چهارشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۵

بازگشت احمدی نژاد یک شایعه تاکتیکی و موثر

                     بازگشت احمدی نژاد یک  شایعه تاکتیکی و موثر
 


اخیرا شایعه ای در مورد بازگشت دوباره محمود احمدی نژاد به صحنه سیاسی آشفته و بی در و پیکر جمهوری اسلامی (( که چند پست و مقام و منصب همزمان داشتن دولتمردان آن نشانه بارز قحط الرجال و حاکی از کمبود شدید آدم حسابی ! در این نظام است )) بر سر زبان ها افتاده و نقل محافل و سوژه خبری رسانه ها گردیده است .

هر چند که در نظام جمهوری اسلامی هیچ چیز بعید و دور از انتظار نیست و ممکن است همین فردا صبح با گفتن یک " نظرم به نظرش بند است " و یا یک " حکم حکومتی " همین محمود بدون هیچ چون و چرائی جای حسن را بگیرد ((که به احتمال خیلی کم در صورت اعتراض  نهایتا شاید فقط چند نفر به تعداد محصورین خانگی اضافه شود)) اما کارشناسان بنابر کارنامه سیاه دولت او و نتیجه اسفبار هشت سال ریاست جمهوری اش  بر وضعیت کشور و لطمات اقتصادی  و سیاسی حاصله از دوران زمامداری وی این خبر را غیر قابل قبول و این ادعا را بی پایه و اساس میدانند .


و ما خودمان هم میدانیم حتی آن کسانیکه فقط صفحه حوادث و یا آگهی های تجاری و کاریابی روزنامه ها را میخوانند هم بروشنی و بخوبی میدانند که تاریخ مصرف احمدی نژاد تمام شده و او دیگر هیچ کاربردی برای نظام ندارد .


ولی در کمال تعجب میبینیم که هر چند وقت یکبار شایعه بازگشت دوباره و فعالیت این مهره سوخته خبرساز میشود و تیتر رسانه ها میگردد و پس از چندی نیز به محاق فراموشی سپرده میشود !!


اما چرا و به چه دلیل ؟!


اگر اخبار روز را بطور مستمر دنبال کنید و به خبرها کمی دقت کرده باشید و سرسری از برخی اخبار نگذشته باشید میبینید و متوجه میشوید که هر وقت خبری در مورد نتایج دادگاه های مفاسد اقتصادی و اختلاس ها که همه در دوران ریاست جمهوری وی صورت گرفته و یا خبر افشای یک اختلاس جدید که توسط نزدیکان و یاران و مدیران او انجام شده , در جراید و رسانه ها نشر و پخش میگردد بلافاصله خبری از محمود احمدی نژاد , در مورد اظهار نظرش درباره مطلبی و یا سفر او به ترکیه و یا حضورش در مجلس ختمی و یا سخنرانی او در محفلی و یا خبر بازگشت دوباره او به صحنه سیاست اوج میگیرد و خبرساز میشود!!


 و درست همزمان با فروکش کردن تب و تاب آن اخبار این شایعات نیز فروکش میکند v دیگر هیچ خبری از احمدی نژاد نمیشود و هیچ مطلبی در مورد او بیان نمیگردد و هیچ خبری از او بچشم نمیخورد و نوشته نمیشود !!

 ولی در اصل این اخبار یکسری شایعات تاکتیکی و کاملا حساب شده ای میباشد که دقیقا برای همین مواقع و بخاطر فریب اذهان عمومی و فرار محمود احمدی نژاد از  پاسخگوئی و پاک نمودن نقش او در این دزدی ها و پنهان نمودن نسبت افراد دستگیر شده با وی و کتمان مسئولیتش در قبال مدیران منتخب و منتصب او طراحی شده است .


که هر جور حساب کنیم میبینیم این روش (( همراه با جنجال بیشتر و دامن زدن به همین شایعات)) برای رئیس جمهور سابق بسیار کارآمدتر از تکذیب و دادن بیانیه است  و همچنین  ساختن چنین شایعاتی خیلی کم هزینه تر از حضور او در دادگاه و پاسخگو بودنش در جریان محاکمه دزدی ها و اختلاس های  یاران و مدیران و دولتمردانش در دوران ریاست وی میباشد .




 
 

سه‌شنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۹۵

دیگه خود دانید ...!؟ ( ۱ )

                                    دیگه خود دانید ...!؟  ( ۱ )



همین اول خدمت همه شما بگم که باور کردن این قضیه مشکل شماست و قبول کردن آن هم به خودتون بستگی داره !

چه آنهائی که از بیخ منکر همه چیز هستند و فکر میکنند که خیلی تصادفی و در یک راستای داروینی تکاملی , درست پس از یخبندان دوم و قبل از عصر حجر ( یعنی همون اوایل دوران پارینه سنگی )  در یک صبح آفتابی جد بزرگوارشون از درخت آمد پائین و همونطور که خمیازه میکشید و داشت خودش را میخاروند یهو متوجه شد که دستش کمی درازتر شده و دیگه به فرق سرش میرسه  و خواست بپره بره یه گوشه کناری تا پیشاب صبحگاهی خودشو بندازه که پاش گیر کرد به ریشه درخت و با مخ خورد زمین و از حال رفت...


 وقتی  بهوش اومد فهمید که  بجای پرش یک جهش ژنتیکی کرده  و کمرش صاف شده و میتونه قائم رو پاهاش وایسته و از خوشحالی این حادثه کور و این اتفاق تصادفی چنان ذوق زده شد که زبون باز کرد و نطقش باز شد و مثل بلبل شروع کرد به خوندن تصنیف " دیشب لب یارم رو تو خواب ماچ مالی کردم " ...

و در همان حال بود که خیلی اتفاقی فهمید ابزارساز هست و با سنگ مشغول ابزار سازی شد و وقتی درست به اندازه یه پیکان وانت ابزار ساخت به زن و بچه اش گفت که از درخت بیان پائین و دست اونها را گرفت و راه افتادند و رفتند شهر و تو حاشیه شهر یه غار نقلی مبله با ویو عالی گرفت و با کلی التماس و خواهش و تمنا تو بازار سنگفروش ها از حاجی نئاندرتال هم یه مغازه زیرپله ای اجاره کرد و ابزارهاشو ریخت اون تو مشغول کسب و کار و معامله پایاپا شد.


 و زنش هم که دید که شهر نشینی خرجش خیلی بالاست تو همون غار خودشون یه آرایش عروس و تاتو و مانیکور ناخن زد و خلاصه همینجوری بدون اینکه خودشون هم بفهمند شهر نشین و متمدن و انسان شدند!

و چه آن کسانی که در قرن بیست یکم هنوز باور میکنند که  یه روز خداهه که بیکار بود ویرش گرفت و عینک دسته سیمی خودشو زد به چشم هاشو و رفت وسط بهشت و به جبرئیل گفت که یه فرغون خاک بیاره و  زد بالا و یک تف گنده انداخت کف دستش و شروع کرد خاک بازی و با همون خاک و گل و لجن آدم را ساخت و چون از کار خودش خیلی خوشش اومد کلی به خودش بارک الله گفت و یکی دیگه هم درست کرد و اسمشون را گذاشت آدم و حوا ...!


بعد مثل بچه ها چند روزی  باهاشون بازی کرد و مثل همیشه آخر هم دلشو زد و حوصله اش از دست اونها سر رفت و شروع کرد بهشون گیر دادن و براشون شرط و شروط گذاشتن دست آخر هم ازشون یه بهانه بنی اسرائیلی گرفت و با وعده اینکه فعلا از بهشت برید بیرون و زود برتون میگردونم , جفتشونو لخت و کون برهنه از بهشت انداخت بیرون و هابیل و دابیل  و شمسی کوره ...


ولی خدا یه وقت بخودش اومد که دید همون دوتا از سر بیکاری و نداشتن سرگرمی کلی زادوولد کردند و شدند یه عالمه ...بعد شمرد و حساب کرد و دید که اینهمه تو بهشت جا نمیگیرند!


 اولش خواست دبه کنه و بزنه زیرش که دید راه نداره و خداست و جلوی فرشته ها خوبیت نداره فردا براش دست میگیرند , برای همین به شیطون گفت که بره اونها را گول بزنه که بازهم بهانه لازم را داشته باشه که اونها دیگه نتونن برگردند بهشت و تو همون زمین زندگی کنند و تو سرو کله هم بزنند و سفارش کرد تا از میون خودشون هر چند وقت یه بار هم  یه پیغمبر انتخاب کنه و با دادن دستورات ضدونقیض بین شون تفرقه بندازه و با دستور اشدا علی الکفار کشتن یکدیگر را واجب بدونند و بزنند همدیگه رو لت و پار کنند که یه وقت باهم دست به یکی نکنند و اعتصاب کنند و شر براش درست بکنند!!


 و خلاصه  چه آنهائی که قبول کردند که نوح نجار بوده و کلکسیون حیوون جمع میکرده و ابراهیم وسط آتش نشسته بود و فالوده میخورد و موسی با عصای خودش زد و دریا را دوشقه کرد و یا محمد نصف شبی یه لا قبا با همون دشداشه و عرقچین سوار یک الاغ بالدار شد و هفت تا آسمون را بدون سفینه ای و دستگاه اکسیژن و لباس فضانوردی معراج کرد و رفت پیش خدا و برگشتن هم از ذوقش زد و ماه را شق القمر کرده و ....تا همین یاعلی گفتن مقام عظمای ولایت هنگام تولد و خروج از مادرش ...

را باور کردند و قبول دارند , همگی اگر دوست داشتید و دلتان خواست میتوانید  که این ماجرا را هم باور کنید یا نکنید و میل خودتان هست و صاحب اختیار هستید . 

ولی فکر نمیکنم برای شما که چنین حرفهایی را که  مربوط به چند هزار سال پیش هست و هیچکدوم را هم به چشم خودتون ندیدید و فقط شنیدید را حقیقت میدونید و باور کردید,  قبول نکنید و باورتون نشه که برای یه مصطفی هزار و پانصد سال قبل آن اتفاق بیفتد و برای یه مصطفی هم همین دیشب این اتفاق بیفته :


جاتون خالی دیشب دیروقت بود که شام را زدم و همونطور که چائی بعد از شام را میخوردم , یه سیگار روشن کردم و داشتم به حرفها و دلیل اصرار رهبر معظم انقلاب در مورد توان موشکی فکر میکردم و یه چشمم هم به صفحه مانیتور بود و سرسری تیتر خبرها را نگاه میکردم که یهو دیدم ... ( ادامه دارد ) 




 

دوشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۵

مخالفت کردن دشمنی نیست بلکه کمترین حق من است

          مخالفت کردن دشمنی نیست بلکه کمترین حق من است 



شخصی ( که احتمال میدهم جوجه طلبه ای باشد)  پس از دیدن پست " جیک جیک مستون آخوندها "  از من پرسیده که :

دلیل دشمنی من با اسلام و روحانیت چیست ؟

و من چه کینه و عقده ای از آنها دارم و کجایم میسوزد ؟


بهتر دیدم که جواب این سوال ها را کمی کاملتر و در پستی مجزا بدهم تا این آقا و آقایان پاسخ خود را بصورت کامل و جامع دریافت کنند .


خدمت این دوستان باید بگویم که :


اولا , بنده تا زمانیکه کسی با من دشمنی نکند و نخواهد که عقیده و اعتقادات خودش را بر من تحمیل بکند , با هیچ شخص و هیچ قشری  و هیچ اعتقادی هرگز عداوت و دشمنی ای نداشتم و ندارم .


دوما , مگر شما واقعا فکر میکنید که این آخوندها روحانی هستند و چیزی که تبلیغ میکنند و میگویند اسلام است ؟!!


نه برادر من , نه دوست عزیز , شما اشتباه میکنی ,


این آخوندها اگر روحانی باشند و خودشان  را روحانی میدانند پس چرا چهارچنگولی به دنیا و مادیات چسبیده اند و برای تحصیل مال و ثروت و قدرت و مکنت با یکدیگر کورس گذاشته اند و مسابقه میدهند؟


مگر جای روحانیت در مسجد نیست ؟


مگر کار روحانیت راهنمائی و هدایت مردم به سوی خدا و رسیدگی به  امورات معنوی آنها نیست ؟


مگر روحانیت نباید در مورد دین و روح و معنویت حرف بزند ؟


پس چرا این آخوندها در هر جائی هستند و هر کاری میکنند و در مورد همه چیز , از ایزوتوپ های هسته اتم گرفته تا سبک معماری آشپزخانه اوپن و مسائل جنسی و لایه اوزون و نقش سورئالیسم در نویسندگی و هنر و تا نحوه شستن مقعد و جماع با خر و الاغ و سوخت موشک های بالستیک حرف میزنند و قاطعانه اظهار نظر میکنند ؟؟!


کجای کاری که این آخوندها میکنند و حرفهایی که میزنند به اسلام ربط دارد و اسلامی هست ؟


آیا اسلام به آخوند احمد جنتی گفته که ۲۵ شغل و سمت داشته باشد و بابت هر شغلی میلیونها تومان حقوق بگیرد و هیچ کاری هم نکند ؟


آیا اسلام گفته که فرزند پدر و مادر پیری را ( سعید زینالی ) سربه نیست کنند و هشت سال آنها را آواره این زندان و آن زندان و این کمیته و آن سازمان کنند و حتی یک جواب درست و حسابی به آنها ندهند ؟


آیا اسلام گفته که چند هزار جوان را که دوران محکومیت خودشان را سپری میکنند به جوخه  های اعدام بسپارند و پدران و مادران آنها را داغدار کنند ؟


آیا اسلام گفته که با خط فقر یک میلیونی اگر به حقوق چند صد هزار تومانی خودت اعتراض کنی ( معلمان و کارگران ) سزایت تهدید و تهدید و توهین و ضرب و شتم و زندان و بند و اعدام است ؟


و الی ماشالله ...


نه آقایان , نه ...


یک روحانی هرگز خودش را معصوم نمیداند و خودش را تا پایه پیامبران و امامان بالا نمیبرد و توهین به خودش را توهین به اسلام و خدا و پیامبر و ائمه اطهار نمیداند و در مسجد به امورات دینی و مذهبی مردم رسیدگی میکند و اسلام هم هرگز نگفته که برای  ساختن آن دنیا باید مردم را گوسپند دید و تو سرشان زد و آنها را فقیر و معتاد و بیمار کرد تا به بهشت بروند .


در مورد عقده و کینه باید به شما بگویم که کینه و عقده گفتنی نیست و چیزی هست که باید انشالله تبارک و تعالی به وقتش نشان داد...


پاسخ ( کجایم میسوزد ؟!)


و به شما بگویم وقتی که میبینم در دوران نوجوانی و جوانی من پینگ پنگ و یا والیبال بازی کردن روز سیزده بدر جرم بود و بابت آن کتک میخوردی و علاف میشدی و تحقیرت میکردند ولی حالا آقایان با همان لباسی که شما فکر میکنید لباس رسول الله هست می آیند و پینگ پونگ بازی میکنند و عکس میگیرند و در اینستاگرام و فیس بوک خودشان میگذارند , دلم به حال جوانی از دست رفته خودم و جگرم از این همه وقاحت اینها آتش میگیرد و میسوزد.

و اما دشمنی و مخالفت کردن !


باید به شما بگویم که متاسفانه یا خوشبختانه هنوز به مرحله دشمنی نرسیدیم که اگر برسیم مطمئن باشید که نه در ایران بلکه در هر نقطه جهان تنبان به پای یکی نخواهد ماند و نمیماند و مخالفت کردن دشمنی نیست بلکه زمینه ساز دشمنی میباشد .




و اما مخالفت کردن هم حق من است و من میتوانم به خاطر :

این همه دزدی و اختلاس های میلیاردی و دادگاه های نمایشی ا-ت - گ - ج - م -ز - ب , و ...و این مسخره بازی ها  ,


غارت منابع و سرمایه های کشورم توسط نورچشمی ها و آقازاده ها ,


این همه فقر و کمبود و گرانی و تورم و تبعیض و نابرابری ها ,


این همه دشمن سازی و دشمن بازی و زدو بست های پشت پرده و حقارت ها و باج دادن ها ,


بیست و پنجسال سرمایه را در لجاجت و بچه بازی خرج کردن و در آخر نرمش قهرمانانه ها ,


خرج کردن پول نفت در لبنان و فلسطین و ونزوئلا و عراق و ساختن اتوبان و بیمارستان و جاده و خانه برای آنها ,


بخاطر اشاعه مواد مخدر و معتاد کردن جوانان و قاچاقچی شدن آنها از بیکاری و اعدام های فله ای آنها ,


بخاطر رانت خواری و تملق و رشوه دادن و رشوه گرفتن نمایندگان مجلس و وکلا و وزرا و فساد روزافزون آنها ,


 به خاطر دادن آن همه وعده و عمل نکردن به هیچکدام یک از آنها و این همه دروغ و دغل و نابکاری ها ,


و این حق من است که بخاطر این همه مشکلات و بدبختی و نامدیریتی و بی لیاقتی مسولان و بخاطر این همه تقاضا و خواسته و پرسش و جوابگو نبودن هیچکس و هیچ مسئولی در مقابل آنها , مخالف باشم و مخالفت کنم.


و پس از این هم با آگاهی از عواقب و تبعات آتی این مخالفت کردن , حتی اگر همه مردم از سر ترس و حقارت بی تفاوت باشند و یا بخاطر ندانستن و ناآگاهی از حق خودشان هر گونه مخالفتی را  بی فایده و بیهوده بدانند اما من مخالفت میکنم و مخالفت خواهم کرد..
.

چون مخالف بودن حق من و مخالفت کردن وظیفه من است و به همه هم میگویم که مخالفت کنید چون حق شماست و بدانید که مخالفت کردن بی تاثیر نیست .

 

یکشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۹۵

جیک جیک مستون آخوندها !

                                      جیک جیک مستون آخوندها !


آیا تا به حال عکس دوتا آخوند را دیدید که در حال بیل زدن و آباد کردن تکه زمینی باشند ؟

آیا تا به حال عکس آخوندی را دیده اید که مشغول بنائی و ساختن مدرسه ای در مناطق محروم باشند ؟


آیا تا به حال عکس آخوندی را دیده اید که در حال کاشتن درختی باشد تا بنده خدائی زیر آن کمی استراحت کند ؟


(( ما که ندیدیم ولی اگر شما دیدید لطفا به ما هم نشان بدهید که کمی مستفیض شویم ...!))


نمیدانم چند وقت پیش عکس آن هفت راس از احمق ترین جوجه آخوندهای فیضیه که رفته بودند خلیج پارس و زیر آب درخت بکارند را دیدید یا نه ؟!


یا آن دو گله طلابی که چنان از کون کیف بودند و از بیکاری زورشان زیادی کرده بود و وسط حیاط حوزه مشغول طناب کشی بودند؟!


و حالا این دو بچه آخوند که در شهرک ساخته شده برای آنها مشغول ورجه وورجه کردن با لباس آخوندی میباشند و به اصطلاح و ارواح شکمشان دارند پینگ پونگ بازی میکنند...


خوش باشید برادران , خوش باشید دوستان که فعلا دور دورشماست .


و تا میتوانید عشق و حال خودتان را بکنید که , حالا جیک جیک مستون و شب مستی شماست.


اما نمیدانم شما میدانید که خواهی نخواهی زمستون  و بامداد خماری هم در راه و در کار است؟!

و آن وقت است که باید بجای این ادا بازی ها , بنشینید یه قل و دو قل بازی کنید!

 
(( تاکید میکنم , یه قل دوقل !))

فعلا که روزگارتان بر وفق مراد است , پس تا میتوانید خوش باشید...!!

شنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۵

قیصر قیصر که میگفتند , این بود ؟!

                        قیصر  قیصر که میگفتند , این بود ؟!



یکی از معروف ترین دابسمش های ایرانی مربوط به تک گوئی و دیالوگ " بهمن مفید " در فیلم " قیصر " به نویسندگی و کارگردانی " مسعود کیمیائی " هست که  حتی توسط هنرمندان بزرگی همچون آقای جعفر پناهی و خانم معتمد آریا و آقای حمید فرخ نژاد و پسرش نیز تکرار و لب خوانی و اجرا شده است .


(( البته دیالوگهای دیگری همچون " قیصر کجائی که داداشتو کشتن ..."  و یا  " فرمون فرمون که میگفتن , این بود  ؟ " هم به کرات لب خوانی و دابسمش شده ...))

                                                                                    

همین معروفیت سبب شد که با تحقیقی سرسری و کوتاه بفهمیم که این فیلم در زمان خودش انقلابی در صنعت فیلمفارسی بوده و شخصیت هائ معروفی در مورد آن اظهار نظر کردند و آن را در حد یکی از شاهکار های سینمای ایران بدانند و معرفی کنند , مانند :
دکتر علی شریعتی : [[ کیمیائی :  یادم هست او «قیصر» و «گاو (فیلم)» را دیده‌بود و می‌گفت: بین این‌ دو، فیلم موردنظر ما «قیصر» است. چون معتقد بود «قیصر» فیلم «نر» و «پرحرکتی» از کار درآمده‌است. خیلی هم «قیصر» را دوست داشت و ابراز لطف می‌کرد، اما من هیچ‌وقت دربارۀ این فیلم با او حرف نزدم؛ یعنی هیچ‌وقت فرصتش پیش نیامد. شریعتی دربارۀ فیلم با عباس شباویز مفصل حرف زده‌بود و برای او از خوبی‌های فیلم گفته‌ بود. ویکیپدیا  ]]


ابراهیم گلستان : [[ «قیصر» یک فیلم گیرا و شایستۀ توجه کامل است. اگر این فیلم در حد قریحه و استعداد سازنده‌اش ساخته شده‌بود، یک فیلم برجسته می‌شد. برجستگی کنونیِ فیلم در این است که کار یک قریحۀ کمیاب است؛ قریحه‌ای که هنوز خود را به رشدی که شایسته‌اش است، نکشانده‌است... «قیصر» یک فیلم گیرا و شایستۀ توجه کامل است. ویکیپدیا ]]

داریوش ارجمند : [[ «فیلم قیصر را به‌همراه دکتر شریعتی دیدم. او نظر بسیار مثبتی دربارۀ این فیلم داشت. پس از تماشای فیلم، او در کلاس این مسئله را مورد توجه قرار داد و عنوان "قیصر" را استعاره‌ای از شکست شاه عنوان کرد.». و «این فیلم در آن زمان رسالت ویژه‌ای را برعهده گرفت و نبض زمانۀ خود را به‌صدا درآورد.» و نگاه واقع‌گرا را یکی از دلایل موفقیت فیلم «قیصر» دانسته و با عنوان این‌که این فیلم برخلاف دیگر فیلم‌های آن زمان در وهم و خیال نمی‌گذشت، افزوده‌بود: «این فیلم زندگی واقعی مردم را در ابعادی تکان‌دهنده در مقابل سینمای خیالی به نمایش گذاشت. این فیلم، با استفاده از تکنیک و اندیشه‌ای نو و ارائۀ بازی‌های خلاقانه به قشر فرودست جامعه و دغدغه‌های آنها پرداخته، که سبب می‌شود تا مخاطب با شخصیت‌های فیلم حس هم‌ذات‌پنداری پیدا کند، و این گامی مؤثر درجهت توجه مردم به این فیلم است.»داریوش ارجمند از قول علی شریعتی نقل می‌کند: «دکتر شریعتی با اشاره به صحنه‌ای از فیلم، که قیصر پاشنۀ کفشش را ورمی‌کشد، گفت من جورابی مشابه جوراب قیصر دارم که با تصور این‌که مختص بچه‌خوشتیپ‌هاست، از پوشیدن آن اجتناب می‌کردم؛ اما حالا با دیدن این‌که طبقۀ عام اجتماع هم از این جوراب‌ها می‌پوشد دیگر نگران این شبهه نیستم.»  ویکیپدیا ]]

 نجف دریابندی : [[ می‌گویند که چرا قیصر به کلانتری نرفته‌است تا افسر نگهبان با کمال جدیت به کارش رسیدگی کند؟ سؤال مهملی است. این ازقضا سرگذشت آدمی است که به کلانتری نرفته‌است. آنهایی که به کلانتری رفته‌اند، سرگذشت دیگری دارند. اشخاص می‌توانند سرگذشت یکی از این آدم‌ها را روی پرده بیاورند. هرکس پرسید چرا قهرمان آنها به کلانتری رفته‌است، سؤالش به همان اندازه مهمل خواهد بود.]]

 و مجید اسلامی : [[  حالا که سی سال بعد به نمایش جنجالیِ «قیصر» و پیامدهایش نگاه می‌کنیم، راحت‌تر به این موضوع پی می‌بریم که «قیصر» حاصل برخورد شهودیِ یک کارگردان بااستعداد بود با موضوع و فضایی که با آن خیلی خوب آشنا بود، و گروه بسیار خوبی هم در کنارش بود، و همۀ اینها فیلم درخشانی پدید آورد که می‌توانست هم تماشاگرانش را از سینما راضی به بیرون بفرستد و هم معانی متعددی را به ذهنشان بکشانَد.]]  و الی ماشالله ...

اما وقتی که ما هم پس از چهل سال کمی عمیق تر و با نگاهی انتقادی دوباره این فیلم را نگاه میکنیم به نتیجه ای بسیار وحشتناک و فاجعه ای در هنر فیلم و سینما و سطح درک و فهم نازل و بسیار پایین برخی از هنربندان میرسیم !

داستان و صحنه های فیلم قیصر

دوربین پس از نشان دادن کلکسیونی از تاتو ها و خالکوبی های  نقش رستم و سهراب و سیاوش و اسفندیار و خنجر کشیدن ها و سر بریدن ها و خون ریختن های پهلوانان اساطیری ( که صد البته میدانیم همین پهلوانان چاقو بدست و خونریز و آدمکش ,از زاویه دید آقای کارگردان بجز کشتن و سر بریدن و خون ریختن دارای خصائل اخلاقی و انسانی بسیاروالا و پاکی نیز بودند که راست کار نبود و ایشان ندیدند و یا نخواستند که ببینند ! ) آن هم بر روی بدن افرادی که در جامعه ما به آنها لات و جاهل و اوباش  و کلاه مخملی میگویند , ناگهان بر روی آژیر و  چراغ گردان (که مظهر و سمبل توجه و اعلام خبر و خطر است) یک آمبولانس زوم میشود تا توجه هر چه بیشتر بیننده را به داستان سم خوردن دختری که مادر پیرش با چشمانی اشکبار در حالیکه به جای نگرانی در باره جان دخترش بیشتر مشوش و نگران جواب دادن به پسرانش و برادران دخترش میباشد و یک دائی خوشنام و پهلوان قدیمی که با باز شدن همزمان درب اورژانس و گفتن " یا باب الحوائج " تعلقات دینی و مذهبی خودش را نشان میدهد و او هم بیشتر از جان دخترک بینوا نگران واکنش " فرمون " و " قیصر " برادران دختر است  که با آمدن برادر بزرگتر " فرمون " چنان میگوید : وای خدا , فرمون اومد که پنداری " فرمون " نرسیده میخواهد خشتکش را بر سرش بکشد و از وسط دو شقه اش کند ,  جلب سازد و معطوف بکند  !!؟

و فرمون با کلاه مخمل شاپو و ابروانی همچون مار سنگ خورده و در هم پیچیده با پیشبند سفید و تمیزی (که من نمیدانم چطور رویش شده که با آن کلاه مخملی شاپو و آن پیشبند از مغازه قصابی اش تا پشت در اورژانس بیمارستان بیاید و یکی هم پیدا نشود که آنرا از دور کمرش باز کند تا سوال احمقانه , قصابه ؟! زن فضول از مادرش موجه جلوه کند ) که انگار تازه از دستشوئی بیرون آمده و دستانش را با آن پاک میکند با آهنگی دیلام داشلاخی می آید و پس از پرس و جو و دانستن ماجرا میبینیم که " قمر بنی هاشم "  دعای این گنده لات بسیار معروف مکه رفته و توبه کرده و نمازخوان شده را به تخم چپ اسبش هم حساب نمیکند و خواهرش را برای آنها زنده نگه نمیدارد !!

" فرمون "  و " قیصر " دو تن از نامداران و اسم و رسم دارها و دست به چاقو هایی که من نمیدانم و نفهمیدم جوانمردان و لوطی ها و خوبان  و یا لاتها و ارذل و اوباش و چاقو کشان و بدهای " زیر گذر حاج مهدی"  که و خواهر زاده های یک پهلوان زورخانه ای پیر و محترم که مردم مثل سگ از آنها میترسند و حساب میبرند هستند !

" فرمون " که یک بازارچه به اسمش قسم میخوردند انگار به مکه رفته و از این گناهان و خطاها و اشتباهات استغفار و توبه کرده و آدم شده بود و همانجا به الله قول داد که دیگر دست به چاقو نبرد و نزند و پس از بازگشت از خانه خدا مثل بچه آدم یک مغازه قصابی باز کرده و با ساطور و کارد و چاقو ! مشغول کار و کاسبی بود.

اما " قیصر " , که  با داشتن چنان دائی و چنین برادری از آن ناتوهای هفت خط بی کله و شر و شوری هست که پایش بیفتد بزرگتر و کوچکتری نمیفهمد و چاک دهنش را میکشد و روی خان دائی در می اید و مردانگی را " اگر زدنت , بزن " میداند , میباشد که فعلا بخاطر حفظ آبرو و ساکت کردن محله و در امان ماندن مردم از لات بازی هایش او را به بندر فرستادند تا کمی سرش به سنگ بخورد و آدم بشود.

حالا خدا وکیلی خودتان حساب کنید که چنین خانواده محترم و نجیبی با وجود چنین خان دائی و چنین برادرانی , آیا کسی خایه دارد و جرئت میکند که حتی به مرغ ها یا گنجشکهای ماده روی درختان خانه آنها چپ نگاه کند؟

ولی میبینیم که چنین افراد غیرتی و متعصبی یک خواهر ملنگ سر به هوا و نه چندان نجیبی که هر وقت دلش میخواسته با پر و پاچه لخت و انداختن یه چادر روی سرش به خانه دوستش بدری که سه تا برادر ...کلفت نره خر حشری دارد میرود تا درس خانه داری بخواند ( جلد کتاب مزبور در فیلم )...!!

خلاصه که فاطی ناموس این دائی پهلوانی که دو روز کشتی میگرفته و همه زورخانه ها برایش زنگ میزدند و با انگشتان دستش  آجر را از توی دیوار بیرون میکشید و این دو برادر باغیرت و ناموس پرست گذر حاج مهدی , یکروز که برای خواندن درس  به خانه بدری که در فیلم میبینیم در خانه نبوده و یا خانه را برای منصور برادر بزرگش خالی کرده میرود و در حین درس خواندن آقا منصور او را خفت میکند و دفعات بعد هم با وعده ازدواج این خواهر پاک و معصوم قیصر را آبستن میکند و بعد هم به دختری که به این سادگی به خانه مردم میرود براحتی زیر او خوابیده و احمقانه مطلب را از دیگران پنهان کرده جواب سربالا میدهد و فاطی فریب خورده خودش را میکشد تا هم ننگ کارش و هم داغ خودش را بر دل و دامن سروران عزیز خودش بگذارد !!

و پس از مراسم ختم , مادرش نامه ای را که فاطی قبل از خودکشی در پستان بندش پنهان کرده و پرستار به او داده را میدهد که خان دائی بخواند و عهد همانوقت فرمون هم از راه میرسد و نصفه نیمه جریان را میفهمد و برای شستن این ننگ  و کاری که از کار گذشته بی خیال توبه و قسم و خدا و پیغمبر میشود و به سر صندوق میرود تا چاقوی خودش را بردارد و به سراغ منصور آب منگل برود که خان دائی جلوی او را میگیرد و پس از کلی رجز خواندن میگوید که برای پهلوان افت دارد دست به چاقو بشود و گرگهای ناموس پرپر کن باید از بازوی آدم  بترسند و نه از چاقو...

و اگر چاقو به بچه هم که بدهی آخر دست خودش را میبرد ...!!

و این برادر بزرگتر فهمیده و عاقل و افتاده و جوانمرد بجای آنکه با خان دائی دنیا دیده اش بنشینند و فکری بکنند که نه آبرویشان برود و هم آن نابکار منصور آب منگل به سزای عمل کثیف خودش برسد مانند یک شتر مست دهان کف کرده و همانند یک الاغ نفهم قبول میکند که یک احمق نفهم باشد ولی نامرد نباشد و دست خالی به خانه آنها میرود و خودش را به گا میدهد...

و میبینیم با آنکه او ابر روی منصور افتاده و کریم آب منگل چاقو را به پشت او فرو میکند ولی نمیدانم چرا او شکمش  زخم شد و خون می آمد؟؟

و پس از کمی عشوه های سینمائی در حالیکه میداند قیصر در بندر مشغول کار است داد میزند :

قیصر کجائی ؟ که داداشتو کشتند ...!

و بعد میفتد و میمیرد و آن برادر منصور آب منگل , رحیم آب منگل پس از نفله کردن فرمون , بسیار بجا و به حق و خیلی درست و با حرکت زیبای ابرو رو به جنازه فرمون میکند و میگوید :

فرمون فرمون که میگفتن این بود ؟



و به لطف گنده گوزی خان دائی و حماقت باور نکردنی فرمون دومین ننگ و داغ بر دل و دامن این خانواده مینشیند .

و نکته جالب اینجاست که  با فیلم سازی و همت کارگردان پنداری در آن زمان اصلا سگ به صاحبش نبوده و در محله آنها کلانتری و پلیسی و شعبه جنائی آگاهی وجود نداشته و هیچکسی هم کاری به این کارها نداشته و از قانون و دادگاه و پلیس هم هیچ کسی هیچی نمیفهمیده و نمیدانسته و دهانی هم برای گفتن نداشتند  که سه تا لندهور روز روشن یک جنازه را از بالای پشت بام ها ببرند و سر به نیست کنند و بعد راست راست هم در خیابان بچرخند !!؟؟ 

 و با بازگشت قیصر از آبادان و پس از  فهمیدن ماجرا ناگهان اعظم شیرینی خورده قیصر یکهو خواب داش فرمون را میبیند و مثل فاطی مرحوم  سرخود و بدون در زدن به خانه مردم میرود تا در آنجا مادر قیصر به قیصر بگوید :

 تو کاری نکن سرت به کار خودت باشه که خود دولت ! ( توجه کنید نه قانون , نه پلیس , نه شهربانی , نه شعبه جنائی آگاهی , بلکه دولت , فقط خود دولت شاهنشاهی و کابینه هویدا  ) میگردد و آنها را پیدا میکند!

و کارگردان برای آنکه تاکید خودش را بر واژه و ناکارائی (( دولت )) نشان دهد و در این میان هیچ کسی فکر نکند که پیرزن بیسواد ندانسته و اشتباه کرده , این بار تکرار کلمه (( دولت ))  را در دیالوگ قیصر که حرفش دررو و خریدار بیشتری دارد و برای خودش هم شری بوده و خوب میدانسته که که این مسائل به دولت و اعضای کابینه هویدا ربطی ندارد بلکه مربوط به شهربانی و کلانتری میباشد , قرار میدهد تا پس از تاکید بر این که :

- دولت اونها رو پیدا میکنه درست !
- دولت سزای آنها را میده , درست !
- اما میدونی چی میشه ؟
بعد در حالیکه خودش هم نمیفهمد چه بلغور میکند و چه میگوید و چه میخواهد به مادرش میتوپد که : اه تو چی میدونی ننه ... خان دائی : صلوات بفرست !


و سپس قیصر چای نخورده بلند میشود که خودش آستین بالا بزند و برود قانون را اجرا کند و اینجا دیگر حتی افسران کلانتری هم نباید بدانند : فاطی واسه چی خودشو کشته ؟!

و اولین جا هم سر از قهوه خانه ای در می آورد که دیالوگ معروف توسط بهمن مفید اجرا میگردد که :

کریم آقامون هم بود ...

- کریم ؟ کدوم کریم ؟


- کریم  آب منگل ...میشناسیس ...

همونی که دولت میگرده پیداشون میکنه , الان تو حموم زیر بازارچه س و بجنب که غروب هم میره ...

و کارگردان هم برای اینکه نشون بده این قیصر که خودش قانونه و با قساوت تمام سه نفر را سلاخی میکنه و گوشت تن یکی از اونها را میبره پیش خان دائی تا بده ننه اش  اونو بو کنه و دلش آروم بگیره و به خان دائی میگه که التماس دم مرگ یارو براش چه کیفی و چه حالی داشته ؟!

چقدر بچه خوبی هست و حرفش حرفه و به هیشکی بدی نکرده , ننه مشهدی را هم با قیصر میفرسته مشهد پابوس امام رضا  تا ننه اش دق کند و بمیرد و آقا برود به ضریح امام رضا آنجور آویزان شود و برای اعظم پاک و نجیب که اسم خودش را روی او گذاشته آرزوی خوشبختی کند و اشک تمساح بریزد ولی کمی  بعد با سهیلا مترس منصور آب منگل آنطور خلوت کند و بند کرست باز کند و  باقی ماجرا...

مسعود کیمیائی نویسنده و کارگردان این فیلم بجای آنکه راه حلی منطقی و عاقلانه و کم هزینه برای این معضل پیدا کند برعکس با تعمد و یا خیلی ابلهانه و راحت نشان میدهد که مردی و مردانگی در این است که اگر برادران غیرتی و ناموس پرستی که ختم مردی و مردانگی اند ولی آنقدر شوت و مشنگ هستند که زیر دماغشان نفهمند که آبجی خودشان که سر و گوشش میجنبیده , رفته بند را آب داد و خودش را کشت و برادر بزرگتر هم آنقدر احمق بود بخاطر یک قسم که صدتا از یه غازهای آنرا در فیلم خورد و عمل نکرد , آنجور احمقانه و مفت برود و خودش را به گا و به کشتن بدهد , آنجاست که برادر کوچکتر یا هر خر دیگری باید سر خود برود آنها را سلاخی کند و بکشد و دیگر هر چه شد , شد و گور بابای قانون و دل مادر و و دختر شیرینی خورده و بدآموزی و تمجید حماقت و خریت بر روی خریت هم کردند و هر کسی هر غلطی که دلش خواست بکند ...

                 

و آنوقت هست که من نمیدانم چه چیز این فیلم آنهم با این مضمون و این محتوا و این بدآموزی نظر معلم شهید دکتر علی شریعتی را  جلب کرده که آنرا (( نر )) و (( پر حرکت )) دیده و توانسته همان جوراب قیصر را بدون شبهه پا کند ؟

و کجای این فیلم بنظر آقای ابراهیم گلستان (( برجسته ))  و برآمده از یک (( قریحه کمیاب )) است ؟!! 

و یا مشاور هنری رهبر جناب آقای ( افتاددد؟) داریوش ارجمند با اطلاع از کدام درد و دغدغه جامعه و زندگی مردم کنونی و  گذشته آنرا (( دغدغه مردم عادی )) بداند و این مزخرف را ((  این فیلم زندگی واقعی مردم را در ابعادی تکان‌دهنده ))  تفسیر و تحلیل هنری بنماید ؟؟!

و آقای نجف دریابندی با کدام فهم و شعور رفتن پیش قانون و اجرای عدالت را با نرفتن و جنایت کردن یکی و مهمل میداند؟
آیا واقعا سطح فکر این آقایان در این سطح حقیرانه و پست است و به هنر به این چشم نگاه میکنند؟؟


 و چگونه حضرات  از این فیلم  که تمام معروفیت ظاهری خودش را  فقط به فقط مدیون شهرت و محبوبیت و هنرنمائی بهروز وثوقی هست میتوانند چنین برداشت هائی غیر واقعی و سخیف داشته باشند؟!

          

ولی  بنظر من  حق کاملا با آقایان :

[[  هوشنگ کاووسی، در مقاله‌ای به نام «از داج‌سیتی تا بازارچهٔ نایب‌گربه»، به‌شدت به فیلم حمله کرد. کاووسی نوشت: «وقتی قیصر را تماشا می‌کنم، وصلت آن را با فیلمفارسی عیان می‌بینم و درمی‌یابم که این فیلم ثمر پیوند بیگانه بیا ( اولین فیلم کیمیائی ) و غول بیابونی است که در قهوه‌خانهٔ قنبر اتفاق افتاده...»
و
هوشنگ طاهری، از منتقدان هنری، در مقاله‌ای تند، به فیلم تاخت: «قیصر بدون شک ارتجاعی‌ترین فیلمی است که تاکنون در سینمای ایران ساخته شده‌است. کیمیایی با این فیلم خود، درست در حساس‌ترین لحظه‌ای که سینمای مبتذل بومیِ ما در آخرین مراحل حیات خود دست‌وپا می‌زند و می‌رود که به‌یک‌باره در ابتذال روزافزون خود خفه شود، به یاری‌اش می‌شتابد و با انتخاب موضوعی اشک‌انگیز و پرداختی احساساتی، بار دیگر حیاتی نو به این کالبد فاسد می‌دهد... ویکیپدیا ]]


هست که متاسفانه صدایشان به جائی نرسید یا نگذاشتند که حقیقت گفته آنها به گوش مردم و جائی برسد !

             اما واقعا قیصر قیصر که میگفتند , این بود ؟!


 

پنجشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۵

ببینید تا کجا در منجلاب جهل و مرداب خرافات فرو رفته ایم

 ببینید تا کجا در منجلاب جهل و مرداب خرافات فرو رفته ایم
واقعا شرم آور است و بسی جای خجالت و افسوس دارد که خبرگزاری دانشجویان یک کشور که باید از فهمیده ترین و آگاه ترین اقشار یک جامعه باشند و از خبرگزاری آنها  به جز پخش اخباری  در راستای  نشر اندیشه و درمورد علم و دانش و تشویق به تحقیق و پژوهش انتظار دیگری نمیرود از میان این همه خبر , چنین مهملی  را انتخاب کند و آن را قابل نشر و قابل پخش بداند و در ترویج خرافات سنگ تمام بگذارد !!

 واقعا ما را چه شده ؟ 


ببینید چه بر سر ما آمده که جهل و خرافات حتی تا مغز و استخوان تحصیلکردگان و درس خواندگان ما نیز نفوذ کرده که برای گشایش کار صاحب و گشاینده اصلی را فراموش کرده اند و دست به خایه علی و شیخ بهائی و مکارم شیرازی و جادو و جنبل و دنبک و دستک رمالان و شیادان شده اند !

و چقدر بدبخت شده ایم که دانشجویان و خبرنگاران و نویسندگان یک خبرگزاری درست با همان ادبیات و مهملاتی که شارلاتان ها و شیادان و رمالان مردم را فریب میدهند با ملت و مخاطبان خودشان سخن میگویند :


[[  هیچ خطی دوبار کشیده نشود، سوراخ‌های ستاره و میم و ها و واو بسته نشود، خطوط ابتدا و انتهای ستاره یکدیگر را قطع نکنند، اندازه الف‌ها یکسان باشد، واو آخر روی تمام نقش کشیده شود، اگر روی کاغذ نوشته می‌شوند با گلاب و زعفران نوشته شوند. *اگر از نگین استفاده می‌کنید سعی کنید هر سال در ساعت ذکر شده و با آداب کامل بوسیله یک سوزن روی نقش کنده شده را دوباره خراش دهید.*اگر روی کاغذ نوشتید آن را باز نکنید و به کسی نشان ندهید و در آخرین چهارشنبه سال به آب روان بسپارید.]] 

و حتما یادشان رفته که بگویند و بنویسند که قبل از نوشتن آن خزعبلات , نگین را با شاش دختر باکره ای که پدرش نماینده مجلس باشد ولی رشوه نگرفته و اختلاس نکرده باشد  مطهر کنند و بشویند و قبل از انداختن آن به آب روان حتما دم کرده سنبل الطیب و گل گاو زبان را با شاش اول صبح روز سه شنبه یک پسر بچه نابالغ به نسبت سه به یک مخلوط  کنند و بنوشند و بروند خیالشان راحت باشد که حتما حاجتشان روا میشود و کارشان به اندازه لنگ های مکارم شیرازی گشاد میگردد  و گشادش پیدا میکند ...!


( در ضمن قبل از نوشتن این مطلب کامنتی هم بشرح ذیل برایشان فرستادم که مطمئنم نشر نمیشود :


  واقعا زشت و شرم آوراست که یک خبرگزاری که نام دانشجو را هم یدک میکشد , اینگونه به ترویج خرافات در جامعه یاری برساند و در اشاعه عقاید پوسیده و احمقانه گام در بیراهه و جهالت و ظلمت بگذارد ...از خودتان شرم نمیکنید ؟


که چنین مزخرفاتی را قابل نشر میدانید و با حماقت تمام این خزعبلات را در جامعه پخش میکنید !


من برای حرف خودم و شماتت و سرزنش و این لحن تحقیر آمیز با شما , دو دلیل دارم :


ای مفلوکان جهل زده و از خرد بدور مانده ,


اگر به خدا اعتقاد ندارید که باید بدانید گشایش در کار در سایه تلاش و کوشش است و بس .


و اگر به خدا اعتقاد دارید (( که من بعید میدانم )) پس چرا مثل احمق ها او را که روزی دهنده است و مقدار روزی هر کسی در نزد او محفوظ  و مشخص و مقدر است را ول کردید و از یاد او غافل شدید و دست به خایه علی و شیخ بهائی و مکارم شیرازی و دستمال و عقیق زرد و این مزخرفات شدید ؟


این مطلب مزخرف را بردارید و به خدا توکل کنید و دل به او بسپارید و جز از او از هیچ کس و ناکسی هم هیچ درخواستی نکنید و نخواهید که عین بلاهت است .

                                                                            مصطفی نیک کردار )

[[ «شرف‌الشمس» در روز ۱۹فروردین؛ آری یا نه؟

» سرویس: معارف و حقوق - دين و انديشه
کد خبر: 95011906487
پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۳
0092.jpg

برخی اعتقاد دارند که حکاکی«شرف‌الشمس» در روز 19 فروردین ماه، وسعت روزی و توفیق در عبادت را به همراه دارد.

جدای از این موضوع که چقدر این مطلب واقعیت دارد و یا خیر؟ باید گفت که اگر می‌خواهیم در کاری موفق شویم ابتدا باید نفس خود را از بدی پاک و دور نگه داریم و پس از آن با توکل بر حضرت حق و پشتکار باید به خواسته دل خود برسیم.
(( بگو تو غلط میکنی وقتی از راست و دروغ چنین مهمی خبر نداری آنرا نشر میکنی !!))
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، با فرا رسیدن نوزدهم فروردین بار دیگر بازار نقره‌سازی‌ها و انگشترفروشی‌ها برای حکاکی «شرف الشمس» روی عقیق‌های زرد داغ می‌شود.
در باور عامیانه، «شرف‌الشمس» نگین انگشتری زردرنگ است که بعضی‌ها به نیت گشایش در کارها به دست می‌کنند. اما در واقع شرف‌الشمس سنگ نیست. بلکه دعایی منسوب به امام علی(علیه السلام) است که در روز نوزدهم فروردین با آدابی خاص می‌نویسند و نقشی رمزگونه را پشت انگشتر عقیق زردرنگ حک می‌کنند.
کارهایی که معتقدان به این مساله در چندسال اخیر انجام می‌دهند:
در روز 19 فروردین شکل «شرف‌الشمس» را از ساعت ۱۱ ظهر تا ساعت ۲۳ شب روی طلا، عقیق زرد و یا پارچه زرد کشیده و یا حک کرده و یا با خط زرد روی کاغذ و یا پارچه می‌نویسند و دعای آورده شده را خوانده و نوشته و بعد هر حاجتی که از خدا دارند را زیر دعا می‌نویسند و لای قرآن می‌گذارند.
- اما نقش‌های رمز گونه‌ای که شرف ‏الشمس نامیده می‏‌شود در کتاب «جنة‏الوافیه» مشهور به «مصباح کفعمی» آمده است. کفعمی در حاشیه کتاب می‏‌نویسد: «در بعضی از کتاب‏‌های علمای شیعه دیدم که این شکل از امیرالمومنین(علیه السلام) نقل شده است که وقتی عازم جهاد بود در بین راه که استراحت می‌کردند این شکل‌ها را بر روی سنگی حک کرد و فرمود: این رمز پیروزی ماست. به نظر می‏‌رسد بیان چنین نقلی محکم نیست چون سند این روایت تا امیرالمومنین(علیه السلام) ذکر نشده است.»
مرحوم شیخ بهایی هم همین شکل را در کتاب «سرّ المستتر» با اندکی تغییر آورده است. البته در کتاب‏‌های یاد شده این شکل به «شرف‏ الشمس» نامیده نشده است و احتمالاً تشخیص اساتید علم ختوم و اذکار این بوده که این شکل در شرف الشمس -که نوزدهم فروردین ماه است- نوشته شود که ساعت خوبی است و باعث تأثیر بیشتر این شکل خواهد بود.
در کتاب‌های اسلامی هم نقش شرف الشمس را شامل پنج اسم اعظم خداوند می‌دانند که آنها را کلمات مبارکه: الله، جمیل، رحمان، مۆمن و نور گفته‌اند و بجای نقش از پنج حرف اول آنها بصورت ا.ج.ر.م.ن می‌توان استفاده کرد.
از سنگ شرف الشمس برای چشم زخم، گشایش امور، برآورده شدن آرزوها، افزایش رزق و روزی استفاده می‌شود.
دعای شرف الشمس
بسم الله الرّحمن الرّحیم اَللّهُم اِنّی اَسئَلُکَ بِالهاءِ مِنْ اِسمِکَ الْاَعظَم و بالثَلآثِ العِصّیِ و بالالَفِ المُقَّّوِم و بِالمِیمِ الطَمیس الاَبتَر و بالسِّلمِ و بالاَربَعَه الَتِی هی کالکَفِ بِلا مُعصَم و بِالهاءِ المَشقُوقَه و بالواوِ المُعظَّم صوره اِسمکَ الشَّریفِ الاَعظَم اَن تُصَلِیَ علی سَیِّدِنا مُحمَّدِ وَ آلِهِ بعدد حروف ماجری بِالقلم و اَن تَقضِی حاجَتِی.
باور افراد معتقد به شرف‌الشمس درباره نوشتن دعا به این شرح است:
هیچ خطی دوبار کشیده نشود، سوراخ‌های ستاره و میم و ها و واو بسته نشود، خطوط ابتدا و انتهای ستاره یکدیگر را قطع نکنند، اندازه الف‌ها یکسان باشد، واو آخر روی تمام نقش کشیده شود، اگر روی کاغذ نوشته می‌شوند با گلاب و زعفران نوشته شوند.
*اگر از نگین استفاده می‌کنید سعی کنید هر سال در ساعت ذکر شده و با آداب کامل بوسیله یک سوزن روی نقش کنده شده را دوباره خراش دهید.*اگر روی کاغذ نوشتید آن را باز نکنید و به کسی نشان ندهید و در آخرین چهارشنبه سال به آب روان بسپارید.
اما: آیت‌الله مکارم‌شیرازی در پاسخ به استفتایی مبنی بر اینکه "آیا حرز شرف الشمس که به صورت اشکال مبهمی است و می‌گویند روز نوزدهم فروردین روی کاغذ زرد رنگی نوشته شود و آثار فراوانی دارد صحیح است؟" گفته است: حرز مزبور اعتبار ندارد و در روایات معتبر نیامده است و محتوای آن هم محتوای قابل ملاحظه‌ای نیست و سزاوار است مومنین و مومنات برای حفظ خود از آیات و روایاتی که از معصومین علیهم السلام در کتب معتبر وارد شده است استفاده نمایند.
همچنین درباره درستی و یا نادرستی این باور و نوشتن شرف الشمس روی کاغذ و یا نگین انگشتری با دو نفر از کارشناسان مذهبی نیز گفت‌وگو کردیم.
حجت‌الاسلام والمسلمین جعفری قائم‌مقام بنیاد فرهنگی مهدی موعود (عج) با بیان این‌که «درباره این مساله مطلب خاصی در مفاتیح‌الجنان و یا کتاب‌های معتبر وارد نشده است» گفت: لزوماً هر چیزی که در کتب تاریخی وجود داشته باشد به معنای تأیید آن نیست. به نظر بنده اینگونه کارها در دین اسلام جایگاهی ندارد و اصل را باید در وجود خود و بندگی خداوند بیابیم.
وی گفت: این کارها از روی بیکاری بشر است که در بین مردم و عوام ترویج پیدا کرده است. ما در زندگینامه ائمه (ع) دیده‌ایم که آنها انگشتری به دست می‌کنند و بر روی آن نگین‌ها مطالبی همچون «لا اله الاالله الملک الحق المبین» و یا « لا حول و لا قوة الا بالله» و امثال اینها دیده شده است ولی ما در کتب تاریخی سند روایی مبنی بر حکاکی شرف‌الشمس نداریم.
همچنین حجت‌الاسلام والمسلمین سیدهاشم بطحایی‌گلپایگانی با رد حکاکی شرف‌الشمس، گفت: این مساله از جمله مواردی است که در بین عوام ترویج داده‌اند. مثل سعدی و نحسی عدد 13 که اصلاً صحت و سقم ندارد. ما در روایات اسلامی روایات محکمی برای انگشتر عقیق یمانی داریم ولی در مورد این دعا مطلب محکمی وجود ندارد.
انتهای پیام   کد خبرنگار: 71461   برچسب : شرف‌الشمس
http://www.isna.ir/fa/news/95011906487/-شرف-الشمس-در-روز-۱۹فروردین-آری-یا-نه 

 بد نیست به دو کامنت مخاطبان این سایت در مورد این مطلب هم نگاهی بیندازید:

● تعداد‌ نظرات (2)

محمدمرادي  | پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۴ |  پاسخ


ذكر مداوم: يا كريم ويا مقيت. براي ازدياد روزي بسيار موثر است.


مرضيه همتي  | پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۶ |  پاسخ
سپاس از اطلاع رساني خوب شما 

چهارشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۹۵

نشانه ای از قبول و درک واقعیت های اجتماعی و زندگی شهری

نشانه ای از  قبول و درک واقعیت های اجتماعی و زندگی شهری

این عکس را باید بعنوان اولین مدرک تصویری و نشانه ای از قبول و درک واقعیت های اجتماعی و زندگی شهری در مردم ایران که توسط یک حرکت جمعی شهروندان تهرانی صورت گرفته در تاریخ به ثبت رساند .