مستند انقلاب ٥٧ از تلویزیون من و تو - ٥
من تا حالا فکر میکردم خمینی قبل از آمدنش فقط هیچی بزرگ را گفته ...!!
ولی در این قسمت متوجه شدم که معذرت خواهی هم بلد بود و بخاطر ٤ ماه اقامت در نوفل لوشاتو طی نامه ای که یزدی قرائت کرد حتی از تیر چراغ برق و گاو و گوسفندهای فرانسه هم بخاطر زحمت ها و آزارها عذر خواهی کرد و حلالیت طلبید!
فقط نمیدانم چرا در مدت ده سالی که این همه صدمه و آزار و زحمت و زیان به ما رساند حتی یک عذرخواهی خشک و خالی هم که نکرد , هیچ بلکه انگار دوقورت نیمش هم باقی بود!
قیافه قطب زاده هم بسیار دیدنی هست وقتی خمینی با یکی از آن لبخند خوشگل هاش برای بار دوم به او آن هیچ معروف را میگوید ....
اگر بجای قطب زاده بودم , همانجا میرفتم کابین خلبان و میگفتم که برگرد , همین هیچ حتی برای کاظم آقا بقال هم کافی بود که بفهمد چه هیولائی میخواهد به ایران بازگردد .
با دیدن صحنه حمله مردم امام ندیده به هلی کوپتر و کشیدن قمه و شمشیر و کمربند و تمرین کتک زدن مردم ازهمان زمان و با نهادن خمینی در عقب آمبولانس و طی ٣٠ متر راه تا رساندن و سوار کردنش به هلی کوپتر این شک در ذهن قوت میگیرد که چطور زمانیکه ماشین بلیزر حامل او در مسیر بهشت زهرا که در محاصره مردم بود و موتور سوزاند , بدون چنین صحنه هایی و بدون هیچ مشکل و برخوردی , چگونه خمینی سوار هلی کوپتر شد و باقی مسیر را تا بهشت زهرا صحیح و سالم طی کرد ؟
آیا مردم آنجا با مردم بهشت زهرا جنسشان فرق میکرد و آدمتر بودند ؟
سو استفاده بسیار دیدنی و بجا آخوند ها از عادت مردم در دسته بندی و شکل گیری و اطاعت و حرف شنوی که از میراث چند صد ساله مراسم محرم و عاشورا بود , که تمام زمینه ها را برای برای تثبیت قدرت و خودنشان دادن و پوز دیگران را زدن برای آنها مهیا و فراهم نموده بود و آنها با زرنگی از این عادت پاوولفی تمام حرکتهای مردم را به نفع خودشان ضبط و ثبت کردند.
عادتی که برای ما فقط حضوردر یک مراسم مذهبی و عزاداری
بود و هست , اینگونه آفت جان ما شد و ثمره خودش را نشان داد.
نمیدانم همان ابر و باد و مه و خورشید و فلکی که دست در دست هم نهادند تا این بلا بر سر مردم ایران نازل کنند , مسبب انتخاب بازرگان شد , یا تیزهوشی روح الله خمینی و یا عشق قدرت خود ملی ها و یا آن جبران میکنم تلفنی خمینی در فرانسه به بازرگان , هر چه بود بی تردید قبول این مقام توسط بازرگان دقیقا تایید فرمان صدور فتوای قتل و در حکم همان گلوله های ستاننده جان شاهپور بختیار بود.
و در واقع برای اولین بار شاهپور بختیار را بازرگان با قبول حکم نخست وزیری و دستبوسی خمینی ترور کرد و کشت .
با دیدن قیافه و طرز حرف زدن و پختگی سخنان و هوشیاری بختیار در تمام مذاکرات و مصاحبه ها , فکر میکنم تهمت اعتیاد او هم کار همین آخوند ها بودهاست .
ولی خبط بختیار در انحلال ساواکی که ما هیچ کار و اثری از آنها در کل این مجموعه ندیدیم , یک اشتباه بسیار بزرگ و فاحش است و با دیدن دیگر کارها و آگاهی بختیار از استفاده از زور و ترس و وحشت برای ثبات جایگاه خودش این حرکت بسیار مشکوک و حیرت آور است , چه کسی در یک بلبشوی سیاسی و اجتماعی سازمان امنیت کشور را منحل میکند ؟
خیلی جالب است بدانیم که این جمله (( آن ممه را لولو برد )) اولین بار در سیاست ایران توسط مهدی بازرگان گفته شده بود و سپس احمدی نژاد آنرا تکرار و بیان کرد !!
تا بحال تصور میکردم که خمینی واقعا نترس و شجاع بود و هرگز در عمرش نترسیده و ترس در قاموس او بی معناست و اگر هم بترسد آنرا در چهره همیشه اخم آلود خودش بروز نمیدهد , ولی بقدری حادثه ٢١ بهمن غیر منتظره بود که در فیلم دستپاچگی و نگرانی عمیق و ترس شدید , کاملا در چهره و رفتار او مشخص است و هنگام ورود به اتاق تا چند لحظه نمیداند که چه باید بکند و با توجه به قفل شدن دوربین بر روی او میرود و مضطرب مینشیند .
ملی مذهبی ها و مدعیان ملی بودن و ملی گراها نشان دادند که حتی از آخوند ها هم ترسو تر و بزدل تر و محتاط تر و بی وطن تر هستند , شما دقت کنید در یکی از درگیری ها شما حتی یکی از آنها را که پشت بشکه ای قایم شده باشد را هم نمیبینید و نیستند , در هیچ صحنه ای حتی پوکه یک گلوله هم در دستان آنها دیده نمیشود و انگار همه آنها از بیست بهمن تا سی بهمن مرخصی دسته جمعی رفته بودند و وطن بی وطن و کون لق ملت هم کردند ...
ولی بسیاری از آخوند ها را بغیر از هادی غفاری دیوانه میبینیم که حتی برای سیاهبازی هم که شده در خیابان هستند و اسلحه در دست دارند !!
بعد آقایان ادعا میکنند که انقلاب منحرف شد و یکهو پیچید در کوچه خمینی ...
که همین دلیل برای تودهنی زدن به آنها کافی بود ولی دیدیم که حتی تحمل تودهنی را هم نداشتند مانند بچه ها قهر کردند و رفتند و فکر کردند خمینی بعد از ظهر دم در خانه هایشان می آید و بستنی می آورد و منتشان را میکشد که زهی خیال باطل...
بدا بحال آن نظامی قسم خورده ای که نان کس دیگر را بخورد ولی جلوی یکی دیگر رژه اش را برود و به او سلام نظامی بدهد .
این ننگ هیچگاه از دامن همافران و نیروی هوائی ارتش پاک نخواهد شد.
جو گیر شدن و آرتیست بازی مردم ایران در دنیا بینظیر و نمونه است , هیچ مردمی در دنیا نمیتوانند که در چنین زمان کوتاهی جو گیر بشوند و چهره عوض کنند و هیچ ملتی در دنیا نیست که برای شخصی که نمیشناسدش و در ماه دنبال عکس او میگردد بگوید , عزیزم , بگو تا خون بریزم ...
ملتی که حتی فهم و شعور خراب نکردن و نشکستن و به آتش نکشیدن اموال عمومی را که مال خودشان هست را هم نمیدانند , تا عزیزم شان به آنها فتوا دهد و افسار آنها را بگیرد و .بکشد!
هیچ اما و اگری برای توجیه و یا تحلیل این طغیان جهل که نام انقلاب بر آن نهادند نمیتوان کرد و نشاید , گوئی باید چنین میشد و باید این جماعت مانند بختک بر وطن می افتادند و باید ملت ایران این شورش کور و این جنگ و این بدبختی را میدیدند و میکشیدند و با دست خود گور خود را میکندند .
فقط گاهی آرزو میکنم و میخواستم که :
ایکاش لااقل عقل ما مردم به چشمانمان بود تا فقط فرق بین تاج و عمامه را میدیدیم و میفهمیدیم.
ز شورش به بلوا در سال هفت
شه و تاج و تختی که بر باد رفت
ز شاهی و شاهان نمانده است یاد
سبک که بماند و گندم ببرده است باد
من تا حالا فکر میکردم خمینی قبل از آمدنش فقط هیچی بزرگ را گفته ...!!
ولی در این قسمت متوجه شدم که معذرت خواهی هم بلد بود و بخاطر ٤ ماه اقامت در نوفل لوشاتو طی نامه ای که یزدی قرائت کرد حتی از تیر چراغ برق و گاو و گوسفندهای فرانسه هم بخاطر زحمت ها و آزارها عذر خواهی کرد و حلالیت طلبید!
فقط نمیدانم چرا در مدت ده سالی که این همه صدمه و آزار و زحمت و زیان به ما رساند حتی یک عذرخواهی خشک و خالی هم که نکرد , هیچ بلکه انگار دوقورت نیمش هم باقی بود!
قیافه قطب زاده هم بسیار دیدنی هست وقتی خمینی با یکی از آن لبخند خوشگل هاش برای بار دوم به او آن هیچ معروف را میگوید ....
اگر بجای قطب زاده بودم , همانجا میرفتم کابین خلبان و میگفتم که برگرد , همین هیچ حتی برای کاظم آقا بقال هم کافی بود که بفهمد چه هیولائی میخواهد به ایران بازگردد .
با دیدن صحنه حمله مردم امام ندیده به هلی کوپتر و کشیدن قمه و شمشیر و کمربند و تمرین کتک زدن مردم ازهمان زمان و با نهادن خمینی در عقب آمبولانس و طی ٣٠ متر راه تا رساندن و سوار کردنش به هلی کوپتر این شک در ذهن قوت میگیرد که چطور زمانیکه ماشین بلیزر حامل او در مسیر بهشت زهرا که در محاصره مردم بود و موتور سوزاند , بدون چنین صحنه هایی و بدون هیچ مشکل و برخوردی , چگونه خمینی سوار هلی کوپتر شد و باقی مسیر را تا بهشت زهرا صحیح و سالم طی کرد ؟
آیا مردم آنجا با مردم بهشت زهرا جنسشان فرق میکرد و آدمتر بودند ؟
سو استفاده بسیار دیدنی و بجا آخوند ها از عادت مردم در دسته بندی و شکل گیری و اطاعت و حرف شنوی که از میراث چند صد ساله مراسم محرم و عاشورا بود , که تمام زمینه ها را برای برای تثبیت قدرت و خودنشان دادن و پوز دیگران را زدن برای آنها مهیا و فراهم نموده بود و آنها با زرنگی از این عادت پاوولفی تمام حرکتهای مردم را به نفع خودشان ضبط و ثبت کردند.
عادتی که برای ما فقط حضوردر یک مراسم مذهبی و عزاداری
بود و هست , اینگونه آفت جان ما شد و ثمره خودش را نشان داد.
نمیدانم همان ابر و باد و مه و خورشید و فلکی که دست در دست هم نهادند تا این بلا بر سر مردم ایران نازل کنند , مسبب انتخاب بازرگان شد , یا تیزهوشی روح الله خمینی و یا عشق قدرت خود ملی ها و یا آن جبران میکنم تلفنی خمینی در فرانسه به بازرگان , هر چه بود بی تردید قبول این مقام توسط بازرگان دقیقا تایید فرمان صدور فتوای قتل و در حکم همان گلوله های ستاننده جان شاهپور بختیار بود.
و در واقع برای اولین بار شاهپور بختیار را بازرگان با قبول حکم نخست وزیری و دستبوسی خمینی ترور کرد و کشت .
با دیدن قیافه و طرز حرف زدن و پختگی سخنان و هوشیاری بختیار در تمام مذاکرات و مصاحبه ها , فکر میکنم تهمت اعتیاد او هم کار همین آخوند ها بودهاست .
ولی خبط بختیار در انحلال ساواکی که ما هیچ کار و اثری از آنها در کل این مجموعه ندیدیم , یک اشتباه بسیار بزرگ و فاحش است و با دیدن دیگر کارها و آگاهی بختیار از استفاده از زور و ترس و وحشت برای ثبات جایگاه خودش این حرکت بسیار مشکوک و حیرت آور است , چه کسی در یک بلبشوی سیاسی و اجتماعی سازمان امنیت کشور را منحل میکند ؟
خیلی جالب است بدانیم که این جمله (( آن ممه را لولو برد )) اولین بار در سیاست ایران توسط مهدی بازرگان گفته شده بود و سپس احمدی نژاد آنرا تکرار و بیان کرد !!
تا بحال تصور میکردم که خمینی واقعا نترس و شجاع بود و هرگز در عمرش نترسیده و ترس در قاموس او بی معناست و اگر هم بترسد آنرا در چهره همیشه اخم آلود خودش بروز نمیدهد , ولی بقدری حادثه ٢١ بهمن غیر منتظره بود که در فیلم دستپاچگی و نگرانی عمیق و ترس شدید , کاملا در چهره و رفتار او مشخص است و هنگام ورود به اتاق تا چند لحظه نمیداند که چه باید بکند و با توجه به قفل شدن دوربین بر روی او میرود و مضطرب مینشیند .
ملی مذهبی ها و مدعیان ملی بودن و ملی گراها نشان دادند که حتی از آخوند ها هم ترسو تر و بزدل تر و محتاط تر و بی وطن تر هستند , شما دقت کنید در یکی از درگیری ها شما حتی یکی از آنها را که پشت بشکه ای قایم شده باشد را هم نمیبینید و نیستند , در هیچ صحنه ای حتی پوکه یک گلوله هم در دستان آنها دیده نمیشود و انگار همه آنها از بیست بهمن تا سی بهمن مرخصی دسته جمعی رفته بودند و وطن بی وطن و کون لق ملت هم کردند ...
ولی بسیاری از آخوند ها را بغیر از هادی غفاری دیوانه میبینیم که حتی برای سیاهبازی هم که شده در خیابان هستند و اسلحه در دست دارند !!
بعد آقایان ادعا میکنند که انقلاب منحرف شد و یکهو پیچید در کوچه خمینی ...
که همین دلیل برای تودهنی زدن به آنها کافی بود ولی دیدیم که حتی تحمل تودهنی را هم نداشتند مانند بچه ها قهر کردند و رفتند و فکر کردند خمینی بعد از ظهر دم در خانه هایشان می آید و بستنی می آورد و منتشان را میکشد که زهی خیال باطل...
بدا بحال آن نظامی قسم خورده ای که نان کس دیگر را بخورد ولی جلوی یکی دیگر رژه اش را برود و به او سلام نظامی بدهد .
این ننگ هیچگاه از دامن همافران و نیروی هوائی ارتش پاک نخواهد شد.
جو گیر شدن و آرتیست بازی مردم ایران در دنیا بینظیر و نمونه است , هیچ مردمی در دنیا نمیتوانند که در چنین زمان کوتاهی جو گیر بشوند و چهره عوض کنند و هیچ ملتی در دنیا نیست که برای شخصی که نمیشناسدش و در ماه دنبال عکس او میگردد بگوید , عزیزم , بگو تا خون بریزم ...
ملتی که حتی فهم و شعور خراب نکردن و نشکستن و به آتش نکشیدن اموال عمومی را که مال خودشان هست را هم نمیدانند , تا عزیزم شان به آنها فتوا دهد و افسار آنها را بگیرد و .بکشد!
هیچ اما و اگری برای توجیه و یا تحلیل این طغیان جهل که نام انقلاب بر آن نهادند نمیتوان کرد و نشاید , گوئی باید چنین میشد و باید این جماعت مانند بختک بر وطن می افتادند و باید ملت ایران این شورش کور و این جنگ و این بدبختی را میدیدند و میکشیدند و با دست خود گور خود را میکندند .
فقط گاهی آرزو میکنم و میخواستم که :
ایکاش لااقل عقل ما مردم به چشمانمان بود تا فقط فرق بین تاج و عمامه را میدیدیم و میفهمیدیم.
ز شورش به بلوا در سال هفت
شه و تاج و تختی که بر باد رفت
ز شاهی و شاهان نمانده است یاد
سبک که بماند و گندم ببرده است باد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر