فاطمه زهراء و عید نوروز و ایام فاطمیه !
داشتم به این فکر میکردم که اگر خود فاطمه زهراء دخت پیامبر , در حال حاضر اگر بجای یک زن ایرانی بود و در ایران زندگی میکرد , برای تعطیلات نوروز امسال که با ایام فاطمیه همزمان شده , چکار میکرد ؟
بالاخره ایشان هم یک زن و مهمتر از همه یک مادر هستند !
آیا در روز اول عید هفت سین نمی چیند و بجای شیرینی و آجیل و گل و میوه , یک ظرف خرما نرک و یه ظرف حلوا میگذارد و تن حسن و حسین لباس سیاه میکرد و تلویزیون نگاه کردن را هم در خانه ممنوع میکرد و آنها را با یکی یک قابلمه به هیئتی میفرستاد که در آن مداح هلالی میخواند تا بروند سینه بزنند و گریه کنند؟
و آخر شب هم به لطف علی آقا که در آشپز خانه کمک آشپزی میکند با قابلمه های پر گوشت قیمه به خانه برگردند ؟
و به گریه های حسن و حسین برای عید دیدنی و رفتن مسافرت و تخم مرغ رنگی , اصلا توجهی نمیکرد و فقط به فکر اجر و ثواب اینکارها در آن دنیا میشد ؟
ویا نه ...,
در حالیکه با گوشه چادرش اشکش و آب بینی خودش را پاک میکند با خودش میگوید :
قربون جدش برم , خدا بیامرزدش , الهی که عمر جز جیگر بزنی , دستت بره زیر ساتور , ولی خوب قربونش برم خانم هم ١٤٠٠ سال پیش مرده و و تازه سال عربی هم با سال ما ده روز فرق میکنه و معلوم نیست واقعا همون روزی که شهید شده یا نه ؟
وماشالله هزار ماشالله انقدر فاطمه زهراء کمالات و داره و میفهمه که نباید بخاطر یه عزای ١٤٠٠ ساله عید را به خودمون کوفت کنیم و جفت پا بپریم تو شادی این بچه های بدبخت که همه دلخوشیشون همین یه شب عیده ...
بعد چادرش را به کمر میزند و دستی به سروگوش خانه میکشد و سبزه می انداخت و هفت سین میچیند و شب هم موی دماغ علی میشد که الا و بالله باید بریم شمال و دل حسن و حسین بیچاره پوسید انقدر در خانه ماندند...
و چه نشستی که هوووم , مامان ام البنین بهم گفت که ابوالفضل ناپسریت وانت شمر دائی شو تو تعطیلات عید گرفته و پاشو برو بهش بگو که عقب وانت چادر بکشیم و پتو بندازیم و وسیله ها و بچه ها و ما هم که عقب میشینیم و اگه خدا خواست همگی عید بریم مشهد...
که هم فاله و هم تماشا و هم سیاحت و هم زیارت ...
جدا اگر خود فاطمه زهراء در چنین وضعیتی قرار میگرفت , چیکار میکرد ؟
داشتم به این فکر میکردم که اگر خود فاطمه زهراء دخت پیامبر , در حال حاضر اگر بجای یک زن ایرانی بود و در ایران زندگی میکرد , برای تعطیلات نوروز امسال که با ایام فاطمیه همزمان شده , چکار میکرد ؟
بالاخره ایشان هم یک زن و مهمتر از همه یک مادر هستند !
آیا در روز اول عید هفت سین نمی چیند و بجای شیرینی و آجیل و گل و میوه , یک ظرف خرما نرک و یه ظرف حلوا میگذارد و تن حسن و حسین لباس سیاه میکرد و تلویزیون نگاه کردن را هم در خانه ممنوع میکرد و آنها را با یکی یک قابلمه به هیئتی میفرستاد که در آن مداح هلالی میخواند تا بروند سینه بزنند و گریه کنند؟
و آخر شب هم به لطف علی آقا که در آشپز خانه کمک آشپزی میکند با قابلمه های پر گوشت قیمه به خانه برگردند ؟
و به گریه های حسن و حسین برای عید دیدنی و رفتن مسافرت و تخم مرغ رنگی , اصلا توجهی نمیکرد و فقط به فکر اجر و ثواب اینکارها در آن دنیا میشد ؟
ویا نه ...,
در حالیکه با گوشه چادرش اشکش و آب بینی خودش را پاک میکند با خودش میگوید :
قربون جدش برم , خدا بیامرزدش , الهی که عمر جز جیگر بزنی , دستت بره زیر ساتور , ولی خوب قربونش برم خانم هم ١٤٠٠ سال پیش مرده و و تازه سال عربی هم با سال ما ده روز فرق میکنه و معلوم نیست واقعا همون روزی که شهید شده یا نه ؟
وماشالله هزار ماشالله انقدر فاطمه زهراء کمالات و داره و میفهمه که نباید بخاطر یه عزای ١٤٠٠ ساله عید را به خودمون کوفت کنیم و جفت پا بپریم تو شادی این بچه های بدبخت که همه دلخوشیشون همین یه شب عیده ...
بعد چادرش را به کمر میزند و دستی به سروگوش خانه میکشد و سبزه می انداخت و هفت سین میچیند و شب هم موی دماغ علی میشد که الا و بالله باید بریم شمال و دل حسن و حسین بیچاره پوسید انقدر در خانه ماندند...
و چه نشستی که هوووم , مامان ام البنین بهم گفت که ابوالفضل ناپسریت وانت شمر دائی شو تو تعطیلات عید گرفته و پاشو برو بهش بگو که عقب وانت چادر بکشیم و پتو بندازیم و وسیله ها و بچه ها و ما هم که عقب میشینیم و اگه خدا خواست همگی عید بریم مشهد...
که هم فاله و هم تماشا و هم سیاحت و هم زیارت ...
جدا اگر خود فاطمه زهراء در چنین وضعیتی قرار میگرفت , چیکار میکرد ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر