مستی دگر بیدار شد ...
صوفی چرا هوشیار شد ٬ ساقی چرا بی کار شد
مستی اگر درخواب شد ٬ مستی دگر بیدار شد
خورشید اگردر گور شد ٬ عالم ز تو پرنور شد
چشم خوشت مخمور شد ٬ چشم دگر خمار شد
گر عیش اول پیرشد ٬ صد عیش نو توفیر شد
چون زلف تو زنجیر شد ٬ دیوانگی ناچار شد
ای مطرب شیرین نفس ٬ عشرت نگر از پیش وپس
کس نشنود افسون کس ٬ چون واقف اسرار شد
ما موسییم و تو مها ٬ گاهی عصا گه اژدها
ای شاهدان ارزان بها ٬ چون غارت بلغار شد
لعلت شکرها کوفته ٬ چشمت ز رشک آموخته
جان خانه دل روفته ٬ هین نوبت دیدار شد
هر بارعذری می نهی ٬ وز دست مستی می جهی
ای جان چه دفعم می دهی ٬ این دفع تو بسیار شد
ای کرده دل چون خاره ای ٬ امشب نداری چاره ای
تو ماه و ما استاره ای ٬ استاره با مه یار شد
ای ماه بیرون ازافق ٬ ای ما تو را امشب قنق
چون شب جهان راشد تتق ٬ پنهان روان را کار شد
گر زحمت از تو برده ام ٬ پنداشتی من مرده ام
تو صافی و من درده ام ٬ بی صاف دردی خوار شد
از وصل همچون روزتو ٬ در هجر عالم سوز تو
درعشق مکرآموز تو ٬ بس ساده دل عیار شد
نی تب بدم نی دردسر ٬ سر میزدم دیوار بر
کز طمع آن گل شکر ٬ قاصد دلم بیمار شد
صوفی چرا هوشیار شد ٬ ساقی چرا بی کار شد
مستی اگر درخواب شد ٬ مستی دگر بیدار شد
خورشید اگردر گور شد ٬ عالم ز تو پرنور شد
چشم خوشت مخمور شد ٬ چشم دگر خمار شد
گر عیش اول پیرشد ٬ صد عیش نو توفیر شد
چون زلف تو زنجیر شد ٬ دیوانگی ناچار شد
ای مطرب شیرین نفس ٬ عشرت نگر از پیش وپس
کس نشنود افسون کس ٬ چون واقف اسرار شد
ما موسییم و تو مها ٬ گاهی عصا گه اژدها
ای شاهدان ارزان بها ٬ چون غارت بلغار شد
لعلت شکرها کوفته ٬ چشمت ز رشک آموخته
جان خانه دل روفته ٬ هین نوبت دیدار شد
هر بارعذری می نهی ٬ وز دست مستی می جهی
ای جان چه دفعم می دهی ٬ این دفع تو بسیار شد
ای کرده دل چون خاره ای ٬ امشب نداری چاره ای
تو ماه و ما استاره ای ٬ استاره با مه یار شد
ای ماه بیرون ازافق ٬ ای ما تو را امشب قنق
چون شب جهان راشد تتق ٬ پنهان روان را کار شد
گر زحمت از تو برده ام ٬ پنداشتی من مرده ام
تو صافی و من درده ام ٬ بی صاف دردی خوار شد
از وصل همچون روزتو ٬ در هجر عالم سوز تو
درعشق مکرآموز تو ٬ بس ساده دل عیار شد
نی تب بدم نی دردسر ٬ سر میزدم دیوار بر
کز طمع آن گل شکر ٬ قاصد دلم بیمار شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر