حزب الهی بی عرضه ودست و پا شلفتی چه نوع جانداریست ؟
در گونه ها و رده بندی حزب الهی ها , اخیرا یک حزب الهی جدید توسط حجت الاسلام پناهیان , بنام [[ حزب الهی بی عرضه ]] که جز رده حزب الهی هاست ولی از دسته بسیجی های ساندیس خور میباشد , کشف و تقدیم به جامعه علمی و مذهبی کشور گردید .
این حزب الهی جدید الکشف که بنظر کاشف آن یعنی حجته السلام و المسلمین پناهیان , به دلیل آنکه پول ندارد و پولدار نیست به بی عرضه معروف و به همین اسم نیز نامگذاری شده است .
ولی یکی از این حزب الهی ها که بنده خدا گیج شده و طبقه و گروه و رده جانداری خودش را گم کرده و نمیداند در صفحه فیسبوکش گفته :
[[ «چند روز پیش در دانشگاه امام صادق(ع) مراسمی با سخنرانی پناهیان و مداحی حاج میثم مطیعی خودمان برگزار شد. اگر پناهیان سخنران باشد دیرتر میروم تا فقط از نوای میثم عزیز استفاده کنم چون حوصله شنیدن حرفهای ذوقی و بیقاعده نامبرده را ندارم. ولی خب اینبار ده دقیقه پایانی سخنرانی رسیدم. پناهیان برخی دانشجویان امام صادق(ع) را که به ماشین گرانقمیت و دنده اتوماتش گیر داده بودند مورد تمسخر قرار داد و نیشخندی حوالتشان کرد و گفت بچه حزب اللهی باید پولدار باشد اگر پول ندارید عرضه ندارید! باید عرضه داشته باشید! من معنی عرضه را نمیدانم؛ اگر کسی هست که مرا در درک این کلمه یاری کند خوشحال می شوم.» ]]
که البته و صد البته که , کی بهتر از جناب مولانا شیخ مصطفی بلخی نیک کرداری میباشد تا بتواند به شما یاری رساند و خوشحالتان کند ؟
ای حزب الهی بی عرضه عزیز , ای جان برادر که پولدار نیستی و خودت هم خبر نداری که از بالا تو را به دیده حقارت مینگرند و ریشخندت میکنند
,
بدان و آگاه باش که , تو باز هم شانس آوردی و بخت یار تو بوده که هنوز تو را در رده بندی اصلی خودت که همانا رده چرندگان و چهار پایان میباشد قرار نداده اند!
لذا اول از هر چیزی از تو خواهشمندم که ناراحت و عصبی نشو و خودت را کنترل کن و تا آخر مطلب یار من باش...
تا تو را بگویم که از چه بابت با چهارپایان قرینی و کوس برابری میزنی در حالیکه خود را یک مخلص ارزشی متعهد میدانی و تصور میکنی !
که زهی خیال باطل ...
کمی خویشتندار باش تا حقیقتی بر تو بگویم و چشم دل تو را به نور حقیقت روشن سازم , شاید که بفهمی چه بر سرت آوردند و با تو چه ها کردند که تو همچون کبکی سر در برف نادانی فرو برده ای و همه چیز را سپید میبینی... ,
و بدان که حقیقت همچو دارو تلخ و ناگوار است ولی سبب شفا و درمانت میگردد و باشد که نجاتت میدهد .
پس زبان به کام بگیر و خاموش باش و گوش دل به حرف دل بسپار و اندرز پذیر باش .
ای بی عرضه , از آن سبب تو را بی عرضه میدانند چون هنوز بر تو همچو آن درندگان , خوی غارت و چپاول و دزدی و اختلاس و زد و بند هنوز غالب نشده و تورا از آن به عمد دور نگاه داشته اند ...
چراکه هنوز هم همچو گوسپند بر پای منبر آنها مینشینی و به مهملات و خزعبلات آنها گوش میسپاری و همچو ابلهان از آن گفته ها که خود انها هیچ اعتقادی بدان ندارند و پایبند آن نیستند کپی میکنی و نت بر میداری ... ای بی عرضه !
ای بی عرضه بی پول , بدان و آگاه باش زمانیکه تو مشغول پرکردن آفتابه حاجی و گذاشتنش دم در خلا بودی و یا هنگامی که به دنبال خرید منزل ایشان از این خیابان به آن خیابان میرفتی و یا برای تهیه نخود سیاهی که حاجی گفته بود به این طرف و آنطرف میدویدی , حاجی با آقا زاده اش مشغول دسته کردن همان پولهائی که معیار و ملاک [ عرضه ] میباشند بودند .
ای نا پولدار بی عرضه , بدان و آگاه باش که هنگامیکه تو مشغول حفظ آیات و خواندن روایات سفارش شده حاجی بودی و دعای جوشن کبیر را تمرین میکردی , حاجی , آقا زاده اش را فرستاد به انگلیس تا طریقه با عرضه شدن انگلیسی را بیاموزد تا بتواند او را به یک با عرضه بین المللی تبدیل کند و عرضه خودش و آقازاده اش را به تمام جهانیان نشان بدهد و فخر بفروشد .
ای طفلک بی عرضه حزب الهی , بدان و آگاه باش که آن خلوص نیت پاک تو برای حاجی و آقا و آقا زاده اش بهترین مستمسک و وسیله برای فراغت آنها , در مال اندوزی بیشتر و بیشتر بود .
بدان و آگاه باش , که آن خر حمالی های تو حاصلی جز پول بیشتر که برای آنها [ عرضه ] بود , به ارمغان نیاورد و تو نادان درست در آنزمان به فکر نوع پارچه پوشش و جنس کفش آقا امام زمان در آن جمعه ای که باید ظهور کند بودی و همانا از پول که همان [ عرضه ] باشد غافل گشتی....
و آنها نیز با تیزهوشی و شناخت کامل از بلاهت تو , هر از گاهی تکه [ عرضه ] و مبلغ ناچیزی به پیش تو انداختند که با آن حتی تو نمیتوانستی دیگر بی عرضه ها که دوستانت بودند را به یک ساندویچی ببری و سوسیس بندری بهشان بخورانی تا همگی با هم کیف کنید و برای خودتان خاطره بسازید...
اما همان ته استخوان عرضه , دهن تو را میبست و جای گله گزاری و هیچ فکری را هم برایت نمیگذاشت.
ای بی عرضه حزب الهی بدان که اگر اندکی , فقط اندکی سر خود را بالا می آوردی و یکبار , فقط یکبار خوب به اطراف خودت مینگریستی واگر فقط از چهار یا پنج سلول , فقط چهار یا پنج سلول خاکستری از مجموع سیزده میلیارد آن در مغزت استفاده میکردی , به راحتی میدیدی و میدانستی که آنها از صدقه سری تو در کدام بحر لذت غوطه ورند و با کون در کدام تشت عسل نشسته اند؟
و بدان و آگاه باش , که اینک خرشان از پل گذشته و میدانند که جز اطاعت امر , کار دیگری نمیتوانی بکنی , که چنین با جسارت در دانشگاهی که برای تربیت بی عرضه های حزب الهی باسواد و متخصص از برای برنامه های آینده خودشان در کسب بیشتر [ عرضه ] به دلار و یورو ساختند , می آیند و شما را چنین خوار و خفیفتان میکنند و با عرضه گی خودشان را با دنده اتومات به رخ شما میکشند و به همان ریشی که تو از برای آنها و گفته آنها نزدی و بلند کردی اینچنین غش غش میخندندو حال میکنند ...
ای فرزند , ای جان بی عرضه , دیگر مرا تاب نوشتن بیش از این نمیباشد و میدانم که توهم مثل همیشه از بهر حماقت , خیال بر خوشحال شدن خود در درک این [ عرضه ] بردی که چنین نیست و باید از شرم سر بگذاری و بمیری...
ولی اگر کمی سر خودت را بالا بگیری و لختی به رفتار و گفتار آنها و تناقض آن دقت کن تناقض آن , نیک بنگری براستی دوصد چون گفته مرا در اندک زمانی به چشم خود ببینی و به همان اندازه فهمت نیز بدانی ....
من پند گفتم , خواه آنرا بفال نیک گیر , خواه سخنم را گزافه بدان و برو بیشتر بی عرضه و ملول شو .//
در گونه ها و رده بندی حزب الهی ها , اخیرا یک حزب الهی جدید توسط حجت الاسلام پناهیان , بنام [[ حزب الهی بی عرضه ]] که جز رده حزب الهی هاست ولی از دسته بسیجی های ساندیس خور میباشد , کشف و تقدیم به جامعه علمی و مذهبی کشور گردید .
این حزب الهی جدید الکشف که بنظر کاشف آن یعنی حجته السلام و المسلمین پناهیان , به دلیل آنکه پول ندارد و پولدار نیست به بی عرضه معروف و به همین اسم نیز نامگذاری شده است .
ولی یکی از این حزب الهی ها که بنده خدا گیج شده و طبقه و گروه و رده جانداری خودش را گم کرده و نمیداند در صفحه فیسبوکش گفته :
[[ «چند روز پیش در دانشگاه امام صادق(ع) مراسمی با سخنرانی پناهیان و مداحی حاج میثم مطیعی خودمان برگزار شد. اگر پناهیان سخنران باشد دیرتر میروم تا فقط از نوای میثم عزیز استفاده کنم چون حوصله شنیدن حرفهای ذوقی و بیقاعده نامبرده را ندارم. ولی خب اینبار ده دقیقه پایانی سخنرانی رسیدم. پناهیان برخی دانشجویان امام صادق(ع) را که به ماشین گرانقمیت و دنده اتوماتش گیر داده بودند مورد تمسخر قرار داد و نیشخندی حوالتشان کرد و گفت بچه حزب اللهی باید پولدار باشد اگر پول ندارید عرضه ندارید! باید عرضه داشته باشید! من معنی عرضه را نمیدانم؛ اگر کسی هست که مرا در درک این کلمه یاری کند خوشحال می شوم.» ]]
که البته و صد البته که , کی بهتر از جناب مولانا شیخ مصطفی بلخی نیک کرداری میباشد تا بتواند به شما یاری رساند و خوشحالتان کند ؟
ای حزب الهی بی عرضه عزیز , ای جان برادر که پولدار نیستی و خودت هم خبر نداری که از بالا تو را به دیده حقارت مینگرند و ریشخندت میکنند
,
بدان و آگاه باش که , تو باز هم شانس آوردی و بخت یار تو بوده که هنوز تو را در رده بندی اصلی خودت که همانا رده چرندگان و چهار پایان میباشد قرار نداده اند!
لذا اول از هر چیزی از تو خواهشمندم که ناراحت و عصبی نشو و خودت را کنترل کن و تا آخر مطلب یار من باش...
تا تو را بگویم که از چه بابت با چهارپایان قرینی و کوس برابری میزنی در حالیکه خود را یک مخلص ارزشی متعهد میدانی و تصور میکنی !
که زهی خیال باطل ...
کمی خویشتندار باش تا حقیقتی بر تو بگویم و چشم دل تو را به نور حقیقت روشن سازم , شاید که بفهمی چه بر سرت آوردند و با تو چه ها کردند که تو همچون کبکی سر در برف نادانی فرو برده ای و همه چیز را سپید میبینی... ,
و بدان که حقیقت همچو دارو تلخ و ناگوار است ولی سبب شفا و درمانت میگردد و باشد که نجاتت میدهد .
پس زبان به کام بگیر و خاموش باش و گوش دل به حرف دل بسپار و اندرز پذیر باش .
ای بی عرضه , از آن سبب تو را بی عرضه میدانند چون هنوز بر تو همچو آن درندگان , خوی غارت و چپاول و دزدی و اختلاس و زد و بند هنوز غالب نشده و تورا از آن به عمد دور نگاه داشته اند ...
چراکه هنوز هم همچو گوسپند بر پای منبر آنها مینشینی و به مهملات و خزعبلات آنها گوش میسپاری و همچو ابلهان از آن گفته ها که خود انها هیچ اعتقادی بدان ندارند و پایبند آن نیستند کپی میکنی و نت بر میداری ... ای بی عرضه !
ای بی عرضه بی پول , بدان و آگاه باش زمانیکه تو مشغول پرکردن آفتابه حاجی و گذاشتنش دم در خلا بودی و یا هنگامی که به دنبال خرید منزل ایشان از این خیابان به آن خیابان میرفتی و یا برای تهیه نخود سیاهی که حاجی گفته بود به این طرف و آنطرف میدویدی , حاجی با آقا زاده اش مشغول دسته کردن همان پولهائی که معیار و ملاک [ عرضه ] میباشند بودند .
ای نا پولدار بی عرضه , بدان و آگاه باش که هنگامیکه تو مشغول حفظ آیات و خواندن روایات سفارش شده حاجی بودی و دعای جوشن کبیر را تمرین میکردی , حاجی , آقا زاده اش را فرستاد به انگلیس تا طریقه با عرضه شدن انگلیسی را بیاموزد تا بتواند او را به یک با عرضه بین المللی تبدیل کند و عرضه خودش و آقازاده اش را به تمام جهانیان نشان بدهد و فخر بفروشد .
ای طفلک بی عرضه حزب الهی , بدان و آگاه باش که آن خلوص نیت پاک تو برای حاجی و آقا و آقا زاده اش بهترین مستمسک و وسیله برای فراغت آنها , در مال اندوزی بیشتر و بیشتر بود .
بدان و آگاه باش , که آن خر حمالی های تو حاصلی جز پول بیشتر که برای آنها [ عرضه ] بود , به ارمغان نیاورد و تو نادان درست در آنزمان به فکر نوع پارچه پوشش و جنس کفش آقا امام زمان در آن جمعه ای که باید ظهور کند بودی و همانا از پول که همان [ عرضه ] باشد غافل گشتی....
و آنها نیز با تیزهوشی و شناخت کامل از بلاهت تو , هر از گاهی تکه [ عرضه ] و مبلغ ناچیزی به پیش تو انداختند که با آن حتی تو نمیتوانستی دیگر بی عرضه ها که دوستانت بودند را به یک ساندویچی ببری و سوسیس بندری بهشان بخورانی تا همگی با هم کیف کنید و برای خودتان خاطره بسازید...
اما همان ته استخوان عرضه , دهن تو را میبست و جای گله گزاری و هیچ فکری را هم برایت نمیگذاشت.
ای بی عرضه حزب الهی بدان که اگر اندکی , فقط اندکی سر خود را بالا می آوردی و یکبار , فقط یکبار خوب به اطراف خودت مینگریستی واگر فقط از چهار یا پنج سلول , فقط چهار یا پنج سلول خاکستری از مجموع سیزده میلیارد آن در مغزت استفاده میکردی , به راحتی میدیدی و میدانستی که آنها از صدقه سری تو در کدام بحر لذت غوطه ورند و با کون در کدام تشت عسل نشسته اند؟
و بدان و آگاه باش , که اینک خرشان از پل گذشته و میدانند که جز اطاعت امر , کار دیگری نمیتوانی بکنی , که چنین با جسارت در دانشگاهی که برای تربیت بی عرضه های حزب الهی باسواد و متخصص از برای برنامه های آینده خودشان در کسب بیشتر [ عرضه ] به دلار و یورو ساختند , می آیند و شما را چنین خوار و خفیفتان میکنند و با عرضه گی خودشان را با دنده اتومات به رخ شما میکشند و به همان ریشی که تو از برای آنها و گفته آنها نزدی و بلند کردی اینچنین غش غش میخندندو حال میکنند ...
ای فرزند , ای جان بی عرضه , دیگر مرا تاب نوشتن بیش از این نمیباشد و میدانم که توهم مثل همیشه از بهر حماقت , خیال بر خوشحال شدن خود در درک این [ عرضه ] بردی که چنین نیست و باید از شرم سر بگذاری و بمیری...
ولی اگر کمی سر خودت را بالا بگیری و لختی به رفتار و گفتار آنها و تناقض آن دقت کن تناقض آن , نیک بنگری براستی دوصد چون گفته مرا در اندک زمانی به چشم خود ببینی و به همان اندازه فهمت نیز بدانی ....
من پند گفتم , خواه آنرا بفال نیک گیر , خواه سخنم را گزافه بدان و برو بیشتر بی عرضه و ملول شو .//
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر