چهارشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۹۳

منطق روزه گرفتن و یک حرف حساب

منطق روزه  گرفتن و یک حرف حساب


رو به من کرد و گفت : چرا روزه نمیگیری ؟

اول کمی بهش نگاه کردم وسبک و سنگینش کردم ,
دیدم  ظاهرا به قیافش میخوره که اهل منطق باشه و حرف میفهمه !

دو دل بودم جواب بدم , ندم ؟
جنبه شنیدن داره , نداره ؟

چه جوری برخورد میکنه ؟
آدمه یا اینهم آخرش پاچه میگیره؟

خلاصه  دل را زدم به دریا و ...  
 
گفتم : تو چرا روزه میگیری ؟
 
گفتا: خوب مسلمانم دیگه !
 
گفتم : چه دلیلی  برای خودت و برای گرفتنش داری ؟      
 
گفتا: که حکم الله و رسول الله و دین هست!
 
گفتم : حکم علم و عقل و خرد که بهتره ...
 
گفتا: برای اینکه درد گرسنگان  را بفهمم !
 
گفتم : توچرا درد گرسنگی را بفهمی ؟
 
لذت  سیری  را بهش نشون بده که بهتره ...
 
گفتا: برای سلامتی جسم وتندرستی و برای بدن خوبه !
 
گفتم: ولی خوب خوردن  ومرتب ورزش کردن  خیلی بهتره ... 
 
گفتا: حس روحیه جمعی و تعاون را به آدم میده !
 
گفتم : مطمئنم که برای حس همکاری وتعاون والیبال و دست رشته بهتره...
 
گفتا:  چی میگی ,  خدا گفته و امر کرده !
 
گفتم : به شما شخصا گفتن و ابلاغ فرمودند ؟
 
گفتا : گیر بهم نده ، حالتو میگیرم  ها ...!
 
گفتم : خودت شروع کردی  , دعوا که نداریم , فقط پرسیدم ...     
 
گفتا: ولمون کن دیگه بابا  , حال ندارم !
 
گفتم : صددرصد بخاطر روزه گرفتنت هست ...
 
اینبار اول مشت محکمی به شونه ام زد و بعد گفتا  :
 
تو اصلا  حرف حساب سرت نمیشه و نمیفهمی ....!!!
 
 و بدون خداحافظی  گازشو گرفت و رفت..... ؟!!
 
منم حیرون این شدم که , آخر منطق روزه گرفتنش چی بود ؟
 
از کی تا حالا مشت زدن  حرف حسابه ؟
 
این چه جور حرف حسابی هست  حالا ,  دستور زبان داره یا نه ؟
 
توی این حرف حساب , فعل و فاعل و مفعول و مشت کجای جمله قرار میگیره و کی تعیین میکنه  ؟
 
 

هیچ نظری موجود نیست: