مصرف کننده مواد مخدر نه یک معتاد است و نه یک بیمار !
باید قبول کنیم که یک فرد معتاد یا یک بیمار اجتماعی , قبل از هر چیز یک مصرف کننده مواد مخدر یا توهم زا هست , فقط یک مصرف کننده ...
چرا ما با معتاد نامیدن این دسته از افراد , اعتیاد را به آنها تلقین میکنیم ؟
چرا با بیمار نامیدن این جماعت آنها را ازسالم ها واز خودمان جدا و دور میسازیم ؟
چرا به بار منفی و مخرب و وحشتناک این دو کلمه و واژه فکر نمیکنیم ؟
از دید جامعه معتاد کسی هست که گرفتار دیو اعتیاد شده و از آن فرمان میبرد و برای تهیه پول مواد دزدی میکند و آدم میکشد و باید از او دوری کرد و نباید هیچ ارتباطی با آنها داشت و باید از آنها گریخت.
و در باور بسیاری از مردم معتاد یعنی یک فرد کثیف و شلخته و بی غیرت و دزد و انگل جامعه که اگر ترک کند باز هم به سراغش میرود و چاره ای جز مرگ ندارد و باید هر چه زودتر بمیرد.
و یک بیمار هم کسی هست که به ویروس و یا دردی مبتلا شده که و از سلامتی برخوردار نیست و رنگ و رویش زرد شده و باید در تخت دراز بکشد و بخوابد و چون احتمال سرایت بیماری هست بهتر است تا بهبودی او , فراموشش کنیم و فقط بگوئیم ؛ که خدا شفایش بدهد ...
اما یک مصرف کننده میتواند نه کثیف و دزد باشد و نه رنگ و رویش زرد و زار شود و با قبول و باور ما و خودش درفقط یک مصرف کننده بودنش , نه او را بیمار کنیم و نه او را از خودمان برانیم و به امان خدا رها کنیم و میتوان کنار او و مراقبش ماند و بود.
یک معتاد نیاز به ترک دارد و در ذهن بسیاری از ما باید اورا به تخت بست یا چند روزی در زیر زمین خانه انداخت و حبس کرد و فقط آب و غذا به او داد و یا به باز پروری ببری و با متادون و شربت و قرص و آمپول برای دور دوم اعتیاد خودش آماده کنی تا جان بگیرد و نیرو داشته باشد .
و یک بیمار نیاز به تخت و پرستار و مراقبت و سم زدائی دارد که مستلزم هزینه بالا و خدم و حشم است تا سلامتی خود را بدست آورد که شاید مثل قبل دوباره آنرا آلوده کند و از دست بدهد .همانطور که میبینیم و میکنند !
اما یک مصرف کننده کسی هست که اگر قبول کند که یک مصرف کننده هست با کمترین مراقبت و بدون نیاز به زور و دارو و فقط با خواست خودش و تشویق اطرافیانش میتواند مقدار مصرفش را بصورت روزانه و یا حتی هفتگی , کم و کم تر کند.
تا با تصمیمی که خودش گرفته و با اتکاء به خویش و با اراده خودش برسد روزی که دیگر نیازی به مصرف نداشته باشد.
به این نکته هم خوب توجه داشته باشید که ٢٥ درصد همین افراد لیسانس به بالا و ٦٠ درصد از کل آنها دیپلمه و تحصیلکرده هستند و حرف سرشان میشود و میفهمند ...
پس آیااین درست و رواست که ما به آنها معتاد و یا بیمار بگوئیم و خطاب کنیم؟
من شاید از یک معتاد بترسم و از او فرار کنم ...
من شاید از یک بیمار دوری کنم و به ملاقاتش نروم ...
اما میتوانم یک یا چند دوست مصرف کننده داشته باشم و لحظاتی از وقت خودم را به او اختصاص دهم و در کنارش باشم و از او مراقبت کنم و به او روحیه بدهم و گذشت زمان را با وجود خودم برایش سهل تر و و سریعتر کنم و به او نشان دهم که نگران مصرف او هستم.
و از او میخواهم همانطور که با خواست و اراده خودش مصرف آنرا شروع و هر روز آنرا بیشتر کرده همانطور هم با خواست و اراده خودش مصرف آنرا هر روز کمتر و کمتر کند و روزی آنرا به پایان برساند...
فقط به یک شرط که هم من و هم او باور کنیم و قبول داشته باشیم که او فقط یک مصرف کننده هست ,
فقط یک مصرف کننده .....
باید قبول کنیم که یک فرد معتاد یا یک بیمار اجتماعی , قبل از هر چیز یک مصرف کننده مواد مخدر یا توهم زا هست , فقط یک مصرف کننده ...
چرا ما با معتاد نامیدن این دسته از افراد , اعتیاد را به آنها تلقین میکنیم ؟
چرا با بیمار نامیدن این جماعت آنها را ازسالم ها واز خودمان جدا و دور میسازیم ؟
چرا به بار منفی و مخرب و وحشتناک این دو کلمه و واژه فکر نمیکنیم ؟
از دید جامعه معتاد کسی هست که گرفتار دیو اعتیاد شده و از آن فرمان میبرد و برای تهیه پول مواد دزدی میکند و آدم میکشد و باید از او دوری کرد و نباید هیچ ارتباطی با آنها داشت و باید از آنها گریخت.
و در باور بسیاری از مردم معتاد یعنی یک فرد کثیف و شلخته و بی غیرت و دزد و انگل جامعه که اگر ترک کند باز هم به سراغش میرود و چاره ای جز مرگ ندارد و باید هر چه زودتر بمیرد.
و یک بیمار هم کسی هست که به ویروس و یا دردی مبتلا شده که و از سلامتی برخوردار نیست و رنگ و رویش زرد شده و باید در تخت دراز بکشد و بخوابد و چون احتمال سرایت بیماری هست بهتر است تا بهبودی او , فراموشش کنیم و فقط بگوئیم ؛ که خدا شفایش بدهد ...
اما یک مصرف کننده میتواند نه کثیف و دزد باشد و نه رنگ و رویش زرد و زار شود و با قبول و باور ما و خودش درفقط یک مصرف کننده بودنش , نه او را بیمار کنیم و نه او را از خودمان برانیم و به امان خدا رها کنیم و میتوان کنار او و مراقبش ماند و بود.
یک معتاد نیاز به ترک دارد و در ذهن بسیاری از ما باید اورا به تخت بست یا چند روزی در زیر زمین خانه انداخت و حبس کرد و فقط آب و غذا به او داد و یا به باز پروری ببری و با متادون و شربت و قرص و آمپول برای دور دوم اعتیاد خودش آماده کنی تا جان بگیرد و نیرو داشته باشد .
و یک بیمار نیاز به تخت و پرستار و مراقبت و سم زدائی دارد که مستلزم هزینه بالا و خدم و حشم است تا سلامتی خود را بدست آورد که شاید مثل قبل دوباره آنرا آلوده کند و از دست بدهد .همانطور که میبینیم و میکنند !
اما یک مصرف کننده کسی هست که اگر قبول کند که یک مصرف کننده هست با کمترین مراقبت و بدون نیاز به زور و دارو و فقط با خواست خودش و تشویق اطرافیانش میتواند مقدار مصرفش را بصورت روزانه و یا حتی هفتگی , کم و کم تر کند.
تا با تصمیمی که خودش گرفته و با اتکاء به خویش و با اراده خودش برسد روزی که دیگر نیازی به مصرف نداشته باشد.
به این نکته هم خوب توجه داشته باشید که ٢٥ درصد همین افراد لیسانس به بالا و ٦٠ درصد از کل آنها دیپلمه و تحصیلکرده هستند و حرف سرشان میشود و میفهمند ...
پس آیااین درست و رواست که ما به آنها معتاد و یا بیمار بگوئیم و خطاب کنیم؟
من شاید از یک معتاد بترسم و از او فرار کنم ...
من شاید از یک بیمار دوری کنم و به ملاقاتش نروم ...
اما میتوانم یک یا چند دوست مصرف کننده داشته باشم و لحظاتی از وقت خودم را به او اختصاص دهم و در کنارش باشم و از او مراقبت کنم و به او روحیه بدهم و گذشت زمان را با وجود خودم برایش سهل تر و و سریعتر کنم و به او نشان دهم که نگران مصرف او هستم.
و از او میخواهم همانطور که با خواست و اراده خودش مصرف آنرا شروع و هر روز آنرا بیشتر کرده همانطور هم با خواست و اراده خودش مصرف آنرا هر روز کمتر و کمتر کند و روزی آنرا به پایان برساند...
فقط به یک شرط که هم من و هم او باور کنیم و قبول داشته باشیم که او فقط یک مصرف کننده هست ,
فقط یک مصرف کننده .....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر