جمعه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۲

یک انسان مجازی

یک انسان مجازی



خیلی عجیبه !

نمیتونم از پای مانیتور نشستن دل بکنم ، حتی گاهی اوقات فشار دستشوئی نرفتن را هم تحمل میکنم !

کمترین زمان فراغتی که پیدا میکنم ، بدون اراده و تفکر جلوی صفحه مانیتور نشستم و فقط کلیک میکنم و از این سایت به اون سایت و از این پیج به اون پیج میروم .....

کاربرانی که هیچکدام از آنها را ندیدم و فقط به یک اسم کاربری مستعار آنها را میشناسم ، از خیلی از آشناها و دوستان و فامیل هایم برای من مهم تر و عزیزتر شده اند ، و با آنها احساس نزدیکی بیشتری میکنم و خیلی راحت تر هستم ، حتی آن کسانیکه که با آنها اختلاف سلیقه و عقیده دارم !



خبرهائی که توسط میل دریافت میکنم ویا آنها در وبسایت ها و وبلاگ ها میخوانم ، برایم حقیقی تر و قابل قبولتر از اخباری هست که از تلویزیون و رادیو پخش میشود و یا از دیگری میشنوم .//

و مطمئن هستم که اگر مجبور باشم که بین ، رفتن به یک پارک یا کوهستان در هوائی بهاری و دلپذیر و آفتابی و پیک نیکی با خانواده و یا دوستان ، یا  ،  نشستن در اتاق دربسته جلوی لپ تاپم یا مانیتور و سیاحت در دنیای مجازی ، یکی را انتخاب بکنم ، بدون درنگ یا حتی کمی تامل و هیچ گونه فکر کردنی ، فی الفور دومی را انتخاب میکنم .!

رابطه های فامیلی و دوستانه خودم را تماما محدود به ایمیل و فیس بوک و پلاس و اسکایپ کردم و به حال و احوالپرسی و دید و بازدید ها و گپ ها و دردل های هفده اینچی عادت کردم و گاهی اوقات که بصورت تصادفی بعضی از آنها را بیرون که میبینم ، نمیدانم چطور باید احوالپرسی بکنم و با او حرف بزنم و میبینم که اوهم دست کمی از من ندارد .!!



حتی دیگر نمیتوانم یک خودکار را از پشت شیشه ویترین یک مغازه بپسندم و چانه بزنم و بخرم ، و حتما باید قبل از خرید هر چیزی سری به سایت سازنده و فروشنده آن بزنم و تمام اطلاعات مربوط به آن را بخوانم ....
تا بتوانم تصمیم قطعی برای خرید آنرا بگیرم .//  

زمانی که بیرون هستم و به نت دسترسی ندارم ، یک احساس وحشی بدون مهار ، وادارم میکند که کارم را زودتر انجام بدهم
 تا هر چه سریعتر به پشت صفحه هفده اینچی مانیتور برگردم وبنشینم و نفس عمیقی بکشم و با احساس  رضایتی  عمیق  ,  کلیک کنم و کلیک کنم ،

کیبورد ، ماوس ، کلیک ، دیلیت ، شیفت ، کلیک ،  اینتر ، اسپیس ، کلیک و اینترو باز هم کلیک  ........



اصلا زمانی که آن لاین نیستم ، وجود ندارم ونیستم و واقعیت 
ندارم، حقیقی نیستم ....،
 
و احساس میکنم که مثل یک شبح خیالی در میان آدمها 
دارم میلغزم و سر میخورم ......

و درست  وقتی که پسورد را وارد کردم و با انگشت روی دکمه اینتر میزنم...

وجود پیدا میکنم و واقعی میشوم و واقعیت پیدا میکنم و 
 به دنیای حقیقی خودم برمیگردم......

 وآنجاست که  احساس میکنم که صددرصد هستم ، زنده هستم و دارم زندگی میکنم .!




و تنها و فقط ، خواب ( بهتره هست که بگویم بیهوشی ) هست که من را آفلاین میکند ....

ولی خیلی جالب هست که اصلا نمیترسم و هیچ وحشتی از این بابت ندارم و برعکس خیلی هم خوشحال هستم و احساس 
رضایت شدیدی هم از دانستنش میکنم !!

مطمئنم که یک روبات نشدم و نیستم،

مطمئنم که هنوز آدم هستم و  یک انسانم ،

ولی یک انسان مجازی ...  

 

هیچ نظری موجود نیست: