آخر وعاقبت یک جنبش اصیل مردمی اما مظلوم , به همت
مدعیانی کج خیال و بی خرد
هرچند تصمیم داشتم که در مورد اصلاح طلبان و مدعیان سبز چیزی نگویم و ننویسم , اما با کاری که این عجولان و نابلدان و افراطی های سرگشته , با اسم و رسم و نام یک جنبش بزرگ و اصیل و پاک ایرانی کردند وچگونه آنرا بازیچه امیال و هوس ها و خیالات واهی خود کردند وبا تصمیم گیری های نابجا و نادرست آنرا قربانی یک چانه زنی و یک امر مجهول در یک معامله سیاسی بر سرتقسیم قدرت نمودند فدا کردند , نتوانستم تحمل کنم و مینویسم که :
چهار سال ادعا کردند که همانند روز اول و با همان قدرت و محبوبیت هستند , که در فراخوان های کودکانه و بیهوده برای سوت زدن ویا درپیاده روها قدم زدن هم , نتیجه ای نگرفتند و با بیتفاوتی مواجه شدند و چنان آنرا لوث کردند که با شنیدن کلمه فراخوان خیلی ها کهیر میزدند .
چهار سال , اصلاح طلبان انکار کردند و با هرزبانی گفتند و نوشتند و نیش زدند و فریاد کردند که ما از اول سبز نبودیم واصلا سبزنیستیم و سبز را نمیشناسم و از آنها گریختند , ولی این مدعیان به دامن آنها چنگ زدند و آویزان شدند و هرجا خودشان را با آنها معرفی و آشنا میکردند و آن حرکت مردمی را به مشتی نظافتچی نسبت دادند .
چهار سال این مدعیان کج فهم , در عالم توهم هماهنگ شدند و هماهنگ کردند و انتخابات ها را تحریم کردند و جیغ و داد راه انداختند و جنجال کردند , ولی در روز انتخابات اولین افراد, رهبران و متفکران و بزرگان آنها بودند که پای صندوق ها حاضر شدند و رای دادند و طرفداران و مدعیان سبزهم زدند به کوی علی چپ و سرشان را در برف فرو بردند .
چهار سال همه رنگها را سبز دیدند و به هر رنگی , رنگ سبز مالیدند , و حتی در خیال و وهم , این رنگ ارغوانی آخر را هم سبز دیدند چون که میخواستند سبز ببینند.......... اما همه سبز ها را زرد و خشک کردند .
چهار سال هر معترضی را به خودشان نسبت دادند و و هر حرکتی را از وجود خود شان دانستند و و از بی رهبری به هرکسی که گفت سبز ی هم سبز است , چسبیدند و برایش هورا کشیدند و لقب و سمت و منصب دادند و با فراری دادن او ,دوباره برای سید مستتر و محتصر, اشک اندوه ریختند و شعر نو گفتند و ما استاده ایم بهم حواله میدادند .
چهار سال با فدائی و چپ کمونیست و جمهوری خواه لائیک و ملی و مذهبی و هرهری و موج سوار و تجزیه طلب وساندینیست ها و خمر های سرخ و اولاف پالمه و پاتریس لومومبا و آشنا و غریبه همصدا و همراه شدند ( فقط با مجاهدین خلق ائتلاف نکردند ,که آنهم مجاهدین خلق بهشان روی خوش نشان نداد ) و به کس و ناکس آویزان شدند وآخر هیچ ....و اینک مطرود و منزوی شاهد قرائت و اظهاربرائت وزیران بنفش سبز فقط برای کسب رای اعتماد از مجلس هستند.
چهار سال , تمام مخالفان و دگر فعالان را با خیره سری و به سبک و روش انقلابیون سال ٥٧ متهم و محکوم و بی حرمت کردند و آنها را نا لایق و ترسو و بی برنامه نشان دادند و با آنها مخالفت کردند و آنها منفعل ساختند و با فخر ادعیه آمدن و آوردن رحمت و شوکت برای آنها را داشتند , و حالا به پیشنهادات و شرایط پور محمدی برای بازگشت به ایران فکر میکنند و می اندیشند .
چهار سال نقش اپوزیسیون را بازی کردند و خودشان را در قالب آن نشان دادند و جا زدند , که چه ؟ اصل و شالوده تفکر و تحرک رهبرانش (( حفظ نظام به هر قیمت و با هر هزینه ای ...)) را جهانی کنند.
چهار سال با کمک امداد های غیبی سایتی راه انداختند که کارش شمردن روزها و کم کردن شبها از سال و ماه بود و همیشه همگام با برادران ناگهان از یک منبع ناشناس خبر نشستن و ایستادن و رفتن و ماندن های بی پایه و بی سند و مشکوک همراهشان را در بوق و کرنا میکردند و هوار راه می انداختند که چه نشستید؟
او که هنوز ننشسته و ایستاده گفت : کتاب فلان را آب پز کنید و آنرا صبح ناشتا با تحمل و گذشت و مدارا و فقط در حالت ایستاده بخورید و بلند بگویید ,ما هنوز ایستاده ایم .......
چهار سال تمام با اخبار سرما خوردن و عطسه کردن این خبرنگار دربند سبز و گرفتن و آزاد کردن آن وبنگارهمراه سبز ومقالات علمی و بیولوژیک از اعتصاب غذای ٢٥٠ روزه مهدی مرتاض و سند و دلیل زنده ماندنش را با استناد به کتب طب الکبیر و حوایج الشنبلیله و تشریح آناتومی بدن و تقسیم اعتصاب غذا ها به خشک و تر و نمدار و مرطوب و کویری و بهاره ...,
همگام با نشریات داخلی بر روی اخبار خیانت ها و نجاسات احمدی نژاد ماله میکشیدند و آنها را تحت الشعاع این اخبار مهم خودشان [ مهدی خزعلی ] قرار میدادند و فعالیت و مبارزه میکردند .
چهار سال حتی یکبارهم از خودشان نپرسیدند و یکبار منطقی فکر نکردند که چرا آن رهبر همراه راه امید سبز رخ نمی نماید؟
و چرا یک اعتصاب غذای خشک و خالی نمیکند؟
و چرا مجامع بین المللی اصلا به حبس و حصر و استتار او توجه نمیکند و اهمیتی نشان نمیدهند؟
و چرا هیچکدام از یاران و همراهان فابریکش حتی اسمش را هم بر زبان نمی آورند؟
و چرا همه آنها! در مورد او ,غیبتش و سلامتیش اینچنین آسوده خاطر و فارغ بال و مطمئن هستند که لام تا کام هیچ نمیگویند ؟
چهار سال نشستند تا انتخاباتی دیگر شود و بروند و رای سبز به جنس ارغوانی بدهند و اصلاح طلبی را از لجنزار خیانت و رذالت بیرون بکشند و به کرسی بنشانند و تمام زور خود را زدند و بر همه حرفهای پیشینشان ریدند و تمام گذشته را نفی کردند و تمام تخم مرغ ها را در سبد کسی گذاشتند که پس از پیروزی آنها را اوباش و اراذل و فتنه لقب دهد و بنامد....!
و آن خیزش ناب و اصیل و مظلوم مردم را به لطف بلاهت این مدعیان کج خیال , کشمکش خیابانی بخواند.....!!
وآنرا نه برای کسب امتیاز و مقام یا برای شام و مجلسی سر ببرد , نه , بلکه فقط این نام باقیمانده را برای خوشامد حسین بازجو زیر پا له کند وبه صدای له شدنش بخندند , بخندند......
تا اینطورآنها را مصرف کند و درآنسوی پل و آخر این راه , اینگونه از آنها بهره ببردو استفاده کند ....
و این جماعت متوهم , رنگ خورده , رنگ شده ,بی سر و اشکم و یال و دم و بی در و پیکر را در آخرین سودائ خام و محالش یعنی شمردن باقی روزها و کم کردن شب ها از ماه ها و سالها به امید آمدن کسی که آمدنش با نیامدنش هیچ توفیری ندارد, دلخوش کند و رها سازد ...... افسوس .
مدعیانی کج خیال و بی خرد
هرچند تصمیم داشتم که در مورد اصلاح طلبان و مدعیان سبز چیزی نگویم و ننویسم , اما با کاری که این عجولان و نابلدان و افراطی های سرگشته , با اسم و رسم و نام یک جنبش بزرگ و اصیل و پاک ایرانی کردند وچگونه آنرا بازیچه امیال و هوس ها و خیالات واهی خود کردند وبا تصمیم گیری های نابجا و نادرست آنرا قربانی یک چانه زنی و یک امر مجهول در یک معامله سیاسی بر سرتقسیم قدرت نمودند فدا کردند , نتوانستم تحمل کنم و مینویسم که :
چهار سال ادعا کردند که همانند روز اول و با همان قدرت و محبوبیت هستند , که در فراخوان های کودکانه و بیهوده برای سوت زدن ویا درپیاده روها قدم زدن هم , نتیجه ای نگرفتند و با بیتفاوتی مواجه شدند و چنان آنرا لوث کردند که با شنیدن کلمه فراخوان خیلی ها کهیر میزدند .
چهار سال , اصلاح طلبان انکار کردند و با هرزبانی گفتند و نوشتند و نیش زدند و فریاد کردند که ما از اول سبز نبودیم واصلا سبزنیستیم و سبز را نمیشناسم و از آنها گریختند , ولی این مدعیان به دامن آنها چنگ زدند و آویزان شدند و هرجا خودشان را با آنها معرفی و آشنا میکردند و آن حرکت مردمی را به مشتی نظافتچی نسبت دادند .
چهار سال این مدعیان کج فهم , در عالم توهم هماهنگ شدند و هماهنگ کردند و انتخابات ها را تحریم کردند و جیغ و داد راه انداختند و جنجال کردند , ولی در روز انتخابات اولین افراد, رهبران و متفکران و بزرگان آنها بودند که پای صندوق ها حاضر شدند و رای دادند و طرفداران و مدعیان سبزهم زدند به کوی علی چپ و سرشان را در برف فرو بردند .
چهار سال همه رنگها را سبز دیدند و به هر رنگی , رنگ سبز مالیدند , و حتی در خیال و وهم , این رنگ ارغوانی آخر را هم سبز دیدند چون که میخواستند سبز ببینند.......... اما همه سبز ها را زرد و خشک کردند .
چهار سال هر معترضی را به خودشان نسبت دادند و و هر حرکتی را از وجود خود شان دانستند و و از بی رهبری به هرکسی که گفت سبز ی هم سبز است , چسبیدند و برایش هورا کشیدند و لقب و سمت و منصب دادند و با فراری دادن او ,دوباره برای سید مستتر و محتصر, اشک اندوه ریختند و شعر نو گفتند و ما استاده ایم بهم حواله میدادند .
چهار سال با فدائی و چپ کمونیست و جمهوری خواه لائیک و ملی و مذهبی و هرهری و موج سوار و تجزیه طلب وساندینیست ها و خمر های سرخ و اولاف پالمه و پاتریس لومومبا و آشنا و غریبه همصدا و همراه شدند ( فقط با مجاهدین خلق ائتلاف نکردند ,که آنهم مجاهدین خلق بهشان روی خوش نشان نداد ) و به کس و ناکس آویزان شدند وآخر هیچ ....و اینک مطرود و منزوی شاهد قرائت و اظهاربرائت وزیران بنفش سبز فقط برای کسب رای اعتماد از مجلس هستند.
چهار سال , تمام مخالفان و دگر فعالان را با خیره سری و به سبک و روش انقلابیون سال ٥٧ متهم و محکوم و بی حرمت کردند و آنها را نا لایق و ترسو و بی برنامه نشان دادند و با آنها مخالفت کردند و آنها منفعل ساختند و با فخر ادعیه آمدن و آوردن رحمت و شوکت برای آنها را داشتند , و حالا به پیشنهادات و شرایط پور محمدی برای بازگشت به ایران فکر میکنند و می اندیشند .
چهار سال نقش اپوزیسیون را بازی کردند و خودشان را در قالب آن نشان دادند و جا زدند , که چه ؟ اصل و شالوده تفکر و تحرک رهبرانش (( حفظ نظام به هر قیمت و با هر هزینه ای ...)) را جهانی کنند.
چهار سال با کمک امداد های غیبی سایتی راه انداختند که کارش شمردن روزها و کم کردن شبها از سال و ماه بود و همیشه همگام با برادران ناگهان از یک منبع ناشناس خبر نشستن و ایستادن و رفتن و ماندن های بی پایه و بی سند و مشکوک همراهشان را در بوق و کرنا میکردند و هوار راه می انداختند که چه نشستید؟
او که هنوز ننشسته و ایستاده گفت : کتاب فلان را آب پز کنید و آنرا صبح ناشتا با تحمل و گذشت و مدارا و فقط در حالت ایستاده بخورید و بلند بگویید ,ما هنوز ایستاده ایم .......
چهار سال تمام با اخبار سرما خوردن و عطسه کردن این خبرنگار دربند سبز و گرفتن و آزاد کردن آن وبنگارهمراه سبز ومقالات علمی و بیولوژیک از اعتصاب غذای ٢٥٠ روزه مهدی مرتاض و سند و دلیل زنده ماندنش را با استناد به کتب طب الکبیر و حوایج الشنبلیله و تشریح آناتومی بدن و تقسیم اعتصاب غذا ها به خشک و تر و نمدار و مرطوب و کویری و بهاره ...,
همگام با نشریات داخلی بر روی اخبار خیانت ها و نجاسات احمدی نژاد ماله میکشیدند و آنها را تحت الشعاع این اخبار مهم خودشان [ مهدی خزعلی ] قرار میدادند و فعالیت و مبارزه میکردند .
چهار سال حتی یکبارهم از خودشان نپرسیدند و یکبار منطقی فکر نکردند که چرا آن رهبر همراه راه امید سبز رخ نمی نماید؟
و چرا یک اعتصاب غذای خشک و خالی نمیکند؟
و چرا مجامع بین المللی اصلا به حبس و حصر و استتار او توجه نمیکند و اهمیتی نشان نمیدهند؟
و چرا هیچکدام از یاران و همراهان فابریکش حتی اسمش را هم بر زبان نمی آورند؟
و چرا همه آنها! در مورد او ,غیبتش و سلامتیش اینچنین آسوده خاطر و فارغ بال و مطمئن هستند که لام تا کام هیچ نمیگویند ؟
چهار سال نشستند تا انتخاباتی دیگر شود و بروند و رای سبز به جنس ارغوانی بدهند و اصلاح طلبی را از لجنزار خیانت و رذالت بیرون بکشند و به کرسی بنشانند و تمام زور خود را زدند و بر همه حرفهای پیشینشان ریدند و تمام گذشته را نفی کردند و تمام تخم مرغ ها را در سبد کسی گذاشتند که پس از پیروزی آنها را اوباش و اراذل و فتنه لقب دهد و بنامد....!
و آن خیزش ناب و اصیل و مظلوم مردم را به لطف بلاهت این مدعیان کج خیال , کشمکش خیابانی بخواند.....!!
وآنرا نه برای کسب امتیاز و مقام یا برای شام و مجلسی سر ببرد , نه , بلکه فقط این نام باقیمانده را برای خوشامد حسین بازجو زیر پا له کند وبه صدای له شدنش بخندند , بخندند......
تا اینطورآنها را مصرف کند و درآنسوی پل و آخر این راه , اینگونه از آنها بهره ببردو استفاده کند ....
و این جماعت متوهم , رنگ خورده , رنگ شده ,بی سر و اشکم و یال و دم و بی در و پیکر را در آخرین سودائ خام و محالش یعنی شمردن باقی روزها و کم کردن شب ها از ماه ها و سالها به امید آمدن کسی که آمدنش با نیامدنش هیچ توفیری ندارد, دلخوش کند و رها سازد ...... افسوس .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر