باز سیاهی , باز نوحه , باز گریه و باز هم محرم است !
شور و هیجانی غریزی و آن هم برای هیچ !
به دنبال دیگ و بلند گو و طبل و سنج و زنجیر رفتن ...
دوباره به پای قصه تکراری سر بریده نشستن ,
و از برای دردهای بی درمان خود بر ذکر مصیبتش گریستن ,
بازهم , فکر نذری آنشب هنگام زنجیر زدن و آنرا به پای عشق حسین گذاشتن!
شوق حمل پرچم و کتل برای بچه ها ,
تلاش برای دیده شدن و خودنمائی و جلوه پسران ,
لذت گردش بدون بازخواست و نیمه شب خیابانی دختران,
زحمت و رنج بیخود مردان سیاهپوش برای حفظ آبروی نداشته حاج آقا ,
ورهائی از کارهای خانه ومسابقه غیبت و بدگوئی مذهبی در زیر چادرسیاه زنان ,
بازهم , خلسه و رخوت از تکرار کاری بیهوده درسودا و خیال و توقع بردن ثواب ...
ده شب بدون اخم و تخم پدربخاطر نمره حساب ,
ده شب بدون عذاب وجدان درآوردن بهانه دیرآمدن و گفتن دروغ ,
ده شب بدون ترس از دعوا و سرکوفت بخاطر شورکردن زیادی غذا ,
ده شب بدون زجر بیخوابی بخاطر ترس چه کنم و کجا بروم فردا,
باز هم , لذت ده شب آزادی نسبی بخاطر تحمل رنج یک عمراسارت تضمین شده ...
مراسمی بدون کارت دعوت ,
تشکل و تجمعی بدون فراخوان ,
یک گردهمائی کور و برآمده از تکرار و عادت ,
آن هم در مکانی آکنده از بوی گلاب و پاهای گندیده ,
باز هم , غلبه تقدس دروغین بر حقیقت مشهود در یک خودفریبی اعتقادی...
یادآوری وضو و نماز فراموش شده ,
خوب و مومن شدن موقتی حاصله از جوگیر شدن ,
پذیرش حجاب و چادر بسر کردن خودخواسته فقط برای ده شب ,
اوج احترام وعزت و اقتدار عبا و عمامه ها بر بالای منبر,
باز هم , دروغ و ریا و تظاهر و پاچه خواری و خودنمائی و تجاهل و تمارض ...
باز هم , عابد و زاهد شدن گربه زاکانی در میان شور وغوغا موش ها ,
باز هم , گم شدن فریاد روشنگری کسروی درمیان حسین حسین کردن مداحان ,
باز هم , نگاه غمگین هدایت و شرم بوف کور از عاقبت شوم این تقدس بدیمن ,
باز هم , دیدن و خواندن پرچم های آویخته ؛
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
وباز هم , زمزمه کردن و زیر لب خواندن ؛
باز این چه کوشش است که در جهل آدم است
باز این چه حماقت , چه بلاهت , چه عادت است ؟!
شور و هیجانی غریزی و آن هم برای هیچ !
به دنبال دیگ و بلند گو و طبل و سنج و زنجیر رفتن ...
دوباره به پای قصه تکراری سر بریده نشستن ,
و از برای دردهای بی درمان خود بر ذکر مصیبتش گریستن ,
بازهم , فکر نذری آنشب هنگام زنجیر زدن و آنرا به پای عشق حسین گذاشتن!
شوق حمل پرچم و کتل برای بچه ها ,
تلاش برای دیده شدن و خودنمائی و جلوه پسران ,
لذت گردش بدون بازخواست و نیمه شب خیابانی دختران,
زحمت و رنج بیخود مردان سیاهپوش برای حفظ آبروی نداشته حاج آقا ,
ورهائی از کارهای خانه ومسابقه غیبت و بدگوئی مذهبی در زیر چادرسیاه زنان ,
بازهم , خلسه و رخوت از تکرار کاری بیهوده درسودا و خیال و توقع بردن ثواب ...
ده شب بدون اخم و تخم پدربخاطر نمره حساب ,
ده شب بدون عذاب وجدان درآوردن بهانه دیرآمدن و گفتن دروغ ,
ده شب بدون ترس از دعوا و سرکوفت بخاطر شورکردن زیادی غذا ,
ده شب بدون زجر بیخوابی بخاطر ترس چه کنم و کجا بروم فردا,
باز هم , لذت ده شب آزادی نسبی بخاطر تحمل رنج یک عمراسارت تضمین شده ...
مراسمی بدون کارت دعوت ,
تشکل و تجمعی بدون فراخوان ,
یک گردهمائی کور و برآمده از تکرار و عادت ,
آن هم در مکانی آکنده از بوی گلاب و پاهای گندیده ,
باز هم , غلبه تقدس دروغین بر حقیقت مشهود در یک خودفریبی اعتقادی...
یادآوری وضو و نماز فراموش شده ,
خوب و مومن شدن موقتی حاصله از جوگیر شدن ,
پذیرش حجاب و چادر بسر کردن خودخواسته فقط برای ده شب ,
اوج احترام وعزت و اقتدار عبا و عمامه ها بر بالای منبر,
باز هم , دروغ و ریا و تظاهر و پاچه خواری و خودنمائی و تجاهل و تمارض ...
باز هم , عابد و زاهد شدن گربه زاکانی در میان شور وغوغا موش ها ,
باز هم , گم شدن فریاد روشنگری کسروی درمیان حسین حسین کردن مداحان ,
باز هم , نگاه غمگین هدایت و شرم بوف کور از عاقبت شوم این تقدس بدیمن ,
باز هم , دیدن و خواندن پرچم های آویخته ؛
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
وباز هم , زمزمه کردن و زیر لب خواندن ؛
باز این چه کوشش است که در جهل آدم است
باز این چه حماقت , چه بلاهت , چه عادت است ؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر