در پیشگاه نیاکان و آیندگان چه بهانه ای بیاورم و چه بگویم ؟
بگویم از دست من چه بر می آمد و چه میتوانستم بکنم ؟
بگویم ترس را احتیاط نامیدم و فقط احتیاط میکردم؟
بگویم همه چیز را بگردن مردم انداختم و خود را تبرئه کردم ؟
بگویم برای زنده ماندن روزی صدبار میمردم ؟
بگویم برای چندروزی بیشتر , هر خفت و ذلتی را بجان خریدم ؟
بگویم برای فراراز واقعیت و فراموشی خودم را در آغوش اعتیاد انداختم ؟
بگویم برای رفع مسئولیت پشت گود نشین و خارج نشین شدم ؟
بگویم برای فرار ازآشنایانم نزد هر بیگانه ای سر خم کردم ؟
بگویم که نفهمیدم چه میخواستم و چه کردم ؟
بگویم شهامت اعتراف به اشتباه را نداشتم و لاجرم بر آن پایفشاری کردم ؟
براستی چه میتوانم بگویم و چه بهانه ای بیاورم ؟
بگویم که شب بر بالای بام عکس او را در ماه دیدم ؟
بگویم برای بدبخت کردن خودم هر دروغی را گفتم و هر تهمتی را زدم ؟
بگویم برای کسب آزادی همه چیزم را به باد فنا دادم ؟
بگویم از شکم سیری و زیاده خواهی در خیابانها فریاد مرگ سر دادم ؟
بگویم که برای برقراری عدالت زدم و شکستم و سوزاندم و ویران کردم ؟
بگویم که برای عقب نماندن از قافله جهل برادر و مجاهد و فدائی و رفیق و خلق و امت شدم ؟
بگویم که میخواستم چگوارا و جمیله بوپاشا و جمال عبدالناصر و رفیق استالین باشم ؟
بگویم که برای رسیدن به قدرت به دستبوس خورشید غرب رفتم و راه برای او هموار کردم ؟
براستی به نیاکانم چه بگویم ؟
بگویم که بجای خدمت به وطن ومردم آتش بجان این ملک وملت انداختم ؟
بگویم که بجای ساختن و آباد کردن منفجر کردم و ویران ساختم ؟
بگویم که هشت سال مملکتم را ویران و برادرانم را به کشتن دادم ؟
بگویم که فریاد میکشیدم ؛ عزیزم بگو تا خون بریزم ؟
بگویم که هم میهنانم را دشمن میدیدم و مخالفانم را مستحق مرگ میدانستم ؟
بگویم که جنگ را نعمت و جنگیدن را حی علی خیر العمل میدانستم ؟
بگویم که برای حفظ خودم دسته دسته جوانان این بوم و بر را به سوی میدانهای مین میفرستادم ؟
بگویم که بخاطر اسلام آنها , ایران خودم را ویران و نابود کردم ؟
بگویم که مزد اینکارم را با مدل و لقب و منصب و مصدر گرفتم ؟
بگویم که از بزدلی برای کتمان حقیقت به جنایت رنگ ارزش زدم و آنرا ارزش جلوه دادم ؟
بگویم که برای سردار شدنم چند سر به بالای دار فرستادم ؟
بگویم که فرو رفته در مبل و گیلاس بدست ویرانی کشورم را از چارچوب اخبار BBC و CNN میدیدم ؟
براستی چه حرفی برای گفتن دارم و چه بگویم ؟
بگویم که خودشان کردند و خودشان هم درست کنند ؟
بگویم که قدر ندانستند و لیاقتشان همین است و بس ؟
بگویم که در حالیکه هیچ برای مردم نکردم در راه خلق جان دادم ؟
بگویم بجای آنکه بمانم و حفظ کنم به طناب دار بوسه زدم و رفتم ؟
بگویم که با سنگ داغ جای مهر بر پیشانی خود داغ زدم ؟
بگویم که برای رسوا نشدن همرنگ جماعت شدم ؟
بگویم که فقط خودم را مامور دیدم و از دادن هر جوابی معذور دانستم ؟
بگویم که برای رفتن به بهشت با هر فتوائی سینه شکافتم و سر بریدم ؟
بگویم که برای رسیدن به مقام هر خیانتی را مرتکب شدم ؟
بگویم کن نه برای خاک میهنم بلکه برای زمان گمنام شدم و گمنام ماندم ؟
بگویم که سعادت و خوشبختی خودم را در بدبختی مردم و غارت کشورم دانستم ؟
براستی جواب آیندگان را چه بدهم و چه بگویم ؟
بگویم که فقط نظاره گر خشک شدن دریاچه ها و جنگل هایت بودم ؟
بگویم که فقط ناظر ویرانی یاد و یادگارهای نیکان و اجدادم بودم؟
بگویم که برای سود و منفعت آنها را به موزه داران به مفت فروختم و بخشیدم ؟
بگویم که میدانستم و میدیدم که خاک و آب و نفت و گازت را در دنیا به حراج گذاشتند و فروختند ؟
بگویم که میلیاردی دزدیدند و بردند و من کلیه و کبدم را فروختم ؟
بگویم که با گفتن من سیاسی نیستم از زیر بارهر مسولیتی فرار کردم ؟
بگویم که باتوم خوردن دیگران را یا از پشت پنجره و یا در مانیتورها دیدم ؟
بگویم هم توسری را خوردم و هم روسری را بر سر نهادم ؟
بگویم که مدرک دانشگاهی را فقط برای کوبیدن برسر شوی آینده ام گرفتم ؟
بگویم که بجای نوشتن یک راه تربیتی جدید , فال گرفتم و دست بدامن رمالان شدم ؟
بگویم که بجای پیمودن راهی دیگر رکورد دار مصرف مواد آرایشی شدم ؟
بگویم که مهرم را تبدیل به سکه های طلا به تعداد سالهای تاریخ تولدم کردم؟
بگویم که بخاطر چشم همچشمی دماغم را عمل کردم و با سزارین بچه دار شدم ؟
بگویم که قبل از چشیدن طعم آزادی مزه لبهای شیوخ عرب را چشیدم ؟
بگویم که فکر کردم آزادی یعنی بی بند و باری و ولنگاری و به دنبال دل رفتن ؟
بگویم که صیغه یک حاجی بازاری و یا آقازاده شدن برایم یک رویا بود ؟
بگویم که برای برابری با مردها به یکسان کردن آمار اعتیاد با آنها پرداختم ؟
بگویم که برای استقلال بانوان به هر بهانه ای طلاق گرفتم و مشغول بکار شدم ؟
بگویم که چاره را در باردار نشدن و نزاادن شیران نر برای رهائی میهن دیدم و دانستم ؟
بگویم که بجای تربیت فرزندان بفکر مبل و کفش و لباس و آرایشم بودم ؟
بگویم که بجای پرورش مرد در دامنم مردان را به شکل خود درآوردم ؟
براستی بخاطر رفتار امروزم در مقابل فردای تاریخ چه بگویم ؟
بگویم که من بودنم واجبتر از ما شدن برای میهن ما بود ؟
بگویم که پوسیدنم در اشرف بهتر از زیر پا گذاشتن عقاید پوچم بود ؟
بگویم که در دیار غربت مردن بهتر از همبستگی برای نجات خاک وطنم بود ؟
بگویم که دسته بازی و باند بازی برایم جالبتر از آینده فرزندانم بود ؟
بگویم که با نام مستعار در دنیای مجازی فحش دادن و لجن پراکنی شیوه مبارزه ام بود ؟
بگویم که امتیاز و لایک و داغ کردن جذاب تر از دیدن حقیقت و توجه کردن به آن بود ؟
بگویم که نبش قبر و متهم کردن رفتگان خادم از پرداختن به خیانت مانده های خائن هدفم بود ؟
بگویم که هنرم فقط گفتن اما و اگر و شاید و افسوس و یادش بخیر بود؟
بگویم که عشق به شهرت برایم از عشق به میهن عزیزتر و خواستنی تر بود ؟
بگویم که که اگر برای من نشد و نجوشید کله سگ در آن بجوشد و به کس نرسد ؟
بگویم یا با من و برای من یا هیچکس و برای هیچکس ؟
بگویم که تحریف تاریخ و زدن تهمت و سیاهنمائی و سیاهکاری برای حذف رقیب مباح و جایز بود ؟
بگویم انقدر گفتم صبر کن تا ببینم چه میشود که در آن صبر ماندم و پیر شدم و مردم ؟
بگویم که حتی در چند روز باقیمانده از عمر نکبتم هم دست از منیت و من بودن و منم زدن برنداشتم ؟
براستی در پیشگاه نیاکان و آیندگان چه بهانه ای بیاورم و چه بگویم ؟
بگویم از دست من چه بر می آمد و چه میتوانستم بکنم ؟
بگویم ترس را احتیاط نامیدم و فقط احتیاط میکردم؟
بگویم همه چیز را بگردن مردم انداختم و خود را تبرئه کردم ؟
بگویم برای زنده ماندن روزی صدبار میمردم ؟
بگویم برای چندروزی بیشتر , هر خفت و ذلتی را بجان خریدم ؟
بگویم برای فراراز واقعیت و فراموشی خودم را در آغوش اعتیاد انداختم ؟
بگویم برای رفع مسئولیت پشت گود نشین و خارج نشین شدم ؟
بگویم برای فرار ازآشنایانم نزد هر بیگانه ای سر خم کردم ؟
بگویم که نفهمیدم چه میخواستم و چه کردم ؟
بگویم شهامت اعتراف به اشتباه را نداشتم و لاجرم بر آن پایفشاری کردم ؟
براستی چه میتوانم بگویم و چه بهانه ای بیاورم ؟
بگویم که شب بر بالای بام عکس او را در ماه دیدم ؟
بگویم برای بدبخت کردن خودم هر دروغی را گفتم و هر تهمتی را زدم ؟
بگویم برای کسب آزادی همه چیزم را به باد فنا دادم ؟
بگویم از شکم سیری و زیاده خواهی در خیابانها فریاد مرگ سر دادم ؟
بگویم که برای برقراری عدالت زدم و شکستم و سوزاندم و ویران کردم ؟
بگویم که برای عقب نماندن از قافله جهل برادر و مجاهد و فدائی و رفیق و خلق و امت شدم ؟
بگویم که میخواستم چگوارا و جمیله بوپاشا و جمال عبدالناصر و رفیق استالین باشم ؟
بگویم که برای رسیدن به قدرت به دستبوس خورشید غرب رفتم و راه برای او هموار کردم ؟
براستی به نیاکانم چه بگویم ؟
بگویم که بجای خدمت به وطن ومردم آتش بجان این ملک وملت انداختم ؟
بگویم که بجای ساختن و آباد کردن منفجر کردم و ویران ساختم ؟
بگویم که هشت سال مملکتم را ویران و برادرانم را به کشتن دادم ؟
بگویم که فریاد میکشیدم ؛ عزیزم بگو تا خون بریزم ؟
بگویم که هم میهنانم را دشمن میدیدم و مخالفانم را مستحق مرگ میدانستم ؟
بگویم که جنگ را نعمت و جنگیدن را حی علی خیر العمل میدانستم ؟
بگویم که برای حفظ خودم دسته دسته جوانان این بوم و بر را به سوی میدانهای مین میفرستادم ؟
بگویم که بخاطر اسلام آنها , ایران خودم را ویران و نابود کردم ؟
بگویم که مزد اینکارم را با مدل و لقب و منصب و مصدر گرفتم ؟
بگویم که از بزدلی برای کتمان حقیقت به جنایت رنگ ارزش زدم و آنرا ارزش جلوه دادم ؟
بگویم که برای سردار شدنم چند سر به بالای دار فرستادم ؟
بگویم که فرو رفته در مبل و گیلاس بدست ویرانی کشورم را از چارچوب اخبار BBC و CNN میدیدم ؟
براستی چه حرفی برای گفتن دارم و چه بگویم ؟
بگویم که خودشان کردند و خودشان هم درست کنند ؟
بگویم که قدر ندانستند و لیاقتشان همین است و بس ؟
بگویم که در حالیکه هیچ برای مردم نکردم در راه خلق جان دادم ؟
بگویم بجای آنکه بمانم و حفظ کنم به طناب دار بوسه زدم و رفتم ؟
بگویم که با سنگ داغ جای مهر بر پیشانی خود داغ زدم ؟
بگویم که برای رسوا نشدن همرنگ جماعت شدم ؟
بگویم که فقط خودم را مامور دیدم و از دادن هر جوابی معذور دانستم ؟
بگویم که برای رفتن به بهشت با هر فتوائی سینه شکافتم و سر بریدم ؟
بگویم که برای رسیدن به مقام هر خیانتی را مرتکب شدم ؟
بگویم کن نه برای خاک میهنم بلکه برای زمان گمنام شدم و گمنام ماندم ؟
بگویم که سعادت و خوشبختی خودم را در بدبختی مردم و غارت کشورم دانستم ؟
براستی جواب آیندگان را چه بدهم و چه بگویم ؟
بگویم که فقط نظاره گر خشک شدن دریاچه ها و جنگل هایت بودم ؟
بگویم که فقط ناظر ویرانی یاد و یادگارهای نیکان و اجدادم بودم؟
بگویم که برای سود و منفعت آنها را به موزه داران به مفت فروختم و بخشیدم ؟
بگویم که میدانستم و میدیدم که خاک و آب و نفت و گازت را در دنیا به حراج گذاشتند و فروختند ؟
بگویم که میلیاردی دزدیدند و بردند و من کلیه و کبدم را فروختم ؟
بگویم که با گفتن من سیاسی نیستم از زیر بارهر مسولیتی فرار کردم ؟
بگویم که باتوم خوردن دیگران را یا از پشت پنجره و یا در مانیتورها دیدم ؟
بگویم هم توسری را خوردم و هم روسری را بر سر نهادم ؟
بگویم که مدرک دانشگاهی را فقط برای کوبیدن برسر شوی آینده ام گرفتم ؟
بگویم که بجای نوشتن یک راه تربیتی جدید , فال گرفتم و دست بدامن رمالان شدم ؟
بگویم که بجای پیمودن راهی دیگر رکورد دار مصرف مواد آرایشی شدم ؟
بگویم که مهرم را تبدیل به سکه های طلا به تعداد سالهای تاریخ تولدم کردم؟
بگویم که بخاطر چشم همچشمی دماغم را عمل کردم و با سزارین بچه دار شدم ؟
بگویم که قبل از چشیدن طعم آزادی مزه لبهای شیوخ عرب را چشیدم ؟
بگویم که فکر کردم آزادی یعنی بی بند و باری و ولنگاری و به دنبال دل رفتن ؟
بگویم که صیغه یک حاجی بازاری و یا آقازاده شدن برایم یک رویا بود ؟
بگویم که برای برابری با مردها به یکسان کردن آمار اعتیاد با آنها پرداختم ؟
بگویم که برای استقلال بانوان به هر بهانه ای طلاق گرفتم و مشغول بکار شدم ؟
بگویم که چاره را در باردار نشدن و نزاادن شیران نر برای رهائی میهن دیدم و دانستم ؟
بگویم که بجای تربیت فرزندان بفکر مبل و کفش و لباس و آرایشم بودم ؟
بگویم که بجای پرورش مرد در دامنم مردان را به شکل خود درآوردم ؟
براستی بخاطر رفتار امروزم در مقابل فردای تاریخ چه بگویم ؟
بگویم که من بودنم واجبتر از ما شدن برای میهن ما بود ؟
بگویم که پوسیدنم در اشرف بهتر از زیر پا گذاشتن عقاید پوچم بود ؟
بگویم که در دیار غربت مردن بهتر از همبستگی برای نجات خاک وطنم بود ؟
بگویم که دسته بازی و باند بازی برایم جالبتر از آینده فرزندانم بود ؟
بگویم که با نام مستعار در دنیای مجازی فحش دادن و لجن پراکنی شیوه مبارزه ام بود ؟
بگویم که امتیاز و لایک و داغ کردن جذاب تر از دیدن حقیقت و توجه کردن به آن بود ؟
بگویم که نبش قبر و متهم کردن رفتگان خادم از پرداختن به خیانت مانده های خائن هدفم بود ؟
بگویم که هنرم فقط گفتن اما و اگر و شاید و افسوس و یادش بخیر بود؟
بگویم که عشق به شهرت برایم از عشق به میهن عزیزتر و خواستنی تر بود ؟
بگویم که که اگر برای من نشد و نجوشید کله سگ در آن بجوشد و به کس نرسد ؟
بگویم یا با من و برای من یا هیچکس و برای هیچکس ؟
بگویم که تحریف تاریخ و زدن تهمت و سیاهنمائی و سیاهکاری برای حذف رقیب مباح و جایز بود ؟
بگویم انقدر گفتم صبر کن تا ببینم چه میشود که در آن صبر ماندم و پیر شدم و مردم ؟
بگویم که حتی در چند روز باقیمانده از عمر نکبتم هم دست از منیت و من بودن و منم زدن برنداشتم ؟
براستی در پیشگاه نیاکان و آیندگان چه بهانه ای بیاورم و چه بگویم ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر