یکشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۹۱

از ما فرزندان خود دلشاد نیست ، این ایران

از ما فرزندان خود دلشاد باش ،ای ایران
کسانیکه این شعر زیبا و ساده و پر معنا ،که از استاد عباس یمینی شریف است ،
و فکر میکنم کتاب فارسی دوم ابتدائی بودرا بیاد دارند ومیدانند که همه ما آنرا
یکباراز بر، پای تخته سیاه برای همکلاسی ها خواندیم؛
ما گلهای خندانیمفرزندان ایرانیم
ایران پاک خود رامانند جان می دانیم
ما باید دانا باشیمهوشیار و بینا باشیم
از بهر حفظ ایرانباید توانا باشیم
آباد باش ای ایرانآزاد باش ای ایران
از ما فرزندان خوددلشاد باش ای ایران
و فقط خواندیم وطوطی وارآنرا از برکرده بودیم،و همانطور طوطی وارهم
خواندیم و خواندیم ....//
اما خوب میدانم که ایران اصلا وابدا از ما فرزندانی که نه دانا بودیم و نه
هوشیار که غرق در غفلت بودیم و چشم هم داشتیم و بینا نبودیم و جلوتر
از نوک دماغمان را ندیدیم.//
و ایران را نه تنها آبادتر و آزاد تر (چون بود ) نکردیم ،بلکه اسیر و
ویران و بنده آخوندها کردیم،، دلشاد...! که دلخون است .//
و سنگ پاها ی همه جا نه فقط قزوین هنوز هم میگویند:
نه ،منحرفش کردند ودزدیدن وازهمه چیزوازهمه جا می آورند و،اه ولش کن،//
وایران بانو بهیچوجه دلشاد نیست و سالهای سال است که نمیخندد چرا که
با آنهمه فرزندی که از دست داد وهنوز هم میدهد، دلخون و جگر سوخته
و نالان و گریان است.//
و حتی هنوزهم با لجاجت و بلاهت تمام تمام توانائی زیاد خود را نه
برای حفظ ایران بانو که برای،توهین وتهمت وتلافی مصرف میکنیم.//
مام میهن ،ایران بانو ،ببخش مرا که فرزند خوبی نبودم ......ببخش

هیچ نظری موجود نیست: