دوشنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۲

اندر کرامات مرحوم آقا مجتبی !

اندر کرامات مرحوم آقا مجتبی !
 



من کاری به آقامجتبی تهرانی ندارم و اصلا نمیشناسمش  ولی چون دستش از دنیا کوتاهه میگم : خدا بیامرزدش و نور هم به قبرش بباره....

ولی از زنده هائی که دست از سر مرده ها هم بر نمیدارند در تعجبم که چه چیزهائی برای آنها ملاک هست تا یکی را قبول داشته باشند؟

تا  اورا الگو قرار بدهند و برای فقدان او پرپر بزنند!

اول تعریفش را بخوانید بعد به چند چشمه از کارهای که برای دوستدارانش کرامات محسوب میشه نگاهی بندازید...

 بعد ببین ثقل زمین کجاست و تو در کجای آن ایستاده ای ؟

سالگرد پرکشیدن آقا مجتبی


در آستانه اربعین سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و مصادف با سالگرد رحلت استاد اخلاق آیت الله العظمی حاج شیخ مجتبی تهرانی (ره) امروز برگزار شد.

در همین چهارچوب، «تابناک»، منتخبی از خاطرات نقل شده از ایشان را به نقل از کتاب خاطراتش می‌ آورد، به امید آنکه راهی که این عارف بزرگ پیمود را در پیش بگیریم.......

http://www.tabnak.ir/fa/news/366400/عالمی-که-تنها-45-دقیقه-در-شبانه-روز-می‌خفت 

1- ایشان می‌گفتند: «اگرخواستی صدقه بدهی، همین‌طوری صدقه نده؛ زرنگ باش، حواست جمع باشد، صدقه را از طرف امام رضا علیه‌السلام برای سلامتی آقا امام زمان‌عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف بده.

[ پول از جیب تو بره .... بگی از طرف امام رضا .....برای سلامتی امام زمان !! این  زرنگیه ؟]

٢-یکی از آقایانی که از علاقه مندان حاج آقا هم بود، بچّه‌دار نمی‌شد و می‌خواست زن دوم بگیرد. خدمت حاج آقا آمد تا اجازه بگیرد. حاج آقا فرمودند: «قبول داری آن خدایی که از زن دوم می‌خواهد به تو بچّه بدهد، از زن اوّل هم می‌تواند بدهد؟!» گفت: «بله!» حاج آقا گفتند: «بله؟! یا سِفت بله؟!» گفت: «سِفت بله!» گفتند: «اگر سِفت بله، پس زن دوم نگیر و برو، از همین زن اوّل بچّه‌دار می‌شوی! من دعا می‌کنم!» این آقا کمی بعد دوقلو بچّه‌دار شد!

[ این حرفو هر چند نمیتونم بگم که خدا لنگ دعای حاج آقا بوده اما هیچ کار خدا بی حکمت نیست و بهتره آدم در کار خدا دخالت نکنه ولی  .....چشم بسته قبول میکنم , فقط اسم و آدرس این بابا رو به من بدید .....!]

٣-  گفتم: من صبح می‌روم سر کار و مسؤولیّت اداری‌ دارم، بعد از ظهر که برمی‌گردم افطاری می‌خوریم و بعد هم خودم را برای اینکه خدمت شما برسم، آماده می‌کنم. بعد تا برسم خانه، ساعت دوازده می‌شود، تا آماده خواب بشوم، خلاصه من چهار ساعت می‌خوابم. ایشان فرمودند: «چهار ساعت می‌خوابی»؟ گفتم: حاج آقا! پس چقدر بخوابم؟ ایشان گفتند: «آقا! جدّاً چهار ساعت می‌خوابی»؟ من یک شیطنتی کردم گفتم: شما چقدر می‌خوابید؟ من امیدوارم آن‌هایی که می‌شنوند به دقّت بشنوند و باور کنند. ایشان فرمودند: «چهل و پنج دقیقه». من مغلطه کردم و گفتم: حاج آقا! بعد از نماز صبح، چهل و پنج دقیقه؟ فرمودند: «نخیر؛ مغلطه نکن پسر! چهل و پنج دقیقه».

[ چرا امیدواری ؟ با چه عقلی باور کنم ؟ والله دانشمندان میگویند : آدمیزاد باید ٨ ساعت بخوابه .....!!چون بیخوابی سبب اختلال مشاعر و هزار درد بی درمون دیگه میشه !حالا چرا فقط ٤٥ دقیقه ؟ نمیشد سرراست یکساعت باشه ؟ احتمالا ٤٥ دقیقه میخوابید و هفت ساعت و پانزده دقیقه چرت میزد !یا ساعت خانه خراب بوده !یا ٤٥ دقیقه حاجی با ٤٥ دقیقه ما فرق میکرده !!]

٤- به همسایه جوانی که بیکار شده بود، ‎گفتند: شما برو شاه‎عبدالعظیم زیارت کن. زیارت که کردی بگو: آقا! من بیکارم، همین. هیچ چیز نمی‎خواهد بگویی؛ خودش گفت: من برگشتم خانه، صبح زود یکنفر زنگ زدند گفت: حسین! بیکاری؟ گفتم: آره. گفت: الآن بیا فلان جا! من رفتم، مرا گذاشت سر کار. می‌گفت: کارش سبک است؛ یعنی خیلی مهم نیست ولی سر کار رفتم؛ ماهی این‎قدر به من می‎دهد و در حال حاضر مشغول هستم.
[ آقا من هم بیکارم ..... هی آقا با توام , میگم من بیکارم ..... مشتی این دوزاری رو بگیر و ما روهم تحویل بگیر ...میگم بیکارم ... هووی عمو , من بیکارم ...... آقا به قمر بنی هاشم منهم بیکارم .... هی شازده , جون مادرت , منهم بیکارم .....
یعنی احمدی نژاد این حاجی رو میشناخته ؟ من جای یارو بودم میرفتم میگفتم: من بیکارم ولی به جای کار بهم پول بده ....]

اینها میدونند که  دهخدا و باغچه بان  کی هستند و چه کاری انجام دادند و سالگرد شون کی هست و چه روزیه ؟






 

هیچ نظری موجود نیست: