چهارشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۴

سرگذشت یکی از کسانیکه باور کرد انرژی هسته ای حق مسلم ماست

 سرگذشت یکی از کسانیکه باور کرد انرژی هسته ای حق مسلم ماست

「‫شعار انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست‬‎」の画像検索結果

قبولعلی پسر خیلی خوب و مقبول و مخلصی بود و همه او را قبول داشتند .

این قبولعلی انگار تو مسجد بدنیا اومده بود !


همیشه صف اول نماز پشت سر حاج آقا بود و حاجی هنوز ننشسته استکان چای را جلوش گذاشته بود و کمی اونورتر سر به پایین و دست ها روی هم منتظر فرمان حاجی یا مش صادق یا همه برادرا بود و براش فرقی نمیکرد .

ایام محرم هم که شب و روزش اونجا میگذشت و گاهی دیگ رو سرش بود و گاه کیسه برنج روی دوشش و گاهی قند میشکست و گاهی هم پرچم ها دستش بود و از آقای ممتاز زاده جای نصب اونها را میپرسید و مسجد را سیاهپوش میکرد . 

قبولعلی تا حالا ریش های خودشو با تیغ نزده بود و هنوز شلوار خاکی شش جیبی هم که پیرارسال به مناسبت نیمه شعبان انبار قرار گاه بهش داده بود را پاش میکرد که اصلا با پیراهن سفید یقه آخوندی که جدیدا خریده بود جور در نمیومد .

ولی قبولعلی که در بند تیپ و این حرفها نبود ...

عشقش این بود که از صبح تا شب تو مسجد یا قرار گاه باشه که بتونه بیشتر خدمت بکنه و خیلی دوست داشت که لیاقت خودشو نشون بده و سری تو سرها در بیاره  و بتونه به چند نفر دستور بده و وظیفه کنترل و هدایت آنها را بعهده داشته باشه و این را بالاترین آرزو و خواسته  خودش میدونست !

ولی در طی این همه سال , فقط سال ۸۸ بود که یکبار سر دسته چند تا چماقداری که تازه از ورامین و دور و اطرافش آورده بودند شد و حفاظت از خیابون فرعی پشت مسجد  که سگ هم توش پر نمیزد را به او دادند که قبولعلی خدا خدا میکرد چند تا از اون فتنه گران بیان اونجا و چند تا باتوم تو سر و کله شون بزنه و اونها را دستگیر بکنه و با اون دستبند پلاستیکی های جدید که ده تا بهش تحویل داده بودند , دستهای فتنه گران را ببنده و خودش هم اونها را ببره قرار گاه و تحویلشون بده ...

ولی هیشکی نیومد و پسفردا هم دسته را ازش گرفتند و دوباره شد مسئول چای و غذا و پاک کردن باتوم ها ...!


ولی چند روز بعد چند تا از فتنه گران را که درب و داغون بودند را تحویل او دادند که با یک راننده بریزنشون تو یک  ون و اونها را ببرند قرار گاه و تحویل بدن و یکی از این بیسیم ها ( تاکی واکی ) هم بهش دادند که هنوز با یادآوری آنروز لبخندی به لبش میشینه و اهی از ته دل میکشه ...!

قبولعلی از بچگی عاشق حق بود , حق خودش !

و از وقتی شنیده بود حق گرفتنی هست و نه دادنی  , همش دنبال یه بهونه و سوژه ای میگشت که بتونه بره و حق خودشو بگیره  !

ولی تا حالا براش پا نداده بود و تا آنزمان  کسی حق اونو نگرفته بود که بهش بدن یا خودش همت کنه و بره و حقشو بگیره .

و راستش رو بخواهید قبولعلی اصلا نمیدونست که حقی داره یا نه؟!
 و این حق اصلا چه جوریه و کجاست  ؟

و از هیچکس هم روش نمیشد بپرسه !!

همین مثل خوره افتاده بود به جونش و قبولعلی را از درون میخورد و عذاب میداد .

ولی آقائی که شما باشید تا دلتون بخواد قبولعلی میتونست حرف روحانیت مبارز و برادران را , حالا هر چی که میخواد باشه  , را باور و قبول بکنه و در قبول کردن حرفهای آنها همتا نداشت !

حرف مقام ولایت و ریاست جمهور منتخب و محترم مردمی و حاج آقا امام جماعت مسجد شون که براش دست کمی از آیات قرآن نداشت و کار به قبول کردن و نکردن هم نمیکشید و او قبول نکردن و اطاعت نکردن از حرف آنها را همپای  گناه کبیره میدونست . 

اما این برادر قبولعلی ما تقریبا یکماهی میشه که پکر هست و بی حاله...

 و درست مثل مرغ نیوکاسل گرفته سرشو جمع میکنه  تو شونه اش و با خودش قد قد میکنه و زیر لب حرف میزنه  و دیگه گوشش به دستورات و فرامین حاج آقا و برادرا نیست  و یه در میون کار میکنه  !

برای اینکه بدونید چرا قبولعلی به این حال و روز افتاده , باید برگردیم عقب و بریم چند سال پیش که بحبوحه دسترسی به فناوری هسته ای و افتخار نظام و کیک زرد و سانتریفیوژ و نیروگاه بوشهر و تکنسین های روسی و راکتور آب سنگین اراک و سایت فردو و اینها بود ...

درست اوایل ریاست جمهوری دکتر , مردی که از جنس شیشه خرده مردم بود , و همین  قبولعلی هم برای انتخاب شدنش سنگ تموم واز جون مایه گذاشت بود  که بازدوباره قبولعلی رفت تو لک حق و حق خودش...

 و چون میدونست که دولت خدمتگزار بر سر کار آمده و دکتر هم که زمام امور را چارچنگولی گرفته و در دست داره , بنابر این دیگه زیاد دربند و به فکر خدمت کردن نبود و باز گیر داده بود به  حق و حق خودش .

تا آنکه یکشب درست زمانیکه که تو اتاق یه وری لم داده بود و مفاتیح الجنان هم جلوش باز بود و تلویزیون هم داشت اخبار میگفت و قبولعلی داشت یقین پیدا میکرد که در قسمت و سرنوشتش چیزی بنام حق وجود نداره و مشیت خدا بر این امر قرار گرفته و دشت تصمیم میگرفت که بره قم پیش مکارم شیرازی و استفتاء کنه که آیا با نماز و روزه میتونه حتی اگر شده به اندازه یه نخود حقی  بدست بیاره یا نه ؟

که برای اولین بار شعار انرژی هسته ای حق مسلم  ماست را از تو تلویزیون شنید و یهو قلبش هری ریخت تو دهنش ...

 「‫شعار انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست‬‎」の画像検索結果            「‫شعار انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست‬‎」の画像検索結果


حق ؟ 
          حق ما ؟! 
                        اونم حق مسلم ما ... ؟!؟

قبولعلی که از انرژی هسته ای و نیروی اتمی و نیروگاه هسته ای هیچی نمیفهمید ولی همین ( حق مسلم  ماست ) اونو جادو کرد ...

و وقتی این حرف را از دهن مقام عظماء و رئیس جمهور منتخب مردمی خدمتگزار شنید , دیگه فکر و ذکر قبولعلی شد اتم و هسته و هسته ای و نیروگاه و اورانیوم و پلوتونیوم و سانتریفیوژ و آب سنگین و راکتور و ...

و به سه ماه نکشید که حتی بعضی از دانشجو های سهمیه ای بسیجی دانشگاه امام جعفر صادق هم اگر سوال و یا مشکلی در مورد روند جریان فناوری هسته ای جمهوری اسلامی داشتند با اطمینان تمام سوالهای خودشونو از قبولعلی میپرسیدند و جوابها او را مینوشتندو نت برداری میکردند  و قبولعلی تنها کسی بود که میتونست بدون ماشین حساب تعداد نوترونهای با ر منفی به دور هسته را ذهنی حساب کنه  و ایزوتوپ آنها را در چرخ ۳۵۰۰۰ هزارم با اعشار صد هزارم محاسبه  بکنه !

و قبولعلی که بالاخره حق و حقش , اونهم حق مسلم خودشو پیدا کرده بود دیگه سر از پا نمیشناخت ...  

تظاهراتی نبود که در مورد انرژی هسته ای و فناوری اتمی باشه و قبولعلی اونجا نباشه و صدائی بلندتر و رساتر از صدای قبولعلی در هنگام گفتن و سر دادن شعار (( انرژی هسته ای حق مسلم ماست )) نبود ولی  همه سعی میکردند که قبولعلی و بسیجی دهن گشاد حتی المقدور در مراسمی  نزدیک هم نباشن و برخوردی هم باهم نداشته باشند که  خون و خونریزی راه نیفته ...

برادر قبولعلی  حتی تمام چای دادن مراسم ختم ترور دانشمندان هسته ای را یک تنه قبول کرد و بعهده گرفت و یکی از حلقه های وفادار و همیشگی تشکیل زنجیره انسانی بدور نیروگاه ها شد و تمام آرد پختن کیک زرد  در مراسم کیک زرد پزون را هم قبولعلی  خودش آورده بود و پول انهم را از جیب خودش داده بود.

    「‫شعار انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست‬‎」の画像検索結果      「‫کیک زرد‬‎」の画像検索結果


هیچوقت یادش نمیره , یکی از خواهران وقتی کیک را که در یک بشقاب کاغذی ریخته بود و براش تا دم اتوبوس آورده و گفت : بفرمایید و انشالله شیرینی و کیک عروسیتون را بخوریم  و خنده ای هم کرد و رفت و تا تهران تو آینه اتوبوس چشمش تو چشم قبولعلی بود و  استغفرالله ... 

ولی برادر قبولعلی دلش یه جا دیگه گیر بود !!

قبولعلی زمانیکه از رئیس جمهور صادق و با شرف و راستگوی دولت خدمتگزار شنیده بود که یکی از دختر های همسایه شون تو زیر زمین خونه و با قابلمه اورانیوم که همون حق مسلم ماست رو غنی سازی میکنه  , همینجوری ندیده  یک دل نه صد دل عاشق اون دختر شده بود و فقط اون را لایق ازدواج  و مناسب برای همسری و یاری برای شریک زندگی خودش میدونست و نه هیچ زن و دختر دیگه ای را ...

و چه شبها ئی  که قبولعلی در رختخواب و تو رویا هاش  
خودشو مرد خونه ای میدید که همسرش داره تو زیرزمین حق مسلم آنها را تو قابلمه غنی سازی میکنه و میپزه و بعد میاره و با پول نفت سرسفره میزاره و ...

و میخواست هر طوری شده آدرس آن دختر را بدست بیاره تا ننه اش را بفرسته خواستگاری و میدونست که آدرسشو فقط دکتر محمود خدمتگزار داره و قبولعلی  قصد داشت هر کجا دکتر محمود را  دید به هر قیمتی که شده آدرسو ازش بگیره .

که در یک بازدید دکتر از نیروگاه اراک و بعد از سخنرانی جوری شد که تو شلوغ و پلوغی قبولعلی و محمود سینه به سینه شدند ولی قبولعلی هر کاری کرد روش نشد چیزی بگه و احمدی نژاد هم دستشو ماچ کرد و رفت ...

ولی آن زمان واقعا دوران سعادت و خوشبختی قبولعلی بود و هرجا هرکسی میگفت انرژی هسته ای  یا تحول دسته ای و یا قرارداد بسته ای حق مسلم ماست , این خوشبختی در وجودش روزبروز بزرگتر و کلفت تر میشد و اوج آن درست زمانی بود که مقام عظمای رهبری ولایت فقیه گفت :

این حق , حق مسلم ماست و ما ذره ای از آن کوتاه نخواهیم آمد ...

که قبولعلی با قبول و اطمینان به حرفهای مقام عظما , این خوشبختی را پایدار و آنرا  تا ظهور آقا امام زمان همیشگی میدید و هر شب بعد از نماز دعا میکرد که آقا زودتر همین جمعه نه جمعه دیگه  , ظهور کنه تا قبولعلی سهم آقا از این خوشبختی را که همون اولها براش کنار گذاشته بود را زودتر بهش بده .

و حتی رفتن دکتر وآمدن روحانی و انتخاب ظریف و نشست های ۵+۱ و مذاکرات هسته ای و سفارشات بسته ای و نرمش قهرمانانه و پشتک متهورانه و هیچ چیز دیگه ای هم نتونست حتی ذره ای خلل به این قبول و باور قبولعلی وارد بکنه تا ...


تا همین چند وقت پیش که مردم نصف شب ریختند تو خیابون و جشن توافق هسته ای  و توافقنامه لوزان را برپا کردند .

「‫جشن توافق هسته ای‬‎」の画像検索結果                 「‫جشن توافق هسته ای‬‎」の画像検索結果

آنشب قبولعلی مثل دیوونه ها اینطرف و آنطرف میرفت و با دهان باز و چشمهای از حدقه بیرون زده به مردم زل زده بود و فقط خدا خدا میکرد و آرزو داشت که یک نفر فقط یکنفر از توی او جمعیت  باز هم بگه :

انرژی هسته ای حق مسلم ماست ...


اما نه مردم و نه در رادیو و تلویزیون و نه هیچکس , دیگه از این شعار ها نمیداد و دیگه هیچ خبری نبود و حتی در اولین سخنرانی ولایت هم , مقام عظما اصلا به روی مبارک  خودش هم نیاورد و هیچی در اینمورد نگفت !!!

و فردا صبح  ماموران شهرداری پیکر بیهوش و نیمه جان و خیس قبولعلی را که در جوی آب خیابان ولی عصر دمرو افتاده بود را پیدا کردند و اونو فوری به درمانگاه رساندند .

 سه چهار روزی طول کشید تا حاجی اینا بفهمند و برن دنبالش و برش گردونند مسجد , و وقتی که  به سمت مسجد میرفتند تو ماشین  , قبولعلی در تمام مسیر فقط میخندید و با خودش میگفت :

حق مسلم ماست ...
هه هه هه  حق مسلم ما نیست ,
هست ...,  نه نیست ... ,
حق ماست , نه حق ما نیست !!

حالا  , فردا قراره ننه و باباش از ولایت بیان دنبالش و برن دفتر رهبری و یا خونه احمدی نژاد که اگر هزینه سفر را دادند , قبولعلی را ببرنش امام رضا و قفل و زنجیرش کنند واگر هم ندادند ببرنش همون امامزاده ولایت خودشون و قبولعلی بیچاره رو  اونجا ببندنش ...


بیچاره قبولعلی که نمیدونست امثال او از همان اول نه حقی  داشتند و نه حق مسلمی ...!!

         「‫شعار انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست‬‎」の画像検索結果

هیچ نظری موجود نیست: