نمونه ای از سواستفاده از شهیدان برای بازی با احساسات مردم
بخوانید تا ببینید که پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس چگونه با دروغ و جعل و ترویج خرافات از خون جوانان کشته شده سواستفاده میکند و سبب ناراحتی و تالمات روحی خانواده های آنها میشود؟
بخوانید تا بفهمید که پژوهندگان و بانیان مغازه و دکان ارزش های دفاع مقدس از چه راهی پول در می آورند و چه نانی میخورند و به زن و بچه خود میدهند ؟
بخوانید تا بدانید چه کسانی مدعی دفاع از خون شهیدان شدند و برای حفظ پست و مقام دست به چه کارهای که نمیزنند و چه دروغ هائی که نمیگویند ؟!
چندی پیش در رسانه ها و جراید و سایت ها خبری مبنی بر نبش قبر یکی از کشته شدگان جنگ ( شهید ) که بنابر درخواست مادرش صورت گرفت و نیز از سالم ماندن جنازه او پس از ۳۱ سال در حالیکه هنوز از زانوی او خون میچکید , چاپ و نشر گردید و آنرا از معجزات انقلاب اسلامی و کرامات خمینی و نعمات ولایت فقیه دانستند و در بوق و کرنا کردند !!
( در همین پلاس هم یکی از برادران ارزشی آن را با آب و تاب تمام پست کرده بود و برای شادی روح آن شهید خواستار شیر و باز نشر آن شده بود که با زدن برچسب مزدور و کافر و وطنفروش و وهابی به بنده که خواستار سند و مدرک برای ادعایشان شدم , و در آخر با بلاک کردنم وظیفه شرعی ایشان به پایان رسید )
دبیر سايت پايداري پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس به نقل از سرهنگ جانباز «علي قمري» فرمانده پادگان دژ خرمشهر در دوران دفاع مقدس، در سایت مزبور چنین مینویسد :
[[ ** ماجراي نبش قبر شهيد بهنام محمدي/ جسدي كه بعد از 31 سال سالم بود
مادر شهيد محمدي ميگفت كه بهنام هر شب به خوابش ميآيد و ميگويد «من از دوستانم جا ماندم، مرا به مسجد سليمان ببريد»؛ به اصرار مادر شهيد، ايشان را سال 90 نبش قبر كردند. با اجازه علما قرار بر اين شد كه پيكر ايشان از محل دفن به مسجد سليمان انتقال پيدا كند.
آيتالله جمي امام جمعه و جناب سروان دهقان با من تماس گرفتند و گفتند شما هم براي مراسم بياييد. بليط هواپيما گرفتم و براي نبش قبرش رفتيم، من و حاج آقا كعبي جلو رفتيم مادرش سمت راست من و پدرش روبروي من قرار داشتند خاك را برداشتند و رسيدند به نزديكي سنگي كه روي جنازه ايشان بود؛ من رفتم جلو و گفتم «بيل را كنار بگذاريد، چون استخوانهاي اين بچه قطعا در اين مدت پوسيده، و اگر تكهاي از اين سنگ روي آنها بيافتد استخوانها از بين ميرود. بگذاريد من با دست خاك را كنار بزنم و استخوانهايش را سالم برداريم».
آرام آرام با دستانمان خاك را كنار زديم و به سنگ رسيديم، وقتي كه سنگ اول را برداشتيم، با پيكر سالم شهيد مواجه شديم، من كه در همان لحظه از حال رفتم، مادرش هم غش كرد؛ باور كردني نبود، انگار كه اين بچه يك دقيقه پيش خوابيده است؛ بعد از 31 سال هنوز زانويش خون ميچكيد.
مادر شهيد محمدي، پيكر نوجوان شهيدش را ساعات زيادي در آغوش خود گرفته بود، و حاضر نبود او را از خود جدا كند؛ او ميگفت «مردم! اين بچه بوي گلاب ميدهد؛ چرا ميخواهيد از من جدايش كنيد؟ مگر نميبينيد كه تمامي اعضايش سالم است؟ پس چرا ميخواهيد او را دفن كنيد؟ مگر شما از دست بچه من سير شدهايد»؛ واقعا صحنهي عجيبي بود.
من سال گذشته مادر بهنام را ديدم؛ به من گفت «جناب سرهنگ! عجب اشتباهي كردم؛ اين بچه قبل از اينكه جايش را عوض كنيم هرشب به خوابم ميآمد و با من حرف ميزد، و ميگفت جايم را عوض كنيد، من از دوستانم دور افتادم ، اما از وقتي كه جايش را تغيير داديم، ديگر مثل قبل به خوابم نميآيد»؛ من به ايشان گفتم «آيا شما ناراحتي كه او خوشحال است»؛ گفت «خوشحالم از اينكه كه او خوشحال است، اما ناراحتم كه چرا هر شب نميبينمش». ما چنين عزيزاني را داشتيم، كه همه بايد قدر اين افراد را بدانيم.]]
منبع : http://www.dsrc.ir/Contents/view.aspx?id=20725
در حالیکه ...
[[ ۱- این فرد فراموش کرده است که آیت الله جمی در سال 86 به رحمت ایزدی پیوست!
و جابجایی قبر از قبرستان قدیمی مسجدسلیمان به محل دفن شهدای گمنام در سال89 (و نه سال 90) روی داده است.
۲- جابجایی قبر شهید محمدی در همان زمان هم با برخی انتقادات و واکنش ها روبرو شده بود اما سرانجام بر نظر مسئولان استانی این جابجایی بگفته آنها بدون نبش قبر و با استفاده از برخی اقدمات منهدسی انجام شد!
۳- این در حالی است که شاهدین عینی این گفته ها را تکذیب می کنند و مادر شهید محمدی نیز در گفتگو با خبرنگار تسنیم از انتشار این مطالب ابراز ناراحتی کرده است. نصرت مظفریزاده مادر این شهید نوجوان است که اکنون ساکن فردیس کرج است. او بعد از شنیدن این خاطرات متوهمانه بسیار ناراحت شده است. میان گفتوگو بارها بغض گلویش را میگیرد و میگوید که کسی نیست تا از او دفاع کند و بگوید همه این حرفها دروغ است.]]
منبع : http://www.tabnak.ir/fa/news/513285/با-احساسات-و-مقدسات-مردم-بازی-نکنید
یعنی این افراد هیچ بوئی از شرف و انسانیت و دین و ایمان و وجدان نبرده اند و بخاطر پست و مقام حاضر هستند هر دروغی بگویند و تن هر مادری را بلرزانند و بر زخم قلب دردمند آنها نمک بپاشند و آنرا بشکند ...
البته بدانید و آگاه باشید که این افراد با جعل چنین دروغ هائی سعی در مدل و الگو سازی برای فریفتن و گول زدن نوجوانان و جوانان و بچه های ۱۲ و ۱۳ ساله دارند تا باز اگر جنگی به همت آخوندها و نیت رهبری آغاز شد , بتوانند از آنها بعنوان گوشت دم توپ استفاده کنند و آنها را برای مقاصد خودشان به کشتن بدهند ...
(( برای آندسته از احمقان و ابلهانی که زود هر چیزی را باور میکنند و آنرا در بوق کرنا کرده و چاپ و نشر میکنند بسیار متاسفم و ننگ بر شما باد ))
بد نیست بدانید که بهنام محمدی در سال ۱۳۵۹ که هنوز بسیج و بسیجی وجود نداشت کشته شد در حالی که در زیر عکسها از او شهید بسیجی یاد میکنند و مینویسند !!
بخوانید تا ببینید که پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس چگونه با دروغ و جعل و ترویج خرافات از خون جوانان کشته شده سواستفاده میکند و سبب ناراحتی و تالمات روحی خانواده های آنها میشود؟
بخوانید تا بفهمید که پژوهندگان و بانیان مغازه و دکان ارزش های دفاع مقدس از چه راهی پول در می آورند و چه نانی میخورند و به زن و بچه خود میدهند ؟
بخوانید تا بدانید چه کسانی مدعی دفاع از خون شهیدان شدند و برای حفظ پست و مقام دست به چه کارهای که نمیزنند و چه دروغ هائی که نمیگویند ؟!
چندی پیش در رسانه ها و جراید و سایت ها خبری مبنی بر نبش قبر یکی از کشته شدگان جنگ ( شهید ) که بنابر درخواست مادرش صورت گرفت و نیز از سالم ماندن جنازه او پس از ۳۱ سال در حالیکه هنوز از زانوی او خون میچکید , چاپ و نشر گردید و آنرا از معجزات انقلاب اسلامی و کرامات خمینی و نعمات ولایت فقیه دانستند و در بوق و کرنا کردند !!
( در همین پلاس هم یکی از برادران ارزشی آن را با آب و تاب تمام پست کرده بود و برای شادی روح آن شهید خواستار شیر و باز نشر آن شده بود که با زدن برچسب مزدور و کافر و وطنفروش و وهابی به بنده که خواستار سند و مدرک برای ادعایشان شدم , و در آخر با بلاک کردنم وظیفه شرعی ایشان به پایان رسید )
دبیر سايت پايداري پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس به نقل از سرهنگ جانباز «علي قمري» فرمانده پادگان دژ خرمشهر در دوران دفاع مقدس، در سایت مزبور چنین مینویسد :
[[ ** ماجراي نبش قبر شهيد بهنام محمدي/ جسدي كه بعد از 31 سال سالم بود
مادر شهيد محمدي ميگفت كه بهنام هر شب به خوابش ميآيد و ميگويد «من از دوستانم جا ماندم، مرا به مسجد سليمان ببريد»؛ به اصرار مادر شهيد، ايشان را سال 90 نبش قبر كردند. با اجازه علما قرار بر اين شد كه پيكر ايشان از محل دفن به مسجد سليمان انتقال پيدا كند.
آيتالله جمي امام جمعه و جناب سروان دهقان با من تماس گرفتند و گفتند شما هم براي مراسم بياييد. بليط هواپيما گرفتم و براي نبش قبرش رفتيم، من و حاج آقا كعبي جلو رفتيم مادرش سمت راست من و پدرش روبروي من قرار داشتند خاك را برداشتند و رسيدند به نزديكي سنگي كه روي جنازه ايشان بود؛ من رفتم جلو و گفتم «بيل را كنار بگذاريد، چون استخوانهاي اين بچه قطعا در اين مدت پوسيده، و اگر تكهاي از اين سنگ روي آنها بيافتد استخوانها از بين ميرود. بگذاريد من با دست خاك را كنار بزنم و استخوانهايش را سالم برداريم».
آرام آرام با دستانمان خاك را كنار زديم و به سنگ رسيديم، وقتي كه سنگ اول را برداشتيم، با پيكر سالم شهيد مواجه شديم، من كه در همان لحظه از حال رفتم، مادرش هم غش كرد؛ باور كردني نبود، انگار كه اين بچه يك دقيقه پيش خوابيده است؛ بعد از 31 سال هنوز زانويش خون ميچكيد.
مادر شهيد محمدي، پيكر نوجوان شهيدش را ساعات زيادي در آغوش خود گرفته بود، و حاضر نبود او را از خود جدا كند؛ او ميگفت «مردم! اين بچه بوي گلاب ميدهد؛ چرا ميخواهيد از من جدايش كنيد؟ مگر نميبينيد كه تمامي اعضايش سالم است؟ پس چرا ميخواهيد او را دفن كنيد؟ مگر شما از دست بچه من سير شدهايد»؛ واقعا صحنهي عجيبي بود.
من سال گذشته مادر بهنام را ديدم؛ به من گفت «جناب سرهنگ! عجب اشتباهي كردم؛ اين بچه قبل از اينكه جايش را عوض كنيم هرشب به خوابم ميآمد و با من حرف ميزد، و ميگفت جايم را عوض كنيد، من از دوستانم دور افتادم ، اما از وقتي كه جايش را تغيير داديم، ديگر مثل قبل به خوابم نميآيد»؛ من به ايشان گفتم «آيا شما ناراحتي كه او خوشحال است»؛ گفت «خوشحالم از اينكه كه او خوشحال است، اما ناراحتم كه چرا هر شب نميبينمش». ما چنين عزيزاني را داشتيم، كه همه بايد قدر اين افراد را بدانيم.]]
منبع : http://www.dsrc.ir/Contents/view.aspx?id=20725
در حالیکه ...
[[ ۱- این فرد فراموش کرده است که آیت الله جمی در سال 86 به رحمت ایزدی پیوست!
و جابجایی قبر از قبرستان قدیمی مسجدسلیمان به محل دفن شهدای گمنام در سال89 (و نه سال 90) روی داده است.
۲- جابجایی قبر شهید محمدی در همان زمان هم با برخی انتقادات و واکنش ها روبرو شده بود اما سرانجام بر نظر مسئولان استانی این جابجایی بگفته آنها بدون نبش قبر و با استفاده از برخی اقدمات منهدسی انجام شد!
۳- این در حالی است که شاهدین عینی این گفته ها را تکذیب می کنند و مادر شهید محمدی نیز در گفتگو با خبرنگار تسنیم از انتشار این مطالب ابراز ناراحتی کرده است. نصرت مظفریزاده مادر این شهید نوجوان است که اکنون ساکن فردیس کرج است. او بعد از شنیدن این خاطرات متوهمانه بسیار ناراحت شده است. میان گفتوگو بارها بغض گلویش را میگیرد و میگوید که کسی نیست تا از او دفاع کند و بگوید همه این حرفها دروغ است.]]
منبع : http://www.tabnak.ir/fa/news/513285/با-احساسات-و-مقدسات-مردم-بازی-نکنید
یعنی این افراد هیچ بوئی از شرف و انسانیت و دین و ایمان و وجدان نبرده اند و بخاطر پست و مقام حاضر هستند هر دروغی بگویند و تن هر مادری را بلرزانند و بر زخم قلب دردمند آنها نمک بپاشند و آنرا بشکند ...
البته بدانید و آگاه باشید که این افراد با جعل چنین دروغ هائی سعی در مدل و الگو سازی برای فریفتن و گول زدن نوجوانان و جوانان و بچه های ۱۲ و ۱۳ ساله دارند تا باز اگر جنگی به همت آخوندها و نیت رهبری آغاز شد , بتوانند از آنها بعنوان گوشت دم توپ استفاده کنند و آنها را برای مقاصد خودشان به کشتن بدهند ...
(( برای آندسته از احمقان و ابلهانی که زود هر چیزی را باور میکنند و آنرا در بوق کرنا کرده و چاپ و نشر میکنند بسیار متاسفم و ننگ بر شما باد ))
بد نیست بدانید که بهنام محمدی در سال ۱۳۵۹ که هنوز بسیج و بسیجی وجود نداشت کشته شد در حالی که در زیر عکسها از او شهید بسیجی یاد میکنند و مینویسند !!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر