آری شود ولیک به خون جگر شود...
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود | وین راز سر به مهر به عالم سمر شود | |
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر | آری شود ولیک به خون جگر شود | |
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه | کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود | |
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان | باشد کز آن میانه یکی کارگر شود | |
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو | لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود | |
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من | آری به یمن لطف شما خاک زر شود | |
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب | یا رب مباد آن که گدا معتبر شود | |
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی | مقبول طبع مردم صاحب نظر شود | |
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست | سرها بر آستانه او خاک در شود | |
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست | دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر