شنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۹۱

بیدادی که دانسته و دلشکسته ، داد را فریاد میکند

بیدادی که دانسته و دلشکسته ، داد را فریاد میکند

 

جوانی خوش چهره وخوش صدا ،سراسر درد وغوغا ، بریده از جان و زمان ،
برای جماعتی که گرد سپید نشسته بر مو و چهره شان ، گویای جوانی وبرومندی آنها درسال طغیان جهلی داردکه بیشترآنها نیزدر آن سهیم بوده اند, 

و اینک تنها وظیفه و کارآئی خود را آمدن به این مکان و دست زدن و به به گفتن میدانند....................,

 و برای آماده ساختن گردن جوان شیردل دیگری , برای تیغ تیز جلاد , برایش در آخر سروده , برپا می ایستند و تشویقش میکنند......./

 و در آنروز که تیغ جلا د فرود خواهد آمد.............. ،

هیچکدام از آنها هنوز از خواب صبحگاهی خود بر نخاسته اند ، و تا از خواندن خبرش در روزنامه مطمئن نشوند در خواب خواهند ما ند .//

اما به حکم سفسطه بیداد کرده اید ..........
ابلیس را ز اشک خدا شا د کرده اید

مردم بدر این سرا که بجز باد سرد نیست .....
هرکس که لاف مردی خود زد که مرد نیست

مردم حدیث خوردن شرم و قی حیاست ........
صحبت ژ هتک حرمت والای کبریا کنید

مردم خدای نکرده مگر کور گشته اید ......... 
یا از اصالت خودتان دور گشته اید

تا کی برای لقمه ای نان بندگی کنید ........  
تا کی به زیر منتشان زندگی کنید

اشعار صیقلی شده تقدیم کس نکن ........ 
گل را فدای رویش خار و خس نکن

هیچ نظری موجود نیست: