پس بقیه درهای بهشت در کجا باز میشوند ؟ ( طنز )
همانطور که در کلیپ مشاهده کردید و دیدید , این آخوند مدعی هست که حضرت امام جعفر صادق در آخرین آلبوم روایت و حدیث ۲۰۱۵ خود بنام ( بهشت ) فرموده اند که : سه در از دربهای هشت گانه بهشت در قم ( بله همین شهر آخوند پرور قم خودمان ) باز میشوند!!
[ برادران خودشان را جر ندهند , این روایت ۲۰۱۵ هست چون تاکنون جعفر چنین چیزی در مورد بهشت نگفته بودو چنین حدیث و روایتی نداشتیم !]
اما قبل از اینکه راجع به بهشت و درهای آن و مخصوصا آن سه در کذائی مربوط به قم صحبت کنم , در کمال صداقت خدمت شما دوستان و مخاطبان عزیز عرض کنم که من تاکنون تصور میکردم ؛
خلق الله و مسلمانان در روزی بنام روز قیامت و در مکانی بنام صحرای محشر لخت و کون برهنه و مضطرب و لنگ در هوا پشت سر همدیگر در صف طویلی ایستاده اند و سر صف هم درست میخورد به یک دیوار سنگی بلند و دوتا فرشته نره غول با نیزه های سه شاخ و در حالیکه فقط برگ انجیری جلوی آنجای خودشان آویزان کردند دم در ورودی که شلوغ پلوغ هم هست ایستاده اند و پشت در هم یک پیر مرد لاغر مردنی نشسته ( که همان جبرئیل باشد) و با صدائی ریز و لرزان از روی یک لیست اسم ها را میخواند.
وقتی که شخص مادر مرده داخل میشود بازهم بر روی برگه ای مهری میکوبد و ته برگه را به شخصی که لباس یکسره مشکی کلاهدار پوشیده و قیافه اش در زیر کلاه پنهان است ( همان ملک الموت عزرائیل عزیز ) بعنوان رسید تحویل میدهد.
بعد عزرائیل به طرف شخص بدبخت برمیگردد و با داس بلندی که در دست دارد به طرف ته حیاط و محوطه و سایه بانی که در زیر آن پیرمردی تپل مپل با لپ های سرخ و ریش و وسبیل و ابروهای بلند و پرپشت سفید یک وری لم داده و چند فرشته دارند او را باد میزنند ( که او همان خدای مهربان و نازنین خودمان هست) و دوتا فرشته عینکی یکی سیاه تر از قیر و دیگری سپید تر از پنبه هم در دوطرف او نشسته اند و کلی کاغذ و پوشه و پرونده هم در دور اطرافشان ولو شده , اشاره میکند و آن اشرف مخلوقات بینوا را به آنسو میفرستد .
آن شخص هم ترسان و لرزان در حالیکه با یک دست پوشه خلاصه نامه اعمالش را جلوی خودش گرفته و با دست دیگر محکم عقبش را چسبیده به آن سمت میرود و خدا در حالیکه دارد یک سیب قرمز بزرگ را را با لا و پایین می اندازد و با یکی از فرشته هایی که او را باد میزند لاس میزند و یواشکی میخندند که ناگهان با رسیدن شخص میت زود خودش را جمع و جور میکند و نیشش را میبندد و اخمی میکند و در حالیکه سعی میکند صدایش را کلفت کند و خودش را عصبانی نشان بدهد بر سر فرد بیچاره داد میزند که :
خوب ... , تو بگو ...
تو بگو تو اون دنیا چه غلط هائی کردی و چه پدرسوخته بازی هائی در آوردی؟
راستشو بگو ...وگرنه میدهم از ماتحت سرب مذاب داخل حلقت بریزند و دوتا شاه کبری و یک افعی کلفت در گوش ها و دهانت بچپانند, یاالله راستش را بگو ...
که فرد بدبخت در حالیکه از دیدن این صحنه ها شوکه شده و زبانش بند آمده شروع به تته پته میکند که خدا حوصله اش سر میرود و فریاد میکشد :
آهان , که نمیخواهی حرف بزنی آره ؟
ابلیس , ابلیس بیا این پدر سوخته را مقر بیاور ...
که ناگهان نره خری قرمز و شاخدار که بجای گوشواره دو عدد عقرب جرار کاشان به گوش هایش آویزان کرده و یک مار چند سر که شبیه اژدها میباشد را مثل تسبیح دور انگشتانش میچرخند و از دماغ و دهن و گوش هایش دود بیرون میزند ظاهر میشود و آن فرد نگون بخت تا چشمش به او می افتد از حال میرود و ولو میشود ...
و خدا با اشاره دست ابلیس را بر میگردند و بشکنی میزند که یکهو چند فرشته سفید پوش که ماسک زدند ظاهر میشوند و یکی از آنها با گوشی صدای قلب او را میشنود و سرش را بلند میکند و میگوید :
قربان چیزش نیست , سردی اش کرده , اگر اجازه بدهید یک سرم نبات کوثر بهش بزنم حالش جا می اید ...
و خدا در حالیکه یک لنگه ابروی خود را بالا داده و پوزخندی بر گوشه لبش نشسته به فرشته ها که از ترس چشم هایشان چارتا شده و با دست جلوی دهان خودشان را گرفتند نگاهی می اندازد و با تفرعن میگوید :
ولش کن , ببینید اگر آخوند و یا کشیش و یا راهب و کاهن نیست بفرستیدش بهشت , بگید چندصدتا حوری بیشتر به او بدهند , بنده خدا بدجوری ترسیده ...!
و درهمین وقت تخت روانی که چهار فرشته آنرا بر روی دوش خود حمل میکنند ظاهر میشود و درست هنگامیکه میخواهند او را روی تخت بگذارند خدا میگوید :
دست نگهدارید , راستی این بابا کجائی بود ؟
یکی از فرشته ها پوشه نامه اعمالش که همچنان در چنگ و مشت آن فرد بی نوا مچاله شده را بزور از دستان چنگ شده ا ش در میاورد و نگاهی به آن میکند و میگوید : قربان ایرانی هست ...
که خدا با عجله میگوید : پس صبر کنید , صبر کنید ...
خوب پرونده اش را ببینید , ببینید اگر آخوند , شیخ , ملا , مداح , بسیجی , بازجو , تواب ساز , کارمند وزارت اطلاعات... و یا خوب پرونده اش را ببینید که اگر از سال ۱۳۵۷ به بعد نماینده مجلس یا شورای شهر , وزیر , معاون , سفیر , یا هر کوفتی که بود و هر منصبی داشت , فعلا یکراست او را ببرید دم دروازه مرکزی جهنم و داخل آن دیگ آبجوش بزرگ بیاندازید تا بعدا سر وقت خودم دقیقا به کارش رسیدگی و حساب و کتاب کنم!
ولی اگر کاره ای نبود , بیچاره را ببرید طبقه ششم بهشت قسمت بورلی هیلزانه آن ویلا سفید ها و یا قسمت هاوایی نولو در آن کلبه شناورها ...
و سفارش کنید که هیچ چیز برایشان کم نگذارند ...
شاید از آن بدبخت ها و متولدین آن زمانی باشد که من حواسم پرت شد و یک چرت خوابیدم ...بیچاره ها ...
آهان , راستی بگوئید فشار شیر و شراب و عسل و انگبین جویهای دم خانه این را دوبرابر کنند , بروید ...بروید زودتر تا بهوش نیامده , بجنبید ....
و ملائک در حالیکه او را بر تخت درازکش گذاشتند یکهو غیب میشوند !
و خدا در حالیکه از سیب قرمز گاز بزرگی میزند و دهانش پر است نعره میزند : بعدی ...
باور کنید من فکر میکردم که اینجوری افراد داخل بهشت یا جهنم میشوند و نمیدانستم که به گفته این آخونده مانند فیلم (( استار گیت )) ناگهان در حلقه ای ظاهر میشود و همانطور که ویز ویز میکند و سطحش مثل آب شل و ول شد و موج برداشت هر کس داخلش شود یه کله و بی حساب کتاب به بهشت میرود ...!
البته بنده حدس میزنم که با این اوصاف و این بیحساب و کتابی این سه در , درهای ( دودره بازی و درما لی کردن و دربدر شدن باشد) که یا آخوندهای قم , راه دودره کردن بهشت را یاد گرفتند و یا میخواهند با آن در , در خدا بمالند و یا خدا به آنها رکب زده و میخواهد آنها را با این در , دربدر کند ...والله عاقل
حالا ببینم در میان شما کسی نیست که بداند ,
بقیه درهای بهشت در کجا باز میشود ؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر