چهارشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۹۲

تاریخ تکرار میشود !

تاریخ  تکرار میشود !

وقتی بالاخره دائی جان  ناپلئون راضی شد که با انگلیسا وارد  مذاکره بشه و رابطه با آنها  برقرار بکنه..... ,
شازده اسدالله میرزا با همدستی آقا جون و  با دوتا قالیچه کار اصفهان داداش سرهنگ توانست  دوست سردار مهارت خان هندی , یعنی سرجوخه اشتیاق خان را به جای فرمانده تام الاختیار قشون انگلیس به نام کلنل اشتیاق خان به دائی جان ناپلئون معرفی  و غالب بکنه , که دائی جان فهمید و  .......

ولی دائی جان در حالیکه قلبش رو گرفته بود و روی صندلی غش سرپا کرده بود ...



تو همون حال فریاد میکشد :

تاریخ تکرار میشود ......

اونا برای تحقیر من, 
 برای تحقیر خانواده من یه سرجوخه هندی  فرستادند.... 

 یه سرجوخه هندی رو فرستادند تا منو تحقیرم کنند ,
منو خردم کنند .....

تا فردا در تاریخ بنویسند که یک مبارز بزرگ شمشیر شو به یک سرجوخه هندی تحویل داد ...

و حالا باز هم تاریخ تکرار میشود....

 و دولت فخیمه انگلیس :
 
کاردار ترددی   یعنی  sir آجی شارما
 
( شما بخوانید همان سرجوخه اشتیاق خان )

بعنوان کاردار ترددی (( یا همان سفیرغیر مقیم )) 
 
[[  آقایون شما میتونید  

سرجوخه شارما را سفیر کبیرو نماینده  تام الاختیار بریتانیای کبیر تصور کنید !]]

 که  اصالت هندی دارد را برای بازگشائی مجدد سفارت انگلیس در تهران ,

بفرستند خدمت آقا..... !!

تا فردا در تاریخ بنویسند :

ایرانی ها یک کاردار ترددی هندی را جای سفیر کبیر دولت فخیمه بریتانیا  قبول کردند و لایق آن بودند  !!

البته سرجوخه آجی شارما خودش میگه :

برای تعیین میزان خسارات وارده به ساختمان سفارت آمدم !؟ 



بقول مش قاسم :

 ما به عمرمان یه همچین بی ناموسی ندیده بودیم  ,

 که یه سر جنت رو جای رئیس کل انگلیسا غالب ما بکنند.......

خاطرمون میاد که یکروزی ما خودمون یک همشهری داشتیم که .... 




ما هم در کل تاریخ خودمان یه همچین بی ناموسی ندیده بودیم که یه کاردار ترددی هندی را جای سفیر کبیر انگلیس , غالب ما بکنند .... 

حالا بنشینیم تا ببینیم که سردار آجی شارما خان ,

بقول مش قاسم :  یه فسلخ بگه..... 

تا دیلماج دوساعت اونو دیلماجی کنه و تازه نصفش هم بمونه برای بعد .......
 

هیچ نظری موجود نیست: