تو را به خدا بیا و آدم باش ...
خانم عزیز , من نمیدانم برای چه احساس میکنی که یک کلاغ سیاه هستی ؟
من نمیدانم تو از کی و چطور یک کلاغ سیاه شدید ؟
شاید تو هم مثل کسانیکه از کشتن سگها جو گیر شدند و بر روی کاغذی نوشتند که :
(( من هم یک سگ هستم ))
تو هم جوگیر شدی و نوشتی که یک کلاغ سیاه هستی !
من نمیدانم چرا شما میخواهید سگ و کلاغ شوید ؟
ولی میدانم که یک انسان هستی , پس بیا و آدم باش و یک کلاغ سیاه نباش .
شاید تو را در کوچه و خیابان مسخره کرده اند ,
شاید بخاطر رنگ سیاه چادرت به تو گفتند :
کلاغ سیاه و یا از کنارت گذشتند و قار قار کرده اند ,
شاید تو هم لج کردی و خواستی کفر آنها را در آوری و نوشتی که :
(( من هم یک کلاغ سیاه هستم ))
اما خواهش میکنم که یک کلاغ سیاه نباش و بیا و آدم باش ...
دوست من , آیا میدانی که دختران همسن و سال تو را بخاطر آنکه چادر سیاه سرشان نمیکنند , میزنند و میگیرند و کشان کشان آنها را به داخل ون ها میبرند و به آنها میگویند : فاحشه , جرثومه فساد ...!
اما هیچکدام از آنها مثل تو که در زیر چتر حمایت همان ها هستی , نیامدند و ننوشتند که :
(( من یک فاحشه نیستم )) ,
(( من یک جرثومه فساد نیستم )) !
میدانی چرا ؟
چون به خودشان مطمئن هستند و میدانند که یک فاحشه نیستند , یک مظهر فساد نیستند .
و میدانند که نجابت و عفت به چادر سیاه به سر کردن نیست.
پس تو هم بیا و یک کلاغ سیاه نباش و یک آدم باش ...
دختر خوب , تو که بخاطر یک کلام حرف چنین میکنی ,
پس اگر بخاطر چادر سیاه بسر کردنت کتک میخوردی ...
اگر بخاطر چادر سیاهت تحقیر میشدی و فحش میشنیدی ...
اگر بخاطر چادر سیاهت دستگیر میشدی و بازداشتت میکردند...
اگر پدر و مادر پیرت را نگران و آشفته به کلانتری و پاسگاه و پایگاه می کشاندند و می آوردند ,
تا آنها مجبور شوند برای تهیه سند و وثیقه یا مبلغ جریمه سرشان را پیش هر کس و ناکسی خم بکنند ,
تا که آنها تو را که فقط بخاطر چادرت , پوشش ات , سلیقه ات , نیازت , خواسته ات گرفته اند از بازداشت در بیاورند که شب را در آنجا نمانی... ,
چه حالی داشتی ؟
و چه فکری میکردی ؟
و چه مینوشتی ؟
و چه کار میکردی ؟
پس بیا تو هم یک کلاغ سیاه نباش و یک آدم باش ...
دوست نازنین ,
آیا تابحال به آن دخترها فکر کردی؟
آیا تابحال احساس آنها را درک کردی ؟
آیا تابحال خودت را جای آنها گذاشتی ؟
آیا تابحال به سلیقه او احترام گذاشتی ؟
آیا حرفهای او را گوش کردی و استدلالش را شنیدی ؟
آیا حق انتخاب را به او دادی ؟
آیا او را یک انسان , یک آدم میدانی ؟
پس بیا تو هم یک آدم باش و یک کلاغ سیاه نباش ...
اما اگر تو هم ,
او را یک فاحشه یک , مظهر فساد میدانی ...
اگر پوشش خودت را برتر و بهتر از پوشش او میدانی ....
اگر چادر سیاه را مظهر عفاف و نجابت میدانی ...
اگر فکر میکنی که در زیر چادر سیاه فساد و فحشا نیست ...
اگر هر سلیقه ی دیگر را بغیر از سلیقه خودت را محکوم میدانی ...
اگر بیرون زدن زلف را دلیل بر خرابی و گمراه شدن و گمراه کردن میدانی ...
اگر تو هم فکر میکنی که با زور میتوانی سلیقه خودت را به دیگران تحمیل کنی ,
آنوقت هر چه دلت خواست باش...
آنوقت هر چه دلت خواست بنویس , بنویس :
من هم یک کلاغ سیاه هستم ,
من هم یک زن مسلمان هستم ,
من هم یک الاغ نفهم هستم ,
من هم یک فرشته نجیب هستم و...
دیگر تا میتوانی من من کن و قار قار کن ...!
خانم عزیز , من نمیدانم برای چه احساس میکنی که یک کلاغ سیاه هستی ؟
من نمیدانم تو از کی و چطور یک کلاغ سیاه شدید ؟
شاید تو هم مثل کسانیکه از کشتن سگها جو گیر شدند و بر روی کاغذی نوشتند که :
(( من هم یک سگ هستم ))
تو هم جوگیر شدی و نوشتی که یک کلاغ سیاه هستی !
من نمیدانم چرا شما میخواهید سگ و کلاغ شوید ؟
ولی میدانم که یک انسان هستی , پس بیا و آدم باش و یک کلاغ سیاه نباش .
شاید تو را در کوچه و خیابان مسخره کرده اند ,
شاید بخاطر رنگ سیاه چادرت به تو گفتند :
کلاغ سیاه و یا از کنارت گذشتند و قار قار کرده اند ,
شاید تو هم لج کردی و خواستی کفر آنها را در آوری و نوشتی که :
(( من هم یک کلاغ سیاه هستم ))
اما خواهش میکنم که یک کلاغ سیاه نباش و بیا و آدم باش ...
دوست من , آیا میدانی که دختران همسن و سال تو را بخاطر آنکه چادر سیاه سرشان نمیکنند , میزنند و میگیرند و کشان کشان آنها را به داخل ون ها میبرند و به آنها میگویند : فاحشه , جرثومه فساد ...!
اما هیچکدام از آنها مثل تو که در زیر چتر حمایت همان ها هستی , نیامدند و ننوشتند که :
(( من یک فاحشه نیستم )) ,
(( من یک جرثومه فساد نیستم )) !
میدانی چرا ؟
چون به خودشان مطمئن هستند و میدانند که یک فاحشه نیستند , یک مظهر فساد نیستند .
و میدانند که نجابت و عفت به چادر سیاه به سر کردن نیست.
پس تو هم بیا و یک کلاغ سیاه نباش و یک آدم باش ...
دختر خوب , تو که بخاطر یک کلام حرف چنین میکنی ,
پس اگر بخاطر چادر سیاه بسر کردنت کتک میخوردی ...
اگر بخاطر چادر سیاهت تحقیر میشدی و فحش میشنیدی ...
اگر بخاطر چادر سیاهت دستگیر میشدی و بازداشتت میکردند...
اگر پدر و مادر پیرت را نگران و آشفته به کلانتری و پاسگاه و پایگاه می کشاندند و می آوردند ,
تا آنها مجبور شوند برای تهیه سند و وثیقه یا مبلغ جریمه سرشان را پیش هر کس و ناکسی خم بکنند ,
تا که آنها تو را که فقط بخاطر چادرت , پوشش ات , سلیقه ات , نیازت , خواسته ات گرفته اند از بازداشت در بیاورند که شب را در آنجا نمانی... ,
چه حالی داشتی ؟
و چه فکری میکردی ؟
و چه مینوشتی ؟
و چه کار میکردی ؟
پس بیا تو هم یک کلاغ سیاه نباش و یک آدم باش ...
دوست نازنین ,
آیا تابحال به آن دخترها فکر کردی؟
آیا تابحال احساس آنها را درک کردی ؟
آیا تابحال خودت را جای آنها گذاشتی ؟
آیا تابحال به سلیقه او احترام گذاشتی ؟
آیا حرفهای او را گوش کردی و استدلالش را شنیدی ؟
آیا حق انتخاب را به او دادی ؟
آیا او را یک انسان , یک آدم میدانی ؟
پس بیا تو هم یک آدم باش و یک کلاغ سیاه نباش ...
اما اگر تو هم ,
او را یک فاحشه یک , مظهر فساد میدانی ...
اگر پوشش خودت را برتر و بهتر از پوشش او میدانی ....
اگر چادر سیاه را مظهر عفاف و نجابت میدانی ...
اگر فکر میکنی که در زیر چادر سیاه فساد و فحشا نیست ...
اگر هر سلیقه ی دیگر را بغیر از سلیقه خودت را محکوم میدانی ...
اگر بیرون زدن زلف را دلیل بر خرابی و گمراه شدن و گمراه کردن میدانی ...
اگر تو هم فکر میکنی که با زور میتوانی سلیقه خودت را به دیگران تحمیل کنی ,
آنوقت هر چه دلت خواست باش...
آنوقت هر چه دلت خواست بنویس , بنویس :
من هم یک کلاغ سیاه هستم ,
من هم یک زن مسلمان هستم ,
من هم یک الاغ نفهم هستم ,
من هم یک فرشته نجیب هستم و...
دیگر تا میتوانی من من کن و قار قار کن ...!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر