیرونم کردن , حالا دوره گردم و توتون فروشم
کی تپانچه رو آتش کرد , ضارب رو دیدی ؟
: راستیتش , سیخکی دراز کشیده بودم سینه کش آفتاب که ,  دیگه هیچی ...


- جماعت خواب , اجتماع خوابزده , جامعه چرتی , هوووم ...

فرق بین قاتل و شاهد در اینست که قاتل شاهد جنایت هم هست , اما شاهد قاتل نیست .

البته خواجه شیراز میگه که , شاهده که کمر به قتل آدمی بسته , این قول حافظ ماست .البته عرفای شما تعریف دیگری از شاهد دیگری دارند , پس فرق بسیاره میان شاهد  و  شاهد .



                    

ای مسئولین نظام و برادران ارزشی و حزباللهی , کمک کنید!

   ای مسئولین نظام و برادران ارزشی و حزباللهی , کمک کنید!
 

 
ای مسئولین جمهوری اسلامی که به جای ایران به فلسطین خدمت میکنید به فریاد این بچه مظلوم فلسطینی برسید!

ای برادران و خواهران ارزشی و حزباللهی که خودتان را برای فلسطین و لبنان جر میدهید به این کودک فلسطینی کمک کنید!!


ای نمایندگان مجلسی که بجای رسیدگی بکار مردم خودتان در صحن علنی مجلس برای مردم غزه و فلسطین تظاهرات میکنید , یک بچه فلسطینی به دردسر افتاده و کمک میخواهد!!!


ای شما که این همه راه و جاده و اتوبان در فلسطین ساختید , شما که این همه مدرسه و دبیرستان و دانشکده های مختلف در لبنان و فلسطین ساختید , شما این همه لبنان و فلسطین را اباد نمودید , شما که بخاطر اندوه لبنان خواب و خوراک ندارید , شما که این همه به عرفات و حماس و عباس کمک های نقدی و غیر نقدی کردید , شما که کاسه های داغتر از اش شدید و تمام منافع و مصالح ایران را به پای فلسطین و لبنان قربانی کردید ...


ای کسانی که از غم کودکان غزه و بچه های فلسطینی شب و روز بر سر خودتان میزنید و خودتان را برای آنها جر میدهید , بشتابید که یک کودک مظلوم فلسطینی دهساله به دردسر افتاده و کمک میخواهد بجنبید و اگر آب دستتان هست زمین بگذارید و  کمکش کنید ...!


من فکر میکنم که دست ایادی استکبار جهانی به سرکردگی اسراییل جهانخوار در کار باشد چون  :


[[ در موردی کم یاب ، اختلاف رنگ چشمان " بسام ماضی " کودک فلسطینی، موجب دغدغه خاطر و ناراحتی و مشکلاتی برای وی و اعضای خانواده اش شده است.به گزارش شبکه العالم، " بسام ماضی " کودک ده ساله فلسطینی در روز چند بار به جلوی آینه رفته و این سوال را می پرسد که چرا رنگ دو چشمانش با هم فرق دارد و هیچ یک از فامیل و حتی برادرانش مانند او نیستند.بسام ، دانش آموز کلاس پنجم ابتدایی که یک چشمش آبی رنگ و دیگری قهوه ای است، می گوید که به علت این عارضه درمدرسه با مشکلات و ناراحتی های زیادی روبرو می شود، و همکلاسی هایش دائماً درباره این مساله از او سوال می کنند و گاه وی را مورد تمسخر قرار می دهند.حسام پدر 36 ساله این کودک فلسطینی می گوید که نگرانی از وضعیت چشمان پسرش باعث شده است که به مدت چهار سال درحال مراجعه به بیمارستان های مختلف برای یافتن درمانی برای این مشکل باشد.]]


من مطمئن هستم که این صهیونیست ها مشغول یک توطئه جدید بر علیه برادران مظلوم فلسطینی هستند و دارند طبق یکی از کشفیات رائفی پوری یا نظریه های حسن عباسی کاری میکنند که رنگ چشمهای بچه های فلسطینی و لبنانی دورنگ شود تا از این طریق به اسلام عزیز ضربه بزنند و ظهور را به تعویق بیاندازند !


من میدانم که متفکرین یهودی و یا همان اتاق فکر صهیونیست های ازغدی پور و عباسی , با خواندن احادیث و روایات ما  و میلیونها ساعت تحقیق و تفکر در مورد آن پی بردند که کسانیکه رنگ چشم هایشان با هم فرق دارد رنگ لباس یا همان دشداشه آقا امام زمان را درست تشخیص نمیدهند و به ایشان ایمان نمیآورند و میخواهند از این راه سبب کاهش یاران امام زمان شوند و به دشمنان ایشان کمک کنند.


آنها چون میدانند که از طریق جنگ موشکی حریف همراهان آقا ( عج الله و اینا ) نمی شوند , میخواهند از طریق اختلالات ژنتیکی و دستکاری در DNA  در مارپیچ پلکانی دوم از طبقه سوم  و همکف , رنگ چشم کودکان فلسطینی را تغییر دهند و از آن در راه اهداف نژادپرستانه خودشان استفاده کنند و از این طریق در راه ظهور اختلال ایجاد کنند .


مگر سخنرانی استاد رائفی پور را گوش نکردید و نشنیدید که این استاد فرمودند دشمن و صهیونیست ها میخواهند با کارتون والت دیسنی و فیلم های مرد عنکبوتی و سوپرمن برای امام زمان شر درست کنند ؟!


مگر نشنیدید استاد حسن عباسی فرمودند کارتون " پاندای کونگ فو کار " را در راه اهداف استکباری و صهیونیستی ساختند ؟!    


پس بروید برادران , بجنبید مسولین دلسوز جمهوری اسلامی و کودک فلسطینی دوست نظام ,  هر چه زودتر بروید برای این کودک مظلوم فلسطینی که مورد هجمه ژنتیکی سربازان علمی غاصب صهیونیستی قرار گرفته کاری بکنید و این نقشه اسراییلی های غاصب را هم نقش بر آب کنید , یالله بجنبید و یک یا حسین دیگر ....


( از امت فهیم و باشعور حزب الله تقاضا میشود جزئیات بیشتر و دقیق تر این حمله ژنتیکی دشمن صهیونیست را در سخنرانی های این هفته استاد ازغدی , استاد عباسی و استاد رائفی پور بدقت دنبال کنند ...من الله التوفیق )


        
 

رقابتی که برای ملت قابل فهم نیست و برد و باختش مفهومی ندارد!

 رقابتی که برای ملت قابل فهم نیست و برد و باختش مفهومی ندارد!



این مقام عظما رهبری یا به زبانی حرف میزند که برای عموم مردم مفهوم و قابل درک نیست و یا اینکه خودش نمیفهمد که چه میگوید و منظورش چیست ؟!


ایشان که چندی پیش گفت : «حتی کسانی هم که با نظام مسئله و مشکل دارند هم در انتخابات شرکت کنند»


به اصطلاح آمدند ابرو را درست کنند زدند چشم را هم کور کردند و دیروز گفتند:


"   این سخن به معنای آن نیست که بخواهند  کسانی که نظام را قبول ندارند به مجلس بفرستند "


خوب مگر مغز آدم را الاغ گاز گرفته که نتواند نماینده خودش را به مجلس بفرستد و آنوقت برود در انتخابات شرکت بکند و به کسانی رای بدهد که آنها را قبول ندارد و با آنها مسئله و مشکل دارد ؟!


ایشان در تاکید این استدلال دوباره گفت :


[[ در هیچ جای دنیا، افرادی را که اصل نظام آن کشور را قبول ندارند، به مراکز تصمیم گیری راه نمی دهند و حتی در کشوری همچون امریکا...]]


ولی انگار ایشان نمیدانند که در هیچ جای دنیا هم هیچ رهبری نمی آید از مخالفان نظامی که حق فرستادن نماینده به مجلس را ندارند بخواهد و درخواست کند که در انتخابات مجلس شرکت بکنند !!


حالا اینها به جهنم ...


ببینید چگونه اصل انتخابات را به زیر سوال بردند و آنرا قابل فهم برای " ملت " ندانسته اند !


[[ رهبر معظم انقلاب اسلامی، دو انتخابات پیش رو را بسیار مهم و بزرگ خواندند و با تأکید بر اینکه انتخابات، یک رقابت و مسابقه ملی است، گفتند: در این رقابت، در واقع برد و باختی برای ملت مفهومی ندارد زیرا در هر صورت، ملت ایران برنده واقعی و نهایی است.]]


منبع خبر : http://www.yjc.ir/fa/news/5468853/نگفتم-کسی-که-نظام-را-قبول-ندارد-


ایشان میگوید این انتخابات که یک رقابت و مسابقه ملی هست بسیار مهم و بزرگ میباشد ولی  برد و باختی در کار نیست و اصلا برنده شدن و باختن در آن معنی ندارد و قابل فهم نیست چرا که در آخر ملت برنده هستند !!


آیا ایشان میتوانند در آخرین روزها ی فعالیت این طویله مجلس پر ننگ دوره نهم , فقط یک مورد از کارهای آنها که ملت در آن برنده و پیروز شدند را به ما نشان بدهند ؟؟!



خوب کدام ابلهی هست , وقتی که میداند برنده هست و رفتن و نرفتنش در رقابت و مسابقه فرقی بحالش ندارد به خودش زحمت رفتن و مسابقه دادن را میدهد ؟

کجای این رقابت ابلهانه و مسابقه مسخره مهم است و چه چیزی در آن بزرگ جلوه میکند ؟!


آخر کدام آدم نفهمی هست که اصل مسابقه را نفهمد و رقابت برایش مفهومی نداشته باشد و مهمتر از همه بداند که تمامی رقیبان مترسک هائی بیش نیستند و در نهایت خودش برنده خواهد شد چنین رقابتی برایش مهم است و اهمیت دارد ؟ 


وقتی کسی نتواند نماینده خودش را به مجلس بفرستد چگونه میتواند احساس پیروزی کند و برنده باشد ؟


کدام انسان ابلهی میتواند این حرفها را بشنود و باز هم برود در این مسابقه ابلهانه و این رقابت بی مفهوم و مشکوک شرکت کند ؟


چطور کسیکه میخواهد به علی مطهری رای بدهد میتواند از پیروزی و رفتن کوچک زاده به مجلس احساس پیروزی و برنده بودن بکند ؟


چگونه کسی که برای رفتن حسن خمینی به مجلس خبرگان تمام تلاش و کوشش خود را میکند و در این راه هزینه میپردازد برایش برد و باخت مفهومی ندارد ؟!


 این حرف مقام عظما فقط بدرد کسی میخورد که میخواهد مهر انتخابات در شناسنامه اش بخورد و غیر از آن هیچ چیز برایش مهم نیست و اهمیتی ندارد و لاغیر .//