دکتر که دکتر شیطان نیست !
دیالوگهای بکار رفته در فیلمهای مرحوم علی حاتمی در مقایسه با فیلمهای همدوره خودش از جهاتی منحصر بفرد و بی همتاست ,
خواه شعرهای فولکلور و همگان پسند و عامیانه حسن کچل باشد ,
خواه نثرشیرین و بلیغ و شیوای بکار رفته در هزاردستان,
وخواه ادبیات " ته کوچه التماسی ها " ی دکتر در سوته دلان...
شادروان جهانگیر فروهر که رکورد دار ایفای نقش در فیلم های ایرانی و در تاریخ سینمای ایران بود و هست در آخرین مصاحبه خودش در مقابل این سوال خبرنگار که شما در میان این همه نقش ها کدام یک را بیشتر از همه دوست دارید ؟
پاسخ میدهد : نقش دکتر در فیلم سوته دلان مرحوم علی حاتمی !
دکتر در سوته دلان یکی از پااندازهای کارکشته و با کلاس منطقه قلعه یا ناحیه ( شهر نو ) میباشد که برای بهبودی حال " آقا مجید " توسط دواچی " یار موافق " داداش حبیب به او معرفی میشود (( زن نسخه دواچی )) و بقول او با بالا ما لاها در ارتباط است برای آنها جورمیکند.
دکتر ( جهانگیر فروهر ) با یک تیپ بسیار شیک به مغازه حبیب آقا ظروفچی میرود و بی مقدمه میگوید :
حضرتعالی ماشین خواسته بودید ؟
حبیب ( جمشید مشایخی ) نگاهی پرسش آلود به دیگر برادرش که باهم کار میکنند کرده و پاسخ میدهد : نه !
دکتر : وا ... مگه شما حبیب آقا ظروفچی نیستید ؟
حبیب : بله , خودم هستم ,
و دکتر در حالیکه به بیرون اشاره میکند میگوید :
بهتره اول یه نگاهی بهش بندازین , بعععد راجع به قیمتش با هم صحبت میکنیم ...
و زمانیکه حبیب دستهای پر النگوی " اقدس " را میبیند شصتس خبردار میشود و با تغیر و تحکم به دکتر میگوید :
چرا آوردیش اینجا ...؟!
دکتر خونسرد و با ناز فوق العاده ای میگوید:
ای آقا شما هم , زیر لحاف کرباسی چه میدونه کسی , چه میکنه کسی ؟
و حبیب آقا آدرس را به دکتر میدهد تا اقدس را شبهای جمعه که آقا خانم اینا میرن روضه به خانه آنها ببرد , تا آقا مجیدی که اول عاشق دختر قاب عکسی عکاسی چهره نما بود و بعد عاشق بلیت فروش سینما روشن شد اینبار در دام " عاشقیت " اقدس بیفتد.
به چند نمونه از دیالوگهای ( شهر نوئی ) یا بنظر من و بگفته دکتر " ته کوچه التماسی ها " ی دکتر و بازی بینظیر و هنرمندانه شادروان جهانگیر فروهر دقت کنید :
: به به ببین کی اومده , خاله گردن دراز ...هه هه هه ... با دکتر قهری ؟
: ای سگ سالم ( سگ صلحم ) ..
: ناخوشی ؟ هوم ؟ دل و کمرت درد میکنه ؟ عقب انداختی مادر ؟
: نه ... پخت نمیکنم .
دکتر : ده ه ه ...یه هفته هس ناهار و شامتو از چلوئی دارم میارم , پاشو از در نذاشته بیرون , چطور شب جمعه بلد بودی چسان فسان کنی ابریشم بزاری تو پستون بندت , بری خونه ظروفچی که ....مسئله بپرسی ؟!
همین روزهاست که ماشین نازنین دکتر بدبخت بره بابت بدهی های اقدس خانم جون...
اقدس : تخت و فرش و رادیو و مس و پس وردار جای بدهی , اگه کم بود طلا ها هم روش ...
دکتر : نفهمیدم , این کیه که تو النگوهات رو هم پاش میدی ؟
کت بده , کلاه بده , دو غاز و نیم بالا بده .... هه ...
جون بجونت کنن بقول هما اوفلی خواری طلبی هه هه ... ,
مینا سیگاری رو یادته ؟
خاطرخواه شد افتاد پای چراغ نگاری , خاطر خواهی به من و تو نیومده ...
پاشو اینقد لگد به بخت خودت نزن ...
یه مدت زرده به کون بگیر اگه من صاحب خونه و ماشین شخصیت نکردم به من نمیگن دکتر , دکتر ...
از صبح تا حالا یارو آلمانیه یه ریز از گراند هتل تلفن کرده : وویس اقدس , وویس اقدس , مای نی لیبه اقدس , اگه جای این چله نشستن دو سه کلمه گوتن ناخ , گوتن مورگن , یاد میگرفتی جای خانم فرنگی ها جات میزدم...
مثل دختر فرنگی ها رات نمیبرم , که میبرم...
اتاقت از اتاق های گراند هتل مشتی تر نیست که هست... ,
دیگه چه مرگته استره ویلیامز خانم ؟
پاشو جونم , دکتر ماشینو پر کرده آجیل و شیرینی , بریم آب کرج یه بادی بهت بخوره , غمباد میگیری , پاشو , پاشو مهرویان شناگر ...
و در اینجا دست میکنه تو سینه اقدس و نامه مجید را که تمام صفحه فقط نام اقدس را نوشته است را بیرون میکشد که ,
اقدس : پی قباله بنچاق ننه ات میگردی ؟
دکترهم با بی حیائی تمام میگه : من که تو عزب خونه افتادم رو خشت , مثل تو شوهرننه ام تو خرپشته یخه مو نگرفت که هفده سالگی پام وا بشه تو ناحیه ...
و بعد نگاهی به نامه میکند و میگوید :
خاطرخوا تم که اکابریه ختم اقدس , اقدس گرفته ...
و در حالیکه اقدس سعی دارد نامه مجید را از چنگ دکتر در بیاورد , دکتر میگوید : دست تو میکنم تو هر چی نه بدترت ها ...
که اقدس با دهان شیشکی میبندد...
دکتر : یه دفعه دیگه از این غلط ها بکنی سرتو میکنم تو خلا ...
و بعد در جواب شیشکی دوباره اقدس میگوید :
بالا پایین شدی ؟
اگه پا نشی کتری آبجوش رو میریزم اونجائیت که نباید بریزم ها ...
اقدس : یه استکان چائی بریز سرده , نئشه ات بزنه بالا , مرتیکه وافوری ...
و در پلان بعدی در حالیکه اقدس پای میز توالت مشغول آرایش کردن است ؛
دکتر : کفش و چادر کن .
اقدس : چیه , فیل هوا میکنن ؟
دکتر : نه , یه تاجر فرشه , همون که پارسال خام شد سه و چهار تبریز رو انداخت زیر پات ...
اقدس : بی خیال فرش , بیا تو با کفش ...
دکتر : پس واسه کی خودتو اینهمه خودتو ساختی , اون یارو خله ...؟
اقدس : واسه خودم که حظ کنم .
دکتر : قرض کن و حظ کن ...
فردا که موعد قسط هات شد دکتر جون , دکتر جون نکنی ها ,
دکتر که وا نمیمونه , خواستم این نون رو بزارم تو سفره تو ,
تخمشو که ملخ نخورده ... سیاه سماقی نیومد , سفید پپوخی میبرم براش ...
گل بگیر درشو , اه ه , تحفه ...
اقدس : مرتیکه ککه , یکی رو هم ببر بکش رو خودت ...
دکتر : تودلی ..آهار ...
و بعد برای آنکه لج اقدس را در بیاورد و نشان دهد کارش لنگ اقدس نیست و لنگ نمیماند از پشت در اتاق اقدس جوری که او هم بشنود به یکی از همکاران خودش تلفن میکند و میگوید :
- .. عرب جان , مامان تو سرسراست ؟
اسم منو نیاری ها ...
میخوام یکی از دخترها رو یه چند ساعتی قرض بگیرم ...
آره مرگ تو , طرف سفارتیه , از اون خر پول هاست ,
ببین , دو لول پیش من داری , زرد ماهان ...
به هوای خرید بیارش بیرون , من پشت شیشه ..نشستم , آژان منو بگیر نیاری ها ...
بیارش پشت سلمونی مادام روزا بگو مال دکتره , آره همین الان راه بیفت دیگه , لهجه مهجه نداشته باشه , خوش لباس باشه ...
و در حالیکه میخواد بره , اقدس در را باز میکنه و ...
اقدس : یه کاره از اینجا تلفن کردی که چی ؟
دکتر : گوه مفت نخور ...
اقدس : که یعنی یخ روی دلم بزاری , مرتیکه ککه , یکی رو هم ببر ....
دکتر : تو لیاقت نداری بدبخت ,من بودم که از ناحیه بیرون آوردمت وگرنه الان جات
" ته کوچه التماسی ها " بود ...دهنی ...
و در آخرین پلان وقتیکه اقدس توی طشت مشغول درآوردن النگوهای طلای خودش هست که بجای پول قسط هاش بده ,
دکتر هم در حالیکه روی یه میز یه وری نشسته و یک بساط کوچولوی عرق خوری برای خودش راه انداخته شروع میکنه ...
دکتر : هه ... وقتی زن طلا شو بده خیلی حرفه , عقل کردی ...
کلام خداست , خدا میگه ؛ بهترین زینت واسه زن نجابته ,
دکتر که دکتر شیطان نیست ,
حالا اگه یه روز ایشالا , به میمنت وشادی , بچه به بغل با شوهرت, تو خیابون دکتر را دیدی , هول نکن , دکتر آشنائی نمیده ... دکتر دستش خیلی سبکه , خیلی ها رو فرستاده خونه شوهر , تو اولی نیستی...
دلمون واست تنگ میشه , بهت عادت کرده بودیم , به اخم و تخم هات , به اولدورم قلدرم هات , به سگ صلحی هات ...اما گور پدر دل ما , دل تو شاد.
خواه شعرهای فولکلور و همگان پسند و عامیانه حسن کچل باشد ,
خواه نثرشیرین و بلیغ و شیوای بکار رفته در هزاردستان,
وخواه ادبیات " ته کوچه التماسی ها " ی دکتر در سوته دلان...
شادروان جهانگیر فروهر که رکورد دار ایفای نقش در فیلم های ایرانی و در تاریخ سینمای ایران بود و هست در آخرین مصاحبه خودش در مقابل این سوال خبرنگار که شما در میان این همه نقش ها کدام یک را بیشتر از همه دوست دارید ؟
پاسخ میدهد : نقش دکتر در فیلم سوته دلان مرحوم علی حاتمی !
دکتر در سوته دلان یکی از پااندازهای کارکشته و با کلاس منطقه قلعه یا ناحیه ( شهر نو ) میباشد که برای بهبودی حال " آقا مجید " توسط دواچی " یار موافق " داداش حبیب به او معرفی میشود (( زن نسخه دواچی )) و بقول او با بالا ما لاها در ارتباط است برای آنها جورمیکند.
دکتر ( جهانگیر فروهر ) با یک تیپ بسیار شیک به مغازه حبیب آقا ظروفچی میرود و بی مقدمه میگوید :
حضرتعالی ماشین خواسته بودید ؟
حبیب ( جمشید مشایخی ) نگاهی پرسش آلود به دیگر برادرش که باهم کار میکنند کرده و پاسخ میدهد : نه !
دکتر : وا ... مگه شما حبیب آقا ظروفچی نیستید ؟
حبیب : بله , خودم هستم ,
و دکتر در حالیکه به بیرون اشاره میکند میگوید :
بهتره اول یه نگاهی بهش بندازین , بعععد راجع به قیمتش با هم صحبت میکنیم ...
و زمانیکه حبیب دستهای پر النگوی " اقدس " را میبیند شصتس خبردار میشود و با تغیر و تحکم به دکتر میگوید :
چرا آوردیش اینجا ...؟!
دکتر خونسرد و با ناز فوق العاده ای میگوید:
ای آقا شما هم , زیر لحاف کرباسی چه میدونه کسی , چه میکنه کسی ؟
و حبیب آقا آدرس را به دکتر میدهد تا اقدس را شبهای جمعه که آقا خانم اینا میرن روضه به خانه آنها ببرد , تا آقا مجیدی که اول عاشق دختر قاب عکسی عکاسی چهره نما بود و بعد عاشق بلیت فروش سینما روشن شد اینبار در دام " عاشقیت " اقدس بیفتد.
به چند نمونه از دیالوگهای ( شهر نوئی ) یا بنظر من و بگفته دکتر " ته کوچه التماسی ها " ی دکتر و بازی بینظیر و هنرمندانه شادروان جهانگیر فروهر دقت کنید :
: به به ببین کی اومده , خاله گردن دراز ...هه هه هه ... با دکتر قهری ؟
: ای سگ سالم ( سگ صلحم ) ..
: ناخوشی ؟ هوم ؟ دل و کمرت درد میکنه ؟ عقب انداختی مادر ؟
: نه ... پخت نمیکنم .
دکتر : ده ه ه ...یه هفته هس ناهار و شامتو از چلوئی دارم میارم , پاشو از در نذاشته بیرون , چطور شب جمعه بلد بودی چسان فسان کنی ابریشم بزاری تو پستون بندت , بری خونه ظروفچی که ....مسئله بپرسی ؟!
همین روزهاست که ماشین نازنین دکتر بدبخت بره بابت بدهی های اقدس خانم جون...
اقدس : تخت و فرش و رادیو و مس و پس وردار جای بدهی , اگه کم بود طلا ها هم روش ...
دکتر : نفهمیدم , این کیه که تو النگوهات رو هم پاش میدی ؟
کت بده , کلاه بده , دو غاز و نیم بالا بده .... هه ...
جون بجونت کنن بقول هما اوفلی خواری طلبی هه هه ... ,
مینا سیگاری رو یادته ؟
خاطرخواه شد افتاد پای چراغ نگاری , خاطر خواهی به من و تو نیومده ...
پاشو اینقد لگد به بخت خودت نزن ...
یه مدت زرده به کون بگیر اگه من صاحب خونه و ماشین شخصیت نکردم به من نمیگن دکتر , دکتر ...
از صبح تا حالا یارو آلمانیه یه ریز از گراند هتل تلفن کرده : وویس اقدس , وویس اقدس , مای نی لیبه اقدس , اگه جای این چله نشستن دو سه کلمه گوتن ناخ , گوتن مورگن , یاد میگرفتی جای خانم فرنگی ها جات میزدم...
مثل دختر فرنگی ها رات نمیبرم , که میبرم...
اتاقت از اتاق های گراند هتل مشتی تر نیست که هست... ,
دیگه چه مرگته استره ویلیامز خانم ؟
پاشو جونم , دکتر ماشینو پر کرده آجیل و شیرینی , بریم آب کرج یه بادی بهت بخوره , غمباد میگیری , پاشو , پاشو مهرویان شناگر ...
و در اینجا دست میکنه تو سینه اقدس و نامه مجید را که تمام صفحه فقط نام اقدس را نوشته است را بیرون میکشد که ,
اقدس : پی قباله بنچاق ننه ات میگردی ؟
دکترهم با بی حیائی تمام میگه : من که تو عزب خونه افتادم رو خشت , مثل تو شوهرننه ام تو خرپشته یخه مو نگرفت که هفده سالگی پام وا بشه تو ناحیه ...
و بعد نگاهی به نامه میکند و میگوید :
خاطرخوا تم که اکابریه ختم اقدس , اقدس گرفته ...
و در حالیکه اقدس سعی دارد نامه مجید را از چنگ دکتر در بیاورد , دکتر میگوید : دست تو میکنم تو هر چی نه بدترت ها ...
که اقدس با دهان شیشکی میبندد...
دکتر : یه دفعه دیگه از این غلط ها بکنی سرتو میکنم تو خلا ...
و بعد در جواب شیشکی دوباره اقدس میگوید :
بالا پایین شدی ؟
اگه پا نشی کتری آبجوش رو میریزم اونجائیت که نباید بریزم ها ...
اقدس : یه استکان چائی بریز سرده , نئشه ات بزنه بالا , مرتیکه وافوری ...
و در پلان بعدی در حالیکه اقدس پای میز توالت مشغول آرایش کردن است ؛
دکتر : کفش و چادر کن .
اقدس : چیه , فیل هوا میکنن ؟
دکتر : نه , یه تاجر فرشه , همون که پارسال خام شد سه و چهار تبریز رو انداخت زیر پات ...
اقدس : بی خیال فرش , بیا تو با کفش ...
دکتر : پس واسه کی خودتو اینهمه خودتو ساختی , اون یارو خله ...؟
اقدس : واسه خودم که حظ کنم .
دکتر : قرض کن و حظ کن ...
فردا که موعد قسط هات شد دکتر جون , دکتر جون نکنی ها ,
دکتر که وا نمیمونه , خواستم این نون رو بزارم تو سفره تو ,
تخمشو که ملخ نخورده ... سیاه سماقی نیومد , سفید پپوخی میبرم براش ...
گل بگیر درشو , اه ه , تحفه ...
اقدس : مرتیکه ککه , یکی رو هم ببر بکش رو خودت ...
دکتر : تودلی ..آهار ...
و بعد برای آنکه لج اقدس را در بیاورد و نشان دهد کارش لنگ اقدس نیست و لنگ نمیماند از پشت در اتاق اقدس جوری که او هم بشنود به یکی از همکاران خودش تلفن میکند و میگوید :
- .. عرب جان , مامان تو سرسراست ؟
اسم منو نیاری ها ...
میخوام یکی از دخترها رو یه چند ساعتی قرض بگیرم ...
آره مرگ تو , طرف سفارتیه , از اون خر پول هاست ,
ببین , دو لول پیش من داری , زرد ماهان ...
به هوای خرید بیارش بیرون , من پشت شیشه ..نشستم , آژان منو بگیر نیاری ها ...
بیارش پشت سلمونی مادام روزا بگو مال دکتره , آره همین الان راه بیفت دیگه , لهجه مهجه نداشته باشه , خوش لباس باشه ...
و در حالیکه میخواد بره , اقدس در را باز میکنه و ...
اقدس : یه کاره از اینجا تلفن کردی که چی ؟
دکتر : گوه مفت نخور ...
اقدس : که یعنی یخ روی دلم بزاری , مرتیکه ککه , یکی رو هم ببر ....
دکتر : تو لیاقت نداری بدبخت ,من بودم که از ناحیه بیرون آوردمت وگرنه الان جات
" ته کوچه التماسی ها " بود ...دهنی ...
و در آخرین پلان وقتیکه اقدس توی طشت مشغول درآوردن النگوهای طلای خودش هست که بجای پول قسط هاش بده ,
دکتر هم در حالیکه روی یه میز یه وری نشسته و یک بساط کوچولوی عرق خوری برای خودش راه انداخته شروع میکنه ...
دکتر : هه ... وقتی زن طلا شو بده خیلی حرفه , عقل کردی ...
کلام خداست , خدا میگه ؛ بهترین زینت واسه زن نجابته ,
دکتر که دکتر شیطان نیست ,
حالا اگه یه روز ایشالا , به میمنت وشادی , بچه به بغل با شوهرت, تو خیابون دکتر را دیدی , هول نکن , دکتر آشنائی نمیده ... دکتر دستش خیلی سبکه , خیلی ها رو فرستاده خونه شوهر , تو اولی نیستی...
دلمون واست تنگ میشه , بهت عادت کرده بودیم , به اخم و تخم هات , به اولدورم قلدرم هات , به سگ صلحی هات ...اما گور پدر دل ما , دل تو شاد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر