بامداد خمار دهه فجر
هر عیش و مستی شبانه را بامداد خماری هست .
واین آقایان که از شادی و مستی دهه فجرشان میگویند هرگز از خماری و خمودی فردای آن نمیگویند و هیچ سخنی بر زبان نمی آورند .
باید قبول کنیم که انقلاب اسلامی واقعی از شب ٢٦ بهمن و از پشت بام مدرسه رفاه و با اعدام چهار افسر بلند پایه رژیم گذشته آغاز شد و خمینی در یک نطق تلویزیونی در تاریخ ۱۳فروردین ۱۳۵۸ یعنی فردای روز رفراندم جمهوری اسلامی که هنوز مهر برگه های انتخابات خشک نشده بود و جوهر استامپ انگشت مردم پاک نگشته بود , با اعدام های بی حساب و کتاب آنرا به ملت خمار از مستی شراب جهل ایران ابلاغ و تفهیم کرد و چنین گفت :
[[ خمینی به انتقادات از دادگاه انقلاب چنین پاسخ داد:
"حقوق بشر اقتضا میکند که ما آنها را همان روز اول کشته باشیم برای اینکه مجرمند، و معلوم است که اینها مجرم هستند.
آنکه باید برای او وکیل گرفت، آنکه باید به ادعای او گوش کرد، او متهم است نه مجرم.
اینها متهم نیستند، اینها مجرم هستند.
اینها اشخاصی بودند که در خیابانها مردم را کشته اند، زجر دادند…
ما در عین حال که اینها را ـ همه را ـ مجرم میدانیم و باید فقط هویت اینها ثابت بشود و آنها را باید همین که هویتشان ثابت شد کشت"]]
و چنان مجرمی گفت که مردم شبانه هر چیزی مثل بشقاب و نعلبکی هائی که نشانی از حکومت پهلوی و یا تاج شاه و یا پیپ هویدا و یا حتی عکس گوگوش و سید کریم داشت را هم شکستند و خرد کردند و یا در جوی آب ریختند و یا در باغچه خانه شان دفن کردند...
بله امام مهربان و عادل و عاقل و فهمیده , تیغ را به دست زنگی مست داد و حتی کسانی را که با تهمت یک شخص مغرض به کمیته و دادگاه انقلاب معرفی میشد را مجرم نامید و فقط احراز هویت آنها را برای تحویل جسد و گرفتن پول گلوله از خانواده هایشان کافی دانست...
و آن طلبکاری که با تهمت ضدانقلاب و فحش دادن به آقای بدهکارش و آن پسر کفتر بازی که با درخواست مادرش برای زهر چشم گرفتن به کمیته بردند و آن کارمند ساده ای که فقط بخاطر داشتن عکسی با هویدا در هنگام دادن ترفیع و یا جایزه انداخته بود , را مجرم شناختند و به جوخه های اعدام شیخ صادق خلخالی دیوانه سپردند و کشتند ...
ولی خمینی به این هم راضی نشد و در سخنرانی برای دانشجویان و دانش آموزان از آنها خواست که اگر معلمش و یا پدر و مادر و فامیل ها و همسایه ها هم حرفی و یا مطلبی بر علیه جمهوری اسلامی گفتند سریعا آنرا به برادران کمیته و یا انجمن اسلامی گزارش دهند تا هیچ مجرمی از چنگال عدالت اسلامی او و خلخالی نتواند جان سالم بدر ببرد !
تا ایجاد پستهای ایست بازرسی محلی با نوجوانانی که عشق اسلحه و تیراندازی خفه شان کرده بود با سرپرستی کسانیکه تا دیروز یکی از لاتها و اراذ ل محله بحساب می آمدند چنان مستی و خماری را با هم از کله مردم پراند و ترس را جایگزین آن کرد که ترس حاصله هنوز در وجود فرزندان و نوه های آنها نیز قابل مشاهده هست ...
هر عیش و مستی شبانه را بامداد خماری هست .
واین آقایان که از شادی و مستی دهه فجرشان میگویند هرگز از خماری و خمودی فردای آن نمیگویند و هیچ سخنی بر زبان نمی آورند .
باید قبول کنیم که انقلاب اسلامی واقعی از شب ٢٦ بهمن و از پشت بام مدرسه رفاه و با اعدام چهار افسر بلند پایه رژیم گذشته آغاز شد و خمینی در یک نطق تلویزیونی در تاریخ ۱۳فروردین ۱۳۵۸ یعنی فردای روز رفراندم جمهوری اسلامی که هنوز مهر برگه های انتخابات خشک نشده بود و جوهر استامپ انگشت مردم پاک نگشته بود , با اعدام های بی حساب و کتاب آنرا به ملت خمار از مستی شراب جهل ایران ابلاغ و تفهیم کرد و چنین گفت :
[[ خمینی به انتقادات از دادگاه انقلاب چنین پاسخ داد:
"حقوق بشر اقتضا میکند که ما آنها را همان روز اول کشته باشیم برای اینکه مجرمند، و معلوم است که اینها مجرم هستند.
آنکه باید برای او وکیل گرفت، آنکه باید به ادعای او گوش کرد، او متهم است نه مجرم.
اینها متهم نیستند، اینها مجرم هستند.
اینها اشخاصی بودند که در خیابانها مردم را کشته اند، زجر دادند…
ما در عین حال که اینها را ـ همه را ـ مجرم میدانیم و باید فقط هویت اینها ثابت بشود و آنها را باید همین که هویتشان ثابت شد کشت"]]
و چنان مجرمی گفت که مردم شبانه هر چیزی مثل بشقاب و نعلبکی هائی که نشانی از حکومت پهلوی و یا تاج شاه و یا پیپ هویدا و یا حتی عکس گوگوش و سید کریم داشت را هم شکستند و خرد کردند و یا در جوی آب ریختند و یا در باغچه خانه شان دفن کردند...
بله امام مهربان و عادل و عاقل و فهمیده , تیغ را به دست زنگی مست داد و حتی کسانی را که با تهمت یک شخص مغرض به کمیته و دادگاه انقلاب معرفی میشد را مجرم نامید و فقط احراز هویت آنها را برای تحویل جسد و گرفتن پول گلوله از خانواده هایشان کافی دانست...
و آن طلبکاری که با تهمت ضدانقلاب و فحش دادن به آقای بدهکارش و آن پسر کفتر بازی که با درخواست مادرش برای زهر چشم گرفتن به کمیته بردند و آن کارمند ساده ای که فقط بخاطر داشتن عکسی با هویدا در هنگام دادن ترفیع و یا جایزه انداخته بود , را مجرم شناختند و به جوخه های اعدام شیخ صادق خلخالی دیوانه سپردند و کشتند ...
ولی خمینی به این هم راضی نشد و در سخنرانی برای دانشجویان و دانش آموزان از آنها خواست که اگر معلمش و یا پدر و مادر و فامیل ها و همسایه ها هم حرفی و یا مطلبی بر علیه جمهوری اسلامی گفتند سریعا آنرا به برادران کمیته و یا انجمن اسلامی گزارش دهند تا هیچ مجرمی از چنگال عدالت اسلامی او و خلخالی نتواند جان سالم بدر ببرد !
تا ایجاد پستهای ایست بازرسی محلی با نوجوانانی که عشق اسلحه و تیراندازی خفه شان کرده بود با سرپرستی کسانیکه تا دیروز یکی از لاتها و اراذ ل محله بحساب می آمدند چنان مستی و خماری را با هم از کله مردم پراند و ترس را جایگزین آن کرد که ترس حاصله هنوز در وجود فرزندان و نوه های آنها نیز قابل مشاهده هست ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر