یکشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۹۱

بوی عیدی ، بوی فقر ، بوی اشک مادر

                     بوی عیدی ، بوی فقر ، بوی اشک مادر 


 
 بوی عیدی ، بوی فقر ، بوی اشک مادر /
بوی تند  ، وعده نفت ، وسط  سفره ما /
 بوی تهدید ، تو نماز جمعه  رنگ و ریا / 

با اینها زندگیمو سرمیکنم ، با سیلی صورتمو سرخ میکنم 

شادی خریدن  ، میوه خوب 
وحشت کم شدن  ، ارزش پول ، از تورم زیاد/ 
بوی اسکناس داده ، بابت کفش و کتاب /

با اینها بچه هارو سیرمیکنم ، با اینها من خودمو پیر میکنم //

فکر سر کردن این عید   ، با همون چادر سیاه /
شوق یک خیز بلند ، از رو همه  نکبت ها مون /
فکر برق وپول آب و قبض ها شون ، تو گنجه ها /

با اینها من چشمها مو ترمیکنم ، با اینها زندگیمو سر میکنم //

صحنه دارزدن ، یک جوون پیرهن سیاه /
فکر آزاد شدن بی وثیقه  ،  از تو زندانها /
بوی داغ  کیک  زرد و ، حسرت غنی سازی /

با اینها مردمو سرکوب میکنند ، با اینها بسیجی رو خر میکنند//    

عشق یک سر پناه ساختن ، بی کلک /
ترس خوابوندن ماشین ، از ندادن جریمه های پلیسه /
بوی شرمندگی از نداشتن پول  ، تو حساب /

با اینها حکومتو درک میکنم  ،  با اینها من اسلامو ترک میکنم//

بوی نفرت ،  بوی خون ،  عطر خوب تحریم /

شب جمعه پی شیشه ،  توی خلسه  گم شدن /
توی جوی لاجوردی ،  جسد  یک کراکی /

با اینها زندگی مو سر میکنم  ، با اینها خستگیم و درمیکنم ، با اینها زمستون رو سر میکنم................



هیچ نظری موجود نیست: