امام کاظم برای سب النبی پول میداد ولی شیخ صادق اعدام میکند !!
ببینم مگر مقام شیخ صادق لاریجانی و مکارم شیرازی و نوری همدانی و قاضی مقدس و بقیه ..., از مقام امام موسی کاظم بالاتر و رفیع تر است ؟
که استغفرالله و نعوذ بالله همه آنها که سگ در خانه آن امام بزرگوار هم نمیشوند !
آیا آنها از امام موسی کاظم به پیامبر و اهل بیت نزدیکتر هستند ؟
که بلا بدور و دور ازجان عرفه غلام آن حضرت جمیع آنها لیاقت نوکری
وخدمتگزاری غلام آنحضرت را هم ندارند !!
آیا پیامبر و ائمه به آنها وصیت کردند و آنها را وکلیل خود قرار دادند ؟
که باید گفت مگر آدم قحطی بوده و دوربرشان آدم حسابی نداشتند که به جماعت ندید بدید آدمکش وکالت بدهند !!!
پس یکی این حدیث را برای این جماعت جانی از خدا بیخبر بخواند و روایت کند تا بفهمند این جنایت ها در راه خدا و ائمه نیست :
روزى بعضى از ياران ، به آن حضرت ، عرض كردند:
امام كاظم ع كيسه اى درآورد كه محتوى 300 دينار بود و فرمود:
امام كاظم (ع ) در حالى كه لبخند بر زبان داشت ، بازگشت ،
دوستان آن حضرت ، ديدند آن مرد، كاملا عوض شده ، نزد او آمدند و علت پرسيدند كه چه شده اين گونه تغيير جهت داده اى ، قبلا بدزبانى مى كردى ، ولى اكنون امام (ع ) را مى ستايى ؟
او گفت : همين است كه اكنون گفتم ،
ببینم مگر مقام شیخ صادق لاریجانی و مکارم شیرازی و نوری همدانی و قاضی مقدس و بقیه ..., از مقام امام موسی کاظم بالاتر و رفیع تر است ؟
که استغفرالله و نعوذ بالله همه آنها که سگ در خانه آن امام بزرگوار هم نمیشوند !
آیا آنها از امام موسی کاظم به پیامبر و اهل بیت نزدیکتر هستند ؟
که بلا بدور و دور ازجان عرفه غلام آن حضرت جمیع آنها لیاقت نوکری
وخدمتگزاری غلام آنحضرت را هم ندارند !!
آیا پیامبر و ائمه به آنها وصیت کردند و آنها را وکلیل خود قرار دادند ؟
که باید گفت مگر آدم قحطی بوده و دوربرشان آدم حسابی نداشتند که به جماعت ندید بدید آدمکش وکالت بدهند !!!
پس یکی این حدیث را برای این جماعت جانی از خدا بیخبر بخواند و روایت کند تا بفهمند این جنایت ها در راه خدا و ائمه نیست :
نمونه اى از اخلاق امام كاظم (ع )
مردى از نواده هاى عمر بن خطاب ، در مدينه با امام كاظم (ع ) دشمنى مى كرد و هر وقت به او مى رسيد، با كمال گستاخى به على (ع ) و خاندان رسالت ناسزا مى گفت ، و بدزبانى مى كرد.
روزى بعضى از ياران ، به آن حضرت ، عرض كردند:
((به ما اجازه بده تا اين مرد تبهكار و بدزبان را بكشيم )).
امام كاظم (ع ) فرمود: نه ، هرگز چنين اجازه اى نمى دهم ،
امام كاظم (ع ) فرمود: نه ، هرگز چنين اجازه اى نمى دهم ،
مبادا دست به اين كار بزنيد، اين فكر را از سرتان بيرون نمائيد.
تا اينكه از آنها پرسيد: آن مرد (نوه عمر) اكنون كجاست ؟
گفتند: در مزرعه اى در اطراف مدينه به كشاورزى اشتغال دارد،
گفتند: در مزرعه اى در اطراف مدينه به كشاورزى اشتغال دارد،
امام كاظم (ع ) سوار بر الاغ خود شد و به همان مزرعه رفت و در همان حال وارد به كشت و زرع او شد او فرياد زد: ((كشت و زرع ما را پامال نكن )).
حضرت همچنان سواره پيش رفت ، تا اينكه به آن مرد رسيد و خسته نباشيد به او گفت و با روى شاد و خندان با او ملاقات نمود و احوال او را پرسيد، و فرمود:
حضرت همچنان سواره پيش رفت ، تا اينكه به آن مرد رسيد و خسته نباشيد به او گفت و با روى شاد و خندان با او ملاقات نمود و احوال او را پرسيد، و فرمود:
((چه مبلغ خرج اين كشت و زرع كرده اى ؟))
او گفت : صد دينار
امام كاظم فرمودن چقدر اميد دارى كه از آن بدست آورى ؟
او گفت : علم غيب ندارم
حضرت فرمود: من مى گويم چقدر اميد و آرزوى دارى كه عايدت گردد.
گفت : اميداورم 200 دينار به من رسد.
او گفت : صد دينار
امام كاظم فرمودن چقدر اميد دارى كه از آن بدست آورى ؟
او گفت : علم غيب ندارم
حضرت فرمود: من مى گويم چقدر اميد و آرزوى دارى كه عايدت گردد.
گفت : اميداورم 200 دينار به من رسد.
امام كاظم ع كيسه اى درآورد كه محتوى 300 دينار بود و فرمود:
اين را بگير و كشت و زرع تو نيز به همين حال براى تو باشد و خدا آنچه را كه اميد دارى به تو برساند.
آن مرد آنچنان تحت تاءثير بزرگوارى امام گرديد كه همانجا به عذرخواهى پرداخت ،
آن مرد آنچنان تحت تاءثير بزرگوارى امام گرديد كه همانجا به عذرخواهى پرداخت ،
و عاجزانه تقاضا كرد كه تقصير و بدزبانى او را عفو كند.
امام كاظم (ع ) در حالى كه لبخند بر زبان داشت ، بازگشت ،
مدتى از اين جريان گذشت تا روزى امام كاظم به مسجد آمد،
آن مرد عمرى در مسجد بود، برخاست و با كمال خوشرويى به امام نگاه كرد و گفت :
الله اعلم حيث يجعل رسالته :
((خدا آگاه تر است كه رسالتش را در وجود چه كسى قرار دهد)).
دوستان آن حضرت ، ديدند آن مرد، كاملا عوض شده ، نزد او آمدند و علت پرسيدند كه چه شده اين گونه تغيير جهت داده اى ، قبلا بدزبانى مى كردى ، ولى اكنون امام (ع ) را مى ستايى ؟
او گفت : همين است كه اكنون گفتم ،
آنگاه براى امام (ع ) دعا كرد، و سؤالاتى ازامام (ع ) پرسيد و پاسخش را شنيد.
امام (ع ) برخاست و به خانه خود بازگشت ، هنگام بازگشت به آن كسانى كه اجازه كشتن آن مرد عمرى را مى طلبيدند فرمودند:
امام (ع ) برخاست و به خانه خود بازگشت ، هنگام بازگشت به آن كسانى كه اجازه كشتن آن مرد عمرى را مى طلبيدند فرمودند:
((اين همان شخص است ، كداميك از اين دو راه بهتر بود، آنچه شما مى خواستيد يا من انجام دادم ؟ من با مقدار پولى كه كارش را سامان دهد، سامان دادم ، و از شر او آسوده شدم (1).
1- اعلام الورى ، ص 296
آن نوه عمر حرف بسیار درستی زد : الله اعلم حيث يجعل رسالته یعنی :
((خدا آگاه تر است كه رسالتش را در وجود چه كسى قرار دهد)).
و این گفته نوه عمر را اگر بخواهیم به زبان امروزی خودمان ترجمه کنیم و در مورد این آخوندها که حالا دور دست گرفتند و خدا را هم بنده نیستند بکار ببریم عین همان :
خدا خر را شناخت که به او شاخ نداد , میباشد وعینیت دارد .
پس بیخود ادای بزرگترها را درنیاورید و خواهشا
کاسه داغتر از آش نشوید و سهیل عربی را آزاد کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر