یکشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۱

مرکز هدایت خیابان ششم - 4

صبح حاج جابر که رسید تو دفترش خیلی زود فرستاد دنبال رضا ..رضا یک جوان ۲۷ ساله با
صورتی لاغر و ریش تنک بود ,با چشمهای گود افتاده و لبهایی بیرنگ وارد اتاق شد. //

: حاجی آقا فرمایشی بود .//
 
حاجی نگاهی کرد و گفت : بشین رضا اطاعت کرد //
حاجی بلند شد یه دور توی اتاق زد گفت : کارت چطوره ؟ خوب پیش میره ؟//
 
رضا مثل شاگرد مدرسه ای های درسخون شروع به جواب دادن کرد :
 
به فضل الهی و لطف خدا در تمام سایتهای استکباری و وابسته عضو شدم, و در بعضی از
مهمترین ها با چند تا ID مشغول به فعالیت هستم ,که نقطه تمرکزم بروی یک سایت و فعالیت شدید
و فشرده هست ,برای جلب اعتماد و کسب امتیاز بیشتر که یاری خداوند منان تا این موقع بسیار
خوب بوده ,و با شناسایی فعالین و تهیه لیست از آنها مشغول کشف و نفوذ بدرون کامپیوتر ها آنها
و کسب مشخصات و تهیه لیست بترتیب حروف الفبا چند گروه ۱۰۰ نفره ,اول به مرکز ارسال شده تا
مورد تایید قرار بگیره ,و غیر قبل نفوذها و بضی موارد دیگر هم با ثبت مشخصات کامل بدست آمده ,
به مرکز هدایت یک ارسال کردیم تا روی ان کار کنند. //
 
برای گمراه سازی هم با دو ی سه ID خودمون مباحثه و مشاجره زرگری راه انداختیم و همراه
فحاشی تا کسی شک نکنه تا بتوانیم در جناحبندی های انها هم نفوذ و حضور داشته باشم .//
 
با سوزاندن چند ID هم افراد متعصب ومعتدل و بی تفاوت را هم شناسایی کردیم , وبیشتر تلاش
ما در دسته سازی و باند بازی و گروه بندی هست// که بهترین نتیجه را به ما میده , یا سرگروه شدن
و لیدر شدن و هدایت آنها به مسیر دلخواه ما ,و مهمتر ایجاد بی اعتمادی و شک بین آنها که حاجی آقا بحمدالله , خودشون در این زمینه از ما جلوتر هستند,که گاهی وقت ها شک میکنیم مبادا برنامه ریزی
 کرده باشن , حاج آقا مثل بچه ها میما نند و هنوز ترس شدید دارند.//
 
بنظر شما اینها که در اینتر نت از نوشتن اسم واقعی خودشون میترسن ,جرات به خیابون آمدن و
مبارزه را دارند ؟و کلا خطری برای نظام محسوب میشن ؟//
 
حاجی خیلی سریع گفت:دکترین ما عدم شکل گیری هر هسته و نطفه و تشکل هست و در صورت
شکل گیری ، نابودی ان در اسرع وقت هست,ماشا الله,, خیلی خوب بود. //
 
:اما برای کاری امروز خواستم که بیایی ، تو دکتر اصغر را میشناسی دیگه ، میخواهم که ازامروز
با اون کار کنی و بهش کمک کنی. //
 
رضا با تعجب پرسید : دکتر اصغر ؟
حاجی با خنده گفت : بله ، بله عجیب هست....ولی برنامه خیلی قشنگی داره که با بودن تو خیالم
راحت میشه ,واز حالا برو پیداش کن وشروع کنید .//
 
رضا بلند شد و اطاعت میشه ای گفت و به سراغ دکتر رفت .

هیچ نظری موجود نیست: