گرچه نه بر پای توست ،اندک و بسیار من ...
خواجه غلط کرده ای ، در روش یار من
صد چو توهم گم شود ، در من و در کار من
نبوده هر گردنی ، لایق شمشیر عشق
خون سگان کی خورد ، ضیغم خونخوار من
قلزم من کی کشد ، تخته هر کشتیی
شوره تو کی چرد ، ز ابر گهربار من
سر بمگردان چنین ، پوز مجنبان چنان
چون تو خری کی رسد ، در جو انبار من
خواجه به خویش آ یکی ، چشم گشا اندکی
گرچه نه بر پای توست ، اندک و بسیار من
گفت که عاشق چرا ، مست شد و بی حیا
باده حیا کی هلد ، خاص ز خمار من
فتنه گرگی شده ، هم دغل و مکر او
دام وی از وی کند ، قانص عیار من
بر سر بازار او ، گرگ کهن کی خرند
هر طرفی یوسفی ، زنده به بازار من
همچو تو جغدی کجا ، باغ ارم را سزد
بلبل جان هم نیافت ، راه به گلزار من
مفخر تبریزیان ، شمس حق و دین بگو
بلکه صدای تو است ، این همه گفتار من
خواجه غلط کرده ای ، در روش یار من
صد چو توهم گم شود ، در من و در کار من
نبوده هر گردنی ، لایق شمشیر عشق
خون سگان کی خورد ، ضیغم خونخوار من
قلزم من کی کشد ، تخته هر کشتیی
شوره تو کی چرد ، ز ابر گهربار من
سر بمگردان چنین ، پوز مجنبان چنان
چون تو خری کی رسد ، در جو انبار من
خواجه به خویش آ یکی ، چشم گشا اندکی
گرچه نه بر پای توست ، اندک و بسیار من
گفت که عاشق چرا ، مست شد و بی حیا
باده حیا کی هلد ، خاص ز خمار من
فتنه گرگی شده ، هم دغل و مکر او
دام وی از وی کند ، قانص عیار من
بر سر بازار او ، گرگ کهن کی خرند
هر طرفی یوسفی ، زنده به بازار من
همچو تو جغدی کجا ، باغ ارم را سزد
بلبل جان هم نیافت ، راه به گلزار من
مفخر تبریزیان ، شمس حق و دین بگو
بلکه صدای تو است ، این همه گفتار من
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر