وضعیت مجید , فقط نمایانگربی لیاقتی سران جمهوری اسلامی هست و بس
سرگذشت این جوان ۲۶ ساله را بخوانید تا بدانید که تمام حرفهای رهبری و دیگر آخوندهای حاکم جمهوری اسلامی دروغی بی شرمانه ای بیش نیست و حرفها و وعده های آنها جز برای فریفتن گروهی ابله و جاهل که از آنها طرفداری میکنند , نمیباشد.
شرم بر آن کسانی باد که روزگار این جوان تحصیل کرده معلول میبینند و به روی خود نمی آورند وباز هم سنگ این حکومت را به سینه میزنند ...
وضعیت جوانی دستفروش با کارشناسی ارشد
حتما خیلیها هم از کنار این جوان با بیتفاوتی گذر کردهاند و شاید او و بساطش را اصلا ندیدهاند، از گذشتهاش اطلاعی ندارند؛ جوانی که تمام دانش و استعداد ریاضیاش را بعد از 18 سال تحصیل در صفر ضرب کرده و اینک در گوشه خیابان شاهد به تاراج رفتن عمر خود است.
مجید فروغی یک جوان 26 ساله با مدرک کارشناسی ارشد با مدرک کارشناسی ارشد و معدل 24 /17 در رشته ریاضی محض، ناچار است علم و اندوختههای خود را در کنار خیابان و با دستفروشی به حراج بگذارد.
میگوید: «خردادماه به استاندار نامه نوشتم و وقت ملاقات گرفتم، مدیرکل بهزیستی هم در آن ملاقات حضور داشت، استاندار دستور داد که در یکی از مجموعههای علمی و کاربردی بهزیستی شغلی به من بدهند.» مدیرکل بهزیستی در آن جلسه قول مساعد داد ولی وقتی از آن جلسه خارج شدند، همه حرفها به فراموشی سپرده شد.
وی میگوید: «ناچار شدم برای تامین بخشی از هزینههای درمان دستفروشی کنم چون بهزیستی حتی در بخش درمان هم کمک زیادی به من نمیکند» این درحالی است که هزینههای این بیماری بالاست، آنقدر که هزینه یکی از جلسات درمانی 450 هزار تومان است و در این گرانی ناچار شده هر دو سه ماه یکبار به مطب پزشک مراجعه کند، حال آنکه در هفته انجام دو جلسه کاردرمانی برای او لازم است. راه پیشرفت این بیماری را تنها میتوان با کاردرمانی و فیزیوتراپی سد کرد اما هزینه این کار برای مجید کم نیست.
«سه بار به نهاد رهبری نامه دادم،
سه بار به دفتر ریاستجمهوری،
در نهایت همگی مرا به بهزیستی ارجاع دادند و آنها هم کاری نمیکنند، برای گرفتن صد هزار تومان هزینه درمان باید التماسشان کنی و این وضعیت بسیار ناراحتکننده است و ترجیح میدهم سراغشان نروم.»
با این همه مجید تصمیم گرفته که امسال در آزمون دکترای ریاضی شرکت کند. میگوید ثبتنام کردهام تا ببینم خدا چه میخواهد.
با شنیدن این جملات اگر عرق شرم بر پیشانی کسانی که باید کاری کنند و نمیکنند، ننشیند باید به خیلی از معادلات زندگی شک کرد، باید به انسانیت حتی شک کرد.
در این رابطه بیشتر بخوانید: http://www.tabnak.ir/fa/news/482114/%D9%88%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D8%A7-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%AF © www.tabnak.ir
اما تصور نکنید تنها مجید فروغی اینچنین است و روزگارش اینگونه میگذرد ...
نه , به کامنتهای زیر پست اصلی نگاهی بیاندازید و درد همدوره های مجید را از زبان خودشان بشنوید :
حامد : منم ارشد مهندسی صنایع هستم دربازار ابزارتوحسن ابادشاگرد مغازه ام
ناشناس : دانشجوی کارشناسی ارشد شیمی آلی دانشگاه تبریز هستم چنان افسردگی گرفته ام که مپرسید خدا از پدر و مادر و معلمانم که همیشه برای درس خواندنم تشوقم کردند نگذرد!!!!!!!!!!
آرش : من هم دکتری گرفتم در به در دنبال کارم. الان اومدم تهران شاید بتونم یه کار به شرط غذا و جای خواب پیدا کنم. خجالت میکشم به خونمون برگردم.
ناشناس : من ارشد برق دارم و هنوز کار ندارم تازه دنباله زن هم هستم ولی یه قرون هم پول ندارم
آرمان : منم بیکارم. در صنف علافها با مدرک حسابداری که دوزار نمی ارزه. کاش از اول رفته بودیم فن و حرفه ای آموخته بودیم.
آقایان معتقدند که درعلم و پیشرفت علمی در منطقه اول هستند و ودر جهان ششم شدند در حالیکه نمیتوانند از دانش تحصیلکرده های خود استفاده کنند ,
ننگ و شرم بر شما و بر طرفداران ابله شما باد ...
سرگذشت این جوان ۲۶ ساله را بخوانید تا بدانید که تمام حرفهای رهبری و دیگر آخوندهای حاکم جمهوری اسلامی دروغی بی شرمانه ای بیش نیست و حرفها و وعده های آنها جز برای فریفتن گروهی ابله و جاهل که از آنها طرفداری میکنند , نمیباشد.
شرم بر آن کسانی باد که روزگار این جوان تحصیل کرده معلول میبینند و به روی خود نمی آورند وباز هم سنگ این حکومت را به سینه میزنند ...
وضعیت جوانی دستفروش با کارشناسی ارشد
حتما خیلیها هم از کنار این جوان با بیتفاوتی گذر کردهاند و شاید او و بساطش را اصلا ندیدهاند، از گذشتهاش اطلاعی ندارند؛ جوانی که تمام دانش و استعداد ریاضیاش را بعد از 18 سال تحصیل در صفر ضرب کرده و اینک در گوشه خیابان شاهد به تاراج رفتن عمر خود است.
مجید فروغی یک جوان 26 ساله با مدرک کارشناسی ارشد با مدرک کارشناسی ارشد و معدل 24 /17 در رشته ریاضی محض، ناچار است علم و اندوختههای خود را در کنار خیابان و با دستفروشی به حراج بگذارد.
میگوید: «خردادماه به استاندار نامه نوشتم و وقت ملاقات گرفتم، مدیرکل بهزیستی هم در آن ملاقات حضور داشت، استاندار دستور داد که در یکی از مجموعههای علمی و کاربردی بهزیستی شغلی به من بدهند.» مدیرکل بهزیستی در آن جلسه قول مساعد داد ولی وقتی از آن جلسه خارج شدند، همه حرفها به فراموشی سپرده شد.
وی میگوید: «ناچار شدم برای تامین بخشی از هزینههای درمان دستفروشی کنم چون بهزیستی حتی در بخش درمان هم کمک زیادی به من نمیکند» این درحالی است که هزینههای این بیماری بالاست، آنقدر که هزینه یکی از جلسات درمانی 450 هزار تومان است و در این گرانی ناچار شده هر دو سه ماه یکبار به مطب پزشک مراجعه کند، حال آنکه در هفته انجام دو جلسه کاردرمانی برای او لازم است. راه پیشرفت این بیماری را تنها میتوان با کاردرمانی و فیزیوتراپی سد کرد اما هزینه این کار برای مجید کم نیست.
«سه بار به نهاد رهبری نامه دادم،
سه بار به دفتر ریاستجمهوری،
در نهایت همگی مرا به بهزیستی ارجاع دادند و آنها هم کاری نمیکنند، برای گرفتن صد هزار تومان هزینه درمان باید التماسشان کنی و این وضعیت بسیار ناراحتکننده است و ترجیح میدهم سراغشان نروم.»
با این همه مجید تصمیم گرفته که امسال در آزمون دکترای ریاضی شرکت کند. میگوید ثبتنام کردهام تا ببینم خدا چه میخواهد.
با شنیدن این جملات اگر عرق شرم بر پیشانی کسانی که باید کاری کنند و نمیکنند، ننشیند باید به خیلی از معادلات زندگی شک کرد، باید به انسانیت حتی شک کرد.
در این رابطه بیشتر بخوانید: http://www.tabnak.ir/fa/news/482114/%D9%88%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D8%A7-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%AF © www.tabnak.ir
اما تصور نکنید تنها مجید فروغی اینچنین است و روزگارش اینگونه میگذرد ...
نه , به کامنتهای زیر پست اصلی نگاهی بیاندازید و درد همدوره های مجید را از زبان خودشان بشنوید :
حامد : منم ارشد مهندسی صنایع هستم دربازار ابزارتوحسن ابادشاگرد مغازه ام
ناشناس : دانشجوی کارشناسی ارشد شیمی آلی دانشگاه تبریز هستم چنان افسردگی گرفته ام که مپرسید خدا از پدر و مادر و معلمانم که همیشه برای درس خواندنم تشوقم کردند نگذرد!!!!!!!!!!
آرش : من هم دکتری گرفتم در به در دنبال کارم. الان اومدم تهران شاید بتونم یه کار به شرط غذا و جای خواب پیدا کنم. خجالت میکشم به خونمون برگردم.
ناشناس : من ارشد برق دارم و هنوز کار ندارم تازه دنباله زن هم هستم ولی یه قرون هم پول ندارم
آرمان : منم بیکارم. در صنف علافها با مدرک حسابداری که دوزار نمی ارزه. کاش از اول رفته بودیم فن و حرفه ای آموخته بودیم.
آقایان معتقدند که درعلم و پیشرفت علمی در منطقه اول هستند و ودر جهان ششم شدند در حالیکه نمیتوانند از دانش تحصیلکرده های خود استفاده کنند ,
ننگ و شرم بر شما و بر طرفداران ابله شما باد ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر