موهبتی بنام آرامش وکمبود آن در زندگی ملت شریف و متشنج ایران
آرامش یکی از موهبت های بزرگ در زندگی انسانهاست.
زندگی بدون آرامش یعنی عذاب , یعنی همان زجردیدن و درد کشیدن و بی گمان همان جهنم است .
تمام جوامع بشری و همه مردم دنیا خواستار یک زندگی آرام و خواهان آرامش در جامعه و محیط اطراف خودشان میباشند و برای بدست آوردن آن تلاش میکنند .
اما انگار در فرهنگ لغات ما ایرانیان دیگر کلمه ی آرامش وجود ندارد و ما هم نعمت آرامش را از یاد برده ایم ونیاز به آنرا فراموش کردیم.
روزهای ما پر از اضطراب و تشنج و تنش است و اگر نداشته باشیم هم برای خودمان میسازیم !
شبهای ما با ترس و نگرانی از فردا به صبح میرسد.
و پنداری این دل نگرانی ها و تنش ها و اضطراب ها جزئی از زندگی ما شده و به آن عادت کردیم .
هر لحظه منتظر شنیدن خبر بدی هستیم .
هیچکس از یکساعت بعد خودش خبرندارد و به آن مطمئن نیست , چون وضعیت زندگی ما دارای ثبات نیست .
محیط اطراف ما پر از هیاهو و سرصدا و همهمه و تشنج و درگیری میباشد .
ما با هم حرف نمیزنیم بلکه بر سر یکدیگر فریاد میکشیم .
ما باهم زندگی نمیکنیم بلکه یکدیگر را تحمل میکنیم
بیشتر حرفهای ما درباره گذشته است وبیشتر اوقات ما صرف افسوس خوردن
میگردد .
همه درصدد بدست آوردن بیشتر و باز هم بیشتر داشتن هستند و قناعت دیگر برای ما مفهومی ندارد .
لوازم و وسایلی که برای آسایش انسان ها ساخته شده و مایه آرامش آنها میباشد برای ما تبدیل به کا بوس و تهیه آن مایه درد سر شده ...
چرا که تهیه آن مستلزم جان کندن وحرص خوردن و سگدو زدن واسیر روزمره گی شدن است , و نداشتنش هم مایه اندوه و کمبود و حسرت و خون دل خوردن میباشد.
برای ما دیگر کاربرد و کارآئی محصولات و اجناس مهم نیستند , بلکه فقط به داشتن آن فکر میکنیم !
که داشتن آنهم خود معضل و دردسر دیگری برای ما خواهد بود .
ما بقدری از آرامش دور شدیم که دیگر آنرا نمیبینیم و به آن فکر نمیکنیم .
حتی دیگر تصور یک زندگی با آرامش و ثابت و مطمئن برای ما سخت و یا غیرممکن شده ...
اکثرا منتظر وقوع یک انفجار هستیم و انتظار آنرا میکشیم......
انگار که با خودمان لج کردیم و لجبازی میکنیم!
و نمیدانیم و یا نمیخواهیم بدانیم که ما هم میتوانیم یک زندگی راحت و آرام داشته باشیم و شب را بدون نگرانی و دلهره از فردا و با آرامش بخوابیم.
آرامش یکی از موهبت های بزرگ در زندگی انسانهاست.
زندگی بدون آرامش یعنی عذاب , یعنی همان زجردیدن و درد کشیدن و بی گمان همان جهنم است .
تمام جوامع بشری و همه مردم دنیا خواستار یک زندگی آرام و خواهان آرامش در جامعه و محیط اطراف خودشان میباشند و برای بدست آوردن آن تلاش میکنند .
اما انگار در فرهنگ لغات ما ایرانیان دیگر کلمه ی آرامش وجود ندارد و ما هم نعمت آرامش را از یاد برده ایم ونیاز به آنرا فراموش کردیم.
روزهای ما پر از اضطراب و تشنج و تنش است و اگر نداشته باشیم هم برای خودمان میسازیم !
شبهای ما با ترس و نگرانی از فردا به صبح میرسد.
و پنداری این دل نگرانی ها و تنش ها و اضطراب ها جزئی از زندگی ما شده و به آن عادت کردیم .
هر لحظه منتظر شنیدن خبر بدی هستیم .
هیچکس از یکساعت بعد خودش خبرندارد و به آن مطمئن نیست , چون وضعیت زندگی ما دارای ثبات نیست .
محیط اطراف ما پر از هیاهو و سرصدا و همهمه و تشنج و درگیری میباشد .
ما با هم حرف نمیزنیم بلکه بر سر یکدیگر فریاد میکشیم .
ما باهم زندگی نمیکنیم بلکه یکدیگر را تحمل میکنیم
بیشتر حرفهای ما درباره گذشته است وبیشتر اوقات ما صرف افسوس خوردن
میگردد .
همه درصدد بدست آوردن بیشتر و باز هم بیشتر داشتن هستند و قناعت دیگر برای ما مفهومی ندارد .
لوازم و وسایلی که برای آسایش انسان ها ساخته شده و مایه آرامش آنها میباشد برای ما تبدیل به کا بوس و تهیه آن مایه درد سر شده ...
چرا که تهیه آن مستلزم جان کندن وحرص خوردن و سگدو زدن واسیر روزمره گی شدن است , و نداشتنش هم مایه اندوه و کمبود و حسرت و خون دل خوردن میباشد.
برای ما دیگر کاربرد و کارآئی محصولات و اجناس مهم نیستند , بلکه فقط به داشتن آن فکر میکنیم !
که داشتن آنهم خود معضل و دردسر دیگری برای ما خواهد بود .
ما بقدری از آرامش دور شدیم که دیگر آنرا نمیبینیم و به آن فکر نمیکنیم .
حتی دیگر تصور یک زندگی با آرامش و ثابت و مطمئن برای ما سخت و یا غیرممکن شده ...
اکثرا منتظر وقوع یک انفجار هستیم و انتظار آنرا میکشیم......
انگار که با خودمان لج کردیم و لجبازی میکنیم!
و نمیدانیم و یا نمیخواهیم بدانیم که ما هم میتوانیم یک زندگی راحت و آرام داشته باشیم و شب را بدون نگرانی و دلهره از فردا و با آرامش بخوابیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر