سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۳

مصاحبه با هوگو چاوز در مورد اجرای مراسم سالگرد شهادتش توسط هواداران احمدی نژاد

مصاحبه با هوگو چاوز در مورد اجرای مراسم سالگرد شهادتش توسط هواداران احمدی نژاد 
طرفداران احمدی نژاد هفته گذشته  در میدان 72 برای چاوز مراسم سالگرد گرفتند و تصاویری از این هیئت در صفحات فضای مجازی پخش کردند.



محمود احمدی‌نژاد 91/12/16 به مناسبت درگذشت هوگو چاوز با شهید خطاب کردن وی در پیام تسلیت خود نوشته بود:

چاوز شهید راه پاسداری از ارزش‌های انسانی و انقلابی است و تردید ندارم که او بازخواهد گشت ...

                  

به همین مناسبت خبرنگار خبرگزاری کردار نیک برای مصاحبه و دانستن نظر هوگو چاوز رئیس جمهور شهید ونزوئلا راهی آن دنیا شد و با وی گفتگوئی انجام دادند که نظرتان را به آن جلب میکنیم ,


متن مصاحبه  به شرح ذیل میباشد :

 خبرنگار اعزامی کردار نیک  : پس از گشتن و جستجو های فراوان و استعلام از دفتر رسیدگی به امور اموات و قسمت گم شدگان و مفقودین در آن دنیا بالاخره هوگو چاوز را که لخت و عور و فقط بایک برگ انجیر که آنهم بطور ناجوری کنار رفته بود , در میدان قیامت واقع در صحرای محشر پیدا کردیم که درست سر در ورودی پل صراط  با یک چماق ایستاده بود!

پس از سلام و احوالپرسی و معرفی خودمان  , هوگو چاوز تا فهمید ما ایرانی هستیم عربده ای کشید و با همان چماق دنبالمان کرد...


 البته پس از آنکه این مسئله با وساطت جبرئیل ختم به خیر شد و چاوز فهمید که ما از طرفداران و دوستان  احمدی نژاد نیستیم و با کارها و گفته های او مخالفیم راضی به مصاحبه و گفتگو با ما شد .

هوگو چاوز پس از عذر خواهی در پاسخ به سوال خبرنگار ما در مورد دلیل چماق بدست گرفتنش گفت :


به بهشت نمیروم تا احمدی نژاد را نبینم و حسابم را با او تسویه نکنم!

وی همچنین اضافه کرد و گفت :

این چماق را که میبینید با مجوزالهی از دفترامانات ادوات جنگی قیامت قرض گرفتم وهمانطور که میبینید اینجا منتظر محمود احمدی نژاد میباشم.

خبرنگار ما : چرا آقای چاوز , شما که درآن دنیا خیلی با هم جیجی باجی بودید ؟

هوگو چاوز : بعله , بودیم . چون این گرگ را نمیشناختم و فکر میکردم خیلی مرده و مرام داره و لوطیه ...

ولی  آبرو برای من نگذاشته وهنوز کفنم خشک نشده , رفته در مراسم ختم من و مادرم را بغل کرده و در آغوش کشیده و باهاش عکس عاشقانه انداخته!

  
برای همین من وقتی شنیدم ایرانی هستین با چماق دنبالتون کردم , چون نسبت به همه ایرانی ها مشکوک شدم و ازشون بدم اومده.
تورو خدا شما بگید ، آخه این کار درسته ؟
اینهمه من رفتم ایران ..
یکبار مادر محمود را بغل کردم و باهاش عکس انداختم  ؟

خبرنگار ما : آقای چاوز مطمئن هستید که کاری نکردید ؟

هوگو چاوز : نه به ارواح خاک مسیح , نه به روح پطرس مقدس ,  نه به ارواح خاک چگوارا , هیچی ...

همون اوایل که ما زیاد به رسم و رسم شما وارد نبودیم یکبار ما به پروین خواهرش یک چشمک زدیم ، آقا همین محمود چنان قشقرقی راه انداخت که نگو و نپرس .


میخواست تمام روابط ایران و ونزوئلا را قطع کند و روابط دیپلماتیک و سفارتی را تاحد کاردار پایین بیاره و اون داداش کله خرش هم رفته بود بچه های میدان ٧٧ و ٧٣ و ٧٥ و اوباش نظام آباد و مجیدیه رو جمع کرده بود و با قمه و زنجیر و چماق اومده بودن دم هتل محل اقامت ما تجمع کرده بودند و شعارهای ناموسی میدادند و میخواستند مارو بکشن ....

خبرنگار ما : خوب , آخرش چی شد ؟

هوگو چاوز : هیچی , با پادرمیانی و وساطت سفیر لبنان و کاردار سوریه و رئیس بخش کنسولی سفارت روسیه , که خر فهمشون کردند که بابا ما با رسم و رسومات ایرانی هنوز آشنا نیستیم و اشتباه شده و کلی معذرت خواهی , صورت همدیگر و مچ کردیم و آشتی مون دادند...

ما هم پیش خودمون گفتیم که غیرت داره و بچه چشم پاکیه...
ولی حالا روز روشن جلوی آنهمه دوربین مامان منو بغل میکنه و سرش رو روی سینه اش میزاره و ادای گریه کردن در میاره ؟
 صبر کن ، خلاصه که میمیره و باید از روی این پل صراط شما رد بشه یا نه  ...
من هم همینجا نشستم تا بیاید و حسابش را برسم و حقشو کف دستش بگذارم .

خبرنگار ما : آقای چاوز نظرتون راجع به حرفهای که در مورد شهادت و رجعت شما زده چی هست ؟

هوگو چاوز : شهید کیه ؟
 شهادت کدومه ؟
چه کشکی ؟

چه پشمی ؟
کدوم رجعت کردن؟
شما هم ساده هستین ها ...
همه اینا کلکش بوده که مادر ساده دل منو فریب بده...


همه این پدر سوخته بازی ها برای این بود که بتونه مامان منو بغلش بکنه ... بعله.


خبرنگار ما : خوب در آخر اگر پیامی و صحبتی دارید , بفرمایئد .

هوگو چاوز : باز هم از اینکه با چماق دنبالتون کردم عذر میخوام ,

و فقط میخوام که این پیغام منو به اون محمود و اون داداش نکره اش برسونید و بهشان بگین که :
ما در ونزوئلا رسممون اینه که هرکی مادر مارو تو مراسم
ختم بغل کنه , ما هم باید با مادرش دونفری تا صبح تانگو برقصیم ... همین .

راستی بهش بگین که من اینجا نشستم و منتظرش هستم تا هم رسم خودمون رو اجرا کنم و هم بهش بگم یه من ماست چقدر کره میده ....به سلامت .//




واحد مرکزی خبر , صحرای محشر , میدان قیامت , ورودی پل صراط , خبرنگار کردار نیک
  

هیچ نظری موجود نیست: