چهارشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۳

در پیشگاه نیاکان و آیندگان چه بهانه ای بیاورم و چه بگویم ؟

در پیشگاه نیاکان و آیندگان چه بهانه ای بیاورم و چه بگویم ؟
 



بگویم از دست من چه بر می آمد و چه میتوانستم بکنم ؟

بگویم ترس را احتیاط نامیدم و فقط احتیاط میکردم؟

بگویم همه چیز را بگردن مردم انداختم و خود را تبرئه کردم ؟

بگویم برای زنده ماندن روزی صدبار میمردم ؟

بگویم برای چندروزی بیشتر , هر خفت و ذلتی را بجان خریدم ؟

بگویم برای فراراز واقعیت و فراموشی خودم را در آغوش اعتیاد انداختم ؟

بگویم برای رفع مسئولیت پشت گود نشین و  خارج نشین شدم ؟

بگویم برای فرار ازآشنایانم  نزد هر بیگانه ای سر خم کردم ؟

بگویم که نفهمیدم چه میخواستم و چه کردم ؟

بگویم شهامت اعتراف به اشتباه را نداشتم و لاجرم بر آن پایفشاری کردم ؟

براستی چه میتوانم بگویم و چه بهانه ای بیاورم ؟

بگویم که شب بر بالای بام عکس او را در ماه دیدم ؟

بگویم برای بدبخت کردن خودم هر دروغی را گفتم و هر تهمتی را زدم ؟

بگویم برای کسب آزادی همه چیزم را به باد فنا دادم ؟

بگویم از شکم سیری و زیاده خواهی در خیابانها فریاد مرگ سر دادم ؟

بگویم که برای برقراری عدالت زدم و شکستم و سوزاندم و ویران کردم ؟

بگویم که برای عقب نماندن از قافله جهل برادر و مجاهد و فدائی و رفیق و خلق و امت شدم ؟

بگویم که میخواستم چگوارا و جمیله بوپاشا و جمال عبدالناصر و رفیق استالین باشم ؟

بگویم که برای رسیدن به قدرت به دستبوس خورشید غرب رفتم و راه برای او هموار کردم ؟

براستی به نیاکانم چه بگویم ؟




بگویم که بجای خدمت به وطن ومردم آتش بجان این ملک وملت انداختم ؟

بگویم که بجای ساختن و آباد کردن منفجر کردم و ویران ساختم ؟

بگویم که هشت سال مملکتم را ویران و برادرانم را به کشتن دادم ؟

بگویم که فریاد میکشیدم ؛ عزیزم بگو تا خون بریزم ؟

بگویم که هم میهنانم را دشمن میدیدم و مخالفانم را مستحق مرگ میدانستم ؟

بگویم که جنگ را نعمت و جنگیدن را حی علی خیر العمل میدانستم ؟

بگویم که برای حفظ خودم دسته دسته جوانان این بوم و بر را به سوی میدانهای مین میفرستادم ؟



بگویم که بخاطر اسلام آنها ,  ایران خودم را ویران و نابود کردم ؟

بگویم که مزد اینکارم را با مدل و لقب و منصب و مصدر گرفتم ؟

بگویم که از بزدلی برای کتمان  حقیقت به جنایت رنگ ارزش زدم و آنرا ارزش جلوه دادم ؟

بگویم که برای سردار شدنم چند سر به بالای دار فرستادم ؟

بگویم که فرو رفته در مبل و گیلاس بدست ویرانی کشورم را از چارچوب اخبار BBC و CNN میدیدم ؟

براستی چه  حرفی برای گفتن دارم و چه بگویم ؟




بگویم که خودشان کردند و خودشان هم درست کنند ؟

بگویم که قدر ندانستند و لیاقتشان همین است و بس ؟

بگویم که در حالیکه هیچ برای مردم نکردم در راه خلق جان دادم ؟

بگویم بجای آنکه بمانم و حفظ کنم به طناب دار بوسه زدم و رفتم ؟

بگویم که با سنگ داغ جای مهر بر پیشانی خود داغ زدم ؟

بگویم که برای رسوا نشدن همرنگ جماعت شدم ؟

بگویم که فقط خودم را مامور دیدم و از دادن هر جوابی معذور دانستم  ؟

بگویم که برای رفتن به بهشت با هر فتوائی سینه شکافتم و سر بریدم ؟

بگویم که برای رسیدن به مقام هر خیانتی را مرتکب شدم ؟

بگویم کن نه برای خاک میهنم بلکه برای زمان گمنام شدم و گمنام ماندم ؟

بگویم که سعادت و خوشبختی خودم را در بدبختی مردم و غارت کشورم دانستم ؟

براستی جواب آیندگان را چه بدهم و چه بگویم ؟




بگویم که فقط نظاره گر خشک شدن دریاچه ها و جنگل هایت بودم ؟

بگویم که فقط ناظر ویرانی یاد و یادگارهای نیکان و اجدادم بودم؟

بگویم که برای سود و منفعت آنها را به موزه داران به مفت فروختم و بخشیدم ؟

بگویم که میدانستم و میدیدم که خاک و آب و نفت و گازت را در دنیا به حراج گذاشتند و فروختند ؟

بگویم که میلیاردی دزدیدند و بردند و من کلیه و کبدم را فروختم ؟

بگویم که با گفتن من سیاسی نیستم از زیر بارهر مسولیتی فرار کردم ؟

بگویم که باتوم خوردن دیگران را یا از پشت پنجره و یا در مانیتورها دیدم ؟



بگویم هم توسری را خوردم و هم  روسری را بر سر نهادم ؟

بگویم که مدرک دانشگاهی را فقط برای کوبیدن برسر شوی آینده ام گرفتم ؟

بگویم که بجای نوشتن یک راه تربیتی جدید , فال گرفتم و دست بدامن رمالان شدم ؟

بگویم که بجای پیمودن راهی دیگر رکورد دار مصرف مواد آرایشی شدم ؟

بگویم که مهرم را تبدیل به سکه های طلا به تعداد سالهای تاریخ تولدم کردم؟

بگویم که بخاطر چشم همچشمی دماغم را عمل کردم  و با سزارین بچه دار شدم ؟

بگویم که قبل از چشیدن طعم  آزادی مزه لبهای شیوخ عرب را چشیدم ؟

بگویم که فکر کردم آزادی یعنی بی بند و باری و ولنگاری و به دنبال دل رفتن ؟

بگویم که صیغه یک حاجی بازاری و یا آقازاده شدن برایم یک رویا بود ؟

بگویم که برای برابری با مردها به یکسان کردن آمار اعتیاد با آنها پرداختم  ؟

بگویم که برای استقلال بانوان به هر بهانه ای طلاق گرفتم و مشغول بکار شدم ؟

بگویم که چاره را در باردار نشدن و نزاادن شیران نر برای رهائی میهن  دیدم و دانستم ؟

بگویم که بجای تربیت فرزندان بفکر مبل و کفش و لباس و آرایشم بودم ؟

بگویم که بجای پرورش مرد در دامنم مردان را  به شکل خود درآوردم ؟

براستی بخاطر رفتار امروزم در مقابل فردای تاریخ  چه بگویم ؟

بگویم که من بودنم واجبتر از ما شدن برای میهن ما بود ؟

بگویم که پوسیدنم در اشرف بهتر از زیر پا گذاشتن عقاید پوچم بود ؟

بگویم که در دیار غربت مردن بهتر از همبستگی برای نجات خاک وطنم بود ؟

بگویم که دسته بازی و باند بازی برایم جالبتر از آینده فرزندانم بود ؟

بگویم که با نام مستعار در دنیای مجازی فحش دادن و لجن پراکنی شیوه مبارزه ام بود ؟

بگویم که امتیاز و لایک و داغ کردن جذاب تر از دیدن حقیقت و توجه کردن به آن بود ؟

بگویم که نبش قبر و متهم کردن رفتگان خادم از پرداختن به خیانت مانده های خائن هدفم بود ؟

بگویم که هنرم فقط گفتن اما و اگر و شاید و افسوس و یادش بخیر بود؟

بگویم که عشق به شهرت برایم از عشق به میهن عزیزتر و خواستنی تر بود ؟

بگویم که که اگر برای من نشد و نجوشید کله سگ در آن بجوشد و به کس نرسد ؟

بگویم یا با من و برای من یا هیچکس و برای هیچکس ؟

بگویم که تحریف تاریخ و زدن تهمت و سیاهنمائی و سیاهکاری برای حذف رقیب مباح و جایز بود  ؟

بگویم انقدر گفتم صبر کن تا ببینم چه میشود که در آن صبر ماندم و پیر شدم و مردم ؟

بگویم که حتی در چند روز باقیمانده از عمر نکبتم هم دست از منیت و من بودن و منم زدن برنداشتم ؟

براستی در پیشگاه نیاکان و آیندگان چه بهانه ای بیاورم و چه بگویم ؟   

هیچ نظری موجود نیست: