برای ما ایرانیان همیشه حاشیه ها مهمتر و جذاب تر از اصل مطلب و نتایج حاصل از آن میباشد.
و ما نمیخواهیم قبول کنیم که هر عملی را نسبت به نتایج بدست آمده از آن میسنجند و ارزیابی میکنند و این همان واقعیت و عین خود حقیقت میباشد .
مثلا در سال ١٣٥٧ ما خیال کردیم که میفهمیم و به فهم شعور و بلوغ سیاسی رسیدیم و تمام کسانیکه بر ما حکومت کردند را ستمگر و فاسد و دزد تصور کردیم و خود را تحت ستم و مظلوم احساس کردیم وناموس و غیرت و اخلاق و دین و ارزش ها را در خطر دیدیم ومحیط را خفقان آور و بسته احساس کردیم و زندگی بدون آزادی را بندگی دانستیم و فریاد زدیم که :
ما از خواب غفلت بیدار شدیم و میفهمیم و دیگر خودمان میدانیم و میخواهیم سرنوشت خود را بدست خود بگیریم و .....
رفتیم عکس آقا را در ماه دیدیم ودوتا کتاب شریعتی خواندیم و امپریالیسم و کمونیسم و کاپیتولاسیون را توانستیم درست تلفظ کنیم و عکس چه گوارا و جمیله بوپاشا را تو اتاق زدیم و نشستیم فیلم قیصر و گوزنها را سیاسی نگاه کردیم و .....
سپس انقلابی شدیم و ریختیم در خیابانها و داد و فریاد کردیم وساختمان ها و بانک ها و مراکز و ساختمان های دولتی را که در اصل آن هم برای مردم و جزء سرمایه ملی خودمان بود را آتش زدیم و درخیالات خود , ما در یک نهضت مردمی خود جوش و بدون هیچ کمکی از اجانب و دول خارجی یک انقلاب ! کردیم.
و چنان شور برمان داشته بود و هیجانی داشتیم که میخواستیم برویم تا تمام ملل دنیا را هم از بند ظلم و زنجیر ستم آزاد کنیم و خودمان را پرچمدار آزادی و پیشرو دیدیم و فریاد میزدیم :
ای جمهوری اسلامی ما باتو به آزادی میرسیم و دست بیگانگان را از کشور کوتاه میکنیم و استقلال بدست می آوریم و در مقابل تمام کشورهای استعمارگر می ایستیم و تا جان در بدن داریم با آنها مبارزه میکنیم و بساط ظلم و جور آنها را برمیچینیم و بعد که به داد تمام مظلومان جهان رسیدیم دنیا را گلستان میکنیم و ....
اما در عمل و در نتیجه , نه به جمهوری دست یافتیم و نه اسلامی شدیم!
و نه تنها آزادتر نشدیم بلکه بخاطر آزادی حتی آسایش و آرامش و امنیت خودمان را هم به باد فنا دادیم.
ولی انقدر استقلال یافتیم و به خودکفائی رسیدیم که هر چه بخواهیم چینی ها برای ما میسازند وبه آن سطح از خودکفائی رسیدیم که میتوانیم نیاز مان را با نفت بصورت پایاپای معامله کنیم و بجای دلار برنج آمونیاکی و سرنگ آلوده و دمپائی ابری بگیریم... ,
و مجبور شدیم برای تهیه برای گوشت و مرغ و نفت و قند و چای تشکیل صف بدهیم و گاهی شب هم همانجا در صف بخوابیم ,
(( ولی خیلی عجیب هست که با سی سال تجربه در صف ایستادن هنوز یاد نگرفتیم که جا نزنیم و نوبت را رعایت کنیم!))
پس از سی سال و بیرون آمدن پرونده ها تازه فهمیدیم که گوادلوپی بود و امریکا و اروپا نمیتوانستند در آسیا دو ژاپن را تحمل کنند و کارتلهای نفتی اجازه تسلط بر قیمت و میزان تولید نفت را به کشورهای دارنده نفت نخواهند داد و خودرائی را در اوپک تحمل نمیکنند و مشخص شد که برای ساختن هرم قدرت وایجاد نظم نوین جهانی برای تک قطبی شدن جهان و برای فروپاشی شوروی , اول باید تغییراتی درحکومت ایران و وضعیت ایرانیان صورت بگیرد .
پس آنها درجلسات , برای معادلات و سیاست های کلان جهانی نقش و جایگاه ایران را مشخص کردند و برای ایران حکومت جمهوری اسلامی در نظر گرفتند شروع به برنامه ریزی کردند و ...
ما باور نداریم ونمیخواهیم قبول کنیم که حرکت های مارا BBC هدایت میکرد و تصمیمات در لندن و نوفل لوشاتو و ریاض و بیروت گرفته شده بود و انقلابی های ما هم هر کدام در پشت پرده به CIA و موساد و 6 MI و آویزان بودند...
(( و در حقیقت چندان نیازی هم به دستور دادن آنها نبود چرا که نشان دادیم و در جهالت سنگ تمام گذاشتیم و در بلاهت گل کاشتیم و بعد رفتیم در خارج آنرا به زبانهای دیگر هم نوشتیم و سر تاپیاز ماجرا را برای همه آنها تعریف هم کردیم ))
شاید هنوز کسانی از روی خیره سری و لجاجت و خجالت وخودفریبی بگویند :
نه , ما درست فکر کردیم و نیت ما درست بود و ما میخواستیم ولی , اما , اگر , شاید , احتمالا اگر اونجوری نمیشد , خاله ما دائی میشد!
این افراد درمانده عصر پارینه سنگی فکری , نمیتوانند و اصلا نمیخواهند که به نتیجه برامده از کار خودشان بعنوان واقعیت و حقیقت کارشان نگاه کنند و بیاندیشند پس فکر میکنند که کارشان را یا منحرف کردند و یا دزدیدند که این خودش عذر بدتر از گناه میباشد .
ولی هم خودشان و هم همه میدانیم که گول خوردیم و ندانسته و نفهمیده و نسنجیده آلت دست شدیم و خودمان را بیچاره کردیم و نتیجه آن خیزش خلق قهرمان و بیداری توده ها و میهن پرستی و خشم ملی و آزادیخواهی و استقلال طلبی و دین خواهی ما شد , همین روزگار فعلی و کاسه چکنم چکنم در دست گرفتن وگفتن خودم کردم که لعنت بر خودم و همه چیز ما رفت بر باد ...
اما فکر نکنید که کار به همین جا ختم شدو ما از این فاجعه درس گرفتیم و پشیمان شدیم و از آن بعنوان تجربه یاد میکنیم واین تجارب را به نسل آینده منتقل کردیم ویا برای جبران آن دست به تلاش و کوشش زدیم و سعی در تکرار آن نکردیم و نمیکنیم...
نه ......
ما باز هم ادامه دادیم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر