یکشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۱

مرکز هدایت خیابان ششم - 1

مرکز هدایت خیابان ششم (۱ )

خیابان ششم کمی بالاتر از میدان بود .وسط میدان چندتا تاب و الا کلنگ و سرسره بود,
که همیشه چند تا بچه هم اونجا وول میخوردن و سر و صداشون برقرار بود .//
نبش میدون هم مسجد بود که از همه مکانها و دکانها کم مشتری تر بود. //
پلاک ۱۲ خانه ای ۳ طبقه با نمای مرمری بود که بالای درش پرچم بزرگ و سیاهی بود که روش
یه یا حسین نوشته بود و محرم و نوروز و زمستون و تابستون همو ن بالا بود ,روی یه تابلو
 ۶۰ در۸۰ هم نوشته بود شعبه۲ تحقیقات اسلامی وابسته به دانشگاه امام جعفرصادق (ع).//
که همیشه هم جوونهایی از همون تیپ ها شلوار خاکی و پیراهن دکمه دار صد در صد بسیجی
رفت و آمد داشتن ، گاهی هم موتورهای هزار و ماشینهای شیشه دودی و مشکوک هم میومد. //
افراد اون محل هم که دنبال دردسر نمیگشتن تو کارشون سرک بکشن معلوم بود دیگه .//
اما واقعا کسانی که رفت و آمد میکردن دانشجو بودن رفتار و تیپ و قیافه و همه چیشون,
گاهگداری هم شلوغ پلوغ میشد و یه آخوند با سلام و صلوات و حاجی آقا حاجی آقا دود اسفند و
چند تا محافظ و دو سه تا پاچه خور و سرصدای میز صندلی ها ،میومد و یه دو سه ساعتی شلوغ
میشد و حاجی که میرفت اونجا هم تو سکوتی مرموز میرفت, سر و صدایی نمیشد تا دوباره سر و
کله حاجی آقاشون پیدا بشه .//
توی اون دانشجو ها یه مردی با موهای جوگندمی و قد کوتاه و حرکات تند کمیک
که همیشه یه کیف چرمی قهوه ای و کهنه دستش میگرفت و با قدمهای ریز و تند
میومد و دیرتر از همه برمیگشت ، قیافش نه به استاد ها میخورد نه به دربانی
یا آبدارچی و نگهبان خلاصه شخصیت عجیبی بود .گاهی هم وقتیکه انگار تعطیلی
انها بود و با هم میومدن بیرون گنده ها و هیکل دارها پیرهن مشکی بشوخی و تمسخر
میگفتن :
دکتر جون شرمنده انشالا دفعه دیگه امروز گرفتارم و خلاصه هرکدوم با بهانه ای
و پوزخندی سوارش نمیکردن و میرفتن و اون هم انگار عادت شده باشه با همون
قدمهای ریز و تند میرفت به سمت خیابون اصلی که ماشین بگیره و بره خونه .//
اما اینجا کجا بود؟ و چی کار میکردن ؟وابسته به کجا بود ؟اینجا :
 
شعبه دوم مبارزه با براندازی نرم و سایبری و اینترنتی وابسته به وزارت اطلاعات بود
و در وزارت معروف به خانه هدایت خیابان ششم بود .//

هیچ نظری موجود نیست: