دوشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۹۳

او فکر می‌کند قرار است دست پنهانی او را نجات دهد

        او فکر می‌کند قرار است دست پنهانی او را نجات دهد

 

اولیای دم مرحوم سربندی (( بیان واقعیت‌های پرونده )) از سوی ریحانه را تنها شرط خود برای بخشش قاتل اعلام کردند.

کدام حقیقت را میخواهند بدانند ؟

از کدام واقعیت سخن میگویند ؟


ریحانه میگفت :

[[ من یک طراح هستم و مرا به بهانه طراحی به آن خانه بردند. اما موضوع چیز دیگری بود و قصد تعرض به من را داشتند که مقاومت کردم.]]


 چرا اینجا ریحانه از جمع سخن میگوید : بردند و داشتند...؟

[[ نقل شده : براساس شواهد و اسناد مضبوط در پرونده، کليه‌ی اعمال مقتول در روز وقوع قتل، حاکي از قصد ايشان براي برقراري رابطه‌ی جنسي با ريحانه دارد. در ادامه‌ی اين شواهد را مرور مي‌کنيم:

شهادت آقاي شاهرخ ش و ساير کارکنان شرکت تيراژه، و نيز پرينت اس‌ام‌اسي که از موبايل مقتول به موبايل ريحانه زده شده که «سلام من کوچه‌ی درفش هستم، پلاک ۵۲؟» که نشاني شرکت تيراژه است نشان مي‌دهد مقتول به‌طور شخصی و با اتومبيل خود به دنبال ريحانه رفته و وي را از در شرکت محل کار خود سوار و به محل وقوع قتل برده است. اين در حالي است که فاصله‌ی ميان شرکتي که ريحانه در آن‌جا مشغول به کار بوده، واقع در خيابان مفتح و محل وقوع قتل، واقع در خيابان ميرعماد بسيار کم بوده است. بنابراين، باز هم اين مقتول است که به دنبال ريحانه آمده و او را سوار اتومبيل شخصي خود کرده است؟!
بنا به اظهارات ريحانه، مقتول پس از ريختن آب‌ميوه، روي کاناپه‌اي که در آپارتمان بوده، ملافه‌اي پهن مي کند. اين اظهار که کاملاً با عکس‌هاي صحنه‌ی قتل، مضبوط در پرونده تطابق دارد نيز نشانه‌اي از قصد قبلي مقتول براي برقراري ارتباط جنسي است. ]]

اما  مردي كه حكم قصاص را صادر كرد واشراف كامل به اين پرونده دارد. قاضي بازنشسته حسن تردست در گفت‌و‌‌گو با«قانون» گفت :

[[ خانم جباری حداقل سه بار در دادگاه گفت من به مقتول سرویس می‌دادم تا او هم به من خدمات بدهد. اصلاً رابطه کاری مطرح نبود. دراصطلاح این گروه از جوانان بی‌بندوبار، منظورازسرویس دادن، ایجاد روابط نامشروع ودر اختیار قراردادن خوداست!]]


چطور صادر کننده حکم قصاص مدعی رابطه نامشروع و اقرار سه باره متهمه به آن است در حالی که متهمه میگوید قصد تعرض داشتند من مقاومت کردم ؟


 
 

ریحانه  در اعترافات اولیه میگوید :

[[دوست مرتضی تماس گرفت و با من قرار گذاشت تا دفتر کار را ببینم. وقتی به آپارتمان رسیدم مرتضی سجاده‌اش را پهن کرد تا نماز بخواند.]]


زمان مذکور وقت نماز نبوده ( ۶ الی ۶ ونیم بعد از ظهر  تابستان ) و به هیچ وجه با عقل جور در نمی آید کسیکه بخواهد به دختری تجاوز بکند شروع به خواندن نماز بکند !!

[[ من در را نیمه باز گذاشته بودم اما او از من خواست در را ببندم و روسری‌ام را دربیاورم، قبول نکردم. وقتی از در فاصله گرفتم خودش جلو آمد و در را بست. خواست به من نزدیک شود. من قبول نکردم. یک لحظه که سرش را برگرداند من چاقویی از کیفم بیرون آوردم و از پشت ضربه‌یی به او زدم. مرتضی روی زمین افتاد. ]]

این اعتراف هم دروغ و غیر ممکن است زیرا قد مقتول بسیار بلندتراز قد ریحانه بوده و نه تنها مقتول بلکه هر  ورزشکار و دارنده دان ۴ کاراته و مسلط به فنون دفاع شخصی باشد , با یک ضربت چاقو بر زمین نمیافتد ,بلکه حتی اگر چاقو به جای حساسی هم خورده باشد اولین کاری که میکند بر میگردد تا چاقو را از ضارب بگیرد که ضربات بعدی را نزند ! 

[[ در همین هنگام در از بیرون باز و « ش» وارد شد.
او به من گفت : چکار کردی؟
به سمت اپن آشپزخانه رفت، چند کاغذ آنجا بود برداشت و فرار کرد.
بعد هم من از خانه بیرون آمدم. در همین حال تحقیقات پلیس نشان داد دو لیوان آبمیوه روی اپن آشپزخانه محل قتل وجود داشت که یکی از آنها را مرتضی مقتول پرونده خورده و دیگری برای ریحانه ریخته شده بود که حاوی داروی بیهوشی بود. ]]

اگر تحقیقات پلیس نشان میدهد که مقتول آبمیوه حاوی داروی بیهوشی را خورده که دیگر نیازی به کشتن او نبود و با بیهوشی او ریحانه راحت میتوانست فرار کند ؟؟!!
ولی قاضی تردست میگوید :

[[ ریحانه  فکر می‌کرد با کنترل سرویس دادن‌هایش دست وی است و بازیچه‌ شدن را تحمل نمی‌کرد ولذا وقتی مقتول به‌طرف وی می‌آید تا اورا طبق معمول این‌گونه روابط، لمس کند وی امتناع کرده ودر مقابل این جمله که «روسریت را درآر وراحت باش وجایی نمی‌تونی بری»، به‌شدت عصبانی ووقتی مقتول برای نماز دوم به‌طرف سجاده می‌رود، ریحانه بدون اعلام اعتراض و یا فریاد اینکه می‌خواهد منزل را ترک کند از کیف خود چاقوی ۲۵ سانتی تازه خریداری شده را درآورده وناگهان ازپشت به کتف او با شدت ضربه می‌زند که به‌علت بلندی تیغه چاقو از بین استخوان‌ها وارد فضای سینه شده وناف اصلی ریه را می‌شکافد .]]


اینجا انگار که  قاضی تردست بجای برگه  بازجوئی ریحانه برگه  تهیه شده توسط ( ش ) و دوستان با نفوذش را روخوانی میکند!

این گفته تردست کاملا دروغ میباشد قد ریحانه بسیار کوتاه تر از قد سربندی بوده و چنین چیزی امکان ندارد !

اینطور که قاضی تردست تعریف میکند , آدم خیال میکند که انگار خودش هم آنجا بوده و صحنه را به چشم خود دیده است !!؟

پس بقول قاضی عادل , مقتول در حین نماز نبوده و در حین رفتن به طرف سجاده  بوده و ریحانه که یک سر و گردن از مقتول بلندتر بوده ! چاقو را از بالا در کتف او فرو میکند !!!!؟؟؟


اما اختلاف میان گفته های قاضی تردست و پسر مقتول:

[[ خبرنگار : متاسفانه برخی دخترهای جوان برای دفاع از خودشان سلاح سرد حمل می‌کنند. بدون اینکه آگاهی کاملی از این ماجرا داشته باشند. ممکن است اقدام ریحانه هم به دلیل همین ناآگاهی‌اش باشد و قصد و نیتی برای کشتن پدر شما نداشته باشد.

پسر مقتول :
ممکن است.

خبرنگار : شاید کسی هم این کار را کرده باشد.

پسر مقتول :  اما من معتقدم همه آدم‌ها فرق این را می‌دانند.

خبرنگار : شما اگر خودت هم بخواهی یک روزی از خودت دفاع کنی می‌دانی که چه سلاحی حمل کنی.

پسر مقتول : همه آدم‌ها این را می‌فهمند که فرق چاقوی 50 سانتی و دیگر چاقوها چیست. آن هم فرو کند 30 سانتش را در بدن پدرم که اگر به هرکسی وارد شود حتی اگر طرف همان لحظه در بیمارستان هم باشد امکان احیای آن نیست و این ضربه به نظر من کاملا حرفه‌یی بوده است.]]

آیا پسر مقتول فرق چاقوی ۲۵ سا نتی ( قاضی تردست ) و چاقوی ۵۰ سا نتی گفته شده خود را نمیداند؟ 

به این کامنت که یکی از خوانندگان سایت قانون گذاشته توجه کنید :

[[ من یکی از اساتید دانشگاه هستم که برای صلح و سازش درگیر این پرونده شدم.

با یک تیم حقوقی هم پرونده رو بررسی کردیم.

من به پسر این آقا توصیه میکنم به جای تهمت هائی مثل "عامل خارجی" کمی از خداوند بترسند و به ریحانه تهمت نزنند.
اولا وکیل ایشون در سایت تسنیم گفت : مقتول عضو اطلاعات نبوده.
  دوما، در جلسه صلح و سازش هم محکم ایستاده بودند که گلوله به مقتول خورده و آمپول زیر گوشش زدند!! ]]


اما وکیل ریحانه  , مصطفائی :
    
[[ در پرونده  ریحانه تحقیقات بسیار زیاد دیگری هم صورت گرفت و از همه تحقیقات، شنودها و دلایلی که به دست آمده بود سی دی تهیه می گردید. این سی دی در اصل جعبه سیاه این پرونده بوده است اما این سی دی توسط آقای شاملو بازپرس پرونده معدوم می گردد چرا که روال بر این حاکم شده بود که ریحانه جباری متهم اصلی پرونده شناخته شود. در این سی دی ارتباط های تلفنی مقتول و با چند نفر دیگر و از جمله "ش" وجود داشته است. ]]

این سی دی چه شد و چه کسانی آن را معدوم کردند ؟!




 و حتی برادر رئیس قوه قضائیه و دبیر ستاد حقوق بشر قوه‌قضائیه  محمدجواد لاریجانی درخصوص حواشی پیش آمده در پرونده ریحانه جباری و هجمه‌های داخلی و خارجی علیه قوه‌قضائیه در این زمینه اظهار داشت:

[[  من این پرونده را هزار بار اصطلاحاً بالا و پایین کرده‌ام. مقتول را هنگام نماز کشته‌اند و به احتمال فراوان ریحانه جباری را کسی همراهی کرده است. ]]

[[ نقل قول:  در اين پرونده با آن که مرحوم از لحاظ مالي در حد بالايي قرار داشت به گونه‌اي که تنها در کت وي مبلغي بيش از چهارميليون وجه نقد بوده است و داراي اسناد و مدارک مالکيت يا خودروي گرانقيمت بوده، هيچ‌کدام به سرقت نرفته و از لحاظ دادسراي امور جنايي، انگيزه‌ی ارتکاب جرم در هاله‌اي از ابهام باقي مانده است. 

خبرنگار : به عنوان بازپرس رسیدگی‌کننده به این پرونده به نظر شما انگیزه اصلی ریحانه از به قتل رساندن مرحوم سربندی چه می‌تواند باشد؟


ریحانه آن زمان دختری 19 ساله بود. او از کشتن مرحوم سربندی چه نفعی می‌برد؟


بازپرس پرونده : من در قرار مجرمیت هم در بیان انگیزه این قتل نوشتم نامعلوم.
چرا که نه انگیزه‌های مالی در بین بود و نه انتقامجویی و نه ناشی از بیماری روانی بود. خود ریحانه هم با وجود تلاش‌های ما همکاری نکرد تا واقعیت مشخص شود و ما نتوانستیم به جز همین اطلاعات به شواهد دیگری دست پیدا کنیم. ]]

  

واقعا ریحانه چه نفعی از کشتن سربندی میبرد که بنا بر اظهارات قاضی به دوست پسر خودش چنین پیامکی بزند : امشب او را میکشم!!

 اما ماجرا به نظر من میتواند بدینگونه باشد :

دوستان و همکاران اطلاعاتی مرتضی سربندی به دلیلی که با مرگ ریحانه تبدیل به معمای حل نشده ای گردید ,(( که میتواند رانت او در واردات دارو و لوازم پزشکی و یا پرونده ای در اینمورد و در اصل همان برگه هایی که مرتضی سربندی آنروز در اوپن آشپزخانه گذاشت و شخص مجهولی بنام شیخی یا همان ( ش )آنها را برداشت و فرار کرد)) نقشه دزدیدن اسناد یا مدارکی که برای آنها اهمیت بسیاری داشته را طراحی کرده و میخواهند از او بدزدند ویا بنابر اختلافی و یا بدست آوردن رانت و یا اصلا بدستور مافوق خود 
به هر طریقی که  هست باید سر مرتضی سربندی را زیر آب و او را حذف کنند.

و آنها با شناخت از هرزگی و زنبارگی مقتول ریحانه را چه بصورت اتفاقی و یا با طرح نقشه ای حساب شده بر سر راه او قرارمیدهند و از بخت بد این قرعه شوم 
بنام ریحانه میخورد و از او بعنوان طعمه استفاده میکنند .

واین ریحانه است که غافل از عاقبت کار اما دانسته قربانی این بازی میشود ,
زیرا طبق اعتراف ریحانه اول دوست مرتضی یا همان شیخی با او تماس میگیرد!

و به حدس و گمان من حتی احتمال دارد که شخص مجهول پرونده ( شیخی ) قبل از آشنائی ریحانه با سربندی با تطمیع پیشنهاد کاری یا پیشنهاد پولی به ریحانه درمقابل (( نقش بازی کردن ریحانه برای فقط رفتن تا محل قرار و بیهوش کردن سربندی)) و قول همراهی و مواظبت در مقابل تمایل و تعرض سربندی به ریحانه را هم به او داده باشند واز قبل به توافق رسیده بودند و ریحانه نیز آگاهانه و بنابر شر و شور جوانی و هیجان این نقش راضی بدین کار شده باشد.

(( کاری که ریحانه به آن علاقه مند بود و تجربه آنرا از کودکی داشت !!)) 

 چرا که ریحانه اعتراف کرد که پس از زدن ضربه به سربندی بلافاصله  شیخی به داخل اتاق می آید و میپرسد : چه کار کردی ؟

و فقط خوردن شربت آلوده به مواد بیهوشی توسط مقتول و باز گذاشتن در و اصرار بر باز ماندن آن در مقابل درخواست بستن دراز جانب مقتول و حضور سریع شیخی 
و نام نبردن از شیخی در اعترافات بعدی و آخرین نوشته ریحانه در مورد وعده های پوچ و عمل نشده در روز قبل از اعدامش احتمالی بسیار قوی است و میتواند حدس صائبی باشد .

اما اینجا دو حالت را میتوان تصور کرد ؛

اول آنکه ریحانه قرار بود فقط نقش طعمه را ایفا کند ولی درمقابل دیر اثر کردن داروی بیهوشی و دست درازی مقتول  و بعلت دایر آمدن عمدی یا سهوی شیخی , ریحانه مجبوربه واکنش شده و با چاقوئی  که محض اطمینان با خود داشته  ( یا برای خاطر جمع کردن  ریحانه آنرا به او داده اند ) ضربه ای به مرتضی میزند و شوک....

 ویا آنکه شاید ریحانه با نوشاندن شربت آلوده به مقتول و ریختن شربت خودش بر روی کاناپه که بعدأ روی آن ملافه کشیدند و برای وقت کشی تا سررسیدن شیخی و و نیامدن او , مقتول را  به خواندن نماز ترغیب میکند و چون شیخی نمی آید و عرصه بر ریحانه تنگ شده و خود را در دام میبیند و برای حفظ ناموس خودش , ضربه را در هنگام نماز به او میزند که با توجه به کاراته کار بودن مقتول و کوتاه تر بودن قد ریحانه و عجیب بودن خواندن نماز مقتول قبل از تجاوز این احتمال بسیار بعید است و دور از ذهن میباشد.

ودوم آنکه  شاید داستان اینگونه باشد  :

ریحانه توانسته شربت را به سربندی بخوراند و مقتول با نوشیدن شربت بیهوش شده و ریحانه به شیخی که منتظر بوده اطلاع میدهد و با آمدن شیخی , او اول به سراغ مدارک میرود و آنها را برمیدارد سپس ریحانه ١٩ ساله که کار و نقش خودش را بدرستی انجام داده ولی بشدت ترسیده را فراری میدهد ...

شیخی هم به مقتول در حین بیهوشی چند ضربه چاقو میزند و  یا بنابر اظهارات وکیلی که مدعی بود آثار تزریق و جای گلوله در بدن مقتول , شیخی در حین تزریق آمپول به پشت گوش ناگهان سربندی بهوش می آید و و ناچارا او را با اسلحه و شلیک گلوله میکشد و د تصمیم میگیرد که صحنه را به صحنه یک سرقت و کشته شدن سربندی را توسط سارقین خیالی جلوه بدهد .

و در اینجا پس از جمع کردن آثار جرم  و موبایل مقتول که بهترین سرنخ است , شیخی پس از بهم ریختن اتاق بجای مرتضی سربندی (( چون بعید است که کسی که چاقو پرده دیافراگم و ناف ریه اش را بریده باشد بتواند فریاد بکشد و صندلی پرتاب کند و دو طبقه بدنبال ضاربین  خودش بدود )) فریاد دزد , دزد را بگیرید را سر میدهد و صندلی هم پرت میکند وخودش جنازه مرتضی را تا طبقه سوم میکشد و میبرد و سپس از همانجا با ماشینی که آماده کرده و یا دوستانش که منتظرش هستند میپیوندد و همه میگریزند ...

ریحانه در آخرین نامه های خود مینویسد : موبایلم زنگ خورد و دیدم تمام صفحه پر از عدد ۸ شده ...( ( شماره ها ی ارتباطی ماموران امنیتی !!؟))  

شیخی پس از مشورت با دوستانش به این نتیجه میرسد که در صورت  سرقت  نشان دادن مطلب با  باز شدن پای آگاهی و با سماجت کارآگاهان ممکن است رد پائی از آنها پیدا کنند و درگیر نیروی انتظامی شوند , پس بهتر است که همان قتلی صورت گرفته  و قاتلی هم وجود داشته باشد .


ریحانه آشفته و نگران است , او فقط از طریق شیخی میتواند پیگیر قضایا باشد بنابراین با او تماس میگیرد و شیخی با زیرکی و پستی همراه با تشر و تغیر به ریحانه میگوید سربندی بعلت زیاد بودن داروی بیهوشی سنکوپ کرده و مرده است و ریحانه را بعلت زیاد ریختن دارو متهم اصلی و قاتل سربندی جلوه میدهد.

 و سپس با تاکید شیخی در اینکه فعلا هیچ جائی نرو و هیچ کاری نکن  تا ببینم چطور میشود  چه کاری میتوانم بکنم ؟

سعی در منفعل کردن ریحانه میکند  (( همان تعلل چند روزه موجب شگفتی وکیل ریحانه مصطفائی شده بود )) تا بتواند در طی این فرصت در قالب همکاری و آشنائی با مقتول در بازرسی ها ماموران حضور داشته باشد تا آنها  را کاملا گمراه کند و در آخرین بازرسی ها موبایل را در جائی مخفی کرده و خودش یابنده آن باشد و سرنخ را به دست کارآگاهان بدهد... ,


و در همین فرصت شیخی به بهانه دادن یک خبر فوری با ریحانه تماس بگیرد و بگوید که حتما باید او را ببیند که یا مستقیما به خانه ریحانه رفته و در فرصتی مناسب چاقو و کارتن خونی آنرا در زیر تخت ریحانه پنهان میکند و یا با گذاشتن قرار در بیرون از خانه  , اینکار را یکی از دوستان شیخی انجام داده باشد ...

چون به هیچ وجه با عقل جور در نمی اید که ریحانه چاقوی مورد نظر را با خودش به خانه ببرد و حتی ترس و نفرت دخترانه از خون مانع از این کار میشود و در ضمن ریحانه هم انقدر بچه و خام نیست که نداند باید مدرک جرم را گم و گور کند و آنرا به خانه ببرد و زیر تخت ! پنهان کند !! 

 


 واز آنجا به بعد است که شیخی ماهیت اصلی خودش را برای ریحانه رو میکند و اول با گفتن اصل ماجرا و القای همکاری و مشارکت در قتل ریحانه را نیمه جان و درمانده کند.

 و سپس با گفتن وجود تمام مدارک جرم بر علیه ریحانه و و راحتی انداختن قتل به گردنش ریحانه را وادار به پذیرش و گردن گرفتن قتل بکند !

و یا با تهدید به قتل خودش و مادر و پدر و خانواده اش و با گفتن توانائی در دودمانشان را بر باد دادن در صورت لو دادن و بردن  نامی از وی , ریحانه را مجبور کند که بدون هیچ اشاره ای به او کاملا  قتل را بگردن بگیرد.

 و بعد با  تلقین این خیال و این بهانه که ریحانه با گفتن ؛ مقتول قصد تجاوز داشته و او بخاطر دفاع از ناموس خودش مجبور به استفاده از چاقو شده..... جرمش بسیار کم میشود و قتل محسوب نمیگردد و تبرئه خواهد شد و فقط ممکن است چند سال حبس بشود  که انهم عفو میخورد و تازه  وعده همکاری های شیخی و وعده داشتن پارتی و آشنا , (( همان دست پنهانی که پسر مقتول از آن یاد کرده ...))  ریحانه را فریب بدهد تا او را وادار کند که به زبان خودش بگوید که : 

من قاتل هستم ...

تا این اعتراف ریحانه  خیال شیخی از بابت بر جای نگذاشتن هیچ اثری از خودش و دیگر همکارانش را کاملا راحت کند و آنها به هیچ وجه در مظان اتهام قرار نگیرند.

 و شیخی به واسطه شغلش و با قدرت و نفوذی که دارند میتواند همین  تلقینات و تهدیدات را حتی در ملاقات های هماهنگ شده , گاه و بیگاه با ریحانه در زندان  و در سلول انفرادی ادامه بدهد و ریحانه را بخاطر صدمه ندیدن و کشته نشدن افراد خانواده اش وادار به اعترافات متضاد در بازجوئی ها و دادگاه ها بکند.


و به او بقبولاند که بخاطر سلامتی خواهران و مادرش بهتر است که خودش را قربانی آنها بکند قتل را کاملا بگردن بگیرد و او را چنان از آینده نامید و وحشت زده بکنند که حتی در پای چوبه دار هم بخاطر سلامتی خانواده اش از گفتن همان حقیقت و واقعیتی که خانواده سر بندی بدنبال آن بودند ابا ورزد و آنرا با خود بگور ببرد .
  
 و از آنور شک و خوره ((حقیقت چیز دیگری هست)) را هم به جان خانواده مقتول و اولیای دم بیاندازد جوری که تنها شرط بخشش را فقط به فقط  مشروط به گفتن حقیقت  و واقعیتی بکنند که نگفتنش شرط سلامت خانواده ریحانه میباشد.


 تا جاییکه اولیای دم  هم بفهمند که ریحانه قاتل نیست و حقیقت چیز دیگری هست  و دستهه که خودش در پس پرده دارد و میشناسد را همراه و یارخود ببینند جوری که پسر مقتول با کنایه به ریحانه بگوید  :

[[ او فکر می‌کند قرار است دستی پنهان او را نجات دهد]]


به چه دليل ريحانه حدود ۵۶ روز در انفرادي و تحت شکنجه روحي و رواني قرار مي‌گيرد؟ 

  کسانی که در جریان پرونده هستند میدانند که اعترافات ریحانه بسیار متضاد و گاها دور از عقل و باور است و با اقرار ریحانه از خشونت ماموران آگاهی شاپور در گرفتن اعتراف پیداست که اصلا قتل و زدن چاقو کار ریحانه نبوده !

. 

اظهارات پسر مقتول : 

[[ خبرنگار :

خانم جباری همچنان از معرفی و نقش «ش» برای پرونده سر باز می‌زند.

این آقای «ش» که  از آن صحبت می‌کنید چه نقشی در این پرونده دارد؟ فکر نمی‌کنید این فرد از قبل با پدرتان خصومتی داشته؟


پسر مقتول  :

ما آقای «ش» را نمی‌شناسیم ولی این فرد عاملی بوده که از زرنگی و توانایی خودش برای اغفال یک دختر ۱۹‌ساله استفاده کرده و این دختر را اغفال کرده و او مغفول وعده‌و‌وعید این آقا شده و دست به این کار زده است. 

اگر ما قاتل پدرمان را می‌شناختیم حتما او را به سزای عملش می‌رساندیم.

مشکل این است که ریحانه نمی‌خواهد واقعیت را بیان کند و هنوز مصر است که دست به این‌کار زده و می‌خواهد که این آقا را پشت پرده نگه دارد و معرفی نکند و شاید فکر می‌کند که این آقا نجاتم می‌دهد حتی اگر من پای چوبه‌دار بروم.

  یا اینکه آنچنان آن آقای «ش» حرفه‌یی برخورد کرده که هیچ اثر و سندی از خودش باقی نگذاشته که ریحانه بتواند او را معرفی و در واقع این موضوع را روشن کند.

خانم جباری به دو علت آقای «ش» را معرفی نمی‌کند. یا اینکه توسط ایشان اغفال شده است و دسترسی به او ندارد یا اینکه نمی‌خواهد آن مرد را معرفی کند.]]


بازپرس پرونده ریحانه : 

[[ حرف ریحانه درباره «ش» مستند نبود.
 
فردی هم که به عنوان «ش» در دادگاه حاضر شد هم، مطلع بود نه متهم.

ما برای اینکه « ش» واقعی را شناسایی کنیم همه تلاش‌مان را کردیم. حتی از ثبت احوال همه افرادی که به این نام و در همان محدوده سنی که ریحانه گفته بود را شناسایی کردیم و در نهایت به این فرد رسیدیم.  

ما همه مراودات مالی 20 سال گذشته او را بررسی کردیم. جزء به جزء زندگی او را بررسی کردیم اما دلایلی وجود نداشت که او در این قتل دست داشته باشد.

در کل متهم دلیل محکمی برای حضور «ش» در این ماجرا نداشت.
ریحانه ممکن است به این اعتقاد رسیده که در آخرین لحظه کسی به کمکش خواهد آمد. ما همه تلاش‌هایمان را انجام دادیم.

متاسفانه ریحانه داستان‌هایی تعریف می‌کرد که به نظر توهم و خیال بود. با این حال او در صحت عقلی همه‌چیز را توضیح داد و گفت خودش مرتکب قتل شده است. بعد از انجام تحقیقات من هم از اولیای دم خواستم که ریحانه را ببخشند البته آنها هم حق دارند.]]

بازپرس دروغگو که جز به جز زندگی شیخی را بازرسی کرده نتوانسته و یا نخواسته که بنابر اقرار متهم بداند , چرا در روز مقرر شیخی به ریحانه تلفن کرده ؟
 


 وهمین دار و دسته شیخی با جنجالی شدن حکم اعدام ریحانه میتوانند در مقابل مسئولین بالاتر و ارشد  با کمی اظهار ندامت و پشیمانی ویا تهدید !!جوری وانمود کنند که افشای این پرونده سبب بزیر سوال رفتن وزارت اطلاعات میشود و ضربه به پیکره نظام میخورد , تا همان نماینده حقوق بشر و برادر رئیس قوه قضا یعنی همان محمد جواد لاریجانی که به صراحت گفته بود :
پس از هزار مرتبه ( نه یکی دوبار ) بالا و پایین کردن پرونده به احتمال فراوان ریحانه جباری را کسی همراهی کرده است , هم چشمانش را ببندد و زبان به کام بگیرد و خفه شود , تا هیچ راهی بجز حذف و اعدام  ریحانه باقی نماند.

که حتی  برای  کاستن از شدت  واکنش های مردمی و دولتی و جهانی  و حقوق بشری , این دست قدرت بتواند یکبار حکم و مراسم اعدام ریحانه را به عقب بیاندازد تا در فرصتی بهتر و در شلوغی و بلبشو و آماده باش تمام نیروهای خودشان در بلوای حرکتی به نام اسید پاشی به زنان و دختران , حکم اعدام ریحانه را از هشتم مهر ماه به سوم آبان تغییر دهند!


(( که همین نشانگر آن است که آنها از  بلوای اسید پاشی  هم باخبر بودند))

تا خبر اعدام ریحانه را  تحت الشعاع اخبار اسید پاشی قرار دهند که کمترین هزینه را برای کشتن ریحانه بپردازند . 

و اینچنین است که گفتن حقیقت و بیان واقعیت درهر صورتی  برای ریحانه مصادف با مرگ خودش و هم ایجاد مزاحمت برای خواهرانش و یا کشتن و صدمه زدن برای خانواده اش میگردد.

ولی برای متهمین اصلی , مرگ ریحانه تبدیل به پوششی برای پنهان کردن خودشان و فرصت دیگری برای ادامه دادن به جنایت هایشان میباشد .

سرنوشت و تقدیر و چرخش چرخ  گردون و جفای روزگار و ندیدن و بی تفاوتی خدا و ناتوانی ائمه در معجزه و رذالت دستگاه قضائی و بی شرفی دولتمردان و بی وجدانی مامورین و بی در و پیکر وبودن مملکت و بی صاحبی و بی بزرگتری مردم
و باز گذاشتن سگها و بستن سنگها و همه همه ...

دست بدست هم دادند تا دختری با  بوسه بر طناب دار رازی را باخود به گور ببرد ,

 رازی  که شاید هیچگاه از آن پرده برداشته نشود ...

 

خبرنگار : نتيجه تلاش‌ها چه بود؟

مادر ریحانه : پسر بزرگ مقتول گفت حكم را اجرا مي‌كنم اما ريحانه را قلبا بخشيده‌ام!
 
 

        


به قسمتی از آخرین نامه ریحانه برای خانواده اش و تاکید بر بدون شرح بودنش دقت کنید :

حالا که در این اتاق کوچک انفرادی نشستم و تنهای تنهام شما رو هم در احساسم شریک می کنم.

میخوام از همین جا همه ی کسانی که بهم ظلم کردن رو ببخشم .

می بخشم سربندی رو بابت ضایع کردن زندگی خودم ، خانواده ام و حتی خانواده اش .

می بخشم بازجویان اداره 10 آگاهی شاپور رو که از هیچ شکنجه ای برای یک دختر 19 ساله دریغ نکردند .

می بخشم بازپرس شاملو رو که تمام واقعیت ها رو وارونه جلوه داد و فقط سعی در تطهیر چهره ی مقتول و تخریب شخصیت من داشت .

می بخشم اون 2 بازجوی بی نام و نشان اطلاعات رو که برگ هایی از بازجویی ام رو بردن و هرگز دیده نشدن .

می بخشم وکیل قاسم شعبانی رو که با مهندسی پرونده و تمسک به حواشی جوانی زندگی من روند رسیدگی روتغییر دادن .

می بخشم قاضی تردست رو که در جلسه دادگاه اجازه ی دفاع به من نداد و همه چیز رو به من تحمیل کرد .

می بخشم تردست رو به خاطر توصیه نامه ای که روی پرونده گذاشت و به دیوانعالی کشور فرستاد .

می بخشم تمام 17 مقام قضایی رو که به نقایص پرونده توجه نکردن و نگفتن قرص خواب آور و کاندوم و اس ام اس های یکطرفه ی دکتر به من ، چه معنی رو میده؟ 

و دیگرانی که نمیشناسم و از پشت پرده از دنیای نامرئی ها برای من بد خواستن و بد کردن .

همه و همه را می بخشم و طلب بخشایش می کنم از کسانی که خواسته و ناخواسته آزارشون دارم ، حرفی زدم و رویی برگردوندم .

از مادرم و پدر عزیزم میخوام که اونها هم ببخشن کسانی رو که بهشون دروغ گفتن و امیدوارشون کردن ., کسانی که تا آخرین لحظه ، تا همون لحظه ای زنگ زدم و گفتم من اعزام به رجایی شهر هستم برای اجرای حکم قصاص باز هم دست از دورنگی و دورویی برنداشتن و اصرار کردن که دروغه و پرونده در حال بررسی است .

ببخشید اونها رو که از خوارترین نوع بشر هستند .

داستان پادشاهی رو خوندم که از جلوی قصر رد میشه و نگهبانی رو می بینه که در سرمای زمستان لباس پاره ، کهنه و مندرسی به تن داره .

بهش قول میده تا عصر لباس نویی براش بیاره تا از سرمای زمستان در امان باشه .
نگهبان شاد و امیدواره .

فردا صبح هنگام خروج از قصر پادشاه با جسد,  یخ زده ی نگهبان روبه رو میشه در حالیکه کاغذی در دست داره

" که من امشب از سرمای زمستان نمی میرم ،
            از وعده ای می میرم که تو دادی و عمل نکردی "

                                                         بدون شرح ....

  آن بدون شرح توسط خود ریحانه نوشته شده و در متن اصلی میباشد 

هیچ نظری موجود نیست: