خار
خارم اگر از خواری ,
خوارم تو مپنداری
دانم که مرا با گل ,
یک جا تو نگهداری
,
گل را تو به آن گوئی ,
که ازعشق معطر شد
آن گل که فقط گل بود ,
در حادثه پر پر شد
سودای تو را دارم ,
من از دل و از جانم
گفتند که پیدا شو ,
دید ند که پنهانم
گفتند که پیدا کن ,
خود راه و تو را باهم
گفتم که پیدا است ,
در هر نفس آدم ...
پیداست و من پنهان ,
من در تن و او در جان
یک آن نظری کردم ,
در خود گذری کردم
دیدم که نه در دوری ,
نزد یک تر از نوری
در راه عبور از تو ,
من این همه دور از تو
یک عمر نیندیشم ,
هیهات تو در پیشم
چشم است که بینا نیست ,
در عشق که اینها نیست
در عشق که این ها نیست
خارم اگر از خواری ,
خوارم تو مپنداری
دانم که مرا با گل ,
یک جا تو نگهداری
,
گل را تو به آن گوئی ,
که ازعشق معطر شد
آن گل که فقط گل بود ,
در حادثه پر پر شد
سودای تو را دارم ,
من از دل و از جانم
گفتند که پیدا شو ,
دید ند که پنهانم
گفتند که پیدا کن ,
خود راه و تو را باهم
گفتم که پیدا است ,
در هر نفس آدم ...
پیداست و من پنهان ,
من در تن و او در جان
یک آن نظری کردم ,
در خود گذری کردم
دیدم که نه در دوری ,
نزد یک تر از نوری
در راه عبور از تو ,
من این همه دور از تو
یک عمر نیندیشم ,
هیهات تو در پیشم
چشم است که بینا نیست ,
در عشق که اینها نیست
در عشق که این ها نیست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر