پنجشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۹۱

مگه بقیه خانمها با چی و با کی ازدواج میکنند ؟

مگه بقیه با کی ازدواج میکنند ؟



خیلی از وبسایت ها با آب و تاب و تعجب زیاد خبر ازدواج یک خانم آمریکائی را با یک الاغ منتشر کردند و این کار را به بی بند و باری آمریکائی نسبت دادند ، که برای من بسیار عجیبتر این شد که ,
اینها چطور فکر میکنند؟

مگه بقیه خانمها با چی و با کی ازدواج میکنند ؟

آقایون هر وصله ای میچسبونند....بچسبونند ، اما قبل از اینکه شروع به توهین و فحاشی بکنید ،حرف منو هم بخونید و گوش کنید و بعد .........
هرچی دلتون خواست بگید .....؛



چون ایرانی هستیم ، از خودمون میگم :

بقول قدیمی ها ، پسره وقتی شاشش کف میکنه و تفاوت بین مرغ و خروس رو میفهمه ، بزرگترها گوشی دستشون میاد که باید براش آستین بالا بزنند ، که اگه براش عقدی تو آسمونها با دختر عموش نبسته بودند و دختر دائی کچل و خل بود و دختر خاله سروگوشش میجنبیده............

( الان همه این عیب و ا یرادهارو با یه به هم نمیخوریم و اختلاف سطح و طبقاتی و خانوادگیمون بهم نمیخوره.....سروته شو هم میارن )

پسره بدبخت باید بیفته تو این کوچه و اون کوچه و این خیابون و اون میدون و اتوبوس و مسافرکشی و .......

تا یه دختری که آنروز از دنده راست پاشده باشه و خلقش سگی نباشه و دیشب تا دم صبح با دوستاش از مردها بد نگفته باشه و حجاب اجباری رو تقصیر تمام مردان عالم ندونه ، فمینیست نباشه و اسم شادی صدر و مسیح علینژاد رو نشنیده باشه و عادت نباشه و کمی هم دلش برای شوهر غنج زده باشه و کمی احساس سربار بودن در خونه رو داشته باشه ....

به این شازده پسر ما یه لبخندی بزنه و دوتا عشوه شتری بیاد و...

 ببخشید آقا ...........با همین تیکه کلام هم سر قلاب رو بند کنه و
فقط بتونه یه جوری بهانه دیدار مجدد رو جور بکنه .......

بره و خیالش راحت باشه که یه خیری به یه شیرینی فروش و گل فروش برای خواستگاری رسونده .......

ودختره فقط باید گفتن ؛ من میخوام درسم رو ادامه بدم و میخوام برم خارج پیش عمو و دائی و من پسر همسایه مون میخوادتم و فعلا قصد ازدواج ندارم و .... اینهارو جلوی آینه ، خوب تمرین بکنه ،که خودش باورش بشه ....تا بعدا بتونه به پسره سرکوفت بزنه......

  وگرنه پسره اصلا دربند این حرفها نیست و نمیفهمه .........

خلاصه از فرداش ، لیلی و مجنون کی بودند و شیرین و فرهاد کیلوئی چنده و جک و رز ، سیری چند ......که آقا عاشق شده ...یه حرف میزنه و صدتا آه میکشه و عرق سگی میخوره و آهنگ ،داریوش و چاووشی و قمیشی گوش میده و گریه میکنه و احمق ترین رفیقش هم میشه سنگ صبور و لش کش آقا بعد از بدمستی .......
تا کم کم همه رو عاصی بکنه و خون ننه و بابا و آبجی رو تو شیشه بکنه و برن خواستگاری ....

یا بهتره بگم که ، بره پول بده تا عشقشو بخره ....


و معامله راه بندازن و چونه بزنند و دم به ساعت به هوای دستشوئی قیمت دلار و سکه رو بپرسند و پسره بدبخت و با ننه و بابا رو ، مثل متهمین حادثه یازده سپتامبر بازجوئی بکنند و سر از جیک و پوکشون در بیارند ....،

فکر نمیکنم الان دیگه بپرسند ،آقا داماد ماشین و خونه و ویلا و مغازه داره یانه ....چون امری طبیعی هست و نهادینه شده .......

عروس خانم که بقول مادرش ،کدبانو و از هر انگشتش صدتا هنر میریزه و برای پدرش هم که ؛ همین یه دونه دختر رو داره و لای پنبه بزرگش کرده و از گل نازکتر نشنیده هست و، خلاص ..... 

بدبخت نفهم , پسره که هم باید منت ننه باباشو بکشه و هم به ننه بابای اینوری فقط بگه چشم و مثل تازی بدو اینور و بیا اونور,  بکنه و دست به سینه بشینه و پاهاشو هم دراز نکنه ،تا دختره که صدبار تو کافی شاپ ،قهوه و کافه گلاسه و سا ن شا ین و آب انبه و آب آناناس و ....به حساب آقا پسره خورده ، یه چائی که سرد شده و نصفش هم تو نعلبکی ریخته رو بیاره و بزاره جلوی آقا دوماد ما ........!!

تازه حلقه و سرویس طلا و لباس عروس و تالار و فیس و چوس ها و افاده ها بخو ره تو سرش .....چشمش کور و دندش نرم .......



تازه بره خدا رو شکر بکنه که میخواد شریک زندگی خودشو بگیره و قانونا در شرا کت همه چی باید نصف باشه و با هم کار بکنند و بسازند و شرا کت بکنند....

حالا خوبه شریک زندگی هست ،اگه قرار بود دزد زندگی باشه پسره بدبخت چیکار باید میکرد، دیگه ........

(( تا اینجا بنظر من پسره فقط کمی مو روی گوشش درمیاد و کمی پوزه اش دراز میشه و گاهی هم دست خودش نیست و به جای خاک رو گل قالی غلت میزنه و کیف میکنه ......))

بعد بدو دنبال کفش و لباس و طلا و جواهر و تالار و قر قر مادرزن و گنده گوزی های خواهر و برادر زنه و فک و فامیلا ی دختره و این وام و اون بانک و این سفته و اون چک و سود و آن بهره ....

تا برسه به شب عقد کنان و کفشی که پارو میزنه و گره کراواتی که صدرحمت به طناب دار ، داره خفه اش میکنه و شروشر عرق بیدمشک و خار شتر از سرو صورتش میریزه و چیزی هم نخوره که بریزه رو کتش و زیاد وول نخوره که سشوار موهاش به هم بریزه و هوای رفیقارو داشته باشه و دم کو ن پدر زنه راه بیفته و به کسانی که خوشش هم نمیاد ، لبخند بزنه واحوالپرسی بکنه و نگاه های تیز زنهای فامیل که دختر دم بخت دارند رو تحمل بکنه و نیش ایرادات دخترهاشونو از سر و شکل فامیل عروس به جون بخره و ........اینها ،

و تازه بعد از بدهکار شدن به آدم و عا لم و پرداخت قسط وام تا پنجاه سال آینده زندگیش به تمام بانکها ...

(( در اینجا گوش های پسره کاملا دراز شده و پوزه اش کشیده و دندانهاش درشت شده و میل عجیبی به خوردن پوست خیار و پست هندونه و خربزه پیدا کرده و با زحمت جلوی خودشو میگیره که دهنش باز نشه و عر بزنه .....))

و حالا باید بشینه پا ی سفره عقد که بعد از این همه بدبختی ، رفتن عروس خانم برای گل چیدن و گلاب آوردن و دادن زیر لفظی ، پس از مرتبه سوم ، انهم تازه با اجازه ننه و باباشو و کل بزرگترها و فک و فامیلا ، جون بکنه و بگه ب------------------له .........

اون هم تازه با بغض و گریه و انگاری پسره الاغ نفهم ، زورش کرده بود و چاقو گذاشته بود بیخ خرخره اش داره بزور اونو از خانواده اش جدا میکنه !!!!!!

شما اسم این آقارو هرچی میزارین ، و هرچی صداش میکنید و به هر چی تشبیهش میکنید ، بکنید .........

ولی خانم آمریکائی واقعا با یه مرد ازدواج کرده و انشالله به پا ی شوهر الاغش باهم پیر بشن .......



بسه ،فهمیدین ؟ یا نه ؟

بخواین تازه اصل قضیه رو ثابت کنم ،که خر بودنش تازه بعد از شب زفاف مشخص میشه و استارت میخوره .......بگم ، بگم .......

هیچ نظری موجود نیست: