ای کاش دنبال چیز دیگری غیر از آزادی و دموکراسی میرفتیم و میگشتیم
مطمئنم در این ٣٥ سال اگر ما به دنبال هر چیز دیگری به غیر از دمکراسی و آزادی رفته بودیم تا حالا آنرا بدست آورده بودیم .
هرچند که خودم از پنج سال پیش نه دنبال آزادی رفتم و نه حرفی از دمکراسی زدم!
راستش را بخواهید هنوز هم من معنی آزادی را نمیدانم.
فقط میدانم که اگر در جامعه ای قانون حکمفرما باشد و افراد جامعه نه از روی ترس و جریمه و تنبیه بلکه بنابر وظیفه به قانون احترام بگذارند و آنرا رعایت بکنند و قانون نیز برای همه یکسان باشد و یکسان اجرا گردد و همه را حمایت بکند , در آن جامعه هیچکس اسم آزادی را بر زبان نمی آورد .
و همچنین میدانم در ایران آزادی شکل نمیگیرد و مردم ایران هم آزاد نمیشوند و در اینمورد مطمئنم , چرا که در ایران ٧٥ میلیون تعریف متفاوت و برداشت مختلف از آزادی میشود و داریم , وهمه این ٧٥ میلیون در یک نقطه ازمفهوم آزادی هم نظر و مشترک هستند و آن داشتن آزادی کافی برای بستن دهان مخالف و خاموش کردن صدای منتقد به خودشان است !
شاید بپرسید اگر آزادی نمیخواهی و دنبال آن نرفتی , پس بدنبال چه هستی و چه میخواهی ؟
گفتم و باز هم میگویم که بدنبال آرامش و آسایش هستم .
هر چند که شاید باز هم تصور کنید که بدون آزادی , رسیدن به آرامش و دستیابی به آسایش ممکن نیست و نمیشود .....
ولی من با تجربه و دقت به زندگی مردم در چند کشور جهان اولی دریافتم که ممکن هست و میشود !
در خیلی از کشورهایی که ما تصور میکنیم آزادی هست و مردم آن دارای آزادی هستند
( البته آن آزادی که ما تصور میکنیم مثل مدل مو و سبک و نوع پوشش و نوشیدن مشروب وبا سگ قدم زدن و رقصیدن در دیسکو و اینها .......اصلا به آزادی ربطی ندارد و در اصل جز بدیهی ترین و طبیعی ترین حقوق یک فرد هست و داشتن چنین حقوقی برای آنها داشتن آزادی محسوب نمیگردد , حالا ما چرا آنرا ما به آزادی ربط میدهیم در حالیکه یک مسئله حقوقی است , من نمیدانم ؟ )
اصلا اینطور نیست ونه تنها آزاد نیستند بلکه شدیدا دربند هستند !
فقط چون بر خلاف ما که بیکاریم ,
آنها اصلا وقت ندارند زیرا بیشتر آنها شدیدا سرگرم کارکردن هستند ودائما مشغول رفت و آمد میباشند و بسیار گرفتار هستند,
پس وقت فکر کردن به آن را ندارند....
و بازهم چون بر خلاف ما که دلال پیشه ایم ,
اکثر آنها کارمندان دولت هستند میدانند که ممکن است با هر تغییری مزایا و سابقه خدمتی خودشان را از دست بدهند , بنابرین حرفی هم در مورد آزادی نمیزنند.....
چرا که میدانند برای بدست آوردن کمترین مقدار آزادی
باید بیشترین هزینه را از جیب خودشان بپردازند ......
ولی با اینحال در مواقع استراحت محیطی آرام برای خود میسازند و دارای آرامش هستند و قدرآنرا میدانند......
( بزرگترین جرم در آنجا برهم زدن آرامش دیگران میباشد و قانون در مورد آن بسیار سختگیر میباشد )
وهمچنین با خواست و تلاش خودشان نیز از امکانات خوبی برخوردارند و
دسترسی آسان و سریع به آن امکانات سبب رفاه و آسایش آنها در زندگی
روزمره آنها گردیده است .
و اگر اعتراضی هم داشته باشند و بکنند.....
تنها برای حقوق بیشتر یا رفع محدودیت از حق آنها میباشد و
یا اصرار و پاییفشاری برای تصویب قانونی به نفع خودشان میکنند .
و بطور خیلی خلاصه بگویم که دمکراسی برای ما بیشتر به یک جوک میماند و بدنبال آن رفتن همان پی نخود سیاه فرستادن یا رفتن هست و میباشد !
باور کنیم.....
بیائید قبول کنیم که صحبت از دمکراسی برای مردمی که در مقابل از بین رفتن دریاچه ها یشان بی تفاوت هستند وبجای آن بدنبال حق تدریس گویش و لهجه
محلی خودشان در مدارس میباشند!
و یا در جلوی چشمشان اموال ملی و ذخایر معدنی که متعلق به خود آنهاست
را غارت میکنند و میبرند و اختلاس های میلیاردی میکنند ولی آنها از بی پولی کلیه های خودشان را میفروشند!!
و یا ساعت ٥ صبح با یک پاکت تخمه آفتابگردان بوداده منتظردیدن صحنه اعدام و جان دادن یک هموطن خودشان هستند!!!
گفتن از دمکراسی اگر جوک نباشد , حماقت است .
مطمئنم در این ٣٥ سال اگر ما به دنبال هر چیز دیگری به غیر از دمکراسی و آزادی رفته بودیم تا حالا آنرا بدست آورده بودیم .
هرچند که خودم از پنج سال پیش نه دنبال آزادی رفتم و نه حرفی از دمکراسی زدم!
راستش را بخواهید هنوز هم من معنی آزادی را نمیدانم.
فقط میدانم که اگر در جامعه ای قانون حکمفرما باشد و افراد جامعه نه از روی ترس و جریمه و تنبیه بلکه بنابر وظیفه به قانون احترام بگذارند و آنرا رعایت بکنند و قانون نیز برای همه یکسان باشد و یکسان اجرا گردد و همه را حمایت بکند , در آن جامعه هیچکس اسم آزادی را بر زبان نمی آورد .
و همچنین میدانم در ایران آزادی شکل نمیگیرد و مردم ایران هم آزاد نمیشوند و در اینمورد مطمئنم , چرا که در ایران ٧٥ میلیون تعریف متفاوت و برداشت مختلف از آزادی میشود و داریم , وهمه این ٧٥ میلیون در یک نقطه ازمفهوم آزادی هم نظر و مشترک هستند و آن داشتن آزادی کافی برای بستن دهان مخالف و خاموش کردن صدای منتقد به خودشان است !
شاید بپرسید اگر آزادی نمیخواهی و دنبال آن نرفتی , پس بدنبال چه هستی و چه میخواهی ؟
گفتم و باز هم میگویم که بدنبال آرامش و آسایش هستم .
هر چند که شاید باز هم تصور کنید که بدون آزادی , رسیدن به آرامش و دستیابی به آسایش ممکن نیست و نمیشود .....
ولی من با تجربه و دقت به زندگی مردم در چند کشور جهان اولی دریافتم که ممکن هست و میشود !
در خیلی از کشورهایی که ما تصور میکنیم آزادی هست و مردم آن دارای آزادی هستند
( البته آن آزادی که ما تصور میکنیم مثل مدل مو و سبک و نوع پوشش و نوشیدن مشروب وبا سگ قدم زدن و رقصیدن در دیسکو و اینها .......اصلا به آزادی ربطی ندارد و در اصل جز بدیهی ترین و طبیعی ترین حقوق یک فرد هست و داشتن چنین حقوقی برای آنها داشتن آزادی محسوب نمیگردد , حالا ما چرا آنرا ما به آزادی ربط میدهیم در حالیکه یک مسئله حقوقی است , من نمیدانم ؟ )
اصلا اینطور نیست ونه تنها آزاد نیستند بلکه شدیدا دربند هستند !
فقط چون بر خلاف ما که بیکاریم ,
آنها اصلا وقت ندارند زیرا بیشتر آنها شدیدا سرگرم کارکردن هستند ودائما مشغول رفت و آمد میباشند و بسیار گرفتار هستند,
پس وقت فکر کردن به آن را ندارند....
و بازهم چون بر خلاف ما که دلال پیشه ایم ,
اکثر آنها کارمندان دولت هستند میدانند که ممکن است با هر تغییری مزایا و سابقه خدمتی خودشان را از دست بدهند , بنابرین حرفی هم در مورد آزادی نمیزنند.....
چرا که میدانند برای بدست آوردن کمترین مقدار آزادی
باید بیشترین هزینه را از جیب خودشان بپردازند ......
ولی با اینحال در مواقع استراحت محیطی آرام برای خود میسازند و دارای آرامش هستند و قدرآنرا میدانند......
( بزرگترین جرم در آنجا برهم زدن آرامش دیگران میباشد و قانون در مورد آن بسیار سختگیر میباشد )
وهمچنین با خواست و تلاش خودشان نیز از امکانات خوبی برخوردارند و
دسترسی آسان و سریع به آن امکانات سبب رفاه و آسایش آنها در زندگی
روزمره آنها گردیده است .
و اگر اعتراضی هم داشته باشند و بکنند.....
تنها برای حقوق بیشتر یا رفع محدودیت از حق آنها میباشد و
یا اصرار و پاییفشاری برای تصویب قانونی به نفع خودشان میکنند .
و بطور خیلی خلاصه بگویم که دمکراسی برای ما بیشتر به یک جوک میماند و بدنبال آن رفتن همان پی نخود سیاه فرستادن یا رفتن هست و میباشد !
باور کنیم.....
بیائید قبول کنیم که صحبت از دمکراسی برای مردمی که در مقابل از بین رفتن دریاچه ها یشان بی تفاوت هستند وبجای آن بدنبال حق تدریس گویش و لهجه
محلی خودشان در مدارس میباشند!
و یا در جلوی چشمشان اموال ملی و ذخایر معدنی که متعلق به خود آنهاست
را غارت میکنند و میبرند و اختلاس های میلیاردی میکنند ولی آنها از بی پولی کلیه های خودشان را میفروشند!!
و یا ساعت ٥ صبح با یک پاکت تخمه آفتابگردان بوداده منتظردیدن صحنه اعدام و جان دادن یک هموطن خودشان هستند!!!
گفتن از دمکراسی اگر جوک نباشد , حماقت است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر