شنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۹۴

من دیر فهمیدم که دشمن و خشکسالی و دروغ یعنی چه ؟

         من دیر فهمیدم که دشمن و خشکسالی و دروغ یعنی چه ؟

「‫دروغ و دشمن و خشکسالی‬‎」の画像検索結果






 من تازه فهمیدم یک مملکت وقتی ازهم میپاشد ؛

که همه مردمش خیال کنند که میفهمند ,

که احساس کنند همیشه حق با آنهاست,

که آنقدر به گذشته فکر کنند تا آینده را دست بدهند , 

که سیر بخورند اما همیشه گرسنه باشند ,

که کار نکنند ولی همیشه خسته باشند ,

که هر جائی را بهتر از کشور خودشان بدانند ,

که داشته های با ارزش شان را مفت از دست بدهند ,

که برای قوی شدن گندم نکارند بلکه سلاح بسازند ,

که دشمن را دوست و از خود بدانند و به او قدرت دهند !

من تازه فهمیدم که یک ملت وقتی منقرض میگردد ؛

که مردمش به یکدیگر احترام نگذارند و بهم اطمینان نکنند ,

که بجای فکر کردن بگویند : بی خیال ...!

که خندیدن  را جلف و گریه کردن را فضیلت بدانند ,

که بجای خواندن , بنشینند و گوش بکنند ,

که به همه کس جز خودشان اطمینان بکنند ,

که خدا هم از آنها روبرگرداند ...!

که حتی ابرهای رحمت رغبت نکند بر سر آنها ببارد,

که مردهایش زن را تحقیر کنند و زنهایش مرد را عذاب بدهند ,

که حرف همدیگر را نفهمند و نسبت بهم بی تفاوت باشند,

که خودشان را درمیان یک گله گرگ ببینند تا گرگ شوند ,

که در اوج بدبختی تصور کنند که همه جا آسمان همین رنگ است !

که دروغگو را دشمن خدا بدانند ولی باز دروغ مصلحتی بگویند,

 و باور کنند که امروز هیچ کاری بدون دروغ گفتن پیش نمیرود و نخواهد رفت !!؟

هیچ نظری موجود نیست: