پنجشنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۳

پایتخت ویک خانواده معمولی ونکات مثبت پنهان مانده از دید منتقدان آن ...

پایتخت ویک خانواده معمولی ونکات مثبت پنهان مانده از دید منتقدان آن ...

Paytakht - 3 - پایتخت


انتقاد از سریال پایتخت و کوبیدن و سیاهنمائی درباره آن , چندان چیز دور از انتظار و غیر قابل باوری نبود و نیست و برعکس اگر از آن انتقاد نمیشد  و سعی در تخریب و تحدید آن به  بهانه یک نکته بی اهمیت و احمقانه  ( لهجه ای که آنرا را دنبک و دستک کردند و میگویند ) جنجال  نمیکردند  جای تعجب داشت و برای ما غیر قابل قبول بود  و دور از عقل بحساب می آمد .

چراکه دیگر همه ما میدانیم و برای ما عادی و طبیعی شده که در این مملکت هر چیزی , کمترین محبوبیت و شهرتی بدست بیاورد , همیشه گروه و گروه هایی هستند که به آن بتازند و تا لجن به آن نمالند و سیاهکاری و سیاه نمائی در موردش نکنند و به اندازه سر سوزنی هم که شده تخریبش نکنند , دلشان آرام نمیگیرد و شب راحت نمیتوانند بخوابند.


و اگر جلودار آنها نباشیم کاری میکنند که آن چیز حالا یک آدامس خروس , یا سریال تلویزیون , یا یک ورزشکار و یا آب بازی بچه ها هم که باشد تبدیل به یک مساله امنیتی بشود تا هر کس در مورد آن حرفی زد به جرم اقدام بر علیه امنیت ملی ببرندش جائی که عرب نی انداخت ...

                       

به هر حال , عده ای که من نمیخواهم بگویم یا تصور کنم که از جائی و یا توسط فرد ویا افرادی مامور شدند که به هر نحوی شده  بر سر مال بکوبند تا شاید آخر آن بتوانند از قرداد  مبلغی حتی اگر شده  یک قرون  و دوزار کمتر بدهند و هم توقع بازیگران و سازندگانش  برای سفارش سال بعد بیشتر نشود  !


و یا خدائی نکرده ازجانب  رقیبان و همکاران هنرمند و هنر دوستی باشند که حسادت بر هنرشان غلبه کرده و بخل چشم هنر آنها را کور کرده و میخواهند که برای سال بعد رقیب را از میدان به در ببرند تا شاید چهار نفر هم ساخته های آنها را ببیند تا شاید روزنامه کیهان در صفحه تسلیت و درگذشت ها چند سطری هم درباره  آنها بنویسد...!


نه , نه , نه غیر ممکن هست این نهایت بدبینی و کج خیالی هست , نه ...اشتباه شد , .فراموش کنید .//

نه این منتقدین پایتخت صددرصد  جمعی از مازرونی های اصیل و فهمیده و آگاه و حساس و متعصب و قبیله گرا و قوم پرست و استان نژاد و لهجه مرام و گویش مسلک و زبان مادری را پاس بداریم بودند  , که به گویش بابا پنجعلی و لهجه ارسطو و لحن حرف زدن کشیده نقی گیر دادند و آن را توهین به سابقه درخشان
مرز و بوم خودشان که مال هیچکس دیگر نیست دانستند و واویلا و وامصیبتا ....

پنداری قرار است فردا پسفردا در سازمان ملل از لهجه اصیل آن قدردانی شود و از ماه بعد این زبان بجای زبان انگلیسی جایگزین زبان بین المللی شود ....!


[[ فکر کنید نقی با لهجه غلیظ اصفهانی و بابا پنجعلی با لهجه یزدی یا قزوینی و ارسطو با لهجه بچه های سر آسیاب دولاب ویا سه راه صابون پز خونه در باره
علی آباد و یا با مردم علی اباد حرف میزدند !]]

که بعله ....به ما توهین شده و به ساحت زبان و گویش مقدس ما خدشه وارد آمد .
و یا چرا همیشه بدبختی های ما را نشان میدهد؟


انگارکه این جماعت نشادر با چائی مصرف کردند و صبر و تحمل ندارند که آخر آن را که شادی و خوشبختی هست  ببینند و زبان به دهن بگیرند.

و یا چرا همیشه نقی خانه بدوش وآواره  و بدبخت است ؟

  
              

 
 چرا سقف خانه اش ریخت؟

 چرا ما ها را احمقی نشان میدهید که حتی نمیدانیم خانه ستون میخواهد!!

  و مهملاتی از این قبیل ....

باید به آقای تنابنده و مقدم تبریک گفت که چنان فیلم تاثیر گزار و جالبی ساختند که تمام منتقدین آنچنان در قالب و نقش کاراکترهای فرو رفته اند و خودشان را نقی و ارسطو و بابا پنجعلی تصور کردند و از فیلمنامه ناراضی  وخواهان تغییرآن هستند!!

اما از منتقدین و سیاهکار ها و سیاه نماها و تخریبچی ها که بگذریم... ,


بنظر من نکات قوی و برجسته و مثبت این سریال زیبا :

١- اگر دقت کنید چند سالی هست که داستان همه سریال ها حول و حوش دزدی و قتل و جنایت و قاچاق و کلاهبرداری و فریبکاری ,  یا پیرامون  دعوای خانوادگی بر سر میراث و طمعکاری خانواده و خیانت  دور میزند ساخته میشود ...

بارزترین و مثبت ترین نکته در سریال پایتخت , سادگی و بیریائی و بی شیله پیله بودن  و راستی و درستی و سالم بودن همه شخصیت های داستان آن هست.
[[ به چند سریال که همزمان با پایتخت پخش میشد نگاهی کنید ؛ همه دارند سر هم را کلاه میگذارند و میدزدند و میکشند و میزنند و  یا طلاق میخواهند بگیرند و یا درگیر عمل و اعتیاد هستند ویا یک پایشان زندان و یک پایشان بیرون است ]]


        

٢- در هیچکدام از فصل ها و قسمت های آن هیچ خرجی برای دکور های مصنوعی   و لباس های آنچنانی و خانه های ویلای منی و کلاس گذاشتنی وجود ندارد و تیپ و شمایل و پوشش آنها کاملا با عموم مردم یکسان و هماهنگ است و همخوانی دارد.

آنها از مردم واز جنس مردم واقعی هستند.

و داستان آن  , خیالی و به فضا رفتن و در زمان جابجا شدن و مسافرت کردن و روح بازی در پنج فرسنگی جهنم  و حلول شیطان در جسم افراد و زدن پیامک از آن دنیا و فرستادن ایمیل از دیار باقی نیست بلکه داستان حقیقی و واقعی زندگی همین مردم است که هر روزه با هزاران مشکل کوچک و بزرگ مبارزه میکنند و خم میشوند و تا میخورند, اما نمیشکنند و باز هم زندگی میکنند.

٣- گذشت و بخشش بی نظیر میان خانواده نقی و دوستان و فامیل ها که با بدترین کنش ها هم  , بازمیبینیم که  به  آن رابطه  و مهر و محبت آنها صدمه ای نمیزند و یکدیگر را میبخشند و زود هم فراموش میکنند [ این خصلت در مازندرانی ها بسیار مشهود است ]


 

٤ - عشق و علاقه و احترام نقی و زنش هما به بابا پنجعلی ( به بزرگتر )

بزرگتری درب و داغون که مایه آبروریزی میباشد , وبال گردن است و کلا  قوز بالا قوزی که یکی از کار هایش  میتواند هر  کسی را به ستوه بیاورد و عاصی کند و بدون معطلی  دست بابا پنجعلی را بگیرد ویکراست او را  به خانه سالمندان بفرستد و خیال خودش و زنش را هم راحت کند ...
اما نقی چنین پسری نیست و با کوچکترین ناله پدر و درد او , به گریه می افتد و از خدا طلب یاری میکند...
احترام و ارج نهادن به بزرگتر و عزیز داشتن والدین را باید
                           از نقی آموخت ... 

        

ولی اینطور نیست و کوچکترین ناراحتی بابا پنجعلی پرخورو خرابکار برای نقی و زنش درد و  عذاب بزرگی هست و ناخن پای اورا گرفتن و در حمام او را شستن و قربان صدقه او رفتن... مواردی هست که در شهرهای کوچک و روستاهای مازندران میتوان نمونه های آنرا بوفور دید.

٥- شخصیت ساده و قوی و با غرور و عزت نفس  و مناعت و طبع بلند نقی که در هیچ کجا با آن همه بدبختی و مصیبتی که بر سرش آمد کار را ننگ ندانست ولی  دست نیاز  پیش کسی دراز نکرد و در مقابل هیچ کس خودش را دهاتی ندید و دست کم نگرفت و کم نیاورد و از خودش بودنش شرم نکرد ,  بلکه بخودش بالید و افتخار کرد و آخر در عمل ,  درستی و بزرگی و شرافتش را به همه نشان داد و از همه برتر بود .


       

٦- نجابت و سادگی و کم توقعی و بردباری و کدبانوئی و وفاداری و همدم بودن و تنها نگذاشتن شوهرش  و بساز بودن و مایه تسلی خاطرمردش... ,

هما زن نقی  , با آن همه بلاها و خرابکاری های نقی  , که یکی از آنها شیرین میتواند  دلیل طلاق هفت هشت زوج باشد و جای گله برای کسی نگذارد , عاشقانه و صبور در کنار مردش میماند .
 ( هما جان )  نمونه ای از آن زنان اصیل و نجیب و ستون خانواده  که
وظیفه اش همانند کوه پشت مرد ایستادن است , میباشد . 
 از آن زنانی که نه تنها خود فشارها را تحمل میکند بلکه با فداکاری از فشارهای وارده بر خانواده نیز میکاهد.
و در هیچ کجا کوچکترین بدرفتاری و غرغر کردن و خاله زنک بازی و چشم هم چشمی و فیس  و افاده ای از او نمیبینیم.

        

٧- کمک کردن و دست گرفتن و یار و یاور بودن فامیل هائی مثل ارسطو و بهبود و محبت و و دوستی حقیقی که خصلتی بارز در خطه  مازندران  میباشد که در  مازندرانی ها این خصیصه بیشتر از هرجای دیگری  است.


وبسیار نکات ظریف و پسندیده دیگر که در این خانواده معمولی و روستائی وجود دارد....


 ولی دیدن آنها مستلزم برداشتن عینک بدبینی و کم بینی و غرور از چشم منتقدان بی انصاف و مغرض و ناآگاه و بی سواد و خودخواه  و بدبین میباشد, تا بجای نیمه خالی بتوانند به نیمه پر لیوان یک زندگی معمولی  نگاه بکنند .//                 

هیچ نظری موجود نیست: