نگاهی به زندگی و سابقه افراد کشته شده در زمان رضا شاه
اجازه بدهید که با هم به زندگی و سابقه و خدمات و علت مرگ رجال و افرادی که مخالفان رضا شاه آنها را آزادیخواه و روشنفکر و خدمتگزارمینامند و حبس و دستگیری آنها را خفقان و سرکوب میدانند ومیخواهند مرگ آنها راجنایت رضا شاه نشان بدهند و با تحریف تاریخ و اشخاص دوران سازندگی و نجات ایران را دوران سیاه استبدادی پهلوی اول جلوه دهند و به مردم حقنه کنند , نگاهی بکنیم تا ببینیم این دوستداران دمکراسی و آزادی بیان میخواهند چه کسانی را با چه سوابقی بعنوان خادم و آزادیخواه و روشنفکر به مردم ایران معرفی بکنند؟
پس بیائید با دیدی بازتروبا دقتی بیشتر به این افراد که به گفته مخالفان رضا شاه , فقدان و مرگ آنها ضایعه بزرگی در روند جریان انقلابی و استقرار دمکراسی در ایران ایجاد کرد و ضربه سخت و مهلکی به جریان و پیکره روشنفکری زد وسبب تاخیردرکسب پیروزی وبدست آوردن آزادی برای ایجاد و استقرار جمهوری اسلامی به رهبری آخوند ها شد , بکنیم وآنها را بهتر بشناسیم .
دوستان و هم میهنان بسیار جالب است که بدانید منبع وماخذ تمام مطالب نوشته شده من هم مانند نوشته ها و گفته ها و اتهامات مخالفان رضاشاه , تماما از ویکیپدیای فارسی میباشد! تا به این دوستان دغلکار بگویم و نشان بدهم که :
گفتن نیمی ازحقیقت برابر با یک دروغ کامل میباشد.
مطالب از ویکیپدیا میباشد
[[ در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری و نصرتالدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولتالدوله قشقایی، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و محمد فرخی یزدی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی (مانند سید حسن مدرس و ارباب کیخسرو شاهرخ) نیز دیده میشوند.[۹][۵۷][۵۸][۵۹]
و[۶۰] برخی از وزرا و نزدیکان شاه نیز (مانند علیاکبر داور وزیر عدلیه)از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند.[۶۱][۶۲]
علاوه بر این افراد، کشتارهای دست جمعی عشایر کهگیلویه، قشقایی و بختیاری را نیز که عمدتاً با خانواده صورت میپذیرفت باید افزود.[۶۳ ]]

نصرت الدوله فیروز : فرزند شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما و عزتالدوله دختر مظفرالدین شاه بود.
شاهکار او همکاری در قرداد ١٩١٩برای گرفتن رشوه و حق العملکاری میباشد.
((پیمانی که در ۱۹۱۹ میلادی (۱۲۹۸ خورشیدی) دولت بریتانیا با دولت وقت ایران پس از ۹ ماه مذاکره پنهانی با وثوق الدوله، با پرداخت ۴۰۰ هزار تومان رشوه و بدون در جریان قرار دادن احمد شاه منعقد شد؛ بر اساس این قرارداد تمامی امورات کشوری ولشکری ایران زیرنظرمستشاران انگلیسی وبا مجوزآنان صورت میگرفت))
مهدی بامداد در شرح حال رجال ایران مینویسد: «علت توقیف و تبعید این بار که سرانجام به هلاکتش منتهی گردید، بطوری که گفته شد، برای این بوده که در روزنامههای فرانسوی مقالات تندی علیه حکومت ایران و سلطنت رضا شاه نوشته بود.
وی در سمنان تبعید بوده و بر حسب دستور مختاری (رئیس شهربانی رضا شاه) سه نفر به نامهای عقیلی پور، فرشچی و عباس مختاری (معروف به شش انگشتی) به منظور قتل وی به سمنان اعزام میگردند.

عبدالحسین تیمور تاش : او از کسانی بود که در برانداختن قاجارها و برآوردن پهلویها کوشش بسیارکرد، در دوره رضاشاه نخستین وزیر دربار بود و نقش مهمی را در سیاست خارجی ایران بازی کرد.
سوابق ناشی از ولخرجیهای وی از بودجه دربار، اخذ وامهای کلان از بانکها و اشخاص مختلف، خوشگذرانی، شهوترانی، قمار، شرب خمر مدام، استعمال افیون و دوستی با افراد ناباب،ملاقات محرمانه با سران شوروی، و مطالب روزنامههای انگلیسی راجع به جانشینی تیمورتاش و غرور و تکبر نامبرده رضاشاه را نسبت به تیمورتاش بدگمان ساخت.
تا موضوع اختلاس تیمورتاش با همکاری رئیس آلمانی بانک ملی (در جریان تبدیل ارز) با حسینقلی نواب، رئیس هیئت نظارت مطرح و سبب دستگیری او شد.
همچنین در همان اوان وکیل الملک دیبا، رئیس حسابداری دربار و یار نزدیک تیمورتاش پس از محاکمه در دادگستری، توسط رضاشاه از کار برکنار گردید.
به گفته باژانوف (دستیار استالین و منشی حزب کمونیست شوروی که در ۱۹۲۸ به غرب پناهنده شد.) تیمورتاش جاسوس روسها بود و اطلاعات مهم را در اختیار روسها قرار میداد.
آقابیگ اوف دیگر مأمور شوروی نیز از تیمورتاش به عنوان خدمتگزاری صدیق نام بردهاست که کلیه اهداف سیاسی و اقتصادی شوروی را تأمین میکرد.

جعفرقلی خان سردار اسعد : معروف به سردار بهادر، از رؤسای ایل بختیاری و از فاتحان تهران در جریان انقلاب مشروطه در ایران میباشد.
از جمله کارهایی که این هیئت مدیره ( سردار اسعد هم عضو آن بوده )انجام داد، دستور محاکمه و قتل شیخ فضلالله نوری، مفاخرالملک و میرزا اسماعیلخان آجودان باشی بود.
رضاخان که در آن موقع وزیر جنگ بود، برای این که وی دوباره به حکومت ایالتی برسد، بسیار کوشش کرد و از دولت وقت خواست تا وی را به استانداری خراسان بگذارند.
سپس بواسطه کشف سندی که شرکت جعفرقلی خان اسعد را با تیمورتاش در قضیه نفت میرساند و همچنین گفته شد که محرمانه، اسلحه به بختیاری وارد کردهاست, دستگیر شد .
بعدها در ملاقات از شاه شنیدم :
بلی! میخواهند محمدحسن میرزا را بیاورند... شهوترانی که از این بیشتر نمیشود.
سردار اسعد به عنوان وزیر جنگ محمدعلی فروغی به همراه رضاشاه به شهر بابل رفت و در آنجا به اتهام توطئه علیه شاه دستگیر و به تهران آورده و راهی زندان قصر شد! پس از چند ماه که در تهران زندانی بود، در زندان موقت تهران، مسموم شده و به قتل رسید.

اسماعیل خان قشقایی معروف به صولتالدوله:او از فرزندان داراب خان رئیس ایل قشقائی بوده و در فیروزآباد از شهرهای استان فارس متولد شده است.
رضاشاه اصولا با روسای ایلات میانهای نداشت و درصدد بود آنها را از میان ببرد.
( جرم اصلی وی ملاقات با انگلیسی ها و خرید اسلحه و تجهیز سواران ایل قسقائی و دیگر تحرکا ت مشکوک بود )
او توسط پلیس سیاسی دستگیر و به زندان افتاد.
صولت الدوله قریب شش ماه در زندان قصر در شرایط نامساعدی به سر برد.[۴]
صولتالدوله در شانزدهم مهر ۱۳۱۱ در زمانی که نماینده مجلس شورای ملی بود، در زندان قصر تهران درگذشت.

سیدحسن مدرس: سیاست مدار و روحانی شیعه بود .یکی از پنج مجتهد ناظر مجلس دوم مشروطه بود، مخالفت شدیدی با حق رأی و انتخاب زنان به نمایندگی مجلس داشت.
مدرس در جریان قیام نورالله نجفی اصفهانی در دیماه ۱۳۰۵ شمسی در قم علیه اقدامات رضاشاه طی تلگرافی از قیام ایشان حمایت کرد.
(( یکی از علل مرگش همانا زبان درازی ذاتی آخوندی وی است ))
واینک ما نیز بدرستی و خوب میدانیم و دریافتیم که برای کشتن و اعدام او فقط استناد به گفته سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست , کاملا بس است و کفایت میکند و نیاز به توضیح و شرح بیشتری نیست و ندارد .))

میرزاده عشقی :(زادهٔ ۱۲۷۳ خورشیدی در همدان - درگذشتهٔ ۱۲ تیر ۱۳۰۳ خورشیدی در تهران) شاعر دوران مشروطیّت، روزنامهنگار و نویسندهٔ آنارشیست ایرانی و مدیر نشریه قرن بیستم بود.
درباره شاعری و خدمت او به ادب و هنر مملکت , تنها میتوانم توجه خوانندگان را به این نکته ظریف ولی کثیف جلب کنم که :
شعر باید رید یکی از تندترین و معروفترین اشعار میرزاده عشقی است.
بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید
به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید
و در مورد خبرنگاری وآگاه سازی مردم بیسواد توسط وی تنها به ذکراین نکته :
به گفتهٔ عشقی روزنامه «قرن بیستم» در زمان انتشارش تنها دو مشترک داشت. ( تنها دو مشترک !) بسنده میکنم!
«روزنامه قرن بیستم» که شمارههای آن در سه سال و اندی به زحمت از بیست گذشت، بسیار نامنظم انتشار مییافت، خواننده چندانی نداشت و شهرتی را اگر فرض کنیم شهرتی به دست آورد، مدیون نام خود عشقی بود.
( بنظر من مهمترین علت شهرت و بر سر زبان افتادن نام وی و انتسابش به سیاست و آزادیخواهی و دمکراسی همه تماما مرهون و مدیون , نسبت دادن قتل او به رضا شاه بزرگ است )
عشقی، زبانی آتشین و نیشدار داشت. او در روز ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳ خورشیدی، در تهران هدف گلولهٔ افراد ناشناس قرار گرفت و در ۳۱ سالگی، چشم از جهان فرو بست.

میرزا محمد فرخی یزدی:(تاج الشعرا)، (۱۲۶۸ یزد - ۲۵ مهر ۱۳۱۸) شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر مشروطیت است.
(( میزان سواد )) : قدری در مکتبخانه و مدتی در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد تحصیل نمود.
فرخی تا حدود سن ۱۶ سالگی تحصیل کرد و فارسی و مقدمات عربی را آموخت.
وی در حدود سن ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه یزد میسرود، از مدرسه اخراج شد!
( این اولین اقدام وی بوده و تا آخر عمرش بعلت مخالفت و سرودن شعر بر علیه مدیران و بزرگان , مشمول اخراج و مشغول فرار بوده است )
خطاب به ضیغمالدوله بی ناموس قشقایی حاکم یزد چنین گفت:
به همین مناسبت حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند.
به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت رضاشاه بودند، فرخی مرتبا از سایر وکلا ناسزا میشنید و حتی یکبار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیز قرار گرفت.
از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار نمود.[۷]
وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی در نشریهای به نام «پیکار»
که صاحبامتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت!!
( دقت کنید زیر لوای غیر ایرانی و در دوران تلاش برای نجات مردم از فقر و بیماری ایشان افکار انقلابی داشتند و خواهان انقلاب بودند و فقط برای مردم گرسنه شعر میسرودند !!))
فرخی در زندان قصر و ظاهرا در شهریور ۱۳۱۸ به طور عمدی مسموم شد. بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در بیمارستان زندان، بوسیله تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی کشته شد.

کیخسرو شاهرخ :
(( من شخصا , با اتهام قتل ارباب کیخسرو که هدف و کارکرد و برنامه های او تماما در راستای اهداف و سلیقه های رضاشاه بوده و با برنامه های رضا شاه در بزرگداشت ایران با ستان و آئین زردشتی هماهنگی داشته وچون هیچ مدرکی از اختلاف مابین او و رضا شاه در دست نیست درست نمیدانم و با آن مخالفم و آنرا یکی از کثیفترین دروغها و تهمت های نسبت دادشده به رضا شاه بزرگ میدانم ))
و تنها با استناد به اینکه : در جریان جنگ جهانی دوم، پسر کیخسرو، گوینده رادیو برلن بود[۲۳] و برعلیه رضا شاه و بریتانیا بدگویی میکرد.
این اتهام را هم با توجه به علاقه رضا شاه به آلمان کاملا بی اساس میدانم و بهیچ وجه نمیتوانم قتل شاهرخ را کار رضا شاه تصور کنم .
((ولی این قتل میتواند کار کسانی مانند آخوندها باشد, که از قدرت گرفتن زرتشتی ها و توجه و حمایت شاه ازآنها واز سرایت آن به افکار و افراد جامعه که درآن زمان شدیدترین احساس های ناسیونالیستی را داشتند , ترسیده بودند باشد ))
و محدود کردن و بستن گروههای چپ مانند حزب کمونیست ایران و گروه ۵۳ نفر و
شاهکار آنها در خودمختاری گیلان و سرسپردگی آنها به شوروی را اصلا قابل و لازم به توضیح نمیبینم .
دوستان و هم میهنان گرامی ,
این سرگذشت حقیقی و سابقه و کارنامه همان اشخاص به اصطلاح ,
آزادیخواه وروشنفکر و خدمتگزار و مظلوم , جعل شده و ساخته و پرداخته فکر و ذهن روشنفکر ! آقایان ! یا همان مخالفان محترم و آگاه رضا شاه بزرگ است ودیدیم و خواندیم و دانستیم , اینها کسانی هستند که با تحریف تاریخ سعی در تخریب رضاشاه بزرگ دارند .
اما به گواه تاریخ وبا استناد به اسناد و مدارک کافی دیدیم که همه آنها یا سر در آخور اجانب و بیگانگان داشتند و یا مخل و مزاحم برنامه ها ی سازندگی حکومت رضاشاه برای نجات ایران و مردم ایران بودند.
یا همانند آن دو شاعر خیالپرداز که فکر میکردند با حرف و شعر میتوانند بیماری و فقر را ریشه کن کنند و با چاپ روزنامه در خارج و نزد اجانب و گفتن نظرات انقلابی و یا با ریدن و باید رید قادر خواهند بود که مملکت را سرو سامان بدهند!
اما نکته جالب اینجاست که علت شهرت وتنها دلیل خدمت آنها این بوده که :
شعرمیگفتند و روزنامه چاپ میکردند و مطلب مینوشتند آن هم برای مردمی که اصلا سواد خواندن هم نداشتند!!
و بجای کمک و همکاری در سازندگی و پیشرفت و هدایت مردم , آقایان افکار انقلابی در سر داشتند .
براستی اگر این افراد خادم و آزادیخواه و خدمتگزار به ایران بودند ,
میبایستی بقول همان شاعری که زبانی آتشین و نیشدار داشت , یعنی مرحوم میرزاده عشقی :
به این آزادی و آزادیخواهی و روشنفکری و خدمتگزاری,
باید رررررر رید //
اجازه بدهید که با هم به زندگی و سابقه و خدمات و علت مرگ رجال و افرادی که مخالفان رضا شاه آنها را آزادیخواه و روشنفکر و خدمتگزارمینامند و حبس و دستگیری آنها را خفقان و سرکوب میدانند ومیخواهند مرگ آنها راجنایت رضا شاه نشان بدهند و با تحریف تاریخ و اشخاص دوران سازندگی و نجات ایران را دوران سیاه استبدادی پهلوی اول جلوه دهند و به مردم حقنه کنند , نگاهی بکنیم تا ببینیم این دوستداران دمکراسی و آزادی بیان میخواهند چه کسانی را با چه سوابقی بعنوان خادم و آزادیخواه و روشنفکر به مردم ایران معرفی بکنند؟
پس بیائید با دیدی بازتروبا دقتی بیشتر به این افراد که به گفته مخالفان رضا شاه , فقدان و مرگ آنها ضایعه بزرگی در روند جریان انقلابی و استقرار دمکراسی در ایران ایجاد کرد و ضربه سخت و مهلکی به جریان و پیکره روشنفکری زد وسبب تاخیردرکسب پیروزی وبدست آوردن آزادی برای ایجاد و استقرار جمهوری اسلامی به رهبری آخوند ها شد , بکنیم وآنها را بهتر بشناسیم .
دوستان و هم میهنان بسیار جالب است که بدانید منبع وماخذ تمام مطالب نوشته شده من هم مانند نوشته ها و گفته ها و اتهامات مخالفان رضاشاه , تماما از ویکیپدیای فارسی میباشد! تا به این دوستان دغلکار بگویم و نشان بدهم که :
گفتن نیمی ازحقیقت برابر با یک دروغ کامل میباشد.
مطالب از ویکیپدیا میباشد
[[ در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری و نصرتالدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولتالدوله قشقایی، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و محمد فرخی یزدی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی (مانند سید حسن مدرس و ارباب کیخسرو شاهرخ) نیز دیده میشوند.[۹][۵۷][۵۸][۵۹]
و[۶۰] برخی از وزرا و نزدیکان شاه نیز (مانند علیاکبر داور وزیر عدلیه)از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند.[۶۱][۶۲]
علاوه بر این افراد، کشتارهای دست جمعی عشایر کهگیلویه، قشقایی و بختیاری را نیز که عمدتاً با خانواده صورت میپذیرفت باید افزود.[۶۳ ]]
نصرت الدوله فیروز : فرزند شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما و عزتالدوله دختر مظفرالدین شاه بود.
شاهکار او همکاری در قرداد ١٩١٩برای گرفتن رشوه و حق العملکاری میباشد.
((پیمانی که در ۱۹۱۹ میلادی (۱۲۹۸ خورشیدی) دولت بریتانیا با دولت وقت ایران پس از ۹ ماه مذاکره پنهانی با وثوق الدوله، با پرداخت ۴۰۰ هزار تومان رشوه و بدون در جریان قرار دادن احمد شاه منعقد شد؛ بر اساس این قرارداد تمامی امورات کشوری ولشکری ایران زیرنظرمستشاران انگلیسی وبا مجوزآنان صورت میگرفت))
مهدی بامداد در شرح حال رجال ایران مینویسد: «علت توقیف و تبعید این بار که سرانجام به هلاکتش منتهی گردید، بطوری که گفته شد، برای این بوده که در روزنامههای فرانسوی مقالات تندی علیه حکومت ایران و سلطنت رضا شاه نوشته بود.
وی در سمنان تبعید بوده و بر حسب دستور مختاری (رئیس شهربانی رضا شاه) سه نفر به نامهای عقیلی پور، فرشچی و عباس مختاری (معروف به شش انگشتی) به منظور قتل وی به سمنان اعزام میگردند.
عبدالحسین تیمور تاش : او از کسانی بود که در برانداختن قاجارها و برآوردن پهلویها کوشش بسیارکرد، در دوره رضاشاه نخستین وزیر دربار بود و نقش مهمی را در سیاست خارجی ایران بازی کرد.
سوابق ناشی از ولخرجیهای وی از بودجه دربار، اخذ وامهای کلان از بانکها و اشخاص مختلف، خوشگذرانی، شهوترانی، قمار، شرب خمر مدام، استعمال افیون و دوستی با افراد ناباب،ملاقات محرمانه با سران شوروی، و مطالب روزنامههای انگلیسی راجع به جانشینی تیمورتاش و غرور و تکبر نامبرده رضاشاه را نسبت به تیمورتاش بدگمان ساخت.
تا موضوع اختلاس تیمورتاش با همکاری رئیس آلمانی بانک ملی (در جریان تبدیل ارز) با حسینقلی نواب، رئیس هیئت نظارت مطرح و سبب دستگیری او شد.
همچنین در همان اوان وکیل الملک دیبا، رئیس حسابداری دربار و یار نزدیک تیمورتاش پس از محاکمه در دادگستری، توسط رضاشاه از کار برکنار گردید.
به گفته باژانوف (دستیار استالین و منشی حزب کمونیست شوروی که در ۱۹۲۸ به غرب پناهنده شد.) تیمورتاش جاسوس روسها بود و اطلاعات مهم را در اختیار روسها قرار میداد.
آقابیگ اوف دیگر مأمور شوروی نیز از تیمورتاش به عنوان خدمتگزاری صدیق نام بردهاست که کلیه اهداف سیاسی و اقتصادی شوروی را تأمین میکرد.
جعفرقلی خان سردار اسعد : معروف به سردار بهادر، از رؤسای ایل بختیاری و از فاتحان تهران در جریان انقلاب مشروطه در ایران میباشد.
از جمله کارهایی که این هیئت مدیره ( سردار اسعد هم عضو آن بوده )انجام داد، دستور محاکمه و قتل شیخ فضلالله نوری، مفاخرالملک و میرزا اسماعیلخان آجودان باشی بود.
رضاخان که در آن موقع وزیر جنگ بود، برای این که وی دوباره به حکومت ایالتی برسد، بسیار کوشش کرد و از دولت وقت خواست تا وی را به استانداری خراسان بگذارند.
سپس بواسطه کشف سندی که شرکت جعفرقلی خان اسعد را با تیمورتاش در قضیه نفت میرساند و همچنین گفته شد که محرمانه، اسلحه به بختیاری وارد کردهاست, دستگیر شد .
بعدها در ملاقات از شاه شنیدم :
بلی! میخواهند محمدحسن میرزا را بیاورند... شهوترانی که از این بیشتر نمیشود.
سردار اسعد به عنوان وزیر جنگ محمدعلی فروغی به همراه رضاشاه به شهر بابل رفت و در آنجا به اتهام توطئه علیه شاه دستگیر و به تهران آورده و راهی زندان قصر شد! پس از چند ماه که در تهران زندانی بود، در زندان موقت تهران، مسموم شده و به قتل رسید.
اسماعیل خان قشقایی معروف به صولتالدوله:او از فرزندان داراب خان رئیس ایل قشقائی بوده و در فیروزآباد از شهرهای استان فارس متولد شده است.
رضاشاه اصولا با روسای ایلات میانهای نداشت و درصدد بود آنها را از میان ببرد.
( جرم اصلی وی ملاقات با انگلیسی ها و خرید اسلحه و تجهیز سواران ایل قسقائی و دیگر تحرکا ت مشکوک بود )
او توسط پلیس سیاسی دستگیر و به زندان افتاد.
صولت الدوله قریب شش ماه در زندان قصر در شرایط نامساعدی به سر برد.[۴]
صولتالدوله در شانزدهم مهر ۱۳۱۱ در زمانی که نماینده مجلس شورای ملی بود، در زندان قصر تهران درگذشت.
سیدحسن مدرس: سیاست مدار و روحانی شیعه بود .یکی از پنج مجتهد ناظر مجلس دوم مشروطه بود، مخالفت شدیدی با حق رأی و انتخاب زنان به نمایندگی مجلس داشت.
مدرس در جریان قیام نورالله نجفی اصفهانی در دیماه ۱۳۰۵ شمسی در قم علیه اقدامات رضاشاه طی تلگرافی از قیام ایشان حمایت کرد.
(( یکی از علل مرگش همانا زبان درازی ذاتی آخوندی وی است ))
واینک ما نیز بدرستی و خوب میدانیم و دریافتیم که برای کشتن و اعدام او فقط استناد به گفته سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست , کاملا بس است و کفایت میکند و نیاز به توضیح و شرح بیشتری نیست و ندارد .))
میرزاده عشقی :(زادهٔ ۱۲۷۳ خورشیدی در همدان - درگذشتهٔ ۱۲ تیر ۱۳۰۳ خورشیدی در تهران) شاعر دوران مشروطیّت، روزنامهنگار و نویسندهٔ آنارشیست ایرانی و مدیر نشریه قرن بیستم بود.
درباره شاعری و خدمت او به ادب و هنر مملکت , تنها میتوانم توجه خوانندگان را به این نکته ظریف ولی کثیف جلب کنم که :
شعر باید رید یکی از تندترین و معروفترین اشعار میرزاده عشقی است.
بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید
به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید
به گفتهٔ عشقی روزنامه «قرن بیستم» در زمان انتشارش تنها دو مشترک داشت. ( تنها دو مشترک !) بسنده میکنم!
«روزنامه قرن بیستم» که شمارههای آن در سه سال و اندی به زحمت از بیست گذشت، بسیار نامنظم انتشار مییافت، خواننده چندانی نداشت و شهرتی را اگر فرض کنیم شهرتی به دست آورد، مدیون نام خود عشقی بود.
( بنظر من مهمترین علت شهرت و بر سر زبان افتادن نام وی و انتسابش به سیاست و آزادیخواهی و دمکراسی همه تماما مرهون و مدیون , نسبت دادن قتل او به رضا شاه بزرگ است )
عشقی، زبانی آتشین و نیشدار داشت. او در روز ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳ خورشیدی، در تهران هدف گلولهٔ افراد ناشناس قرار گرفت و در ۳۱ سالگی، چشم از جهان فرو بست.
میرزا محمد فرخی یزدی:(تاج الشعرا)، (۱۲۶۸ یزد - ۲۵ مهر ۱۳۱۸) شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر مشروطیت است.
(( میزان سواد )) : قدری در مکتبخانه و مدتی در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد تحصیل نمود.
فرخی تا حدود سن ۱۶ سالگی تحصیل کرد و فارسی و مقدمات عربی را آموخت.
وی در حدود سن ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه یزد میسرود، از مدرسه اخراج شد!
( این اولین اقدام وی بوده و تا آخر عمرش بعلت مخالفت و سرودن شعر بر علیه مدیران و بزرگان , مشمول اخراج و مشغول فرار بوده است )
خطاب به ضیغمالدوله بی ناموس قشقایی حاکم یزد چنین گفت:
به همین مناسبت حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند.
به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت رضاشاه بودند، فرخی مرتبا از سایر وکلا ناسزا میشنید و حتی یکبار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیز قرار گرفت.
از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار نمود.[۷]
وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی در نشریهای به نام «پیکار»
که صاحبامتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت!!
( دقت کنید زیر لوای غیر ایرانی و در دوران تلاش برای نجات مردم از فقر و بیماری ایشان افکار انقلابی داشتند و خواهان انقلاب بودند و فقط برای مردم گرسنه شعر میسرودند !!))
فرخی در زندان قصر و ظاهرا در شهریور ۱۳۱۸ به طور عمدی مسموم شد. بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در بیمارستان زندان، بوسیله تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی کشته شد.
کیخسرو شاهرخ :
(( من شخصا , با اتهام قتل ارباب کیخسرو که هدف و کارکرد و برنامه های او تماما در راستای اهداف و سلیقه های رضاشاه بوده و با برنامه های رضا شاه در بزرگداشت ایران با ستان و آئین زردشتی هماهنگی داشته وچون هیچ مدرکی از اختلاف مابین او و رضا شاه در دست نیست درست نمیدانم و با آن مخالفم و آنرا یکی از کثیفترین دروغها و تهمت های نسبت دادشده به رضا شاه بزرگ میدانم ))
و تنها با استناد به اینکه : در جریان جنگ جهانی دوم، پسر کیخسرو، گوینده رادیو برلن بود[۲۳] و برعلیه رضا شاه و بریتانیا بدگویی میکرد.
این اتهام را هم با توجه به علاقه رضا شاه به آلمان کاملا بی اساس میدانم و بهیچ وجه نمیتوانم قتل شاهرخ را کار رضا شاه تصور کنم .
((ولی این قتل میتواند کار کسانی مانند آخوندها باشد, که از قدرت گرفتن زرتشتی ها و توجه و حمایت شاه ازآنها واز سرایت آن به افکار و افراد جامعه که درآن زمان شدیدترین احساس های ناسیونالیستی را داشتند , ترسیده بودند باشد ))
و محدود کردن و بستن گروههای چپ مانند حزب کمونیست ایران و گروه ۵۳ نفر و
شاهکار آنها در خودمختاری گیلان و سرسپردگی آنها به شوروی را اصلا قابل و لازم به توضیح نمیبینم .
دوستان و هم میهنان گرامی ,
این سرگذشت حقیقی و سابقه و کارنامه همان اشخاص به اصطلاح ,
آزادیخواه وروشنفکر و خدمتگزار و مظلوم , جعل شده و ساخته و پرداخته فکر و ذهن روشنفکر ! آقایان ! یا همان مخالفان محترم و آگاه رضا شاه بزرگ است ودیدیم و خواندیم و دانستیم , اینها کسانی هستند که با تحریف تاریخ سعی در تخریب رضاشاه بزرگ دارند .
اما به گواه تاریخ وبا استناد به اسناد و مدارک کافی دیدیم که همه آنها یا سر در آخور اجانب و بیگانگان داشتند و یا مخل و مزاحم برنامه ها ی سازندگی حکومت رضاشاه برای نجات ایران و مردم ایران بودند.
یا همانند آن دو شاعر خیالپرداز که فکر میکردند با حرف و شعر میتوانند بیماری و فقر را ریشه کن کنند و با چاپ روزنامه در خارج و نزد اجانب و گفتن نظرات انقلابی و یا با ریدن و باید رید قادر خواهند بود که مملکت را سرو سامان بدهند!
اما نکته جالب اینجاست که علت شهرت وتنها دلیل خدمت آنها این بوده که :
شعرمیگفتند و روزنامه چاپ میکردند و مطلب مینوشتند آن هم برای مردمی که اصلا سواد خواندن هم نداشتند!!
و بجای کمک و همکاری در سازندگی و پیشرفت و هدایت مردم , آقایان افکار انقلابی در سر داشتند .
براستی اگر این افراد خادم و آزادیخواه و خدمتگزار به ایران بودند ,
میبایستی بقول همان شاعری که زبانی آتشین و نیشدار داشت , یعنی مرحوم میرزاده عشقی :
به این آزادی و آزادیخواهی و روشنفکری و خدمتگزاری,
باید رررررر رید //