یکشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۹۲

معجزه !

معجزه !




همیشه دوست داشتم که با چشمان خودم شاهد یک معجزه باشم تا شاید بتوانم آنرا باور کنم , اما نشد که نشد !
میگویند که  یکی از بهترین و سریعترین راه های پیامبران برای جذب و ایمان آوردن مردم , نشان دادن یک معجزه بوده ولی من نمیدانم چرا معجزه هیچکدام از پیامبران به دلم نمینشید و بالعکس فکر میکنم که چه کارهای بیخودی انجام دادند و چه بد معجزه های خدا را حیف و میل کرده اند!
مثلا , معجزه نوح ساختن کشتی و جمع کردن همه جانوران و جانداران و انسانهای خوب بود که خدا دوتا بمب اتم در قطب جنوب بیندازد و تمام یخ های آن آب شود دنیا را آب فرابگیرد و تمام گناهکاران حتی جنین در شکم مادر و حیوانات زبان بسته بمیرند و هلاک شوند تا باز از نسل و سلاله نوح نبی فرزندان نیک و خوب بوجود بیاید و دنیا گلستان شود ...!



ولی میبینیم که نشد و حتی از زمان نوح هم فکر میکنم که بدتر شد  و حالا جواب آنهمه آدم و حیوان که بیخودی غرق شدند و مردند را که میخواهد بدهد , من نمیدانم !

یا لوط نبی , که از دگر باشان و همنجنس بازی مردم و حتی زن و بچه خودش شاکی شد و کم مانده بود که دامن خودش را هم لکه دار بکنند که دست به آسمان برد و از خدا خواست که عقب و جلوی آنها را لحیم کند , و خدا با یک اسکادران فرشته جنگی بر سر مردمان بمب ناپالم و آتشزا ریخت و همه آنها را پودر کرد و ...


ولی نه تنها این عادت از سر بشر نیفتاد بلکه حالا لواط قانونی شد و حق آنها را هم به رسمیت شناختند و برای آنها امکانات ویژه هم در نظر گرفتند ! حالا جواب آن کسانیکه اینکاره نبودند و بچه هائی که هنوز شاششان کف نکرده بود و اصلا عقب و جلو را نمیفهمیدند ولی در آتش سوختند و خاکستر شدند را که میخواهد بدهد , من نمیدانم !

و یا ابراهیم که در آتش نمرود نسوخت , چرا خدا بدون اینهمه دردسر نزد و نمرود و نمرودیان را در آتش نسوزاند که کار یکسره شود ! و چرا انقدر آن پیرمرد بدبخت را اذیت کرد و گفت پسر خودت اسماعیل را سر ببر و در راه من قربانی کن , و آخرش هم اسماعیل را با یک گوسپند یکی کرد و گفت بیا به جای پسرت اشرف مخلوقات من , گوسپند بکش !


که اگر راه امتحان کردن بنده گان این باشد که اصلا درست و خدائی و انسانی نیست و راه بدی میباشد .


حالا جواب آنهمه گوسپندی که بیخودی هر ساله سر بریده میشوند دور میریزند ولی در جای دیگری آدمها از گرسنگی میمیرند را چه کسی میخواهد بدهد , من نمیدانم !

یا موسی , آخر عصا را تبدیل به مار کردن هم شد معجزه ؟


که چی ؟


خوب همه مارهای دیگر جادوگران را هم کوفت کرد , این جای افتخار دارد ؟
بنظر من باید یک معجزه ای میکرد که فرعون و تمام آن جادوگران هم چهار شاخشان میزد بیرون و همانجا به خدای موسی ایمان میاوردند و آنهمه رنج و مصیبت های بعدی هم پیش نمی آمد .

یا به جای مار و مارمولک بازی به این قوم بنی اسرائیل کمی ادب و قناعت و صبر اعطا میکرد که موسی بیچاره را خون جگر نکنند !

یا به جای دریا را شکافتن و ماهی های بیچاره را اذیت کردن , مغز پوک فرعون را میشکافت و تاج بر سر موسی میگذاشت و یک اجی مجی میخواند که همه حرفهای موسی را چشم بسته قبول کنند و از او اطاعت کنند .



حالا جواب زن و بچه های سربازان بیچاره فرعون که شاید در دلشان موسی را هم دوست داشتند ولی مامور بودند و معذور ولی آخر همگی شان هم در آب خفه شدند و مردند  را چه کسی میدهد , من نمیدانم !

 یا آن عیسی بیچاره , آیا بی پدر کردن و بی پدر بدنیا آوردن یک بچه معجزه هست ؟


 فکر فردا و در مدرسه و اذیت کردن همکلاسی های اورا نکردی ؟

فکر آبروی مریم و غیبت همسایه های خاله زنک دخترک بیچاره را نکردی ؟

فکر این را نکردی که چقدر این بچه بخاطر بی پدری و حرف از این و آن شنیدن عذاب میکشد ؟

این هم شد معجزه که پشت سر یک پیامبر تا دنیا دنیا هست حرف بگذاری و شک در دل مردم بیندازی ؟

بهتر نبود یک پدر پیامبر کاردرست و قوی و خوش تیپ میدادی که عیسی هم با خیال راحت و بدون حرف و کنایه و نسبت حرامزادگی پیامبری خودش را میکرد ؟

و یا تف مالیدن بر چشم و چال یک کور و بینا کردنش هم شد معجزه ؟



معجزه بهداشتی تر و تر تمیزتر نبود ؟

آخر اخ و تف هم شد دارو ؟

اصلا چرا یارو را کور کردی که با تف مالی بینا شود؟

و اگر اورا برای چنین معجزه ای در آب نمک خوابانده بودی , جواب یک عمر بدبختی و نابینائی و زمین خوردن و سر به دیوار کوفتن آن کور بدبخت را چه کسی میخواهد بدهد , من نمیدانم !

و یا شق القمر کردن ماه توسط محمد ,




این یکی که دیگر آخر معجزه هاست , آخر چه کسی برای باور کردن چارتا عرب پاپتی راهزن میزند ماه را از وسط دو شقه میکند ؟
حالا با شقه کردن ماه  چه سودی به بشریت و انسانیت و دین رسید ؟

تازه آ نقدر آن کار برایشان محال و غیر ممکن باشد که  آخرش هم حرف دربیاورند که محمد چشم بندی کرده و قبول نداریم !

معجزه هم باید در حد فهم و شعور هر مردم باشد .

یا حکایت کسیکه که به پرسش کدام معجزه احمد کسروی گفت : معجزه حرف زدن پیامبر با سوسمار ! که کسروی گفت: سوسمار با چه زبانی با پیامبر حرف زد ؟ گفتند : عربی ! و کسروی گفت : که این در اصل معجزه سوسمار است نه پیامبر !!

که خدا وکیلی راست میگوید چون زبان پیامبر که همینجوری هم عربی بوده و حرف میزده ولی این سوسمار بود که به زبان عربی حرف زده , پس معجزه سوسمار میشود , حالا چه کسی میخواهد جواب جزر و مد ها بخاطر بهم زدن تنظیم ماه و یا گرفتن حق معجزه برای سوسمار را بدهد , من نمیدانم !

و یا درب قلعه خیبر کندن علی ! که بگو اگر راست میگوئی یکی از آن در ها بساز نه اینکه آنرا خراب کن .....


و ا لی ماشالله تا دلتان بخواهد از این معجزه های بیخودی و لوس  و بی فایده  ....


چرا تمام این معجزات با ویران کردن و خرابی و کشت و کشتار است و ما یک معجزه سازنده امید بخش نداریم ؟

من نمیدانم چرا خدا و پیامبرانش به جای اینهمه کار بیخودی , یکبار خود خدا نیامده و رو به مردم نشان نداده تا اینهمه شک و تردید و ابهام و جعلیات و دروغ و ....

را در مورد خودش را نفی کند و این بدگمانی را یکجا از دل مردم بدر آورد و همه هم اورا ببینند و قبول کنند و آدم شوند ؟

هیچ نظری موجود نیست: