جمعه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۳

حال آقای مسعود کیمیائی اصلا خوب نیست

حال آقای مسعود کیمیائی اصلا خوب نیست
   

کارگردان و نویسنده قیصر و گوزنها در گفتگوئی با شرق پس از شرح زندگیش که :

  در میان چاقو کش ها بزرگ شدن و ورشکست شدن پدرش و کار در کارخانه  آرد و همسایگی خلیل طهماسب و رادیو ترانزیستوری مجید خیاط خلاصه شده...

 و تنها تاریخ زندگی او الحمدلله روز ٣٠ تیر هست نه ٢٨ مرداد و فقط از سیاستمداران مصدق و دادگاهش را میشناخت و با قطب زاده هم آبش در یک جو ی نمیرفت !!

و در کل زندگی از نظر ایشان  زندگی = مقابله  +  اضطراب

( این از شرح زندگی ایشان بزبان خودش )

 ایشان از شال سبز خلیل طهماسبی و نقش های پشت گاری و نقش هائ شاهنامه بر روی گونی آرد و ویزا کیلوئی جلوی سفارت امریکا و و همه و همه وهمه گفتند ,

فقط نگفتند که ایشان در محاکمه و اعدام متهمین بیگناه سینما رکس آبادان چه نقشی داشتند و آنجا چکار میکردند ؟  

و سپس ادعائی میکند که باید یقین کرد که یا ایشان به جای فروغ فرخزاد سرش
محکم به جدول کنار خیابان خورده و نمرده !

و یا جنسش قاطی داشته و مواد توهم زا در آن بکار رفته و تعارف هم سبب افراط مصرف گردیده که ایشان خودشان را در غسالخانه گورستان زرگنده تصور میکنند که پیرمرد غسال مشغول خواندن صیغه محرمیت بین او و فروغ است تا او بتواند جنازه فروغ را غسل میت بدهد !

و چنان گفت :  * مگر می‌شود کسی این حوادث را دیده باشد و دروغ بگوید؟ مگر می‌تواند به خود اجازه دهد چیز دیگری بگوید؟ فیلمساز آینده این سرزمین است. اصلا مگر می‌تواند از اینها خلاص شود؟ مگر می‌شود از مصدق خلاص شد؟ از آن دادگاهش؟ مگر می‌توانم از ورشکستگی پدرم خلاص شوم؟

پس راست می‌گویی. وقتی راست می‌گویی، راست می‌گویی....

تو که راست میگی ....!

اما خواهر فروغ فرخزاد , پوران فرخزاد بلافاصله و بدون یک لحظه درنگ و تردید و بدون هیچ تعارف و رودربایستی گفت : 

ایشان هیچ نقشی در غسل فروغ نداشت و من یادم نمی‌آید اصلا ایشان را دیده باشم!
درخواست می‌کنم برای کسب شهرت یا در جایگاه شهرت ماندن، راه‌های دیگری بیابند و خانواده من را رها کنند!!


 

من فکر میکنم آقای کیمیائی مثل من فکر کرده  که فروغ فقط همان یک برادرش فریدون را داشت ,  او هم که در قید حیات نیست و اسمال آقای نوری اعلاء هم که از خودمونه ...


پس ببند خالی رو ....

اما کاش مطلب به همینجا ختم میشد !


او درباره بهروز وثوقی اسطوره سینمای ایران هم گفت :

آقای وثوقی آن لحظه که کارگردان می‌گوید:
 دوربین، حرکت، قطع؛ آن لحظه فوق‌العاده است.
بقیه‌اش یک آدم کاملا عامی و عادی است.
من خیلی برای او زحمت کشیدم.
خیلی با او کار کردم.
خیلی زیاد.
فرضا فیلم‌های قبل او را ببینید متوجه می‌شوید بازیگری بوده که می‌خواسته در فیلم‌هایی که بازی می‌کند پا جای پای «فردین» بگذارد.
 آواز می‌خوانده، می‌رقصیده، همه این کارها را می‌کرده است،
 بلد هم نبوده.
نمی‌توانسته.
البته یک‌سوی دیگرش بازیگر خوبی بود.
یعنی هست.
منتها اندازه‌های استعداد خودش و جایگاه خودش به‌عنوان بازیگر را نمی‌شناسد.
مثل این می‌ماند که بخش ناآگاه وجودش راجع به بخش هنرمندانه‌اش تصمیم بگیرد. آن بخش ناآگاه درک درستی از استعداد بازیگری او ندارد. نمی‌داند که چه بازیگر بااستعدادی است؛ بااستعداد برای نوعی از نقش‌ها. به‌قول «اسفندیار منفردزاده» تمام پیچ و مهره‌هایش دست من بود.
 
واقعا هم همین‌طور بود.!!

با این تعریف :

یک : صددرصد جنسش قاطی داشته و خیلی هم بد قاطی داشته و صاحب جنسش نامردی کرده ...

دو : مواد قاطی دار معرفت و قدر شناسی و  مدیون و مرهون بودن را از بیخ میسوزند و همه چیز را برعکس میکند .

این تعریف آنهم از جانب کسیکه در عالم سینما و هنر هیچ تحصیلات آکادمیکی ندارد و تنها تجربه او در عالم سینما مربوط به حمل سه پایه و آوردن چای و پیدا کردن محل مناسب برای صندلی تاشوی مرحوم ساموئل خاچیکیان در ساخت فیلم خداحافظ تهران بوده و بس .//

حالا مشکلش با آقای محمود دولت آبادی و هربرت رید و باقر پرهام و جان فرد و بچه های زیر گذر بازارچه و آب منگل بماند ....

از خانم گوگوش و از دوستان ایشان میخواهم که بیشتر به او سربزنند و جویای احوالش باشند , چون آنطور که پیداست ,

 آقای مسعود  کیمیائی اصلا حالش خوب نیست

   

هیچ نظری موجود نیست: