نسل خود سوخته یا نسل خود ساخته ؟
اصطلاح نسل سوخته را بارها شنیده ایم و آنرا کاملا مصداق روزگار خود و نسل خودمان میدانیم .
اما این اصطلاح بیشتر بخاطر کلمه( سوخته ) که نشانگر سوختن و از بین رفتن است دارای بارمنفی سنگینی میباشد و در انسان ایجاد دلسردی و ناامیدی میکند و کسیکه خودش را سوخته بداند قطعا خود را یک بازنده میبیند و تصور میکند.
یک نسل سوخته ای چون زندگی خود را سوخته و نابود شده میبیند بطور ناخودآگاه دیگر دارای آن حساسیت و شور و نشاط و امید که لازمه یک زندگی درست میباشد نیست و این شروط اساسی را در وجودش و زندگی اش نمیبیند و خود را فاقد آن میداند .
او روزهای عمر خود را با بی تفاوتی سپری میکند و تنها به غوطه خوردن در خاطرات گذشته خود دلخوش است و با اندوه وغم حاصل از باور آن , که با گذشت زمان بدان خو کرده به یک نوع همزیستی مسالمت آمیز میرسد و با روحیه یک بازنده و اسیر بی چون چرای تقدیر و سرنوشت تا سر رسیدن موعد مقرر مرگ خودش به زندگی ادامه میدهد...
اما آیا براستی چنین است و واقعا این تصور درست میباشد ؟
آیا هیچ روزنه و راه دیگری نیست و وجود ندارد ؟
آیا نمیتوان با گشودن دردیگری پیوند خود را با آن گذشته گسست و برید وبا داشتن هدفی به آینده امیدوار بود ؟
آیا تمام آن گذشته تلخ و سیاه بود و هیچ نکته مثبتی در خود نداشت ؟
آیا تجربیات حاصل از آن دوران سخت به هیچ کار نمی آید و بدردی نمیخورد ؟
آیا حتی برای پیشگیری از تکرار آن برای نسلهای بعدی هم قابل انتقال نیست و ارزش آنرا ندارد ؟
آیا تمام جوانب و اطراف آنرا دیده و در مورد آن درست نتیجه گیری کرده ایم ؟
شاید بسیاری از محکوم شدگان یک نسل سوخته نمیدانند که این تنها یک روی سکه و فقط نیمه خالی لیوان است که دیده اند و میبینند !
بی گمان اگر به روی دیگر سکه و نیمه پر لیوان اصطلاح( نسل سوخته ) نگاه کنیم به اصطلاح ( نسل خودساخته ) برمیخوریم وآنرا خواهیم دید.
و زمانی بدرستی این مطلب و خودساخته بودن خودمان پی خواهیم برد که همه استعدادها و تمام توانائی های خود را که برای گذراندن و فرار از خطرات و حوادث آن دوران و تلاش برای زنده ماندن بروز داده ایم استفاده کرده ایم , یک به یک آنها را بیاد بیاوریم و با نگاهی مثبت و با روشنبینی و واقعگرایانه مرور کنیم .
تا بیاد بیاوریم :
چگونه آن ناملایمات را گذراندیم ؟
چطور آن سختی ها را تحمل کردیم ؟
چگونه بر یاس و ناامیدی غلبه کردیم ؟
چگونه فقط به یاری خودمان از خطرات و سوانح در امان ماندیم ؟
چطور خود را از لهیب آتش جنگ محافظت کردیم ؟
چند بار خود را از چنگ مرگ رهاندیم و گریختیم ؟؟
چگونه با چند روز گرسنگی و تشنگی دست و پنجه نرم کردیم ؟
چطور آنهمه نداری و کمبود را از سر گذراندیم ؟
چگونه از کمترین وسایل و امکانات بیشترین بهره را بردیم ؟
چگونه خودمان را با شرایط وفق دادیم ؟
و چگونه یکه و تنها خود را ساختیم و پروردیم که توانستیم از آن دوران بگذرانیم و
از آن مهلکه جان سالم بدر ببریم ؟
آیا ما از سرگذشت و عاقبت نسل های سوخته دیگر کشورها مطلع و آگاه هستیم ؟
آیا میدانیم که ما تجربیاتی داریم که بسیاری از انسانها شرایط و موقعیت بدست آوردن آنرا نداشتند و ندارند ؟
آیا میدانیم که دیگران با دیده تحسین و احترام به ما مینگرند ؟
آیا میدانیم که ما به هیچکس بدهکار نیستیم و منتی از هیچکس بر سر نداریم؟
آیا میدانیم که ما طلبکار واقعی هستیم و میتوانیم باقیمانده حق خود را طلب کنیم ؟
آیا میدانیم که قدرت آن تجارب بسیار زیاد و شگفت انگیز است ؟
آیا میدانیم که ما قهرمان تحمل سختی ها و گذراندن آن میباشیم ؟
آیا میدانیم که ما کامل نسوختیم و هنوز جا برای سوختن کامل داریم ؟
آیا میدانیم که میتوانیم چاره ساز و راهگشای نسل های بعدی باشیم ؟
آیا میدانیم که میتوانیم جان خود را نه برای کشتن دشمن بلکه اینبار برای سعادت فرزندانمان فدا کنیم ؟
آیا میدانیم که از ما دیگر گذشت ولی برای آنها هنوز فرصتی باقی مانده است ؟
آیا میدانیم که فقط ما هستیم که میتوانیم شرایط را دگرگون و متحول کنیم ؟
آیا میدانیم که میتوانیم به انتظار مرگ ننشینیم و به استقبال آن برویم ؟
آیا میدانیم که باقی گذاشتن همین وضعیت برای آیندگان بزرگترین خیانت ماست؟
آیا میدانیم که تنها راه برای تباه نشدن آن همه زحمات و بیهوده نبودن زجر و رنج و تحمل آن همه سختی ها , سوختن کامل ما در ازای باقی ماندن یاد و نام نیکی از ما میباشد و هست؟
آیا میدانیم که ما , ما نسل سوخته واقعا به هیچ چیز دلبستگی و حقیقتا هیچ چیز برای از دست دادن نداریم ؟
آیا میدانیم که بدنیا آمدنمان و زندگی کردنمان به میل خودمان نبود اما رفتن و انتخاب یک رفتن پرافتخار بدست خودمان است ؟
اگر اینها را بدانیم ترس و وحشت از بیهوده زنده ماندن و و هراس از سرشکسته مردن و رفتن , بی تردید مابقی این عمر نکبت و این زندگی خفت بار ما را تبدیل به یک جهنم واقعی میکند...
و باید بدانیم که فقط یکبار و انهم فقط این یکبار هست که انتخاب راه کاملا به دست ما و به دلخواه و تنها به میل و سلیقه خود ماست .//
اصطلاح نسل سوخته را بارها شنیده ایم و آنرا کاملا مصداق روزگار خود و نسل خودمان میدانیم .
اما این اصطلاح بیشتر بخاطر کلمه( سوخته ) که نشانگر سوختن و از بین رفتن است دارای بارمنفی سنگینی میباشد و در انسان ایجاد دلسردی و ناامیدی میکند و کسیکه خودش را سوخته بداند قطعا خود را یک بازنده میبیند و تصور میکند.
یک نسل سوخته ای چون زندگی خود را سوخته و نابود شده میبیند بطور ناخودآگاه دیگر دارای آن حساسیت و شور و نشاط و امید که لازمه یک زندگی درست میباشد نیست و این شروط اساسی را در وجودش و زندگی اش نمیبیند و خود را فاقد آن میداند .
او روزهای عمر خود را با بی تفاوتی سپری میکند و تنها به غوطه خوردن در خاطرات گذشته خود دلخوش است و با اندوه وغم حاصل از باور آن , که با گذشت زمان بدان خو کرده به یک نوع همزیستی مسالمت آمیز میرسد و با روحیه یک بازنده و اسیر بی چون چرای تقدیر و سرنوشت تا سر رسیدن موعد مقرر مرگ خودش به زندگی ادامه میدهد...
اما آیا براستی چنین است و واقعا این تصور درست میباشد ؟
آیا هیچ روزنه و راه دیگری نیست و وجود ندارد ؟
آیا نمیتوان با گشودن دردیگری پیوند خود را با آن گذشته گسست و برید وبا داشتن هدفی به آینده امیدوار بود ؟
آیا تمام آن گذشته تلخ و سیاه بود و هیچ نکته مثبتی در خود نداشت ؟
آیا تجربیات حاصل از آن دوران سخت به هیچ کار نمی آید و بدردی نمیخورد ؟
آیا حتی برای پیشگیری از تکرار آن برای نسلهای بعدی هم قابل انتقال نیست و ارزش آنرا ندارد ؟
آیا تمام جوانب و اطراف آنرا دیده و در مورد آن درست نتیجه گیری کرده ایم ؟
شاید بسیاری از محکوم شدگان یک نسل سوخته نمیدانند که این تنها یک روی سکه و فقط نیمه خالی لیوان است که دیده اند و میبینند !
بی گمان اگر به روی دیگر سکه و نیمه پر لیوان اصطلاح( نسل سوخته ) نگاه کنیم به اصطلاح ( نسل خودساخته ) برمیخوریم وآنرا خواهیم دید.
و زمانی بدرستی این مطلب و خودساخته بودن خودمان پی خواهیم برد که همه استعدادها و تمام توانائی های خود را که برای گذراندن و فرار از خطرات و حوادث آن دوران و تلاش برای زنده ماندن بروز داده ایم استفاده کرده ایم , یک به یک آنها را بیاد بیاوریم و با نگاهی مثبت و با روشنبینی و واقعگرایانه مرور کنیم .
تا بیاد بیاوریم :
چگونه آن ناملایمات را گذراندیم ؟
چطور آن سختی ها را تحمل کردیم ؟
چگونه بر یاس و ناامیدی غلبه کردیم ؟
چگونه فقط به یاری خودمان از خطرات و سوانح در امان ماندیم ؟
چطور خود را از لهیب آتش جنگ محافظت کردیم ؟
چند بار خود را از چنگ مرگ رهاندیم و گریختیم ؟؟
چگونه با چند روز گرسنگی و تشنگی دست و پنجه نرم کردیم ؟
چطور آنهمه نداری و کمبود را از سر گذراندیم ؟
چگونه از کمترین وسایل و امکانات بیشترین بهره را بردیم ؟
چگونه خودمان را با شرایط وفق دادیم ؟
و چگونه یکه و تنها خود را ساختیم و پروردیم که توانستیم از آن دوران بگذرانیم و
از آن مهلکه جان سالم بدر ببریم ؟
آیا ما از سرگذشت و عاقبت نسل های سوخته دیگر کشورها مطلع و آگاه هستیم ؟
آیا میدانیم که ما تجربیاتی داریم که بسیاری از انسانها شرایط و موقعیت بدست آوردن آنرا نداشتند و ندارند ؟
آیا میدانیم که دیگران با دیده تحسین و احترام به ما مینگرند ؟
آیا میدانیم که ما به هیچکس بدهکار نیستیم و منتی از هیچکس بر سر نداریم؟
آیا میدانیم که ما طلبکار واقعی هستیم و میتوانیم باقیمانده حق خود را طلب کنیم ؟
آیا میدانیم که قدرت آن تجارب بسیار زیاد و شگفت انگیز است ؟
آیا میدانیم که ما قهرمان تحمل سختی ها و گذراندن آن میباشیم ؟
آیا میدانیم که ما کامل نسوختیم و هنوز جا برای سوختن کامل داریم ؟
آیا میدانیم که میتوانیم چاره ساز و راهگشای نسل های بعدی باشیم ؟
آیا میدانیم که میتوانیم جان خود را نه برای کشتن دشمن بلکه اینبار برای سعادت فرزندانمان فدا کنیم ؟
آیا میدانیم که از ما دیگر گذشت ولی برای آنها هنوز فرصتی باقی مانده است ؟
آیا میدانیم که فقط ما هستیم که میتوانیم شرایط را دگرگون و متحول کنیم ؟
آیا میدانیم که میتوانیم به انتظار مرگ ننشینیم و به استقبال آن برویم ؟
آیا میدانیم که باقی گذاشتن همین وضعیت برای آیندگان بزرگترین خیانت ماست؟
آیا میدانیم که تنها راه برای تباه نشدن آن همه زحمات و بیهوده نبودن زجر و رنج و تحمل آن همه سختی ها , سوختن کامل ما در ازای باقی ماندن یاد و نام نیکی از ما میباشد و هست؟
آیا میدانیم که ما , ما نسل سوخته واقعا به هیچ چیز دلبستگی و حقیقتا هیچ چیز برای از دست دادن نداریم ؟
آیا میدانیم که بدنیا آمدنمان و زندگی کردنمان به میل خودمان نبود اما رفتن و انتخاب یک رفتن پرافتخار بدست خودمان است ؟
اگر اینها را بدانیم ترس و وحشت از بیهوده زنده ماندن و و هراس از سرشکسته مردن و رفتن , بی تردید مابقی این عمر نکبت و این زندگی خفت بار ما را تبدیل به یک جهنم واقعی میکند...
و باید بدانیم که فقط یکبار و انهم فقط این یکبار هست که انتخاب راه کاملا به دست ما و به دلخواه و تنها به میل و سلیقه خود ماست .//
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر