مصدق السلطنه قاجار چه کسی هست ؟
[[ برای من و بنظر شخصی خودم ،
یک رجل و شخصیت سیاسی معروف را باید نسبت به عملکردش در دراز مدت سنجید، ولی قضاوت را باید برای تاریخ گذاشت ، که بهترین قاضی و داور همانا تاریخ میباشد ،
و بازهم برای من ،
ملاک و معیار خوب و بد بودن یا خادم و خائن بودن، بستگی به این دارد ، که آن شخصیت ؛
چه مقدار در راه آبادی و آزادی و سازندگی وعزت و سربلندی
ایران و در راه آسایش و آرامش ایرانیان تلاش کرده و چقدر
در این زمینه موفق بوده است و کارهای او در بلند مدت چه
تاثیری بر زندگی ما داشته است .]]
[[ این نوشته فرستاده یکی از دوستان هست و روایت و بازگوئی نکاتی تاریخی میباشد .]]
(1 )
دربار قاجار به دو بخش طرفدار روس و انگلیس تقسیم شده بود که درباریان طرفدار این دو گروه برای حفظ ثروت و قدرت خود در مقابل هوسهای ناصرالدین شاه نوکری دو سفارت خانه روس و انگلیس را در بست پذیرفته و تمام اخبار مملکت و در بار را در اختیار این دو سفارت خانه قرار میدادند .
این دو سفارت خانه مناطق امنی هم داشتند که منطقه قلهک در شمال تهران در اختیار انگلیس ها و منطقه چیذر که ان هم در شمال تهران است در اختیار روسها بود و وقتی یکی از این نوکر ها در خطر قرار میگرفت به ان مناطق فرار میکرد و به تعریف قجر ها (بست ) مینشست ان وقت هیچ کس حتی ناصرالدین شاه جرات نداشت به ان شخص کوچکترین صدمه ای بزند .
این دو دسته درباریان برای عوام فریبی و مردم داری همیشه یک جنگ ساختگی با اربابان خود راه میانداختند تا مردم عوام و بی سواد را هوادار خود سازند بنابر این برای عوام روشن شدن این که اینها خدمت گذار هستند یا نوکر بسیار مشکل بود اما اگر کسی در زمان شاه به خود زحمت میداد و کتاب های خاطرات درباریان زمان ناصر الدین شاه را میخواند هر دو دسته را به خوبی میشناخت .
(2)
در زمان قاجار ها که هیچ کس صاحب زمین نبود و زمین ها مال ارباب ها و ملایان قدرتمند بود ، شاهان قجر برای گرفتن مالیات از زمین ها یا واگذاری آنها به ارباب جدید و برای سر شماری رعیت که با زمین واگذار میگردید ( به طور مثال میگفتند یک پارچه آبادی با ۶۰ سر رعیت که این ((سر )) واحد شمارش رعیت بود ) اداره ای با نام استیفا داشتند که تمام دهات و سرزمین ایران در دفاتر این ادارات
ثبت بود و رییس این اداره را مستوفی الممالک مینامیدند .
در زمان ناصرالدین شاه مستوفی گری با میرزا یوسف خان بود که صدر اعظم ناصر الدین شاه هم بود و شخص مورد اعتماد میرزا یوسف خان پدر همین محمد مصدق بود که به دلیل اینکه هر چه را مستوفیان کوچک مینوشتند وی باید تصدیق میکرد به مصدق معروف گردید (یعنی تصدیق کننده ) و در زمان رضا شاه کبیر که این ملت صاحب لقب (آقا) به جای (رعیت ) گردید و میتوانست برای خود نام فامیل برگزیند این لقب را برای نام فامیل خود برگزیدند .
میرزا یوسف خان برای رسیدن به صدارت عظما و هم برای اینکه مستوفی گری را از دست ندهد پسر ۷ ساله خود یعنی میرزا حسن خان را رییس استیفا کرد که این امر به پدر مصدق گران آماده و در خانه نشست .//
(3)
و به عنوان مریضی بر سر کار نرفت که این وانمود کردن به مریضی را قجرها (تمارض ) مینامند.
کاری که محمد مصدق بارها انجام میداد و در مواقع حساس یا مریض بود یاغش میکرد .
پدر محمد مصدق بعد از چندی زیر فشار محمد مصدق ۱۰ ساله را به جای خود نشاند و ایشان از ده سالگی در دربار قاجار مشغول کار شدند .
محمد مصدق که در عوام فریبی شاید از تمام اسلاف قجر خود گوی سبقت را برده باشد دارای آبادیهای بسیار به لطف شغل مستوفی گری بود که اکثر در اصفهان و کاشان و همین احمد اباد که قبله گاه مشتی عوام هست .//
[[ مصدق در یک حالت در مقابل سه شخص ]]
بود و برای حفظ ان تمام تلاش خود را میکرد و دلیل دشمنی وی با پهلوی از همین جا نشات میگیرد .
بعد از فروپاشی قاجارها به دست توانای رضا شاه قجر ها به دو گروه تقسیم شدند گروهی با نام ملی مذهبی تحت حمایت انگلیس و گروهی هم که سر سپرده شوروی بودند بعدها با نام حزب توده وارد کارزار شدند.
شاید برایتان جالب باشد بدانید بنیانگذار حزب کمونیست ایران شاهزاده قاجاری یعنی "عبدالصمد کامبخش " فرزند شاهزاده کامران میرزا عدل الممالک بود که همین کامبخش شوهر خواهر" کیانوری "دبیر کل حزب توده بود و کیانوری را به حزب وارد کرد و در خاطرات کیانوری هست که ایشان یعنی " کامبخش " انقدر به روسها علاقه داشت که در منزل لباس ارتش شوروی را به تن میکرد .مصدق هم که جزو ملی مذهبی ها بود از این بازی بیرون نبود . //
ملی + مذهبی
[[ نتیجه کار مصدق بوجود آمدن ملی گرا ها و ملی مذهبی هائی گردید که درسال ٥٧ خمینی خورشیده برآمده از غرب آنها شد...
و دست اورا بوسیدند و نتیجه کارآنها شکست ملت ومهیا نمودن زمینه برای برآمدن آخوندها و قشر مذهبی وواگذاری حکومت به آنها شد . حال امروز ما , نتیجه این کار آنهاست ........]]
(4)
وی برای حفظ قدرت هر کاری میکرد از جمله شاید عده ای ندانند محمد مصدق دایی مریم فرمانفرما یعنی زن نورالدین کیانوری رهبر حزب توده بود و اخبار دو طرف را در سالهای قبل از ۳۲ رد و بدل میکرد یعنی این مصدق به ظاهر ضد توده ای در خفا در بالاترین سطح با آنها مراوده داشت .
[[ مادر دکتر مصدق خواهر فرمانفرما که بسیار صریح اللهجه و رک بود]]
خود مریم فرمانفرما دختر فرمانفرما بزرگ بود که فرمانفرما دارای ده ها فرزند بود که بنا به حیله گری قاجاری هر کدام را به کاری گمارده بود یعنی یک پسرش افسر توپخانه ارتش رضا شاه بود و دیگر آخوند حوزه علمیه و به همین ترتیب...
و این دختر یعنی مریم را برای بودن در دایره قدرت به ازدواج محتشم السلطنه رییس مجلس شورای ملی زمان رضا شاه در آورد و چون فهمید رضا شاه دورانش تمام شده و شاید حزب توده به قدرت برسد با وجود دو فرزند طلاق وی را گرفت و به حزب توده فرستاد که در جنگ طبری و کیانوری ، کیانوری پیروز و یک شاهزاده قاجار زن رهبر حزب کمونیست کارگری ایران گردید .//
این خلاصه ای بود از فضای کثیف سیاسی ضد پهلوی در ایران که من از میلیون ها شواهد چند تای آنرا آوردم .
منابع مورد استفاده : خاطرات اعتماد السلطنه ، خاطرات سیاسی امین الدوله ، خاطرات کیانوری ،خاطرات عبداله مستوفی ،فراماسونری در ایران ، روزنامه خاطرات بصیر الملک شیبانی ، خاطرات دوستعلی خان معیر الممالک ،
ارسال شده از دوست ناشناس
واین مطلب نیز از ویکیپدیا توسط خودم جمع آوری شده :
[[ برای من و بنظر شخصی خودم ،
یک رجل و شخصیت سیاسی معروف را باید نسبت به عملکردش در دراز مدت سنجید، ولی قضاوت را باید برای تاریخ گذاشت ، که بهترین قاضی و داور همانا تاریخ میباشد ،
و بازهم برای من ،
ملاک و معیار خوب و بد بودن یا خادم و خائن بودن، بستگی به این دارد ، که آن شخصیت ؛
چه مقدار در راه آبادی و آزادی و سازندگی وعزت و سربلندی
ایران و در راه آسایش و آرامش ایرانیان تلاش کرده و چقدر
در این زمینه موفق بوده است و کارهای او در بلند مدت چه
تاثیری بر زندگی ما داشته است .]]
[[ این نوشته فرستاده یکی از دوستان هست و روایت و بازگوئی نکاتی تاریخی میباشد .]]
(1 )
دربار قاجار به دو بخش طرفدار روس و انگلیس تقسیم شده بود که درباریان طرفدار این دو گروه برای حفظ ثروت و قدرت خود در مقابل هوسهای ناصرالدین شاه نوکری دو سفارت خانه روس و انگلیس را در بست پذیرفته و تمام اخبار مملکت و در بار را در اختیار این دو سفارت خانه قرار میدادند .
این دو سفارت خانه مناطق امنی هم داشتند که منطقه قلهک در شمال تهران در اختیار انگلیس ها و منطقه چیذر که ان هم در شمال تهران است در اختیار روسها بود و وقتی یکی از این نوکر ها در خطر قرار میگرفت به ان مناطق فرار میکرد و به تعریف قجر ها (بست ) مینشست ان وقت هیچ کس حتی ناصرالدین شاه جرات نداشت به ان شخص کوچکترین صدمه ای بزند .
این دو دسته درباریان برای عوام فریبی و مردم داری همیشه یک جنگ ساختگی با اربابان خود راه میانداختند تا مردم عوام و بی سواد را هوادار خود سازند بنابر این برای عوام روشن شدن این که اینها خدمت گذار هستند یا نوکر بسیار مشکل بود اما اگر کسی در زمان شاه به خود زحمت میداد و کتاب های خاطرات درباریان زمان ناصر الدین شاه را میخواند هر دو دسته را به خوبی میشناخت .
(2)
در زمان قاجار ها که هیچ کس صاحب زمین نبود و زمین ها مال ارباب ها و ملایان قدرتمند بود ، شاهان قجر برای گرفتن مالیات از زمین ها یا واگذاری آنها به ارباب جدید و برای سر شماری رعیت که با زمین واگذار میگردید ( به طور مثال میگفتند یک پارچه آبادی با ۶۰ سر رعیت که این ((سر )) واحد شمارش رعیت بود ) اداره ای با نام استیفا داشتند که تمام دهات و سرزمین ایران در دفاتر این ادارات
ثبت بود و رییس این اداره را مستوفی الممالک مینامیدند .
در زمان ناصرالدین شاه مستوفی گری با میرزا یوسف خان بود که صدر اعظم ناصر الدین شاه هم بود و شخص مورد اعتماد میرزا یوسف خان پدر همین محمد مصدق بود که به دلیل اینکه هر چه را مستوفیان کوچک مینوشتند وی باید تصدیق میکرد به مصدق معروف گردید (یعنی تصدیق کننده ) و در زمان رضا شاه کبیر که این ملت صاحب لقب (آقا) به جای (رعیت ) گردید و میتوانست برای خود نام فامیل برگزیند این لقب را برای نام فامیل خود برگزیدند .
میرزا یوسف خان برای رسیدن به صدارت عظما و هم برای اینکه مستوفی گری را از دست ندهد پسر ۷ ساله خود یعنی میرزا حسن خان را رییس استیفا کرد که این امر به پدر مصدق گران آماده و در خانه نشست .//
(3)
و به عنوان مریضی بر سر کار نرفت که این وانمود کردن به مریضی را قجرها (تمارض ) مینامند.
کاری که محمد مصدق بارها انجام میداد و در مواقع حساس یا مریض بود یاغش میکرد .
پدر محمد مصدق بعد از چندی زیر فشار محمد مصدق ۱۰ ساله را به جای خود نشاند و ایشان از ده سالگی در دربار قاجار مشغول کار شدند .
محمد مصدق که در عوام فریبی شاید از تمام اسلاف قجر خود گوی سبقت را برده باشد دارای آبادیهای بسیار به لطف شغل مستوفی گری بود که اکثر در اصفهان و کاشان و همین احمد اباد که قبله گاه مشتی عوام هست .//
[[ مصدق در یک حالت در مقابل سه شخص ]]
بود و برای حفظ ان تمام تلاش خود را میکرد و دلیل دشمنی وی با پهلوی از همین جا نشات میگیرد .
بعد از فروپاشی قاجارها به دست توانای رضا شاه قجر ها به دو گروه تقسیم شدند گروهی با نام ملی مذهبی تحت حمایت انگلیس و گروهی هم که سر سپرده شوروی بودند بعدها با نام حزب توده وارد کارزار شدند.
شاید برایتان جالب باشد بدانید بنیانگذار حزب کمونیست ایران شاهزاده قاجاری یعنی "عبدالصمد کامبخش " فرزند شاهزاده کامران میرزا عدل الممالک بود که همین کامبخش شوهر خواهر" کیانوری "دبیر کل حزب توده بود و کیانوری را به حزب وارد کرد و در خاطرات کیانوری هست که ایشان یعنی " کامبخش " انقدر به روسها علاقه داشت که در منزل لباس ارتش شوروی را به تن میکرد .مصدق هم که جزو ملی مذهبی ها بود از این بازی بیرون نبود . //
ملی + مذهبی
[[ نتیجه کار مصدق بوجود آمدن ملی گرا ها و ملی مذهبی هائی گردید که درسال ٥٧ خمینی خورشیده برآمده از غرب آنها شد...
و دست اورا بوسیدند و نتیجه کارآنها شکست ملت ومهیا نمودن زمینه برای برآمدن آخوندها و قشر مذهبی وواگذاری حکومت به آنها شد . حال امروز ما , نتیجه این کار آنهاست ........]]
(4)
وی برای حفظ قدرت هر کاری میکرد از جمله شاید عده ای ندانند محمد مصدق دایی مریم فرمانفرما یعنی زن نورالدین کیانوری رهبر حزب توده بود و اخبار دو طرف را در سالهای قبل از ۳۲ رد و بدل میکرد یعنی این مصدق به ظاهر ضد توده ای در خفا در بالاترین سطح با آنها مراوده داشت .
[[ مادر دکتر مصدق خواهر فرمانفرما که بسیار صریح اللهجه و رک بود]]
خود مریم فرمانفرما دختر فرمانفرما بزرگ بود که فرمانفرما دارای ده ها فرزند بود که بنا به حیله گری قاجاری هر کدام را به کاری گمارده بود یعنی یک پسرش افسر توپخانه ارتش رضا شاه بود و دیگر آخوند حوزه علمیه و به همین ترتیب...
این خلاصه ای بود از فضای کثیف سیاسی ضد پهلوی در ایران که من از میلیون ها شواهد چند تای آنرا آوردم .
منابع مورد استفاده : خاطرات اعتماد السلطنه ، خاطرات سیاسی امین الدوله ، خاطرات کیانوری ،خاطرات عبداله مستوفی ،فراماسونری در ایران ، روزنامه خاطرات بصیر الملک شیبانی ، خاطرات دوستعلی خان معیر الممالک ،
ارسال شده از دوست ناشناس
واین مطلب نیز از ویکیپدیا توسط خودم جمع آوری شده :
محمد مصدق و برخی از علل و عوامل سقوط وی
* دکترمحمد مصدق در بهار سال ۱۲۶۱ شمسی در یک خانوادهٔ اشرافی و بانفوذ دیوانی در دورهٔ قاجاریه، در محلهٔ سنگلج در تهران به دنیا آمد.//
* حقوق ۱۲۰ تومانی وی، به محمد میرزا (مصدق) که از سوی مادر، نوه فیروز میرزا به حساب میآمد تعلق گرفت.//
* پدر مصدق (میرزا هدایتالله وزیر دفتر) از ناصرالدین شاه درخواست کرد که میرزا محمد (مصدق) ۹ ساله در ردیف مستوفیان زبردست قرار گیرد و در فهرست حقوقبگیران درآید و ناصرالدین شاه آن را پذیرفت.//
* دو سوم حقوق دوران خدمت میرزا هدایت الله وزیر دفتر بین باز ماندگانش تقسیم شد و به مصدق رسید..//
*چون در طهران محلی برای انتخابم نبود به جهات زیر داوطلب نمایندگی از شهر اصفهان شدم:
- از طبقه اعیان و اشراف در آن شهر کسی انتخاب نشده و محل آن خالی بود.[۲۲]
- همسرم در اصفهان دو ملک موروثی داشت موسوم به کاج و خواتونآباد که این علاقه سبب شده بود با بعضی از رجال و اعیان آن شهر آشنا بشوم.
- شاهزاده سلطان حسین میرزا نیرالدوله حاکم اصفهان و یکی از ملاکین مهم نیشابور سالها در نیشابور حکومت میکردو با من که مستوفی خراسان بودم ارتباط داشت. دوستان د یگری هم در تهران داشتم که میتوانستند به من کمک بسیار بکنند..//
- مصدقالسلطنه در سال ۱۲۸۷ خورشیدی برای ادامه تحصیلات خود به فرانسه رفت و پس از پایان یافتن تحصیل در مدرسه علوم سیاسی پاریس به سویس رفت و به دریافت درجه دکتری در رشته حقوق در دانشگاه نوشاتل نائل آمد. موضوع پایان نامه دکترای وی ارث در احکام اسلامی بود.//
- *روز ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ کمیسیون نفت پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت را تصویب و اعلام کرد. قانون ملی شدن صنایع نفت در مجلس شورای ملی در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۲۹ و در مجلس سنا در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ به تصویب رسید .//
- سرانجام با وساطت شاه که حمايت گسترده افکار عمومي و شخصيتها را از دکتر مصدق مي ديد، سناتورها به اکراه در ۱۸ تيرماه تشکيل جلسه داده و از ميان ۳۶ سناتور حاضر، فقط ۱۴ نفر به دکتر مصدق رأي دادند و ۱۹ نفر رأي سفيد (ممتنع) دادند و يک نفر هم به فضل الله زاهدي رأي داد. به اين ترتيب، دکتر مصدق اکثريت مطلق را در مجلس سنا کسب نکرد و قاعدتاً مي بايست کنار رود. ولي شاه به سناتورها پيغام داد که مخالفت نکنند. سناتورها نيز بدون آنکه تشکيل جلسه بدهند به مصدق اطلاع دادند که در موقع اخذ رأي اعتماد اکثريت آرا را خواهد داشت.//
- *در تیرماه ۱۳۳۱ مصدق از شاه درخواست کرد تا وزیر جنگ را او برگزیند و پیشنهاد کرد که خود او همزمان وزارت جنگ را نیز بر عهده بگیرد. شاه در جواب دکتر مصدق که در خواست وزارت جنگ را کرده بود می گوید:پس بفرمایید که من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم .//
- * ریاست مجلس به آیتالله کاشانی سپرده شدو برخی از قدیمی ترین یاران مصدق از جمله ابوالحسن حائری زاده، دکتر بقایی و حسین مکی که از موسسین جبهه ملی و از نخستین هواداران ملی شدن نفت در مجلس پانزدهم بودند، از او فاصله گرفته و حتی به مقابله مستقیم با دولت پرداختند..//
- *تصميم دكتر مصدق براي انحلال مجلس و ابقای دولت از طريق مراجعه به همه پرسی در حالي كه كمتر از يك سال از عمر آن مانده بود، باعث مخالفت جمعي از برجسته ترين مشاوران و هواداران دكتر مصدق از جمله دكتر معظمی، دكتر شايگان، دكتر كريم سنجابي، دكتر غلامحسين صديقي، مهندس احمد رضوي، خليل ملكي و محمود نريمان شد. آنها تلاش كردند كه مصدق را از تصميم خود منصرف كنند اما او بر سر راي خود باقي ماند.//
- * آقاي دكتر مصدق شما تا به حال هرچه خواستيد به ما تحميل كرديد و ما حرفي نزديم... شما بر خلاف قانون اساسي از مجلس اختيار گرفتيد و بر خلاف قانون ۲سال است كه حكومت غيرقانوني نظامي اعلام فرمودهايد و برخلاف قانون در انتخاب رئيس مجلس دخالت نموديد و با تمام اين جريانات ما چيزي نگفتيم ولي ديگر در مورد رفراندوم سكوت نميكنيم.//
- * مصدق در ملاقات با هندرسون، سفیر آمریکا میگوید که انگلیسیها ۳۰ نفر از نمایندگان مجلس را خریدند و با کمی تلاش بیشتر میتوانند ۱۰ نفر دیگر را هم بخرند و دولت را بیاندازند. ما باید این مجلس را ببندیم.//
- * نیروهای حزب توده با حضور در سطح شهر تشنج هایی ایجاد میکنند. در روز ۲۶ مرداد هر دو گروه مهم یعنی حزب توده و جبهه ملی میتینگهایی پرشور بر ضد شاه برگزار کردند. //
- * همچنین در پاسخ به پرسش سفیر آمریکا درباره رابطه او با شاه، مصدق گفت:در عصر ۲۷ مرداد، دستورِ اکید دادم هر کس حرف از جمهوری بزند او را تعقیب کنند و نظر این بود که از پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی درخواست شود هرچه زودتر به ایران مراجعت فرمایند چون که تغییر رژیم، موجب ترقی ملت نمیشود.//
- * دکتر مصدق بلافاصله رئیسِ پلیس را عزل کرد و دستورِ دستگیریاش را داد. به ارتش هم دستور داد تانک و خودروهای زرهپوش برای متفرق کردنِ جمعیت بفرستد.//
- * سپس نوبت به خانه دکتر مصدق که در واقع مقر نخست وزیری بود رسید. نخست جمعیتی انبوه به منزلش حمله کردند اما با آتش مسلسل عقب رانده شدند؛ کلی آدم کشته و مجروح شدند..//
- * حسین مکی، (که در آغاز دکتر مصدق او را سرباز فداکار وطن مینامید ولی در پایان از سوی هواداران مصدق، سرباز خطاکار وطن خطاب میشد)//
- * ابوالحسن حائری زاده در سال ۱۳۳۱ در مجلس، ضمن مخالفت با لایحه اختیارات ویژه دولت، آنرا خطر بازگشت دیکتاتوری ۲۰ ساله دانست[۹۲] و سپس در سال بعد با نوشتن نامه به رئیس سازمان ملل متحد، مصدق را دیکتاتور خواند.[۹۳] این گروه علیرغم هواداری از مصدق در ماههای نخست حکومت او، در یکسال پایانی دولت مصدق یا علنا یا در خفا برای سرنگونی او به هر شکل تلاش کردند.//
- * خلیل ملکی : آقای دکتر مصدق! این راهی که شما میروید به جهنم است ولی ما تا جهنم به دنبال شما خواهیم آمد.//
- * غلامحسین صدیقی که به ویژه با رفراندوم مصدق برای تعطیلی مجلس مخالفت کردند. همچنین کریم سنجابی که به گفته خود، با خویشاوندگرایی مصدق در زمان حکومتش[۹۵] یا رفتار او در هنگام تشکیل جبهه ملی دوم که منجر به انحلال شد[۹۶] مخالفت کرد.//
- * مصدق نخستین کسی بود که سرنگونی خود را غیرقانونی و کودتا خواند ولی هرگز تا پایان عمر (۱۳ سال بعد) آنرا آمریکایی ندانست و تنها از انگلیسیها به بدی یاد میکرد.//
۲ نظر:
درود بر شما جناب نیک کردار
نوشتارتان بسیار زیبا و خواندنی بود. درباره قهرمانان پوشالی که به همت دروغ پردازی های توده ای ها و اسلامگراها و ملی نماهای دروغین در ذهن عوام جایی باز کرده اند، باید بسیار نوشت و گفت تا حقیقت امر بر همگان روشن گردد. هر چند عده ای هرگز حاضر نیستند حقیقت را بپذیرند (یا از روی تعصب و نادانی، یا به دلیل منافع مادی و سیاسی و..) اما به هر روی رسالت تاریخی ما چنین ایجاب می نماید که جز حقیقت نگوییم و جز حقیقت ننویسیم. درود و سپاس از شما دوست بزرگوارم
با سپاس از شما بزرگمهر گرامی , نقد یک واقعیت برای مردمی که عکس آقا را در بالای بام ها به هم نشان میدهند و بر سر رنگ عبای او باهم مجادله میکنند ,بسیار مشکل است , چه رسد به قبول و باور یک حقیقت !!
گذشت زمان حقیقت را نشان خواهد داد و تاریخ که بهترین داور است قضاوت خواهد کرد .... پاینده باشید
ارسال یک نظر